بازگشت به صفحه اول

 

 
 

نهضت مقاومت ملی ایران و روشنفکران معاند

تراب مستوفی - وین

05.03.2009

گرچه ایشان از نهضت مقاومت ملی ایران نام نمیبرد، ولی از آنجائیکه تشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران با نام دکتر بختیار عجین است و طرفداران پتانسیل ایشان را انتگره میکند ، انتقادات ایشان مستقیما شامل تشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران نیز میشود.

هموطنی بنام دکتر منصور بیات زاده که گویا معرف حضور برخی از  ایرانیان هستند  در سایت اخبار روز بتاریخ 29 بهمن 1387 مطابق با 17 فوریه 2009 در مقاله ای  بنام « انقلاب 1375 ومواضع سیاسی برخی از طرفداران دکتر شاپور بختیار » به بهانه تاختن  به طرفداران شادروان دکتر شاپور بختیارو قبول کردن نخست وزیری  توسط ایشان  سعی در مغشوش کردن اذهان کرده وهمه بدبختی ها ونابسامانیها و اجحافاتی  راکه در سی سال اخیر توسط جمهوری اسلامی به ملت ایران تحمیل شده است را یکسر به قبول نخست وزیری از طرف بختیار و  به طرفداران ایشان  که به ادعای نویسنده مقاله سروسری با سلطنت طلبان دارند، نسبت میدهند. از انجائیکه نگارنده این سطور حساسیت خاصی به این قبیل مقالات خارج از واقعیت دارد خودم را ملزم میدانم ، در مورد نوشته آقای بیات زاده بیشتر تامل کنم . کافی است به سر مقاله ایشان  توجه شود که ضمن برخورد به نامردیها و جنایات  «سلطنت طلبان » یا بقول ایشان « پهلویست ها» ایشان باچه شگرد ی آنها را با تفکر و ایده ال و عملکرد  بختیار و طرفداران وتشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران ربط داده و  بدون احساس مسئولیت اخلاقی و سیاسی در قبال بختیار وطرفداران ایشان نسبت  همراهی با سلطنت طلبان وتلویحا وابستگی به امپریالیسم آمریکا  را به بختیار وهواداران ایشان وارد مینماید. گرچه ایشان از نهضت مقاومت ملی ایران نام نمیبرد، ولی از آنجائیکه تشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران با نام دکتر بختیار عجین است و طرفداران ایشان را در بر میگیرد ، انتقادات ایشان مستقیما شامل تشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران نیز میشود.

سعی کرده ام پاراگراف ها را یکی بعد از دیگری بدور از غرض ورزی  به نقد بکشم و تشخیص سره از ناسره را به قضاوت افکارعمومی بگذارم. قبلا از ایشان سئوال کردم که منظور شما از برخی طرفداران  چه کسانی هستند، متاسفانه از دادن جواب طفره رفتند .

فرمایشات ایشا ن در مقاله شان از اینجا شروع میشود و نویسنده این سطور تنها به نقل چند کلمه اولین جمله  ی هر پاراگراف اکتفا کرده است.

«گروههای مختلف سلطنت طلب ........» .....

بطوریکه از عنوان  مقاله معلوم است ، نویسنده اینجا نسق کشی از بختیار و طرفداران ایشان را مورد نظر دارد.  ولی محتوی نوشته صرفا مربوط به سلطنت طلبان بوده وهیچ سنخیتی با مبانی فکری دکتر بختیار و طرفداران ایشان ندارد ایشان سعی کرده اند با یک تیتر دونشان بزنند  ؟  وظیفه هرمبارزبا انصاف  سیاسی است که در داوری های خود  از واقعیت سخن بگوید و از افترا زدن بپرهیزد.

«- در انقلاب بهمن 1357 انقلابی که ............»......

               مگر بختیار یا طرفداران بختیار جائی جز این گفته اند ؟

«- اما هیئت حاکمه جمهوری اسلامی...».......

... مگر این وضع  ناهنجار(فرموده آقای بیات زاده) که ملت ایران سی سال است که با آن دست به گریبان است زائیده  افکار وعملکرد بختیار یا طرفداران ایشان است  ؟  مگر بختیار در آن 37 روز نخست وزیری اش بارها و بارها نگفت که توطئه و فتنه ای در کار است  و این توطئه ها به کودتای 28 مرداد خلاصه نمیشود. از خانمها و آقایان روشنفکر آنروز( معلوم نیست که روشنفکر کیست) به جز یک بانوی شجاع و روشنفکر مهشید امیر شاهی ، از روشنفکر دیگری حتی مختصری در تعقل یا تامل به گفته های آنروز بختیارکسی چیزی شنیده است؟ مگر پیشبینی گوئیهای دکتر بختیار طابق النعل بالنعل در جمهوری اسلامی متحقق نشده ؟  آخر روشنفکرانی که دم فرو بسته  و چشمهایشان را برویه واقعیت ببندند، دیگر به چه کاری میایند. مگر وظیفه روشنفکر فقط لاف زدن بیجا است ؟

ای درخت معرفت  جز شک وحیرت چیست بارت ؟

آقای بیات زاده در همانجا از استقلال و از ارزش صحبت میکنند. سئوال من از ایشان اینست که کجای این کره خاکی استقلال واقعی ملتی  بدون آزادی مردم ممکن است ؟ مگر نه اینست که استقلال و آزادی دو روی یک سکه اند، و بقول دکتر مصدق وقتی دیکتاتور مستقر شد استعمار خارجی همواره می تواند بدون ترس از مردم با دیکتاتور ها کنار بیایند . (نقل به مضمون). این  هموطن محترم از ارزش استقلال صحبت میکند ، ولی صدای ملت ایران را در تظاهرات شان نمیشنود.  بعنوان مثال تن آدمی بحکم قوانین طبیعت اگر ویروسی وارد تن آدمی و یا هر موجود زنده شود  وانتظام درونی ان- اینجا حرارت آن را که بطور طبیعی 36 تا 37 درجه است - بهم بزند(فقدان استقلال)، در صورت وجود آزادی مکانیسم های دفاعی، ارگانیسم  این امکان را دارد که حرارت خود را تنظیم نموده و با ویروس مقابه کند. آنوقت است که استقلال خودش را نشان میدهد و ارزش آن آشکار میشود.. از مسائل اقتصادی و وابستگی جمهوری اسلامی و بده بستان هایش نمیگویم. خود خواننده به یقین میداند که من چه میگویم. کودکان را دسته دسته به جوخه های اعدام میسپارند، ولی روشنفکر محترم ما آقای بیات زاده از  ارزش  استقلال صحبت میکند. و از زندگی سیاه ملت  ایران و اسارتش چیزی نمیگوید.

- اما اینکه یک عده بعنوان طرفدار بختیار که بقول هموطن عزیز آقای بیات زاده  زمانی در کنفدراسیون بافشاگری رژیم شاه و مبارزات چریکی رو آورده بودند و امروز همکار یا طرفدار سلطنت طلبان شده اند و در جشن های سیاسی جناب وزیر شاه و تئوریسین حزب فاشیستی رستاخیز شرکت میکنند ، چه ربطی به شادروان دکتر بختیار یا تشکیلاتش دارد ؟ بنده هرچه سعی میکنم رابطه را بفهمم،  نمیتوانم. شاید این به کند ذهنی نویسنده این سطور مربوط است. اما انصاف را، آیا این درست مصداق همان نیست که مردم زیرک ما بهم بافتن آسمان و ریسمان مینامند ؟ گوئی  ویژگی های برخی از ما ایرانیان یکی هم در این است که اگر اختلاف عقیده وخاصه اختلاف سیاسی با کسی یا سازمانی یا گروهی داشته باشیم ، و یا خدای نکرده ریگی در کفش ، آنگاه  خودمان را در ناسزائی گوئی و پاپوش دوزی و هر نوع مغاله ای آزاد  میدانیم . آیا فرهنگ ما ایرانیان فصل کردن را تجویز میکند ؟. ایشان تا بامروز در« افشاگری های» خیالی خود کسی را از میان طرفداران بختیار نتوانسته اند نام ببرند که در جشن 80 سالگی آقای همایون شرکت کرده باشد . آقای خانبابا تهرانی نیز که با سخنرانی غرائی در جشن نامبرده شرکت  کرده است، ارتباطی به طرفداران بختیار ندارد. شما قطعا شناسنامه سیاسی ایشان را میشناسید. البته ایشان دلایلی جهت شرکتشان ارائه داده است که شاید قابل قبول همه نباشد.

چند و چون فیلسوفان چون بر دیوار ندبه است

پیرک چندی ز نخ زن ریش جنبان در کنارت

– میفرمایند بر پایه این جو سیاسی  که در اثر تبلیغات «پهلویست ها»..........مهمانان چپ ..... و آنها را میش ؟؟ نامیده   است (همانجا).....  باز هیچ ارتباطی با بختیار و طرفداران ایشان دیده نمیشود. آقای بیات زاده  بهتر میبود با  این مقدمات و صغری و کبری چیدن هایشان  سردمداران پهلویست ها را نشانه میگرفتند نه بختیار را. ایشان در پی آن هستند که نخست  جو مسمومی ایجاد کنند و بعد بخیال خود زهرشان را بریزند. این نوع جوسازیها تا بحال مختص حزب توده بوده  که تاوانش را هم داد. اما آقای بیات زاده سوسیالیست مصدقی(بادعای خودشان ) بجای اینکه ایشان از استادشان درس اخلاق سیاسی بگیرند و یا کمی از نجابت سیاسی آن بزرگوار ارث برده باشند ، شگردهای حزب توده را دنبال میکنند.

- اقای بیات زاده مرقوم فرموده اند « ...  بر پایه این جو سیاسی  که در اثر تبلیغات پهلویست ها...........بسیاری از فعالان سیاسی ......... و علیهذا ...»   از ایشان سئوال میکنم که رفتار سیاسی این افراد چه ربطی به بختیار و طرفداران ایشان دارد ؟  

 یا اینکه «- از خاطر بدور نداریم که ....».  اما  ایشان اینجا بدرستی یاد میکنند که در دوران شاه، خواست اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت از گناه های کبیره بود. هم بختیار و هم طرفداران ایشان برآن اذعان و تاکید دارند. نامه سه امضائی که در آن به این مطلب صراحت اشاره شده است، ممضی به امضاء دکتر بختیار نیز میباشد. ولی امضاء آقای بازرگان رهبر نهضت آزادی در آن دیده نمیشود.

یکی از نکاتی که آقای بیات زاده در نوشته شان برجسته میکنند اینست که طرفداران بختیار چرا به روشنفکران ایراد میگیرند در زمان قبول نخست وزیری از ایشان حمایت نکردند. وقتی صفت روشنفکر را بکار میبریم  وارد مقوله دیگری میشویم که از مردم عادی کوچه و بازار متمایز است. آیا روشنفکر هم باید مسائل مربوط به سرنوشت  ملت را سرسری بگیرد و مسحور و مرعوب  توده های نااگاه  همان کند که  آنها میکنند. تصور نشود که من قدرت مردم کوچه و بازار را که بحق بر علیه استبداد برخاسته است، نفی میکنم. ولی یک روشنفکر با توجه به ادعای علم و تجربه و تعلقش که باید همچون چراغی توده مردم را رهنما باشد و در رسیدن به آمالش جهت دهد، مسئولیتی بسیار خطیر به عهده دارد. با قبول این مطلب که انقلاب مکانیسم خود را دارد و بسا آدمهای آگاه و خردمند در مواقع عادی، چگونه در زمان انقلاب مسحور خیزش توده ها میشوند. هرگز از مسئولیت یک روشنفکر نمیکاهد.

و این همان مسئولیتی است که طرفداران بختیار انگشت  روی آن میگذارند.  آقای بیات زاده میدانند که یک جامعه بطور مداوم در حال تغییر و تبدیل است. با نگاه اجمالی میتوان شاهد آن بود که بخشی از آن روزی عاشق میشود، گاه از آن فارغ میشود. گاه بکلیا دشمن هر چه عشق و عاشقی است. گاه خرد گرا میشود و گاه هم دشمن هر چه عقل و تفکر است و انسانها را بصرف اندیشیدن  محاکمه و سنگسار میکند، گاه آزادی خواه میشود و گاه ضد آزادی میشود. گاه مظلوم نمائی میکند و گاه خود ظالم میشود. و گاه دچار انواع توهمات میشود و خود را نماینده خدا در زمین می پندارد. گاه خود را ملت برگزیده خدا و تاریخ شمرده و ادعای رهبری «امت»  درسراسر جهان را میکند.  و همه جنایات را بنام خدا مرتکب میشود و چه بسا که هیچ روشنفکر نیز لبی از لب باز نمیکند. خلاصه اگر ناظری از بالا نگاه کند، آنچنانکه شمس تبریزی میگوید : «از بلندی که نگاه میکنی کلاه می افتد» . در این میان نهاد قدرت نیز تجسم آن بخش جامعه است، چنانچه در آلمان نازی نمونه آنرا دیده ایم. آنچه من با این مقدمات ساده عرض میکنم اینست که نه فقط هیچ ابن البشری میزان و معیار حق نیست، بلکه اکثریت نیز از این قانون مستثنی نمی باشند. چنانکه در قرن بیستم چندبار دیده ایم و امروز هم شاهد آن هستیم اکثریت نیز میتواند در باطل مطلق غرق شود . چنانکه در آن جو مرعوب و بهت زده نسبت  آراء داده شده در  تایید جمهوری اسلامی را چیزی در حد  999/99 در صد اعلام میدارند. و گوئی آن یک در صد  رای مخالف از آن دکتر بختیار بود که در آن بهل بشو شهامت نه گفتن را داشت.  آنچه که بختیار بلافاصله بعد از قبول نخست وزیری  در مدت 37 روز انجام داد و در سایه آن توانست تیشه بریشه استبداد محمدرضا شاهی بزند، تنها از بختیار ساخته بود. و آقای بیات زاده متوجه نیست که در تحلیل نهائی این خود محمد رضا شاه بود که انقلاب کرد. 

شهر افلاطون ابله گشته تا پس کوچه هایش

گشته، وز آن باز گشتم میکند خمرش خمارت

ای کلاغ صبح های روشن وخاموش  برفی

خوشتر از هر فیلسوفی  دوست  دارم  قارقارت

- میفرمایند.. « حال جای تاسف است که در رابطه با سی امین سال....  بعضی از فعالین سیاسی، برخی از طرفداران شاپور بختیار.....روشنفکران و فعالین سیاسی  سازمانها و احزاب را به غلط و بدون ارائه هیچگونه استدلال قانع کننده ای ، مورد انتقاد قرار میدهند که چرا در زمانیکه دکتر بختیار حکم نخست وزیری را از شاه گرفت از او حمایت نکردند» . ایشان اضافه میکنند : « آنهم در زمان اومبارزات زنان ومردان ایرانی...»

آقای بیات زاده هر چند اصولا از قبول نخست وزیری دکتر بختیار و عدم انقیاد و تمکین ایشان به خمینی را تقبیح میکند و بر او خرده میگیرد که چرا همچون  بنی صدر فرمانروائی مطلق و سلطه بلامنازع آیت الله خمینی را قبول نکرد  درجای خود  اشگ تمساح هم میریزند و تاسف هم میخورند . مثلی است ایرانی:  میگویند آنچه را جوان در آینه نمی بیند، پیر در خشت می بیند.

بنده با سن و سال ایشان کاری ندارم که تصور میکنم ار نگارنده نیز سالخورده تر باشند. ولی میدانم که از انقلاب به این طرف سی سال پیرترشده ایم. .بختیار خطری که کرد بر مبنای وصیت شادروان مرحوم دکتر محمد مصدق بود. با هم بخوانیم:

گفتگوی اندره برسو خبرنگار فرانسوی در 15 ژوئیه 1951  با هم مرور میکنیم :

مصدق به من گفت : «در مورد ملی کردن نفت رو در روی انگلیسی ها قرار گرفته است، گفتگویش با هریمن رئیس جمهور آمریکا و جنگ سازمانهای جاسوسی علیه ایران را پیش کشید.

پس از لحظاتی افزود : من پیر شده ام. فکر نمیکنم به سن هشتاد برسم(در آن زمان 71 ساله بود و 87 سال عمر کرد). شاید هرگز نتوانم با آنچه برای کشورم آرزو میکنم بتوانم جامعه عمل بپوشانم. ولی مطمئنا دیگران خواهند امد که پس از من این کارها را به انجام خواهند رسانید. آنها امپریالیست ها و شوروی ها را بیرون خواهند کرد. شاه را یا از بین میبرند و یا اخراج میکنند. او با اینکه نرم خوست آرزوی بزرگش این است که جای کوروش را بگیرد و همه کاره مملکت شود.

فکر نمیکنم حزب توده قادر به گرفتن و حفظ قدرت باشد. همینطور ارتش را توانا برای برخاستن وبرپائی یک دیکتاتوری نظامی نمی بینم.  امیدوارم سرکرده های شیعه قصد جدی برای ورود به عرصه سیاست نداشته باشند. اگر چنین شود ایران در آستانه وضعیت فاجعه آمیزی قرار خواهد گرفت که بدوا همسایگان ایران (عراق و سوریه و اردن) را در حالت جنگی با ما قرار میدهد. من واقعا از این تشکیلات مذهبی هراس دارم. درست است که ما مسلمان هستیم ولی در واقع عرب نیستسم و رودرروی سنی ها قرار داریم.

بدین ترتیب تشکیلات آخوندهای شیعه با آن سلسله مراتب و امکانات اگر به قدرت دست یابد، ما در داخل مواجه با انقلابی خونین خواهیم شد و در خارج باید نتایج جهاد علیه عراق و اردن و سوریه را تحمل کنیم. فکرنمیکنم  مصر و حتی اسرائیل مداخله کنند. بهر حال اگر این فرض آخری تحقق پیدا کند یک آیت اللهی وارد عرصه میشود و نهضتی مالامال از نفرت علیه غرب و حتی ضد یهود و در دشمنی با عرب های سنی راه خواهد انداخت و ای بسا که خیابانها جای جسد و خون خواهد شد.»       

این پیش بینی ها را سیاستمدار و دولتمرد مشهوردر شرق و غرب کرده است، همان دولتمردی که جناب آقای بیات زاده خودشان رامرید ایشان قلمدادکرده  مصدقی و سوسیا لیست مینامد.  من فکر نمیکنم که آقای بیات زاده گفته های مصدق را به گوش هوش گرفته باشند. والا ایشان در مورد بختیار و تقبل نخست وزیری از جانب او  بیشتر تعقل بخرج میدادند. در طول یکصد سال اخیر عده شخصیت هائی با این درجه از اهمیت به تعداد انگشتان یک دست هم نرسیده و اگر ماندگاری و بقای آثار اینگونه رجال را هم مورد نظر قرار دهیم ، بی شک مصدق جایگاهی ویژه و برجسته ای را بخود اختصاص میدهد. مخالفان ودشمنان او چنانکه میدانیم در نظر و عمل هیچگاه بیکار ننشسته و برای سیاه کردن چهره او از هیچ قلب و دروغ دریغ نکرده اند. نمونه اش توهین مرحوم خمینی به شادروان مصدق در بهشت زهرا بود. اگر غیرت یک « مصدقی سوسیالیست» تحمل این نوع توهین ها را دارد، من یکی ندارم.  ولی از میان کسانی که از همان ابتدا مصدق  را میشناخته و به او نزدیک بوده است  ، شاپور بختیار جای خاص خود را دارد. او نه مقلد مصدق بلکه پیرو اندیشمند و شجاع راه او بود. برتری بختیار در مقایسه با دولتمردان آن زمان اصولی بودن و صداقتش نسبت به اساس فکریش بود.لذا در شرایط بسیار سخت سال 57 راه محبوبیت توده ای و جواز شرعی را فدای مصالح کشور و نگهبانی از نظام مشروطه کرد.

واما قبول نخست وزیزی دکتر بختیار را از چشم انداز دیگری مورد مطالعه قرار میدهیم. بختیار با قبول نخست وزیریش میخواست با ادامه راه مصدق شکست نهائی و کامل کودتای 28 مرداد را بمنصه ظهور برساند.

دیگرانی چون بنی صدر و سنجابی وغیره  با قبول ریاست  جمهوری  و وزارت جمهوری اسلامی چه گلی بسر ما ایرانیان زدند ؟ آخر سر هم در وصیت نامه شان از ملت ایران عذرخواهی کردند، که ببخشید مملکت را بویرانه تبدیل کردیم وچندین صدهزارجوانان ایرانی را به کشتن دادیم و چندین صدهزار را هم معلول کردیم و چهار استان ایران را به ویرانی کشیدیم. حالا آقای دکتر منصور بیات زاده به بختیار ایراد میگیرند که چرا ایشان  نخست وزیری شاه را قبول کردند وبه جرگه ندانم کاران نپوستند. و آنوقت همین آقای بیات زاده فریادشان بحق بلند میشد که بعد از 37  سال اختناق  چرا با خمینی بیعت کردید وشهامت آن رانداشتید در مقابل خمینی بایستید و با این بی عرضگی تان ملت ایران را بروز سیاه نشاندید.

آقای بیات زاده در نوشته شان با تکرار مکررات که بالغ بر چند صفحه ازنوشتارشان است ایراد گیری به بختیار در قبول نخست وزیری که شامل چندین صفحه از نوشتارشان است  دست بردار نیستند، الا اینکه ....«عده ای نیز که از مخالفان دیکتاتوری شاه بودند و مبارزات قهرامیز و مسلحانه را تجویز میکردند بعد از ساکن شدن بختیار در پاریس نیز به توجیه تصمیم بختیار در در قبول مسئولیت پرداختند....».

در مورد قبول نخست وزیری دکتر بختیار و علت تصمیم ایشان در بالا متذکر شدم. ولی بخاطر این اصرار آقای بیات زاده باید از ایشان سئوال ا بکنم که اگر بختیار این تصمیم را نمیگرفت در صحنه سیاسی ایران که چه اتفاق دیگر  غیر از آنچه شد، یابهتر از آنچه شد، می افتاد  آیا این بختیار بود که از انقلاب جلوگیری کرد؟ تصمیمی که یک مرد کارکشته و مدبر سیاسی میگیرد، بر مبنای اعتقاداتش است. آقای بیات زاده در جائی از نوشته خود آورده اند که «اگر بختیار نخست وزیری را قبول نمیکرد در کنار جبهه ملی و اعضای حزب ایران باقی میماند و به حیثیت سیاسی اش لطمه ای نمی خورد ....». اگر دکتر بختیار مانند دیگران، که آنان هم در این میدان بردی نکردند، بدنبال وجاهت ملی میبود شما محق بودید. بختیار رجل سیاسی بود و میخواست کار بزرگی که از عهده مردان تاریخ برمی اید، انجام دهد. دکتر بختیار مثل بنده و آقای بیات زاده نبود که در خانه خود در ساحل عافیت بشیند و مبارزه سیاسی اش را به بدگوئی و افترا و پاپوش دوزی برای دیگران خلاصه کند.  وانگهی از یادتان نبرید که دکتر بختیار را از حزب ایران اخراج نکردند و همه مطلعان سیاسی شاهد این مدعا هستند. کسانی هم که کوشش برای اخراج دکتر بختیار کردند متاسفانه تاوان غیرقابل جبرانی را پرداختند، تاوانی که ملت ایران نیز  سالیان سال هنوز خواهد پرداخت.

برای رعایت انصاف  کافی است که آقای بیات زاده  به پیام بختیار در زمان نخست وزیریش توجه میکردند که ایشان به همه سازمانها و گروههای سیاسی  اعلام کرد که بروند تشکیلات خودشان را درست بکنند و بعنوان سازمان های سیاسی وارد  میدان مبارزات سیاسی بشوند. پس بختیار راه حل سیاسی را دنبال میکرد و هیچگونه مانع و رادعی در راه سازمانهای سیاسی جهت رقم زدن سرنوشت مملکت ایجاد نکرد.  چرا آن زمان آقای بیات زاده  به این فراست نیفتادند که بروند و سازمانشان را نه در آلمان بلکه در ایران به ثبت برسانند و وارد کارزار سیاسی در خانه پدری شوند؟  مگر شادروان خلیل ملکی یا حسین ملک خارج از کشور مبارزه سیاسی میکردند؟ درست است که  در زمان دیکتاتوری شاه  با وجود خفقان امکان کار سیاسی قانونی وجود نداشت.  و هر مخالف با تصمیمات شاه تا آنجا آزادی داشت که پاسپورتش را بگیرد و وطنش را ترک گوید. در حقیقت شهروند ایرانی را بجرم استناد به قانون اساسی زندانی یا  نفی بلد میکردند.  ولی بعد از روی کار آمدن دکتر بختیار دیگر در انتظار کدام مائده آسمانی دیگر و عالی تری بودند. این سوال من فقط شامل« سازمان» آقای بیات زاده نمیشود، بلکه همه سازمانها یا گروه های سیاسی دیگر رانیز در بر میگیرد. بعد از کودتای 28 مرداد کدام شخصیت با وجدان قانونمدار شهامت بختیار را داشته است که بگوید بروید سازمانهای سیاسی تان را برپا کنید ؟ بختیار در آن سن و سال و بعد از پیوستن به مصدق دیگر انقلابی نبود، رفورمیست بود .

آیا آن دسته از روشنفکرانی که  هموطن عزیز آقای بیات زاده ادعای دفاع از آنان را دارد  از خود پرسیده اند آیا آن زمان مصدق یا امیرکبیر یا قائم مقام پشت در اتاق انتظار ورود بودند؟ آن فرشته رحمت  چه کسی بود که میخواست مناجی ما بشود. نتیجه این تصور ناپخته که رفتن این و آمدن ان دیگری مترادف با دمکراسی  میبود ، نتیجه اش استقرار  بدترین نوع جمهوری در ایران ما شد، فاجعه ای که ما امروز شاهد آنیم.   آیا هدف از انقلاب ساقط کردن سیستم دیکتاتوری و جانشین کردنش با نظام توتالیتر بود؟ غیر از دکتر صدیقی و دکتر بختیار کدام شخصیتی در آنروز وانفسا فکر فردای ایران را میکرد ؟ روشنفکران که از پنجره امنیت در غربت به جامعه ایران نگاه میکنند، باید بعد از سی سال دیگر  متوجه شده باشند که زنان و مردان این جامعه امروز چه میگویند و برای فردا چه میخواهند؟

بختیار با اقدام خود، در اوضاع و احوال دیگری، همان راه مصدق را در پیش گرفت و در عین حال حیثیت جبهه ملی را نیز نجات داد و به وجدان بیدار همه طرفداران دمکراسی وملت بزرگ ایران تبدیل شد. اگر دمکرات ها و بطور کلی افکار عمومی جهان امروز  از ما بپرسند ، که آیا ما حتی  یک تن را نداشته ایم که از حقوق ملت ایران دفاع کند، میتوانیم  بگوئیم آری که بختیار را داشته ایم، و تا شرمنده نشویم.

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

  ساير مطالب مربوط به ديدگاه