بازگشت به صفحه اول

از نامه

 
 

نيم‌نگاهي به سالي كه گذشت

حزب ملت ايران

ماه اسفند فرا مي‌رسد، ضمن شاد‌باش نوروز، بي‌اختيار ياد مصدق بزرگ در خاطره‌ها جان تازه مي‌گيرد. با درود بر او كه به‌‌راستي روبنده‌ي بساط چپاول‌گَران و آموزگار رهايي بود. سال پرتنش 84 به روزهاي پاياني خود مي‌رسد، سالي كه در سرنوشت ميهن‌مان ايران بسيار اثرگذار بوده و خواهد‌بود. از آغاز اين‌سال بسياري از دست‌اندركاران كشور در حاكميت و نيروهاي گوناگون، تصاحب كرسي رياست‌جمهوري در انتخابات نهمين دوره را در اولويت فعاليت‌هاي خود قرار‌دادند و در حقيقت برنامه‌ريزي‌ها تمامي به سمت‌و‌سويي بود كه مردم به‌هرصورت به پاي صندوق‌هاي راي كشانده‌شوند و تعداد آرا به‌اندازه‌اي باشد كه مشروعيت نظام را تعيين‌كند. در نهايت تعدادي مشخص از نامزدها از صافي شوراي نگهبان قانون‌اساسي گذشتند و به‌جاي‌جاي‌كشور سفر كردند و وعده‌هاي آن‌چناني دادند كه به‌زودي آن‌چه گذشتگان نكرده‌اند، انجام خواهند داد، كه ايران رشك برين خواهد شد؛ و سرانجام پس از هياهوهاي بسيار، انتخابات دوره‌ي نهم رياست‌جمهوري چنان‌كه افتاد و دانيد با هزينه‌هاي كلان تبليغاتي دو مرحله‌اي شد ولي در مرحله‌ي دوم سمت‌وسوي تبليغات تغيير‌كرد و شماري از دگرانديشان و گروه‌هاي اپوزيسيون درون حاكميت هم برآن شدند كه ميان بد و بدتر، رو‌به‌سوي كانديداي ديگري كه از بُن قبولش نداشتند، آوردند و يك‌باره آوازه‌ها در تأييد رفتارش سر‌دادند؛ و انتخابات فارغ از تمامي بازي‌ها به‌قولي با راي‌هاي سازمان‌يافته خاتمه‌يافت. جماعت به‌قدرت رسيده آن‌را حماسه‌اي ديگر و شگفتي‌آفرين خواندند و گفتند مردمي كه از قانون‌گرايي و جامعه‌ي مدني سودي عايدشان نشده‌بود، به شعارهاي "مردمي" با وعده‌هاي بسيار از جمله ايجاد اشتغال براي جوانان و پول نفت را بر سر سفره‌هايشان بردن و ... به‌پاي صندوق‌هاي راي رفتند و رسانه‌هاي دولتي و خطي در بوق و كرنا دميدند.
طرف‌هاي بازنده هم از سر مصلحت‌انديشي از سناريوي پيچيده‌ي تودرتو و هزار‌لايه سخن‌گفتند. به‌قدرت رسيدگان جديد معتقدند كه پس از ساليان، جمهوري اسلامي داراي "حكومت اسلامي" شده است و آن‌را پيش‌درآمد حذف "جمهوريت" و برآمدن "حكومت اسلامي" قرار دادند و در شعارهاي خود از دولت هفتاد‌ميليوني نام‌بردند ولي بين خودي‌هاي جديد يا شهروندان "درجه يك" جدلي درگرفت كه در‌حقيقت هر يك سهمي بيش‌تر مي‌خواستند. در اين‌ميان بقيه‌ي هفتادميليون نفر نظاره‌گر بودند و اين درگيري‌ها كار تكميل كابينه را به تأخير مي‌انداخت. به‌هر رو كابينه‌اي ساخته و پرداخته شد كه به‌گفته‌ي بعضي از پايوران حكومتي: "امروز ديگر قدرت در دست سربازاني است كه در قوه‌ي مقننه و مجريه به فرماندهي رسيده‌اند."با چنين ديدگاهي، طبيعي است كه اين سربازان تا به‌دست آوردن تجربه‌ي كافي، ‌براساس روش آزمون و خطا پيش خواهندرفت، درحالي‌كه مدعي هستند آن‌چه در 16 سال گذشته انجام شده خطا بوده و در مسير اسلام راستين نيز قرار نداشته است. آيا همچنان بايد سرمايه‌هاي ملي بر باد ‌رود؟ در اين ميان تكليف منافع ملي چه مي‌شود؟ ‌ ‌
از سوي ديگر هيچ حرف و كلامي در مورد آن بيست‌وچند ميليون شهروندان معترض به اصطلاح درجه 2 و3 كه از حقوق مدني خود استفاده كردند و در انتخابات شركت نكردند،به ميان نمي‌ آيد كه چرا و به‌چه دليل اين جمعيت انبوه از مردم ايران از شركت در انتخابات كناره‌جويي كردند و آگاهانه تن به ايفاي نقش در اين سناريوي از پيش ساخته‌شده ندادند؛ چرا‌كه بر اين باور بودند كه شوراي نگهبان قانون اساسي با دخالت‌هاي خلاف قانون راه را بر گزينش سالم و قانوني مي‌بندد. بعد از انتخابات با اظهار نارضايتي بازندگان، موقعيت گروه‌هايي كه به‌نوعي "خودي" تلقي مي‌شوند، تغيير يافت و بعضي از ايشان به‌سوي حزب‌هاي جديد و فراگير روي آوردند و بعضي ديگر پيشنهاد تشكيل جبهه‌هايي با نام‌هاي كم‌وبيش مشابه دادند. چون جناح به قدرت رسيده چنان وانمود مي‌كند كه بر آن است با ادامه‌ي همان روش‌ها مجال قد افراشتن به گروه‌‌هاي ديگر را ندهد و براين گمان است كه با استفاده از نيروهاي شبه‌نظامي در شهرها و روستاها مي‌تواند جلو برگزاري انتخابات آزاد را بگيرد و در هر انتخاباتي به نفع نامزد دلخواه وارد عمل شده و رقيبان را از ميدان به‌در كند و با اين‌ترتيب پايه‌هايش محكم و استوارتر خواهد شد. اكنون كه حدود هشت‌ماه از نهمين دوره‌ي انتخاب رياست‌جمهوري گذشته است، به بهانه‌ي پايان سال، زمان براي ريشه‌يابي و ارزيابي عملكَردها فرا مي‌رسد تا شايد درسي و عبرتي شود در بهبود وضعمان و بتوانيم به‌دور از شعار و هياهو خدمتي كنيم.
چهارماه ابتداي سالي كه گذشت متعلق به پايان دوره‌ي حكومت هشت‌ساله بود، امور جاري رها‌شده به‌صورت را‌كد و بلاتكليف ماند و اقدامات چنداني نيز انجام نگرفت جز برگزاري انتخابات رياست‌جمهوري كه با افتادن قوه‌ي مجريه به‌دست نيروهاي راست افراطي آن‌هم به ترتيبي كه اشاره رفت دوگانگي هشت‌ساله‌ي حاكميت پيشين پايان‌يافت و اين داستان كه با اميد براي عده‌اي شروع شده بود، با آرزو به پايان رسيد و حكومتي يكدست تشكيل شد. ما در "حزب ملت ايران" با توجه به آراي نامزدهاي گوناگون و كناره‌جويي درصد قابل‌توجهي از واجدين شرايط راي‌دادن از انتخابات و دخالت‌هاي برشمرده شده، پيروزي جريان راست افراطي در انتخابات را به‌معناي چرخش نگاه مردم به‌راست بنيادگرا ارزيابي نمي‌كنيم. براي بررسي و ارزيابي عملكرد دولت جديد، لازم است ابتدا نگاهي بسيار كوتاه به‌هشت ‌سال دوران اصلاح‌طلبان انداخته شود. به باور ما قانون اساسي پُرنقص، ناكارآمد، و ساختار غيرمردم‌سالارانه‌ي فعلي، كارشكني‌ها، رانت‌خواري‌ها و بحران‌آفريني‌هاي پي‌درپي پاره‌اي از همين نيروهاي امروز به‌قدرت رسيده از يك‌سوي و ناتواني دست‌اندركاران دولت هشت‌ساله از سوي ديگر، مزيت‌ها و فرصت‌هاي بزرگي را سوزاند؛ و دولت در برابر مشكل‌آفريني‌هاي اقتدارگرايان، نه‌تنها به‌گونه‌اي بايسته ايستادگي نكرد، بلكه در مواردي با سكوت خود به تأييد پاره‌اي عملكردها و دخالت‌هاي آن‌ها پرداخته و گاه در عمل بر آن‌ها مُهر تأييد گذارد. (از آن‌جمله طرح جامعه‌ي مدني كه از محتوا تهي‌شد) به‌طوري‌كه در دوران هشت‌ساله بسياري از انديشه‌پردازان، فعالان سياسي، جوانان و دانشجويان، نويسندگان و روزنامه‌نگاران و نيروهاي مولد، ناگزير به پرداخت هزينه‌هاي سنگين جاني و مالي، زندان و محروميت از حقوق فردي و اجتماعي شدند. دولت در جريان تدارك انتخابات دوره‌ي هفتم مجلس، بايد زير بار زورگويي‌هاي خلاف قانون شوراي نگهبان قانون اساسي نمي‌رفت و از تن‌دادن به برگزاري انتخاباتي كه اكثريت، آن‌را چيدمان شده مي‌دانستند خودداري مي‌ورزيد و از آن كناره‌جويي مي‌كرد، كه نكرد. (در زندگي سياسي لحظاتي پيش مي‌آيد كه گفتن "نه" به‌قدرت و وفادارماندن به حاكميت‌ملي، به تعهد‌ها، به شعارها
- آزادي، آزادي دگرانديشان است و نه حكومت‌گران- و وعده‌هاي خود با مردم و وداع موقت با قدرت كارسازترين، مفيدترين و صادقانه‌ترين شكل پيكار سياسي به‌دور از خشونت است) يا حتي بي‌توجهي‌كردن به سازمان‌دهي مردم‌يا پرهيز از دعوت نيروهاي سياسي و دانشجويان و كارگران براي ياري‌رساندن و خنثي‌كردن توطئه‌هاي اقتدارگرايان تماميت‌خواه. به‌هرحال اصلاح‌طلبان روزبه‌روز عقب نشستند و به‌عكس در پروژه‌هاي به اصطلاح اصلاحات سياسي و ساختاري، تفاهم با اقتدارگرايان غير‌انتخابي در حاكميت در دستور كارشان بود و جلب موافقت آن‌ها را به اصلي اساسي تبديل كرده بودند و هر بار گام‌به‌گام تا شكست نهايي خود و سرخوردگي بيش ازبيست‌ميليون مردمي كه با همه‌ي وجود به آن‌ها و شعارهايشان چشم دوخته بودند، پشت كردند كه اين عامل، خود مهم‌ترين زمينه و علت به‌قدرت رسيدن اقتدارگرايان در انتخابات بعدي شد كه حزب ملت ايران در بزنگاه‌هاي مختلف به تمامي آن‌ها اشاره كرده و هشدارهاي لازم را داده بود و متأسفانه به‌آن توجه نشد. اكنون فهرست‌وار به دلايل كسب قدرت توسط اقتدارگرايان اشاره ‌مي‌شود:
1)‌ ‌سرخوردگي ذهني مردم از ناتواني به اصطلاح اصلاح‌طلبان دولتي (پرگوي و كم‌عمل.) ‌ ‌
2)‌ ‌نشان‌دادن چهره‌ي روشن و عريان تضاد فقر و ثروت در جامعه و تبليغ‌روي آن از سوي نامزد راست‌گرايان و نشان‌دادن گرفتاري‌هاي روزمره‌ي مردم و اولويت نخستين به آن دادن براي توده‌هاي مردم، ملموس‌تر مي‌نمود نسبت به شعارهاي اصلاح‌طلبان همچون شعار تقدم اصلاحات‌سياسي بر اقتصادي يا در مقابل شعار اقتصادي درست ولي عام‌ناپسند حذف يارانه‌هاي هدف‌مند، نامزد راست‌گرايان با شعار بي‌پشتوانه ولي عام‌پسند آوردن پول نفت سرسفره‌هاي مردم به ميدان آمد و در نتيجه بازنده‌ي كمّيتي، اصلاح‌طلبان بودند.
3)‌ ‌ورود فعال و كارساز نيروهاي سازمان‌يافته‌ي بخش‌هايي از بسيج و سپاه به‌سود يك جريان و حضور آن‌ها در قالب هيأت‌هاي نظارت و اجرايي به‌صورت متشكل بر پايه‌ي اظهارنظر بعضي نامزدها.
عملكرد هشت‌ماهه‌ي دولت جديد:
بدون شك راست بنيادگرا در تلاش براي استقرار "حكومت اسلامي" آرماني‌خويش است و نظامي- امنيتي كردن دولت را به‌عنوان مؤثرترين راه‌پيش‌بُرد و تأمين سلطه‌ي بيش‌تر خود برگزيده است.
امروزه به‌راستي آزادي، جمهوريت، عدالت همگاني، امنيت و استقلال ايران با‌شدتي بيش‌تر از هميشه به‌خطر افتاده و اين درحالي است كه شعار مهرورزي و عدالت همچنان فضا را انباشته كرده، درصد بالاايي ‌ز اعضاي كابينه و همكاران از ميان كساني برگزيده شده‌اند كه سوابق نظامي- امنيتي دارند، بسياري از وزيران و كاربدستان دولت از پيشينه‌ي افراطي و ارتباطات خويشاوندي برخوردارند و از شايسته‌سالاري خبري نيست. چنين تمركز و تراكمي از نيروها در مديريت كشور و قوه‌ي اجرايي در تاريخ جمهوري اسلامي بي‌سابقه است، رونق‌دادن به بازار خرافات و عوام‌فريبي، بخش بزرگي از استراتژي اين جريان است و در عمل ضد شعار "ميزان راي ملت است" گام بر‌مي‌دارد. اين‌ها همه در راستاي آماده‌كردن زمينه‌هاي ذهني براي استقرار "حكومت اسلامي" و بي‌اعتبار كردن راي ملت و ز‌دودن جمهوريت نظام ارزيابي مي‌شود.
الف) بخش فرهنگي- اجتماعي:
جامعه‌ي ايران‌امروز از پيچيده‌ترين جامعه‌هاي دنيا است كه براي برون‌شد از بحران‌ها و بن‌بست‌هاي پيش رو بايد با شناخت ژرف از بحران‌ها و مشكلات به‌وجود آمده، عملكرد دولت‌ها و دولت وقت در اين حوزه نيز ارزيابي شود و در پايان راه‌كاري متناسب با شرايط به‌وجود آمده ارايه‌داد.
1) مسايل جوانان و مشكلات سني:
بخش بزرگي از جوانان كنوني حاصل فرآيند پُرزايي در اثر شعارهاي بدون تفكر دوران ابتداي انقلاب در ايران هستند كه امروز به سن ورود به بازار كار رسيده‌اند و اين درحالي است كه نه دولت‌هاي پيشين و نه دولت. امروز چنان‌كه از عملكرد چند ماهه‌اش پيداست، نه ماهيتي مولد و نه توان ايجاد فرصت‌هاي شغلي در اندازه‌اي يك‌ميليون فرصت شغلي در سال كه هزينه‌اي برابر پانزده‌ميليارد دلار سرمايه‌گذاري جديد در سال را مي‌طلبد، دارند تا از جريان فقيرپروري و ندارشدن اجتماعي جوانان كه روزبه‌روز رشد صعودي داشته و دارد (خود حاصل بي‌تدبيري و بي‌برنامگي دولت‌ها و عدم توجه به منافع ملي و توسعه‌ي متوازن و فاصله‌گرفتن شديد و افسار‌گسيخته‌اي است كه ميان نظام‌هاي ارزشي متغير حاكميت و سبك‌هاي زندگي جوانان ايجاد شده است) جلوگيري كنند. بارها طي بيانيه‌هايي اعلام‌شد از خطرهايي كه جامعه‌ي ما را تهديد مي‌كند، يكي‌هم انقطاع فرهنگي- تاريخي جوانان است كه به بروز فرآيند شكاف نسلي در سطح ارزشي- رفتاري و اقتصادي مي‌انجامد؛ امّا توجهي نشد. آن‌گاه كه الگوهاي ملي- ميهني و خدمت‌گزار زير سؤوال برده مي‌شوند و تاريخ تحريف مي‌شود و در شعور تاريخي مردم ايجاد اختلال مي‌كنند، متوجه پيامدهاي آن نيستند كه وقتي جوان اجازه و امكان شناخت الگوي خود را در درون تاريخ خود نيابد ناگزير به الگوي بيگانه مي‌آويزد و از خودبيگانگي آغاز مي‌شود. ‌ ‌
2) مسايل زنان:‌ ‌
در روابط بسيار متناقص و پيچيده‌ي زنان و مردان در جامعه به‌درستي مشاهده مي‌شود رشد و حضور زنان در جامعه، شكل و محتوايي كاملاً نامتقارن داشته و بيش‌تر شده است. به‌طوري‌كه در پاره‌اي از حوزه‌هاي آموزشي و به‌ويژه آموزش عالي، دختران با يك حضور چشم‌گير 65درصدي نسبت به پسران پيش افتاده‌اند كه اين امر پي‌آمدهاي جامعه‌شناختي و روان‌شناختي خود را دارد. با اين‌كه در برخي حوزه‌ها چون هنر و ادبيات يا در برنامه‌هاي توسعه‌اي به اصطلاح خُرد حضور زنان چشم‌گير است، با اندوه، در حوزه‌هاي دولتي و كلان جامعه، در اثر بي‌توجهي و شايد بي‌اطلاعي كار‌به‌دستان و برنامه‌ريزان، اين حضور نتوانسته است شكلي متعادل داشته باشد و براي مثال در بازار كار در سقف، 10 تا 15 درصد نيروي كار دختران و زنان هستند و آن‌هم اغلب در رده‌هاي پايين كاري متوقف مانده است. اين تضاد جامعه‌ي پدرسالار با محيط‌هاي اجتماعي بيش از پيش برابرگراست كه از يك‌سوي مي‌تواند سرمنشأ نابساماني‌‌ها و تنش‌ها در آينده‌ي نزديك ‌شود و از سوي ديگر به بروز عدم تعادل در سيستم زناشويي منجر شده و باعث بالابردن مطالبات و عدم بهره‌وري مي‌شود. ايجاد نظام متوازن آموزش براساس نياز جامعه و ايجاد يك سيستم قانون‌گذاري با اولويت به‌كارگماردن فارغ‌‌التحصيلان، بدون توجه به جنسيت آن‌ها براي تغيير اين شرايط بسيار ضروري است. با اندوه تكيه‌زدن هيأت‌حاكمه بر‌خلاف شعار عدالت‌خواهي، بر مجموعه‌اي از روابط و ضوابط مردسالارانه در جامعه‌اي كه در عمل با سرعتي شگفت‌انگيز در حال خروج از مردسالاري است، جز حركت به‌سوي تنش و انفجار بغض فروخورده‌ي زنان يعني نيمي از جامعه، را در بر نخواهد داشت. چه اصراري بر ايجاد اين‌همه بحران و تنش است؟ در‌حالي‌كه به‌سادگي مي‌توان بر تمامي آن‌ها غلبه كرد و استقلال و تماميت ميهن را با خطرها مواجه نكرد.
3) فراز مغزها و سرمايه‌ها: ‌ ‌
با تخصيص اعتبارات نجومي به بعضي مؤسسات كه به‌طور خطي و خصوصي اداره مي‌شوند از يك‌سوي تيشه‌بر يگانگي و همبستگي ملي مي‌زنند و از ديگرسوي به فراموشي سپردن مغزها و نيروهاي مولد، پي‌آمدي جز اين فرارها را در پي نخواهد داشت، به‌هرروي ايران، ميهن ما به‌گواه تاريخ، كشوري مهاجر‌فرست نبوده بلكه همواره و بيش‌تر مهاجران نخبه را پذيرا بوده است كه امروز در اثر عملكرد كاربدستان بخش‌هاي مختلف دولت‌هاي پس از انقلاب و دولت جديد، اين امر روندي معكوس دارد و در درازاي سال‌هاي اخير به‌دليل فشارهاي وارده بر اين قشر و قايل‌نشدن ارزش درخور به آن‌ها و تحريم‌هاي اقتصادي، نرخ اين فرارها بيش‌تر شده است. گرچه امروز در جهان شاهد كوچ‌هاي بزرگي چون يهوديان، يونانيان، چيني‌ها، ايتاليايي‌ها و ... هستيم اما آن‌چه شايان توجه است اين است كه در هيچ‌موردي فاصله‌ي ميان مهاجرت و امكان بازگشت موقت، همچون مورد ايرانيان مهاجر، چنين كوتاه نبوده و تقريباً در هيچ‌موردي پيوندهاي ميان مهاجران با فرهنگ مادر، مثل ايرانيان به اين اندازه شديد و عاطفي نبوده است. بيش‌تر اين مهاجران به‌ويژه فرزندان آن‌ها در نسل‌هاي دوم و سوم شايد به ايران بازنگردند ولي نمي‌توان و نبايد چنين جمعيت بزرگي را با چنين تمايلات ملي قوي به حفظ رابطه با فرهنگ "مادر"ي كه تعداد تمامي مهاجران جلاي وطن كرده‌ي آن، بين سه تا چهار‌ميليون نفر برآورد مي‌شوند، ناديده انگاشت. بارها از سوي "حزب ملت ايران" هشدار داده شد كه بايد از همين امروز برنامه‌ي ويژه‌اي در رابطه با فرار فرهيختگان يا اين دوري‌ها و مهاجرت‌ها به اجرا درآيد و تا بيش از اين ديرنشده امكانات فراهم‌شده و پيوندها تقويت‌شود و با برخورداري از ابتكارهاي ملي و تأمين امنيت آن‌ها، تنش‌ها را به حداقل رسانده و امكان بهره‌برداري از اين نيروي بزرگ فكري سرمايه‌اي كه اكنون در خدمت كشورهاي ديگر است در ميهن‌مان فراهم شود. ‌ ‌
4) ژرف‌شدن فاصله‌ي انسان‌ها:
عميق‌شدن هر‌چه بيش‌تر فاصله‌ي قشرهاي فقير، ثروتمند و تضعيف طبقه‌ي متوسط به‌طور عام ( در عين‌حال تقويت تحرك اجتماعي كه ظاهراً تصور ايجاد يك طبقه‌ي متوسط را به‌وجود مي‌آورد) مشكلات پرشماري در جامعه به‌وجود آورده است. ورود سرمايه‌هايي كه با هدف پول‌شويي وارد مدارهاي اقتصادي مي‌شوند و رشد ناموزون ثروت‌گروهي كم‌شمار در جامعه مزيدي است بر هرچه بيش‌تر قطبي‌شدن جامعه و ژرف‌تر‌شدن فاصله‌ها نه به‌وجود آوردن طبقه‌ي متوسط و كم‌كردن فاصله‌ها؛ با اين اقدامات، شهرها را بزك ظاهري كرده و نخستين پيامد آن تخليه‌ي روستاها به اميد امكان زندگي در شهرهاست و كلان‌شهرهاي مسموم، ناكارا، سترون و در حد انفجار (هواي آلوده، ترافيك، مشاغل جرم‌زا، رشد خلاف، نبود بهداشت و آموزش كافي، وجود مشاغل انگلي نه مولد و...) از بي‌برنامگي اصولي حكايت دارد.
5) مسايل قومي- ملي:
در كشوري چون ايران كه به‌نوعي از موزاييك قومي- فرهنگي تشكيل شده است، دست‌يابي به وحدت بي‌شك بايد از طريق احترام گزاردن به هويت‌هاي قومي و رفع نابرابري‌ها انجام گيرد ( براي مشاهده‌ي اين تبعيض‌ها كافي است به نسبت نرخ رشد بودجه‌ي تخصيص‌شده سال 1385 به اين مناطق و مقايسه‌ي آن با درصد افزايش بودجه در ديگر بخش‌ها توجه كنيد) و ما بر اين باوريم توزيع عادلانه‌ي ثروت، امكانات و معرفت در سيستم كثرت‌گرا امكان‌پذير است و مي‌توان با تكيه بر خرد جمعي و مديريتي هوشمندانه اين مشكل ملي را كه در اثر خود برتر بيني يك جناح به‌وجود آمده است به همبستگي و پيوندي ملي، پويا و شكوفا مبدل‌كرد. تنها كافي است اين اراده‌ي تغيير در كاربه‌دستان وجود داشته باشد كه ديده نمي‌شود.
ب) بحران در ارتباط ملي و بين‌المللي:
فرآيند پساانقلابي عموماً دوره‌ي تاريخي درازمدتي است كه ايجاد امواج تنش و بحراني مي‌كند كه مي‌تواند براي محيط ما و حتي كل جهان هزينه‌ساز باشد. آن‌چه در اين ميان اهميت دارد، تأكيد بر خِرَد جمعي و استفاده از تمام ابزارهايي است كه بتواند تنش‌زدايي را به اصل و بن‌پايه‌ي سياست‌هاي خود با جهان تبديل‌كند، نه دشمن‌تراشي آن‌هم با پرداختن هزينه‌هاي هنگفت مادي و معنوي و دادن شعار در درون و كوتاه‌آمدن در دقيقه‌ي 90 با خارجيان كه به‌اين ترتيب نه‌تنها منافع ملي را با خطر مواجهكرده‌ايم بلكه هست و نيست ملت را به داو گذاشته‌ايم و از آن‌جا كه با عملكرد و تبليغ منطق امپراتوري‌گري و نظامي‌گري پاره‌اي كاربدستان در جهان بذر بي‌اعتمادي نشانده‌اند، هرگز نمي‌توانند به‌اين‌منظور توازني به‌سود خود ايجاد كنند. مگر بپذيريم هرگونه نقش‌آفريني و تأثيرگذاري بر روابط بين‌المللي و تحول در ديپلماسي با جهان جز از راه ارتباط و مشاركت بيش‌تر، منطقي‌تر و شفاف‌تر و سخن‌گفتن به زبان جهان، آن‌هم از موضع برابر و در راستاي حفظ منافع ملي امكان‌پذير نيست و ايستادگي بر منافع ملي و استقلال و احترام به حقوق ملت‌ها به‌دور از تنش‌آفريني، همواره موفق و قابل دست‌يابي خواهد بود. در غيراين‌صورت به‌هيچ‌وجه نخواهيم توانست از تنش‌هاي ناشي از اين عدم درك، رهايي يابيم و در نتيجه به‌صورت فزاينده‌اي در مناسبات بي‌رحم كنوني فشارهاي جهاني را در اثر بي‌سياستي به ملت و ميهن وارد مي‌كنيم و تاوان آن‌را بايد به‌صورت باج‌دادن يا بستن قراردادهايي تركمن‌چاي‌گونه به بعضي كشورها بدهيم يا از بسياري مزيت‌هاي نسبي‌مان محروم شويم.
1) سياست خارجي يا ديپلماسي حكومت:
حزب ملت ايران بارها نسبت به مخاطره‌آميز بودن مواضع كاربدستان هشدار داده است و پيامدهاي بسيار منفي آن بر استقلال منافع ملي و حاكميت ملي را گوش‌زد كرده است. اتخاذ مواضع افراطي، تنش‌آفرين، واكنشي، ماجراجويانه، سياست‌خارجي ايران را به‌جاي دفاع از منافع ملي به كام ماجراهاي مرگباري كشانده است و اكنون مي‌كوشد با نمايش ‌بازي با آتش جنگ، احساسات ملي مردم را برانگيزد و به اتكاي آن، راه را براي تحكيم هرچه بيش‌تر مواضع جناح راست افراطي و هدف‌هاي نهايي آن هموار سازد و از سوي ديگر با سپر بلا قراردادن خطر خارجي، بر ناتواني خود در تحقق وعده‌هاي انتخاباتي سرپوش بگذارد و مردم را به سكوت واداشته و مطالبات به‌حق مردم را به تعويق اندازد و دادن آزادي‌هاي مدني را به بعد از رفع خطر دشمن خارجي موكول كرده (جالب است اگر هم اين دشمن خارجي از بين برود، گويي دشمن جديد ساخته مي‌شود) چون در بحران است كه مجال زندگي و بهانه‌اي براي حاكميت اختناق وجود خواهد داشت وگرنه انكار فجايع‌نازي‌ها چه‌گرهي از مشكل دولت گشود؟ يا سخن از حذف اسراييل آن‌هم با ادبياتي دور از زبان ديپلماتيك چه ثمري داشت؟ جز لطمه و هزينه براي ملت.
بالاخره جامعه دشت معاني است، بايد آموخت. اين رفتار واكنشي، احساسي، بي‌برنامه و لحظه‌اي، سرنوشت و امنيت كشور را با خطر جدّي تجزيه روبه‌رو مي‌كند و محافل جنگ‌طلب آمريكا و اسراييل با دست‌آويز قراردادن اين بي‌سياستي‌ها و موضع‌گيري‌هاي تحريك‌آميز، همكاري بين‌المللي را براي اعمال فشار و اقدام نظامي عليه ما آماده مي‌سازند. دولت روسيه و چين هم، چون سوريه و پاره‌اي كشورهاي عرب كه سال‌ها از خوان گسترده‌ي ميهن ما بهره برده‌اند و كالاهاي دست دوم خود را به قيمت‌هاي چند برابر به ما فروخته‌اند، در بزنگاه‌هاي ضروري ما را رها كرده، سر بر آستان آمريكا خواهند ساييد. در اين رابطه حزب ملت ايران طي بيانيه‌اي (‌به‌خود آييد حادثه در پيش است) اعلام كرده است كه در شرايط موجود كه حاكميت آن‌را بر ملت تحميل كرده است و جهان را مقابل ميهن ما قرار داده است، بر اين باور است اگر در راستاي منافع ملي تحت‌شرايطي از غني‌سازي كه حق مسلم ملت ماست دست بكشيم، به‌مراتب بهتر از آن‌است كه اين كار در روسيه صورت پذيرد؛ كافي است به پيشينه و عملكرد روس‌ها نسبت به ايران در دوره‌هاي مختلف 200 سال گذشته نظري افكنده شود. آيا نيروگاه بوشهر را راه‌اندازي كردند؟ بارها گفته‌ايم و بازهم مي‌گوييم كودكانه است و خود‌فريبي اگر فكر كنيد كه روسيه يا چين بدون اجازه‌ي آمريكا به ما نزديك مي‌شوند. آيا حاكمان امروز كه به هر قيمت در پي تكنولوژي هسته‌اي هستند و آن‌را عامل اصلي حفظ قدرت مي‌پندارند، غافل از آنند كه راز بقاي ايران از وراي تاريخ، نه در قدرت نظامي آن، بلكه در جاذبه‌هاي فرهنگي ايران بوده است؟ امروز نيز بايد به اين باور برسيم كه بزرگي و اقتدار ايران در گروي ايجاد ايراني آزاد، آباد، مردم‌سالار، به‌دور از تبعيض‌هاي جنسيتي و قومي و مستقل و ريشه‌كن‌سازي معضلاتي همچون فقر، بي‌كاري، اعتياد و فحشاي دامن‌گستر است، نه در داشتن جنگ‌افراز از رده خارج آن‌هم به قيمت ده‌ها برابر گران‌تر و دادن شعارهاي به‌دور از واقعيت و ايجاد بي‌اعتمادي و دشمن‌سازي در تمام جهان. بايد به‌خود آييم چه كرده‌ايم كه 99 درصد جهان در پروژه‌ي هسته‌اي مقابل ما قرار گرفته‌اند؟ ‌ ‌
مردمي كه سرخورده از حكومت‌گران گوناگون گذشته بودند، پنداشتند دولت جديد با شعارهايش خواهان تغيير وضع حاكم به سود آن‌هاست و به اميد وعده‌هاي انتخاباتي‌اش براي مبارزه با فقر و فساد و تبعيض و ... در كشور به انتظار نشسته‌اند، نه در جنگيدن با جهان به‌هر قيمت و فرصت‌سوزي‌ها و از بين‌رفتن مزيت‌هاي نسبي ميهن‌مان. گذشته از اين‌ها تا چه‌وقت بايد مرده‌باد و زنده‌باد گفت؟ كي‌بايد به سازندگي، آزادي، آباداني و توسعه‌ي متوازن كشور پرداخت تا ملت بيش از اين تاوان نپردازد؟
امروزه در جهان دوران طرح‌ها و پيشنهاد‌هاي تهاجمي به‌سر آمده است. امروز براي همكاري و كارزار سياسي مشترك ملي نمي‌توان براي هميشه مردم را به شعارهاي تخيلي سرگرم كرد. امروز جز دادن آزادي‌هاي سياسي، مدني و اجراي مفاد حقوق‌بشر و تحقق زيربناي جامعه‌ي مدني و ايجاد نهادهاي گوناگون مدني، تشكيل سنديكاها و تقويت جنبش زنان، جوانان، دانشجويان و برابري حقوقي اقوام و سرمايه‌گذاري‌هاي زيربنايي در داخل و تنش‌زدايي در جهان در راستاي حفظ منافع ملي، راه‌ديگري وجود ندارد و بدون تعامل آن‌هم از موضع برابر به‌هيچ‌روي نمي‌توان انتظار تغيير در موقعيت قرباني‌شدن در مناسبات بي‌رحم كنوني در جهان امروز را داشت.
حاصل سخن:
‌نتيجه‌ي معضلات و سردرگمي‌هاي برشمرده شده، به‌صورت مشكلات و تنش‌هايي به‌شرح زير در سطح جامعه و بين‌الملل بروز و ظهور مي‌يابد:
1) تنش و ناهمخواني:
تنش و ناهمخواني ميان سبك‌هاي زندگي و سليقه‌هاي همگاني در شكل تضاد "سنت و مدرنيته" ميان گروه‌هاي اجتماعي بروز و ظهور مي‌يابد كه هيچ‌كدام داراي هويت راستين منسجم و يك‌پارچه نيست و حتي قابل تقسيم‌بندي به مدرن و سنتي هم نمي‌باشد. زيرا از يك‌سو گروه موسوم به سنتي حاضر نيست عناصر مدرن را از زندگي خود خارج كند؛ چون به بسياري از اين عناصر و نوآوري‌هاي فن‌آورانه و برخي از دست‌آوردهاي مهم و ظواهر مدرنيته در جامعه وابسته است و از سوي ديگر گروه موسوم به مدرن و نوكيسه‌ها بر ظاهر و شكل بيروني مدرنيته بسيار پاي مي‌فشارند و در بخش‌هاي بزرگي از رفتار و ذهنيت‌هاي خود همچون خانواده و نظام خويشاوندي و آزادي‌هاي جدي، آن‌را نمي‌پذيرند و حتي خروج از منطق پدرسالارانه در جامعه، براي اين گروه‌ها غيرقابل پذيرش است و تحمل برابرگرايي حتي در نظام آموزشي و بهداشتي را نيز ندارند.
2) بحران هويتي همگاني:
براي آن‌كه يك هويت فردي يا جمعي شكل‌گيرد، نخستين نياز اين هويت در آن‌است كه بتواند مرزبندي‌‌هاي دقيقي براي خود ترسيم كند كه متأسفانه در يك منطق مبهم و فرآيند مغشوش، چنين كاري چندان ساده نيست و تداوم اين ابهام‌ها از جمله ابهام در سنت و مدرنيته به‌شكل غيرقابل اجتنابي تنش‌ها را به‌گونه‌ي كنش يا واكنش هر يك براي به ثبت‌رساندن خود در جامعه افزايش مي‌دهد. در نتيجه هويت فردي- هويت جمعي و در نهايت هويت ملّي با مخاطره روبه‌رو مي‌شود كه مصداق آن‌را در غالب كلان‌شهر‌ها مي‌توان مشاهده كرد، اين مسأله با بگير و ببند حل نخواهد شد و درمان آن نيازمند راه‌كارهاي فرهنگي است. ‌ ‌
3) ايجاد ابهام و اختلال در حافظه‌ي تاريخي:
اختلال در حافظه‌ي تاريخي منجر به بروز ابهام و انحراف‌هاي شناختي مي‌شود. اين يك واقعيت است؛ آن‌گاه كه خطرهاي متفاوت و تهديدهاي طبيعي يا اجتماعي و فرهنگي در يك جامعه روبه‌افزايش مي‌گذارد و هيچ چشم‌انداز مشخص و روشني نيز براي اطمينان‌يافتن به داشتن راه‌حلي براي جلوگيري از گزند آن‌ها در اين افراد يا گروه‌ها وجود ندارد، "فراموشي" شايد تنها راه‌حل براي "تسكين"يافتن مي‌شود. لازم است متوجه باشيم كه نا‌آگاهي نسبت به تاريخ گذشته و "نسيان‌"هايي كه دچار آن‌ها هستيم يا دچارمان مي‌كنند، لزوماً اموري نيستند كه بتوان آن‌ها را از خلال فرآيندهاي "آموزشي" جبران‌كرد. براي مثال، هربار كه زلزله‌اي شديد كشور ما را به لرزه در مي‌آورد و هزاران نفر را قرباني مي‌كند تا مدتي همه‌ي رسانه‌ها درباره‌ي آن سخن مي‌گويند؛ ولي در برابر موج سنگيني از ابهام و نااميدي در نداشتن بديل و راه‌حلي اساسي براي مبارزه با اين خطر، به‌زودي لايه‌ي سنگيني از "فراموشي" بر همه‌چيز سايه افكنده و افراد به لذت ناشي از اين داروي آرام‌بخش فرو مي‌روند تا فاجعه‌ي بعدي اتفاق بيفتد. امروزه در حوزه‌ي اجتماعي نيز ما با چنين موقعيتي سرو كار داريم.
راه‌كارها:
1) چندگانگي راه‌ها:
آن‌چه مهم است اين‌كه نمي‌توان و نبايد انتظار يك راه خروج مشخص براي وضعيت پيش‌آمده داشت؛ زيرا براي حل هر مشكلي مي‌تواند راه‌هاي مختلف پيشنهاد شود. پس قبول چندگانگي راه‌حل‌ها يك اصل است. نخستين امري كه بايد نسبت به آن آگاهي داشت آن است كه موقعيت كنوني جامعه‌ي ما حاصل يك يا دو اشتباه يا وضعيت تاريخي نيست. بلكه برآيند تجربه‌اي طولاني‌مدت است كه در بسياري از موارد حتي ما در آن دخالتي نداشته‌ايم. البته اين امر به‌معناي تأييدكردن تئوري‌هاي توطئه‌ي جهاني نيست؛ ولي نمي‌توان انكاركرد كه مجموعه‌اي از عوامل و دلايل دروني در اين زمينه همواره با گروهي از دلايل بيروني همراه بوده‌اند كه اين موقعيت‌هاي حساس و خطرناك را پديد آورده‌اند. از اين‌رو براي خروج از اين موقعيت‌ها بايد بيش از هرچيز متكثر و درازمدت انديشيد و هر راه‌حل ادعايي كوتاه‌مدت، بي‌شك غلط بوده و سرابي بيش نيست. آن‌چه در اين مقطع بسيار به آن نيازمنديم، "واقع‌بيني" است كه ما را به‌رغم شكنندگي‌ها وادارد درازمدت فكر كنيم و از فراموشي و نسيان تاريخي دست بكشيم و سعي در بازبيني آن‌چه تا به اين‌جا به‌سرمان آمده داشته باشيم. ‌ ‌
2) پرهيز از خشونت و اعمال اراده‌ي رياستي:
هرگونه فرآيند خشونت‌آميز دروني و بروني در اين شرايط به احتمال بسيار زياد وضعيت را تندتر و بحراني‌تر مي‌كند. اراده‌گرايي سياسي آمرانه و فردي به‌هرشكل و با هرمنشأ و از هرگونه ايدئولوژي‌گرايي آمرانه، جز آن‌كه موقعيت را بحراني‌تر كند، نتيجه‌اي در بر نخواهد داشت و خشونت جز در به‌وجود آوردن مدارها و دورهاي باطلي از خشونت‌هاي جديد نتيجه‌اي در بر نخواهد داشت. حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: "آن‌كه ترك ميانه‌روي كرد، سرگردان است."
3) شناخت همه‌جانبه‌ي فرآيند جهاني‌شدن:
بدون شناخت، امكان هيچ‌گونه تعامل و برخورداري از امتيازات آن وجود ندارد و برعكس همواره ما را در موضع ضعف و قرباني‌شدن قرار خواهد داد. بنابراين، مهم‌ترين، كاراترين و شايد تنها راه مبارزه با ابعاد منفي جهاني‌شدن، مشاركت آگاهانه، فعال و تأثيرگذار در آن است؛ همچون هندوستان. بدترين روش مقابله و مبارزه با آن، شيوه‌هاي مكانيكي همچون تلاش فيزيكي براي جلوگيري از نفوذ آن در سطوح مختلف ملي است.
4) عدم انتظار بيش از حد از حوزه‌هاي سياسي براي تغيير:
‌لازم است توجه كنيم كه حوزه‌ي سياسي در اغلب موارد، خود حاصل و نتيجه‌ي ساختارهاي اجتماعي و برآيند آن‌هاست، نه عاملي كه بتواند از بيرون اوضاع را تغيير دهد. اين باور كه حوزه‌ي سياسي نوعي انتزاع خارج از جامعه است و با تغيير آن مي‌توان به تغييراتي اساسي در جامعه دست‌يافت، تفكري اسطوره‌اي است و هيچ واقعيت تاريخي در درازاي چند سده‌ي اخير، آن‌را تأييد نمي‌كند. آن‌چه سبب تغيير جوامع و از جمله حوزه‌ي سياسي شده است، دگرگوني‌هاي دروني در لايه‌هاي عميق و پايه‌اي اين جوامع بوده است. از اين‌رو رويكرد اساسي بايد به سمت‌وسوي جوامع مدني و سازوكارهاي آن‌ها باشد.
5) آگاهي و بازسازي وجدان ملي- ميهني:
براي خروج از انفعال و بن‌بست نياز به به‌وجود آوردن يك آگاهي همگاني و بيداري وجدان ملي است كه موتور حركت به‌سوي تغيير و نيل به مردم‌سالاري از مسير جامعه‌ي مدني خواهد بود.
اين سازمان‌هاي مدني هستند كه امروزه در راس فرايندهاي تبديل دموكراسي‌هاي نمايندگي به دموكراسي‌هاي مشاركتي قرار گرفته‌اند. از اين‌رو نوعي اراده‌ي ملي و وجدان اجتماعي مورد نياز است تا اين سازمان‌ها هرچه بيش‌تر شكل‌گيرند و به‌ويژه هرچه بيش‌تر فعال‌شوند و تا جايي‌كه ممكن است دستگاه‌ها و نهادهاي دولتي را وادار‌كنند كه اختيارات خود را به نهادها و سازوكارهايي مدني واگذارند.
سازمان‌هاي غيردولتي جدي‌ترين ابزار قابل بهره‌برداري براي ايجاد ارتباطات افقي و عمودي، محلي- قومي- ملي در همه‌ي سطوح ممكن، در جهان امروز هستند. تقويت اين ابزار مهم‌ترين پاسخ در برابر موج گسترده‌ي خطراتي است كه جامعه‌ي در حال توسعه‌ي ما را تهديد مي‌كند. ‌
‌6) اولويت‌ها براساس ضرورت و نياز:
استفاده از روش‌هاي ابتكاري همچون "تبعيض مثبت" به سود گروه‌هايي كه بايد هر چه زودتر به ارتقاي اجتماعي آن‌ها رسيدگي كرد (زنان، جوانان، اقوام، كارگران، كشاورزان و ديگر گروه‌هاي فرودست جامعه) اين‌گونه روش‌ها حاصل تفكر در موقعيت‌هاي ويژه است كه امروزه در جهان كشورهاي در حال توسعه با آن‌ها سروكار داريم.
پايان سخن:
ما ، در حزب ملت ايران، بر اين باوريم كه براي خروج از بن‌بست امروزين ميهن، تنها راهي كه پيش ‌روست بازپس‌دادن همه‌ي حقوق ملت به مردم و اجراي اعلاميه‌ي‌جهاني حقوق‌بشر، به‌دور از هرگونه خشونت و استقرار حكومت مردم‌سالار و حاكميت راستين ملي كه لازمه‌ي رشد و توسعه است.
يك‌سال ديگر گذشت؛
شما را كه در اين بيم، آسوده نشستيد
جز ريزش‌آوار، خود چيست سزاوار؟
ايرانيان! نوروزتان پيروز، خانه‌هاي‌تان آباد، دل‌هاي‌تان شاد، دشت‌هاي‌تان سرسبز و دست‌هاي‌تان پرگل.

تهران، اسفندماه 1384خورشيدي

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به حزب ملت ايران