بازگشت به صفحه اول

از روشنگری

 
 

 

مايکل لدين " طرح پيشنهادی رفراندم" از ايران را تائيد کرد:

 
آيا انقلاب مخملي، گل سرخي، نارنجی
Think Tank های آمريکائی برای ايران محتمل است؟

الميرا مرادی


Elmira2211@yahoo.ca
* مايکل لدين نئوکنسرواتيو نامی دستگاه بوش اخيرا در مقاله ای بسيار مهمی با عنوان" سريع تر، لطفا"
( Faster, Please) راجع به حمايت از "طرح ملی رفراندم پيشنهادی از داخل ايران" نظرات بسيار پر اهميتی را ارائه داده است.
* طراحان رفراندم که بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و خارج حکومتی بوده اند، هم اينک می خواهند به اصطلاح با " نقد شکست اصلاحات" راه حل ديگری ارائه دهند، از اينرو به ارائه طرح رفراندم و آنهم با بکارگيری شيوه انقلاب مخملی اکراين مبادرت ورزيده اند. اينان نمی خواهند در نظر گيرند که در غياب سرکوب مبارزات مردمی و جنبش های واقعی توده ای که طی ساليان دراز از سوی جمهوری اسلامی صورت گرفته و در پی فقدان فعالين قتل عام شده و يا به مهاجرت فرستاده شده ی جنبش های مردمی از سوی حکومت اسلامی ، اين خطر عمده وجود دارد که نيروهای ارتجاعی از داخل و خارج کشور که ممکنست عنوان نخبه گان را هم يدک کشند، توسط سازمانهای غربی که با اسامی پرطمطراق " برای دمکراسی" و غيره به ميدان می آيند و از رهگذر پول و پله فراوان که نصيب نخبه گان می شود، فورا آنانرا سازماندهی کرده و در نهايت کانديدای مرتجع خود را در راس حکومت بعدی در کشور قرار دهند . تحت اين شرايط غير عادلانه توده های مردم مورد حفاظت واقع نمی شوند و از داشتن سازمانهای خود در چنين رقابتی محرومند. تاکيد طراحان بر رفراندم در چنين شرايطی و الهام از انقلاب مخملی اکراين ، تحقق اين سناريو را کاملا امکان پذير می سازد.

" اين جنگ عليه تروريسم است و عراق فقط يکی از نبردهای آن. دولت بوش به اين جا به عنوان يک منطقه جنگی عظيم می نگرد. بعد ما به جبهه ايران خواهيم رفت. ما اعلام جنگ داده ايم و ناباب ها ، هر جا که هستند دشمن ما هستند. اين آخرين هورا ست – ما چهار سال ديگر به دست آورده ايم، و می خواهيم وقتی از آن بيرون می آئيم بگوئيم ما در جنگ با تروريسم پيروز شده ايم."( بخشی از مقاله اخير سيمور هرش)
" گرچه دولت بوش هر گونه طرحی را برای " تغيير رژيم تئوکراسی" در ايران انکار می کند، اما اعضای کنگره آمريکا در تدارک راههايی جهت کمک به امکان " تغيير رژيم" در ايران هستند. " ( بخشی از خبر فاکس نيوز)
" در روز نهم اکتبر سال جاري، رامسفلد و وزرای دفاع کشورهای متحد با آمريکا در جنگ عراق، باضافه وزاری دفاع آلباني، آذربايجان، بحرين، بلغارستان، جمهوری چک، دانمارک، استوني، گرجستان، مجارستان، عراق، لاتويا، ليتونيا، ماسادونيا (مقدونيه)، مغولستان، لهستان، قطر، رومانی و اکرائين در "اتاق جنگ" واقع در يک کشتی در دريای عرب به بحث و گفتگو پيرامون حمله آمريکا به نيروگاههای ايران نشستند. در اين مذاکرات، اصلی ترين متحد آمريکا در عراق، يعنی انگليس به دليل مخالفت با طرح حمله به نيروگاههای ايران، از مذاکرات کنار گذاشته شده بود."بخشی از مقاله اينجانب پيرامون اتنتخابات رياست جمهوری آمريکا)
".. اخيرا آمريکا، اسرائيل را به 500 بمب " Bunker Buster " مجهز نموده است. بنا به گزارش رسيده از کاخ سفيد، نيروی هوايی اسرائيل قرار است تجهيزات هسته ای بوشهر را با همکاری آمريکا، بمباران کند. طرح مشترک حمله نظامی "پيشگيرانه" (pre-emptive attack) آمريکا ? اسرائيل با همکاری نئوکنسرواتيوهای وزارت دفاع آمريکا و دفتر ديک چنی معاون رئيس جمهور آمريکا تدارک ديده شده است، که قبلا هم طرح مشترک در حمله به عراق را ارائه داده بودند. " ( همانجا)

خيلی زود پس از حمله 11 سپتامبر دولت بوش " جنگ با تروريسم بين المللی" را اعلام کرد. بوش در ژانويه 2002 ايران را در کنار عراق و کره شمالی " مثلث شياطين" ناميد. در مارچ 2003 به عراق حمله نمود. حمله 11 سپتامبر به نيويورک همان " نعمت الهی" برای دولت آمريکا و بخصوص نئوکنسرواتيوهای دستگاه بوش بود که امام خمينی هم حمله صدام به ايران را ناميده بود. آمريکا به بهانه همکاری صدام حسين با القاعده و داشتن سلاح های کشتار دسته جمعی ( گزارش اخير نماينده آمريکا: دالفر در امر يافتن اين سلاح ها ، بودن آنها را نفی می کند) به اين کشور حمله نمود و آنرا تحت اشغال خود در آورد.
گرچه بحران اشغال عراق برای آمريکا، امکان پرداختن سريعتر به مسئله ايران را فراهم نکرد، اما همچنان برخی از نئو کانهای مصر برای جنگ می گويند " خروج نيروهای نظامی آمريکا از عراق، تنها از راه ايران امکان پذير است" اين به معنای آن است که خروج ارتش آمريکا از عراق بدون رسيدگی به مسئله ايران از منطقه بی فايده است.
در حالی که به نظر برخی کارشناسان نظامی و تحليل گران سياسي، حمله نظامی وسيع و هم جانبه آمريکا به ايران آنطور که در يوگسلاوي، افغانستان و عراق در سالهای اخير صورت گرفت، بعيد است، با اين حال طرح "حمله محدود" به نيروگاههای اتمی ايران چيزی است که کارشناسان امکان وقوع آنرا نفی نکرده اند.

ديپلماسی آشکار و پنهان موفق ترين طرح آمريکا برای دخالت در ايران؟
اما مقوله پر اهميت ديگری که زمينه فعاليت های آمريکا جهت " تغيير رژيم" در ايران را در بر می گيرد، ديپلماسی و سياست های آشکار و پنهانی است که قبلا هم تجربه موفق آن در کشورهای ديگر برای آمريکا محرز شده است. از نظر بخش اپوزيسيون ترقيخواه ايران ، نه تنها حمله نظامی به اين کشور به تحکيم وضعيت جمهوری اسلامی می انجامد، بلکه نوع ديگر دخالت آمريکا از طريق " ديپلماسی آشکار و پنهان" که از طرف اپوزيسيون سلطنت طلب و برخی دمکراتها و جمهوريخواهان شرمگين مورد خشنودی و موافقت قرار گرفته است، نيز محکوم است. دليل محکوميت دخالت غرب و بويژه آمريکا از نظر اپوزيسيون ترقيخواه ايران، حمايت غرب از حکومت های ارتجاعی و وابسته به خود است که هيچگاه منافع مردم کشورهای تحت سلطه را در نظر نگرفته و اين دخالتها تنها منجر به تشکيل حکومت ارتجاعی ديگر و وابسته به امپرياليسم شده است.

نبايد از خاطر ببريم که تئوری " اسلام سياسی" عمدتا در دهه های 1970 و 1980 توسط تئوريسين ها ، اسلام شناسان و مستشرقين غربی ساخته و پرداخته شد. نظريه پردازانی چون جيمز بيل و برنارد لوئيس ?
که اين آخری هم اکنون از تئوريسين های برجسته حلقه نئو کنسرواتيوهای آمريکا می باشد- در مقابله با نفوذ شوروی و عمدتا در مقابله با کمونيسم، فلسفه " اسلام سياسی" را بنا نهادند، که بعدا الهام دهنده به پايه گذاران جمهوری اسلامی ايران و گروههايی همچون حماس در فلسطين و گروههای مشابه در لبنان شد. بر زمينه و پرداخت چنين تبليغاتی بود که سازمانهای جاسوسی چون سيا، مسلمانان دو آتشه و ضد کمونيست را از کشورهای مختلف عربی از عربستان گرفته تا اردن و لبنان و مصر در پاکستان جمع و سازماندهی کرده، با آموزش نظامی وتسليحات مجهز به افغانستان فرستاده تا بر عليه دولت افغانستان و ارتش شوروی بجنگند. نظريات تئوريسين هايی چون برنارد لوئيس، پايه ی " اسلام بنيادگرا"، اسلامی خشن و مرتجع در دهه های 70 و 80 را سبب می شود. هم اينک برنارد لوئيس و همکاران در انستيتوهای " مخازن فکری" در ايالات متحده آمريکا، حضور دارند و تئوری های جديدتری را خلق می کنند. بنابراين انتظار اينکه آمريکا، جمهوری اسلامی ايران را از بين ببرد و حکومتی مترقی به جای آن بنشاند، انتظاری عبث و بی فايده است، چرا که هم اکنون نمونه حکومت های جايگزين شده در افغانستان و عراق شاهد گويايی از مدعای ماست.

چندی پيش روزنامه فاينشنال تايمز در مقاله ای " تحت عنوان نئوکنسرواتيوهای آمريکائی توجه شان را به سمت ايران معطوف کرده اند" نوشت : " گروه جديدی از اپوزيسيون ايرانی در مهاجرت که بوسيله بعضی از نئوکنسرواتيوهای واشنگتن حمايت می شوند ، تحت عنوان " اتحاد برای دمکراسی در ايران" در قلب محافل انستيتوهای مخازن فکری ( Think - Tank) تشکيل يافته اند، که قرار است در مقابل دريافت پول از ماليات دهندگان آمريکائی کار برقراری دمکراسی در ايران را جلو اندازند. هدف گروه برگزاری يک رفراندم با اين مضمون است که آيا می شود سلطنت را تحت اختيار رضا پهلوی پسر شاه مخلوع که هم اينک در ويرجينيا زندگی می کند، دوباره احيا و برقرار ساخت. اين گروه مسئوليت برنامه ای جهت شناسائی دوستان و دشمنان را در آمريکا بعهده دارد. گروه اتحاد برای دمکراسی اعلام کرده است که در شراکت با انستيتوی دست راستی Hudson قرار گرفته است. اعضای گروه اتحاد برای دمکراسی هم چنين ملهم و متاثر از مايکل لدين از
" انستيتوی آمريکن انترپرايز" (Institute American Enterprise) می باشند که اين دسته اخير خود از گروههای بسيار با نفوذ نو محافظه کاران و از کارکشته ترين مبارزان در عرصه " تغيير رژيم" می باشند." اين روزنامه در ادامه گزارش خود می نويسد:" در کنگره آمريکا، طرح پيشنهادی " آزادی ايران و قانون حمايتی " که از طرف سناتورها ريک سانتورم و جان کورنين پيشنهاد و مورد حمايت قرار گرفته است، فراخوانی است به دولت آمريکا برای حمايت از " تغيير رژيم" ( Regime Change) در ايران. همچنين در اين طرح افزايش کمک های مالی برای انتقال و گذار به يک حکومت دمکراتيک از طريق متحد کردن گروههای اپوزيسيون( آن گروههايی که البته عمليات تروريستی را برای پيشبرد اين منظور نفی می کنند) در نظر گرفته شده است . البته بکارگيری عبارت " تغيير رژيم" در زبان اين طرح وجود ندارد اما در عين حال اين طرح پيشنهادي، از گروههای هوادار دمکراسی پشتيبانی بعمل خواهد آورد." بد نيست بدانيم که مشوق اين طرح ها و مواد قانونی پيشنهادی برای " تغيير رژيم" در ايران، در واقع تجربيات برگرفته از طرح " قانون آزادی عراق" ( Iraq Liberation Act ) در سال 1998 است که بر اصل تغيير رژيم در عراق پافشاری می کرد و ديگری قانون هلمس ? برتون ( Helms ? Burton) در سال 1996 است که جهت تحريم اقتصادی کوبا وضع شده بود. تايمز مالی در ادامه می نويسد:" طرح پيشنهادی مذکور برای ايران، پشتيبانی و حمايت کميته روابط عمومی آمريکايی - اسرائيلی ، که يک گروه بسيار متنفذ لابی طرفدار اسرائيل است، را دارا می باشد.تخصيص بودجه 3 ميليون دلاری برای فعالين اپوزيسيون ايرانی در حال حاضر توسط کنگره آمريکا و به ابتکار سناتور جمهوريخواه سام براون بک، در بودجه سال 2005 منظور شده است." بر اساس همين گزارش يکی از انستيتوهای " مخازن فکری" آمريکا " دپارتمان دولتی بکارگيری ابتکارات وهمکاری های خاورميانه" ( State Department?s Middle East Partnership Initiative ) درجستجوی راههايست که گروههای طرفدار دمکراسی را در داخل ايران برای تامين مالی آنها شناسائی نمايد . مقامات رسمی آمريکائی اظهار داشته اند که هر گروه که به عنوان دريافت کننده کمک مالی آمريکا شناخته شود، بلافاصله مورد حمله رژيم قرار خواهد گرفت. کنگره می گويد که نتايج شناسايی اين گروهها از طرف کنگره و دولت آمريکا به صورت مخفی نگهداشته خواهد شد."

در اين زمينه اخيرا فاکس نيوز دست راستی ترين شبکه خبری آمريکا نيز اعلام کرد که :" مشاورين سناتور ريک سانتورم گفته اند که او در حال تکميل طرح ( Iran Freedom and Support Act) می باشد که در دوره قبلی سنای آمريکا به کنگره پيشنهاد کرده بود. در تجديد نظری که سناتور سانتورم در طرح مزبور انجام داده است، کمک مالی آمريکا به گروههای مخالف و طرفداران دمکراسی بويژه در داخل ايران را که در طرح قبلی پيش بينی نشده بود، مد نظر قرار خواهد داد." سناتور سانتروم در يک اطلاعيه برای معرفی طرح پيشنهادی اش به کنگره نوشته است:" با حمايت و پشتيبانی از مردم ايران و از طريق کمکهای ارزنده و بزرگ به گروههای طرفدار دمکراسي، ما اميدواريم که يک حرکت صلح آميزی جهت تغيير حکومت در ايران انجام دهيم." سناتور سانتروم اضافه می کند:" اين طرح در ضمن بر اين تاکيد دارد که مذاکره و گفتگو با حکومت ايران بی فايده و بی ثمر است."

مايکل لدين و طرح رفراندم پيشنهادی از سوی برخی ايرانيان از داخل کشور
مايکل لدين از نومحافظه کاران معروف دستگاه بوش و از نظريه پردازان انستيتوی آمريکن انترپرايز است. او کسی است که در دوره ريگان واسطه دولت آمريکا برای تحويل سلاحهای اسرائيلی به ايران بوده است. قرار بوده است که اين سلاحها در مقابل آزادی گروگان های آمريکايی در لبنان به ايران فروخته شود. البته پولی هم که از اين معامله با ايران حاصل شد، در اختيار کنتراهای نيکاراگوئه که بر عليه دولت مردمی ساندنيست ها می جنگيدند، قرار گرفت. اين جريان به " رسوايی مک فارلين" و يا ايران ? کنترا هم معروف شد. لدين پس از آن سالها همچنان در مسئله ايران فعال است، کما اينکه پس از 11 سپتامبر همراه با دو مامور از پنتاگون دوباره با منوچهر قربانی فر ( که دلال ايرانی معامله ايران - آمريکا- اسرائيل در زمان ريگان بود) تماس و گفتگو داشتند.
مايکل لدين اخيرا در مقاله ای بسيار مهم با عنوان" سريع تر، لطفا" ( Faster, Please) راجع به حمايت از "طرح ملی رفراندم پيشنهادی از داخل ايران" نظرات بسيار پر اهميتی را ارائه می دهد. از آنجا که نظرات چنين انستيتوهايی سرمشق سياست های دولت آمريکا می شود، دنبال کردن اين مطالب بسيار مهم می باشد. لدين در ابتدا در اين مقاله پس از تعريف و تمجيد پيرامون دو سخنرانی اخير بوش در مورد خاورميانه و ايران و دل سوزی برای مردم ايران که در پی دمکراسی هستند و پس از مقدمه ای راجع به جنايات جمهوری اسلامی در سرکوب مردم ، به اصل قضييه می پردازد و می نويسد:" تنها انتخابات مهم و سودمند برای ايران ، رفراندم بر سر مشروعيت رژيم خواهد بود. " لدين در ادامه پيشنهاد می کند مانند عراق دولتی انتخاب شود که پيش نويس يک قانون اساسی را به معرض آرای عمومی گذارده و سپس انتخابات برای تشکيل يک دولت جديد برگزار شود. ( همينجا متذکر می شوم که محسن سازگارا نيز به پيروی از همين نظريه لدين، اخيرا تنها انتخابات را در ايران "رفراندم " خوانده است، و ظاهرا اينگونه با انتخابات رياست جمهوری آينده ايران که امکان دارد کمافی چند انتخابات سالهای اخير در ايران، با عدم استقبال مردم مواجه شود، برخورد نموده است)

مايکل لدين در ارتباط با شناسائی گروههای مخالف ايرانی که موضوع بحث سنای آمريکا و طرح های در حال گفتگو در کنگره آمريکاست، دست بر روی " طرح پيشنهادی رفراندم" که اخيرا از سوی برخی شخصيت های داخل و خارج ايران مطرح شده و بنام " 60 ميليون دات کام" امضاهايی را از شخصيت های مختلف جمع نموده است، گذاشته و می نويسد: " يک رفراندم ملی از سوی عده ی زيادی از شخصيت ها و رهبران مهم و صاحب اعتبار که عمدتا در ايران ساکنند و برخی نيز از قربانيان شکنجه و زندانيان می باشند، پيشنهاد شده است. "
لدين در توضيح اينکه چه کسانی حاميان اين طرح هستند، ناگزير به اين اعتراف است که :" در ليست حاميان اين رفراندم يک اسم دور از انتظار وجود دارد : محسن سازگارا، يکی از بنيانگذاران سپاه پاسدران انقلاب اسلامی و يکی از همکاران خمينی . " اما لدين بلافاصله برای آنکه اثرات سمی نام محسن سازگارا و سپاه پاسداران او را از بين ببرد، می نويسد:" اين ليست شامل نام بسياری از فعالين هوادار دمکراسی و برخی از رهبران مذهبی کشور نيز می باشد، که در آخرين شمارش بعمل آمده حدود 18000 ايرانی از گرايش های مختلف سياسی آنرا تائيد کرده اند."
مايکل لدين می نويسد:" تاکنون هيچ کدام از رهبران غربی اين فراخوان ايرانيها برای رفراندم را تائيد نکرده اند، اما هم اکنون زمان آنست ."
پس از آن لدين بر مسئله ای تاکيد می کند که بسياری از طراحان طرح رفراندم مدتی پيش از لدين خواستار آن شده اند، با دقت بخوانيد و شباهت نظرات لدين با طراحان ايرانی رفراندم را مقايسه نماييد، لدين
می نويسد:" اگر ملاها بشکل غير منتظره طرح رفراندم را بپذيرند، ممکن است پيروز شوند و از مردم تائيد مشروعيت خود را می گيرند. در صورت شکست هم از دو حال خارج نيست يا ممکن است که بشکل صلح آميز قدرت را واگذار نمايند، و يا با واگذاری قدرت مخالفت نمايند . در اين صورت ديگر هيچ رهبر غربی نبايد در فراخوان برای انقلاب دمکراتيک در ايران غفلت و کوتاهی نمايد. يک غرب متحد می تواند آن کاری را برای ايران انجام دهد که قبلا برای اکراين انجام داده است."
تمامی نيت لدين از ابتدای مقاله تا به آخر در همين پارگراف نهفته است که " غرب در ايران انقلابی را انجام دهد که قبلا با نام " انقلاب مخملی" يا "انقلاب نارنجی " در اکراين انجام داده است و البته اينجانب بر بحث لدين و از زبان او اضافه می کنم که"... همان کاری را که قبلا در گرجستان تحت عنوان " انقلاب گل سرخ" براه انداختيم، و همان اقدام به رفراندمی که در همين تابستان گذشته بر عليه چاوز در ونزوئلا انجام داديم و قبلتر از آن در هائيتی و باز هم قبلتر در نيکاراگوئه و شيلی و ...انجام داده بوديم.، انجام خواهيم داد" در همينجا بد نيست در مورد دخالتهای آمريکا در جمهوريهای سابق اتحاد شوروی اينرا يادآور شد که در اکراين يک کانديدای مترقی در مقابل کانديدای ارتجاعی آمريکا ( يوشچنکو) قرار نداشت. تنها مسئله عمده و اصلی که دو کانديدا را از هم متمايز می کرد، و در حقيقت همين مسئله بود که غرب با قاطعيت می خواست که يوشچنکو برنده مسلم اين انتخابات بيرون آيد، مسئله پيوستن به ناتو بود که يانوکويچ گفته بود که مخالف پيوستن اکراين به ناتو است و اين در حالی بود که يوشچنکو علاقمندی خود را به پيوستن به ناتو از مدتها قبل اعلام کرده بود. يا در انتخابات گرجستان ميان ميکائيل ساآکاشويلی و نينو بوردشانادزه تفاوت در وابستگی بی شرط و شروط ساآکاشويلی به آمريکا وجود داشت. در مورد ايران هم گرچه مردم ايران با يک حکومت ارتجاعی و ديکتاتوری مذهبی روبرو هستند، اما آمريکا در عين حال هر چه در توان خود دارد بکار خواهد گرفت تا در مقابل اين ديکتاتوری مرتجع از نيرويی ارتجاعی ديگر و کاملا وابسته به خود حمايت کند.
پيش از آنکه لدين بطور رسمی و آشکار مهر تائيد را بر " طرح پيشنهادی رفراندم" بگذارد، برخی طراحان اصلی و اوليه طرح رفراندم در ايران ، نظرشان را جهت گرفتن کمک از ايالات متحده آمريکا و يا برای براه انداختن انقلاب گل سرخی و يا مخملی اعلام کرده بودند. آقای سازگارا در مصاحبه ای با نيويورک سان می گويد :" ما احتياج به کمک آمريکا برای دفاع از حقوق دمکراتيک مردم ايران داريم."
آقای دکتر محمد ملکی هم در مصاحبه ای با خسرو شميرانی (شهروند) بر شيوه و کاربرد انقلاب مخملی در اکراين تاکيد می کنند. علی افشاری- رضا دلبری- اکبر عطری- عبدالله مومنى از امضا کنندگان طرح رفراندم در مقاله ای تحت عنوان: " چرا فراخوان رفراندم؟" می نويسند:"
"...در پايان شكل كاملا مسالمت آميز و روش اصلاحی طرح برای هدفی ساختار شكن می تواند مدلی مناسب از انقلابهای آرام و مخملين باشد. مردم يك كشور بدون اينكه دست به اعمال انقلابی و آشوب طلبانه بزنند، كه در شرايط كنونی ايران می تواند نتايجی مخرب و ويرانگر به بار آورد، حاكميت را مجبور به پذيرش خواسته هايشان می کنند. الگوی حرکت اجتماعی و دمکراتيک اوكراين كه تقريبا با طرح رفراندوم در ايران همزمان بود می تواند به جنبشهای اجتماعی و نيروهای سياسی كمك شايانی كند. مردم كشوری با اپوزيسيون سازمان يافته حاضر شدند هفته ها در سرمای شديد در خيابان حضور داشته باشند و با حفظ آرامش كامل، حاكميت اوكراين را به پذيرش خواسته شان و تجديد انتخابات وادار كنند."

ايشان در همين مقاله فوق به بهانه عدم خشونت بکار رفته در اکراين، مدل سازی اين انقلابات به اصطلاح مخملی اکراين و گل سرخی گرجستان را که به مدد کمک آمريکا و غرب صورت گرفته اند را برای ايران تجويز می نمايند. اين جنابان به تجاوزات آمريکا به افغانستان و عراق که به بهانه برقراری دمکراسی و درباطن برای پيشبرد" طرح خاورميانه بزرگ" و دسترسی با خيال راحت و دائمی به منابع نفتی در حوزه خزر و در منطقه بين النهرين بوده است، کاملا بی اعتنا می باشند، تو گوئی که اينان از سياره ای ديگر آمده اند و هيچ چيز راجع به اين کره خاکی نشنيده اند، چرا که ادعا می کنند:"
در اين چند سال گذشته، مردم همسايگان ما هر كدام به نوعی از زير بار حاکميت های استبدادی خارج شده اند و هرکدام مسيری جداگانه پيموده اند. افغانستان و عراق به علت نداشتن جامعه ای زنده و پويا و نبود نيروهای اجتماعی وسياسی منسجم، توسط نيروی نظامی خارجی و با هزينه ای گزاف از دست حکومت استبدادی شان رها شدند. اوكراين و گرجستان از طريق نافرمانی مدنی و حضور گسترده شهروندان و دفاع آنان از دموكراسی.حال اميدواريم در ايران با درس گرفتن از تجربيات همسايگان شمالی و شرقی و غربی اش و با تکيه بر توان داخلی و فعال شدن جريان ها و نيروهای اجتماعی و انسجام مدنی و حضور فعال و مسالمت آميز شهروندان در عرصه سياسيت و جامعه از تکرار تجربه تلخ عراق وافغانستان جلوگيری شود."

آقايان افشاري، مومني، عطری و دلبری بدون توجه به واقعيت هايی که تجاوزخونين آمريکا به کشورهايی چون افغانستان و عراق همراه داشته است، حتی در برداشت خود از دمکراسی هم نظری کاملا متفاوت ارائه می دهند. آنان برداشتی که از دمکراسی دارند و خواب آنرا برای کشور ما هم می بينند، همانا نوعی ديگر از حکومت اسلامی است که هم اکنون در افغانستان با عنوان " جمهوری اسلامی افغانستان" نه يک کلمه بيش و نه يک کلمه کم شکل گرفته است که پس از " آزاد سازی" اين کشور از يوغ طالبان به همت و ياری آمريکا و جنگ سالاران افغانی و حتی بخش هايی از گروه طالبان برای افغانستان به ارمغان آورده شده است. در عراق هم آنچنان که مشاهده شد، تحت سرپرستی دولت آمريکا و به يمن انتخابات " آزاد" روحانيون شيعه عراقی هم حکومتی از نوع تئوکراسی مدل ايران را در سر می پرورانند. بنابراين معنا و مفهومی که اين آقايان از استقرار دمکراسی در اين کشورها توسط آمريکا ارائه می دهند، بسيار نادرست و الگو برداری از آن برای مردم کشور ما بسيار وحشت آور خواهد بود.

آقايان چهارگانه در عين حال به ظاهر نشان می دهند که از مسائل و دخالتهای آمريکا در امور ديگر کشورها و جا انداختن کانديداهای طرفدار خود در پست های کليدی کشورهايی که انقلابات مخملی و نارنجی و گل سرخی در آنها صورت پذيرفته، کاملا بی خبرند. البته معنی بکارگيری انقلاب مخملی از سوی اين آقايان که در داخل کشور براحتی نمی توانند ، درخواست کمک خارجی کنند همراه با نظرات آقای سازگارا که در خارج از کشور براحتی از آمريکا درخواست کمک می کند، تکميل شده و معنا و مفهوم عميق خود را نشان می هد. در اينجا تلاش خواهد شد که با مفهوم اين انقلابات گل و منگلی و بچه گول زن مورد نظر آقايان مايکل لدين ، سازگارا، ملکي، عطری ، مومنی و دلبری تا حدودی آشنا شويم.

وقايعی که در فاصله انتخابات ماه نوامبر و دسامبر در اکراين تحت عنوان " انقلاب نارنجی" يا " انقلاب مخملی" اتفاق افتاد، طی مقالات مستدلی از طرف برخی از رسانه ها و نويسندگان غربی توصيف شده است. در بيشتر اين مقالات از نقش وسيع آمريکا و بويژه NGO های آمريکائی و يا بعبارتی آنچنان که معروف شده اند " انستيتوهای آمريکائی" در پشت پرده سازمان دادن اين انتخابات به نفع يوشچنکو پرده برداشته شده است.
مت کلی مفسر آسوشيتدپرس در مطلبی تحت عنوان " کمک های مالی آمريکا به گروههای مخالف دولت اکراين" که اينجانب آنرا در حوالی انتخابات اکراين ترجمه کرده بودم و نظر به اهميت موضوع اکراين بخش هايی از آنرا در اينجا می آورم، می نويسد :"
دولت بوش در دو سال گذشته بيش از 65 ميليون دلار به سازمانهای سياسی در اکرائين کمک رسانده است، تا به رهبر مخالفين دولت اکرائين، ويکتور يوشچنکو کمک شود."
" مقامات آمريکائی می گويند که، گرچه اين کمکها بخشی از کمک يک ميليارد دلاری است که هر ساله وزارت امورخارجه صرف تلاش برای استقرار دمکراسی در سراسر جهان می نمايد، اما فعاليتهای مخالفين، آنگونه که پرزيدنت پوتين ادعا می کند، به معنای دخالت در انتخابات اکرائين نمی باشد. مقامات رسمی آمريکا همچنين اظهار داشته اند که کمک های مالی آمريکا بطور مستقيم برای احزاب سياسی اکرائين فرستاده نشده است.
در اغلب موارد، اين کمکها از طريق سازمانهايی مانند " بنياد کارنگی" يا گروههای همسو و متحد با جمهوريخواهان و دمکرات های آمريکا که آموزش در امور انتخابات را سازماندهی می کنند، يا فروم های حقوق بشری راتشکيل می دهند و يا بوسيله بعضی منابع خبری مستقل ارسال شده است.
با اين حال مقامات رسمی اذعان داشته اند که قسمتی از اين پولها به آموزش گروههای مخالف که هم اکنون خود را بخشی از انقلاب نارنجی معرفی می کنند، داده شده است تابه مخالفت با کانديدای مورد پشتيبانی دولت روسيه بپردازند.
برای مثال، يکی از گروههايی که از طريق بنيادهای تامين شده آمريکائی از کمک های مالی آمريکا برخوردار است، "مرکز اصلاحات سياسی و حقوقی" (1) است ، که وب سايت اين مرکز مستقيم به هوم پيج ( وب سايت) حزب يوشچنکو زيرعنوان " شريک"(partner) پيوند دارد. پروژه ديگری که که بوسيله ايالات متحده آمريکا حمايت و تامين می شود، " آژانس توسعه بين المللی" (2) است که سال گذشته، از مقامات رسمی " مرکز اصلاحات سياسی و حقوقی" برای ديدن يک دوره جلسات آموزشی سه هفته ای در مورد مبحث " حمايت سياسی" به واشنگتن دعوت کردند.
لورن کرينر يکی از مقامات سابق وزارت امورخارجه آمريکا که اکنون رياست " انستيتوی بين المللی جمهوريخواهان" (3) را بعهده دارد، سال گذشته مبلغ 25.9 ميليون دلار کمک دولت آمريکا را دريافت کرده است تا بتواند در اکرائين و 50 کشور ديگر ملتها را تشويق و ترغيب به " دمکراسی" نمايد، می گويد:" داستانی وجود دارد که می گويد آمريکائيها به داخل هر کشوری که بروند، شما سريعا ( presto) شاهد يک انقلاب و تحول در آن کشور خواهيد بود."
کرينر ادامه می دهد:" البته اين بدان معنا نيست که آمريکا بتواند دو ميليون مردم را ( مستقيم) به خيابان بکشاند. مردم خودشان تصميم خواهند گرفت که اين کار را انجام دهند."
اسکات مک له لان رئيس مطبوعاتی کاخ سفيد می گويد:" در قبال دريافت کمک مالي، پاسخ گوئی و مسئوليت وجود دارد. ما بايد مطمئن شويم که پول و کمک مالی حتما برای مقاصدی که تخصيص و طراحی شده، بکار رود."
" يوشچنکو روابط دوستانه تری با اروپا و آمريکا دارد تا رقيبش ويکتور يانوکويچ که از حمايت پوتين و رئيس جمهور کنونی اکرائين لئونيد کوچما برخوردار است ( يانوکويچ مخالف پيوستن به ناتو است، در حاليکه يوشچنکو قول پيوستن به ناتو را به غرب داده است ? م).
" نگاهی گذرا و سريع به اسناد و مصاحبه ها نشان می دهد که آمريکا تا چه اندازه پول و کمک مالی در اکرائين مصرف کرده است.در اين زمينه ريچارد بوشر، سخنگوی وزارت خارجه آمريکا می گويد :" کمک مالی ما به دست خود کانديداها نمی رسد، بلکه طی روندی به انستيتوها و نهادها پرداخت می شود تا يک انتخابات منصفانه و آزاد برگزار گردد."
نظر سنجی هايی که با پشتيبانی و حمايت مالی سفارت خانه های ايالات متحده آمريکا و هفت کشور ديگر باضافه چهار نهاد و بنياد بين المللی صورت گرفته است ، نشان می دهد که يوشچنکو در انتخابات 21 نوامبر با آوردن 54 درصد آرا در مقابل 43 درصد پيروز شده است. يانوکويچ و طرفدارانش می گويند نظر سنجی های انجام شده از طرف يوشچنکو و طرفداران آمريکائيش تحريف شده و دور از واقعيت بوده است. گروههای اکرائينی و همينطور آمريکا که اين نظر سنجی ها را از بيش از 28000 رای دهنده انجام داده اند، اعلام نکرده اند که اين نظر سنجی ها چقدر هزينه در بر داشته است.
چهار موسسه دست اندرکار اين نظر سنجی ها بوده اند. بانضمام آنها سه انستيتو آمريکائی هم در اين نظر سنجی ها دست داشته اند:
1- The National Endowment for Democracy
سازمان موقوفه ملی دمکراسی که کمکهای مالی خود را مستقيما از کنگره آمريکا دريافت ميدارد.
2- Eurasia Foundation
بنياد اوراسيا که کمک های خود را از وزارت امورخارجه آمريکا دريافت می کند
3- Renaissance Foundation
بنياد رنسانس بخشی از يک شبکه خيريه است که بوسيله ميلياردر معروف جرج سوروس تاسيس شده است و اين شبکه خيريه هم کمک های خود را از وزارت امور خارجه آمريکا دريافت می نمايد.
ساير کشورهای دست اندر کار اين نظر سنجی ها کشورهای انگليس، هلند، سويس ، کانادا، نروژ، سوئد و دانمارک می باشند.
" کمک ها و بذل و بخشش ها از طرف موسسه آمريکائی " آژانس توسعه بين المللی" (4) به کيسه " مرکز بين المللی برای مطالعه روش ها" (5) که يک موسسه از نوع " مخازن فکری" (6) می باشد، سرازير است که يوشچنکو در مقام سرپرست هئيت مديره اين موسسه قرار دارد. هئيت مديره اين موسسه را هم بعضی از مشاورين سابق و کنونی کوچما تشکيل می دهند."
" گروه مورد پشتيبانی جمهوريخواهان که کرينر مدير آنست، يعنی همان " انستيتوی بين المللی جمهوريخواهان" (3) ، کمک مالی موسسه خود در فوريه سال 2003 را صرف اين نمود که به يوشچنکو کمک شود تا با معاون رئيس جمهور آمريکا ديک چنی و همچنين ريچارد آرميتاژ معاون وزير امور خارجه و بقيه سران جمهوريخواهان در کنگره آمريکا ملاقات هايی صورت گيرد.
وزارت امور خارجه آمريکا يک گروه از کارشناسان اين وزارت خانه و بالغ بر 48 ميليون دلار کمک مالی خود را برای اجرای برنامه های " برقراری دمکراسی" در جهان، در سال 2003 در اختيار " انستيتو ملی دمکراسی" (7) گذارده است. وزير امور خارجه سابق آمريکا مادلين آلبرايت رياست هيئت مديره " انستيتو ملی دمکراسی" را بعهده دارد.
" انستيتو ملی دمکراسی" می گويد که برای تمامی احزاب شرکت کننده در انتخابات پارلمانی سال 2002 اکرائين، سمينارهايی را برگزار کرده است که به آنها راه و روش نگارش برنامه و پلاتفرم حزبی ، سازماندهی پايگاههايی برای حمايت از رای دهندگان و توسعه ساختارهای حزبی را آموزش دهد. اين انستيتو کمک کننده مالی و اصلی و همزمان حامی بخش اجرائی و ادرای " کميته رای دهندگان اکرائينی " (8)، يک گروه ناظر بر انتخابات است، که معتقدند انتخابات اخير رياست جمهوری اکرائين منصفانه نبوده است.
" انستيتو ملی دمکراسی" همچنين 35 عضو تيم ناظرين انتخاباتی را که سرپرستی آنرا قاضی سابق فدرال دادگاههای استيناف آمريکا، ابنر ميکوا بعهده داشت، برای نظارت بر انتخابات رياست جمهوری 21 نوامبر سازماندهی کرده بود. به اين ترتيب اين انستيتو تيم ناظرين اختصاصی خود را جهت اين انتخابات گسيل داشته بود.
"آژانس آمريکائی توسعه بين المللی" همچنين کمک مالی خود را به حساب " مرکز تعليم اصلاحات اکرائين" (9) ، که برنامه های راديو و تلويزيونی با هدف " تعليم شهروندان اکرائينی درباره اصلاح دولت و اقتصاد ملی" را تهيه و تدارک می بيند، واريز می نمايد. مرکز فوق الذکر اخير، هم چنين به کلوپهای مطبوعات و تربيت و تعليم ژورناليست ها کمک مالی کرده و از آنها حمايت بعمل می آورد.
پانويس ها:

1- Center for Political and Legal Reforms
2- Agency for International Development
3- International Republican Institute
4- Agency for International Development
5- International Center for Policy Studies
6- Think Tank
7- National Democratic Institute
8- Committee of Voters of Ukraine
9- Center for Ukrainian Reform Education

همانگونه که مشاهده کرديد انقلاب آرام و بی دغدغه مخملی اکراين ، مورد علاقه طراحان اصلی طرح رفراندم در ايران ( بخصوص جناب آقای دکتر ملکي، آقايان افشاري، عطري، دلبری و مومنی) با صرف ميليونها دلار پول آمريکا و سازمانهای غير دولتی و عام المنفعه آن تنها محض رضايت خدا برای بروی کار آوردن ويکتور يوشچنکو مظلوم مصرف شده است، و آمريکا از اين بابت هيچ چشمداشتی از اين شخصيت ملی و وطنپرست اکراينی ندارد!

جان لاف لند هم در مورد دخالت غرب در اکراين می نويسد که دولت انگليس از چند سال پيش متخصصانی را جهت تدريس در زمينه " سيستم های دمکراتيک غربی" به اکرائينی ها به کيف فرستاده است. در براه انداختن حزب محافظه کار آنطور که لاف لند شهادت می دهد، غرب طی اين سالها در زمينه های مختلف در اکراين کار کرده است، تشکيل حزب سياسی و آموزش برای تعيين ساختار حزبی تا جمع کردن ناسيوناليست های دو آتشه و نژادپرست که لاف لند می نويسد:" مانيفست حزب آنها پيامش اين بود:" همه ی يهوديها را از کشور بيرون بياندازيد" لاف لند می نويسد تعدادی از آنان را که از جوانان معتاد وskinheads( سرتراشيده ها) از هواداران يوشچنکو را ملاقات کردم. آنها از يک طرف به سازمان جوانان ( PORA ) که از طرف کشورهای غربی حمايت می شوند، وابسته اند و از سويی ديگر از طرف " سازمان ملی دفاع از خود- اکرائينی ها" UNSO حمايت و تامين می شوند. اينان يک جنبش و حرکت نيمه سياسی هستند که اعضايشان بسيار علاقه دارند که با تفنگ های خود در حاليکه لباس های سبز رنگ مدل سربازی بر تن و کلاههای دو چشمی و يا کاسکت بسر دارند، برای دوربين های فيلمبرداری ژست و قيافه بگيرند. اگر در هر کشور ديگری بغير از اکرائين و کشورهای بالکان، افراد خل وضعی مانند اينها فعال سياسی باشند، داد و فريادهای رسانه های آمريکائی و انگليسی بالا می رود، اما در جمهوری های سابق شوروی چنين ناسيوناليست های قلابی و عوضی بدليل ضد روسی بودن آنها، کاملا رويشان حساب می شود و در نتيجه دمکرات خوانده می شوند."
لاف لند در مورد فعاليت انستيتوهای آمريکائی در امر انتخابات اکراين می نويسد:"
بطور مکرر اينگونه گزارش شده است که ناظرين غربی درانتخابات اکرائين، موارد بيشماری از تخلفات را که از طرف دولت انجام گرفته است ، مشاهده کرده اند. در حقيقت ، اين نقطه نظر کاملا سياسی متعلق به سازمانهای وابسته به دولتهای غربی مانند OSCE (1) می باشد ، اين گروه سازمانی که اصولا جهت ارائه گزارشات حيله گرانه و فريبکارانه ، بدنام و رسوا می باشد و نقطه نظرات اين چنينی را اصولا قبل از اينکه حتی رای گيری صورت گرفته باشد، از قبل اعلام می کنند. NGO های ساختگی و جعلی مانند " کميته رای دهندگان اکرائينی " (2) که يک جبهه سازمانی است که توسط حکومت های غربی ( عمدتاً آمريکايی) و انستيتوهای مخازن فکری ( Think- Tanks) غرب بنيان گذاشته شده و تامين می شوند و به طور آشکار متحد يوشچنکو هستند.
1- OSCE : Organization for Security and Co-operation in Europe
2- Committee of Ukrainian Voters

گرجستان و انقلاب گل سرخی
قبل از اکراين در گرجستان هم نمونه های فراوان دخالت های سازمانهای غربی در امر انتخابات اين کشور توسط سازمانهای آمريکائی که برای به پيروزی رساندن کانديدای آمريکائيان ، انجام شده است. در مطلبی تحت عنوان " ايالت جديد آمريکا " گرجستان" در سايت عدالت (1) آورده شده است:"
پس از سقوط "شوارنادزه" در نوامبر سال گذشته ارگانهای مرکزی قدرت در گرجستان از نو ترميم شد. در ژانويه "ميکائيل ساآکاشويلی" برياست جمهوری رسيد، دولتی نوين قدرت را بدست گرفت و در 27 ماه مارچ سرانجام انتخابات مجلس بر پايه ليست های مختلف احزاب انجام شد. اين انتخابات در نوامبر سال گذشته بدليل تقلب در آرا توسط "انقلاب گل سرخ" ملغی اعلام شده بود، که اکنون دوباره انجام مي‌گرفت. مهمترين مهره رژيم جمهوری گرجستان، رئيس جمهور "ساآکاشويلی"، فرد مورد اعتماد نيروهای حاکم در ايالات متحده است."...
" آقای رئيس جمهور جهت‌گيری خود بنفع آمريکا و علاقه‌اش به ورود به سازمان نظامی ناتو و جامعه مشترک اروپائی را کتمان نمي‌کند."
......" با در نظر گرفتن اهميت کاربردی گرجستان بمثابه گلوگاه نفت خزر و هم‌چنين محوری بودن اين کشور در سياست استيلاگری جهانی امپرياليسم آمريکا، طبيعی است که واشنگتن تنها به قول و قسم‌های رهبری گرجستان اتکا نکند. آنها آن "سلاح جادوئی" را بکار مي‌گيرند که تا کنون در ديگر نقاط جهان با موفقيت بکار بسته‌اند: يعنی تبديل اين حضرات به مستخدم و جيره‌بگير ايالات متحده! و از آنجائيکه کمی مستهجن خواهد بود اگر اسم سازمان جاسوسی آمريکا در ته‌چک مواجب واريز شده به حساب آقايان ثبت شود، لذا بنياد مولتی ميليارد آمريکائی آقای "سوروس" اين وظيفه را بعهده گرفته است."
-1
http://www.edalat.net/artikeln/right/georgien.html

همانگونه که ملاحظه می کنيد، بنياد سوروس بنام Renaissance Foundation ( بنياد رنسانس)
که بخشی از يک شبکه خيريه است و بوسيله ميلياردر معروف جرج سوروس تاسيس شده است و کمک های خود را از وزارت امور خارجه آمريکا دريافت می نمايد، در انتخابات گرجستان نقش عمده را بعهده داشته است.



در مقاله ای از " يان تراينور" که در گاردين آمده است ، و ترجمه آن باز در سايت عدالت منعکس شده است (2) در بخش هايی می خوانيم :" گرچه که فاتحين انقلاب نارنجی اوکراييني‌ها هستند، لکن کارزار آن (يک کارزار بسيار پيش‌رفته که با مارکتينگ و تبليغات بسيار عالی که در 4 سال اخير در 4 کشور انجام گرفت) توسط آمريکاييان برای نجات انتخابات دستکاری شده و سرنگونی رژيم‌های ?نامطلوب? صورت گرفت. اين کارزار که توسط دولت آمريکا، مشاورين آمريکايي، نظرسنجان، ديپلمات‌ها، هر دو حزب بزرگ آمريکا و سازمان‌های غيردولتی ( انستيتوها) آمريکايی تأمين مالی و سازمانی گرديد، در اروپا برای اولين بار در سال 2000 در بلگراد مورد استفاده قرارگرفت تا ?اسلوبودان ميلوسويچ? را به کمک صندوق رأی به زانو درآورد.
?ريچارد مايلز? سفير آمريکا در بلگراد نقش کليدی را ايفا مي‌کرد. وی در مقام سفير آمريکا در تفليس سال گذشته همين تردستی را در گرجستان تکرار کرد و ?ساآکاشويلی? را آماده کرد تا بر ?شوارنادزه? پيروز گردد." ....." ?تراينور? اشاره مي‌کند که سناريوی آمريکايی نقش تعيين‌کننده‌ای برای جوانان فعال کشور در نظر گرفته است. در صربستان ( يوگسلاوی سابق) اين وظيفه به عهده جنبش دانشجويان ?اوتپور? (مقاومت)، در گرجستان جنبش دانشجويان ?کمارا? (بس است)، در بلاروس جنبش ?زوبر? و در اوکرايين جنبش ?پورا? (لحظه فرا رسيده) محول گرديد."....." در ادامه مقاله ?گاردين? آمده است که ?ساآکاشويلی? برای کارزار خود در بلگراد دوره تکنيک‌های سازماندهی قيام توده‌ها را پشت سر گذارده است و سفارت آمريکا در بلاروس امکانات سفر رهبران جنبش اپوزيسيون جوانان اين کشور به شبه ‌جزاير بالتيک را فراهم کرده است که با صربيان ملاقات کرده‌اند. بنا به نوشته ?تراينور? آن‌چه به مربوط به صربستان مي‌شود ، آمريکاييان با استفاده از جو خصمانه موجود در بلگراد، سرنگونی رژيم اين کشور را از کشور مجاور مجارستان سازماندهی کردند.
انستيتو ملی دمکراتيک ( National Democratic Institute ) وابسته به حزب دمکرات، انستيتو بين المللی جمهوريخواهان ( International Republican Institute ) متعلق به حزب جمهوري‌خواهان، وزارت امور خارجه و ? U.S. Aid ?، هم‌چنين ?انستيتوی جامعه باز? وابسته به ارتش و يا سازمان غيردولتی ? Freedom House? از ستون‌های اصلی کمکی اين جنبش هستند." ....." نيروهای اپوزيسيون که معمولاً متفرق اند، بايستی حول محور يک کانديدا متمرکز شوند تا شانس پيروزی بر رژيم فراهم شود. اين کانديدا طبق موازين پراگماتيک و عينی انتخاب مي‌گردد، حتا اگر دارای مواضع ضدآمريکايی باشد.
در صربستان نظرسنج آمريکايی ?پن? و همکارانش ?شون و برلاند? برآورد کردند که رهبر اپوزيسيون غرب‌گرا ?زوران جينجيچ? مردم‌پسند نيست و قادر نخواهد بود بر ?ميلوسويچ? غلبه کند. وی مجاب گرديد به نفع ?کوشتونيتزا? که دارای مواضع ضدغربی بود، عقب‌نشينی کند. در بلاروس مشاورين آمريکايی فرمان دادند، احزاب اپوزيسيون از ?ولاديمير گونچاريک? که عضو سنديکا بود و در بين طرافداران ?لوکاشنکو? محبوبيت داشت، پيروی کنند.
دولت آمريکا از اکتبر 1999 رسماً 41 ميليون دلار خرج کرد تا عمليات يک‌ساله‌ای که به سرنگونی ?ميلوسويچ" انجاميد را سازماندهی و تأمين کند.
علاوه بر جنبش دانشجويی و اپوزيسيون متحد يک عنصر کليدی ديگر در ?شابلون دمکراتيک? وجود دارد و آن ?شمارش آرای موازی? است. يک دستگاه حرفه‌ای خارجی نظارت بر رأي‌گيری وجود دارد که توسط سازمان‌هايی چون سازمان همکاری و امنيت اروپا سازماندهی شده است، لکن در انتخابات اوکرايين هزاران ناظر انتخاباتی محلی به‌ کار گماشته شد که توسط گروه‌های غربی تعليم ديده و حقوق دريافت مي‌کردند.
Freedom House و National Democratic Institute در اوکرايين ?بزرگ‌ترين شبکه نظارت بر انتخابات منطقه? را با 1000 ناظر تعليم‌ديده ايجاد و از نظر مالی تأمين کرد. آن‌ها همين‌طور، نظرخواهی هنگام خروج از اماکن انتخاباتی را سازمان دادند. اين نظرخواهی که ?يوشچنکو? را 11 پوئن برتر از حريف خود اعلام داشت، سرچشمه وقايعی بود که پس از انتخابات صورت گرفت. رأي‌گيری هنگام خروج از اماکن انتخاباتی عنصر مهمی در اين سيستم است، زيرا که ابتکار مبارزه تبليغاتی عليه رژيم را از آن اپوزيسيون مي‌کند، تأثير رسانه‌ای مهمی دارد و مسئولين را به اثبات عکس مجبور مي‌سازد..."
-2
http://www.edalat.net/artikeln/right/kief.html

ونزوئلا
الکساندر کاوبرن طی مقاله ای با عنوان " ونزوئلا : بازی تبهکاران در شيلی و نيکاراگوئه در اينجا هم تکرار می شود" می نويسد:
"ناظران بين المللى" از "سازمان کشورهای آمريکائى" ( OAS ) گرفته تا " مرکز کارتر" (Carter Center) همگی برای حفظ و نجات ثروتمندان بسيج شده اند.
اين سازمانها به نمايندگی از طرف همه مخالفين ، با جمع آوری امضا و يا درخواست بازبينی و تحقيق مجدد شروع به اعمال فشارهای عظيم بر " شورای ملی مستقل انتخابات" نمودند.
بدين معنا که ديويد گرين برگ ناظر انتخاباتی سابق بيل کلينتون که همچنان استراتژيست حزب دمکرات می باشد ،و کسی است که با کانال تلويزيونی RCTV که يکی از کمپانی های دست راستی رسانه ای است ( ودر واقع رهبری اپوزيسيون ونزوئلائی را هم در دست دارد) قرارداد بسته است که در اين تلاش برای سرنگونی چاوز سهيم باشد.... بلکه موسسه او دارای چيزيست که همکاران او در خانه ( آمريکا) تنها می توانند در خيال و آرزوی آن باشند ، يعنی : کنترل رسانه های ونزوئلا .
يکی از هم سنخ ها و پيش کسوتان گرين برگ، مارک فاير استاين از " بنياد ملی برای دمکراسی "
( National Endowment for Democracy ? NED) با يکه تازی در کنترل رسانه های جمعي، مشابه همين عمليات را در دهه ی 1990 در جريان برکناری و عزل ساندنيست ها در انتخابات نيکاراگوئه انجام داد . اخيرا جان کری نامزد دمکرات ها برای رياست جمهوری آينده آمريکا ضمن اعلام آرزو و اشتياق خود جهت خلع يد و براندازی چاوز در ونزوئلا ( مثل بوش) از اين بنياد ( NED) و عملياتش تجليل بسيار بعمل آورده است.
" بنيادملی برای دمکراسی " (NED ) با همکاری شانه به شانه با سياِCIA) ) و نهاد های ديگر مورد پشتيبانی سيا در AFL-CIO - فدراسيون آمريکائی کارگران و گنگره سازمانهای صنعتی ( (1 مشترکا عمل می کنند.
NED تا کنون ساليانه يک ميليون دلار به مخالفين چاوز کمک کرده است. در ميان دريافت کنندگان کمک از اين انستيتوی آمريکائی ، همه ی آن سازمانهای ونزوئلائی ديده می شوند که در کودتای آپريل 2002 بر عليه چاوز رئيس جمهور و معاون او و همچنين برانداختن نهادهای دمکراتيک ديگر نظير قانون اساسي، ديوان عالی کشور، و مجلس شورای ملی فتوای کودتا را امضا کرده بودند.
يکی از کسانيکه از کودتا حمايت کرده بود ، کارلوس اورتگا سرپرست فدراسيون مرکزی کارگران ونزوئلا ? CTV (2) بود. مرکز اتحاد و همياری AFL ها ( فدراسيونهای کارگران آمريکائى) (3) که خلفی برای زنجيره ی سيا و " انستيتو آمريکائی برای پيشرفت وترقی کارگران آزاد" (AIFLD (4 محسوب می شود، بيش از 80 درصد بودجه و کمک های خود را از NED و " آژانس ايالت متحده برای توسعه بين المللى" (USAID (5 دريافت می کند و پولهای دريافتی از NED را به سمت اورتگا و همدستانش هدايت می کند . " مرکز اتحاد و هميارى" که تا گلو در انجام توطئه درگير است و به مخالفين حکومت ياری می رساند، تکرار سالهای آلنده را به خاطر می آورد، زمانيکه با کمک اين سازمان آمريکائى(AFL) دمکراسی شيلی نابود گشت.
طبيعی است که AFL نقش خود در اين دسايس را انکار کند ، اما راب کالير خبرنگار برجسته San
Francisco Chronicle اخيرا دفاعيه و پوزش خواهی مستدل و مشروح AFL را در يک نشست کارگری منتشر ساخته است. کالير در ادامه می نويسد:" در ونزوئلا AFL-CIO کورکورانه از دستجات و اتحاديه های ارتجاعی که مکررا قصد براندازی و سرنگونی پرزيدنت چاوز را داشته ، پشتيبانی کرده که در نهايت به خرابی و انهدام و تضعيف اقتصاد کشور منجر گشته است ."
فدراسيون مرکزی کارگران ( CTV) هم جهت با FEDECAMARAS - اتاق تجارت و بازرگانی ونزوئلا است و با آنان همکاری می کند که نتيجه اين همکاری ها سه اعتصاب عمومی بزرگ و تعطيلی کارخانجات از طرف کارفرمايان در طی سالهای 2001 ، 2002 و 2003 بوده است. کالير می گويد که فدراسيون مرکزی کارگران (CTV ) مستقيما در سازماندهی کودتا دست داشته است و قرار بوده است که در حکومت نظاميان
( خونتا) نقش داشته باشد.
1- American Federation of Labor and Congress of Industrial Organization
2- CTV ( Spanish) Central Labor Federation
3- American Federation of Labor
4- American Institute for Free Labor Development
5- United State Agency for International Development

هائيتی
از سال 2001 فعالين حقوق بشر و کارکنان سازمانهاى بشردوستانه، اسناد و مدارک بيشمارى را فراهم آورده اند که چگونه گروههاى مخالف دولت آريستيد ، ماموران حکومتى و مردم بيگناه را در کوچه و خيابان بقتل مى رسانند. اين گروههاى مخالف به مراکز بهداشتي، مراکز پليس و يا وسائل نقليه دولتى حمله ور مى شوند. هيچ کدام از اين قتل ها توسط دولت آمريکا محکوم نشده است.
ساسکيند ذکر مى کند که مطابق يک نظرخواهى در سال 2000 ، گروههاى اپوزيسيون و مخالف دولت، نمايندگى فقط 8 در صد از مردم کشور را دارا بودند. دسته هاى شورشى به دو دسته تقسيم مى شوند که البته هر دو دسته از طرف دولت بوش تغذيه مى شوند. اولي، گروه دست راستى "هميارى براى دمکراسى " است. (1)
دو سازمان آمريکائى در ذيل به شکل لابي، از طرف حزب جمهوريخواه آمريکا واسطه ارتباط با گروه " هميارى براى دمکراسى" مى باشند :

1- National Endowment for Democracy
2- International Republican Institute



در نتيجه گيری کلی از آنچه عنوان شد می بايستی به اين مسئله اشاره داشت که با طرح پيشنهادی رفراندم، از ديدگاههای مختلف مخالفت شده است. ديدگاه مشروطه خواهان ولايتی و ديدگاه استحاله گران از آن جمله می باشند. اين ديدگاهها سالهاست بر اين باورند که در چارچوب همين رژيم می توان تغييراتی صورت داد، اينان نه تنها به جنبش های مردمی باور ندارند، بلکه طرح رفراندم را هم که جنبشی نيست، حرکتی راديکال ارزيابی می کنند که می تواند امواجی را در درون ساختار رژيم بوجود آورد که تعادل ساختار را بهم زند.

طراحان رفراندم که خود بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و خارج حکومتی بوده اند، هم اينک می خواهند باصطلاح با " نقد شکست اصلاحات" راه حل ديگری ارائه دهند از اينرو به ارائه طرح رفراندم مبادرت ورزيده اند. اينان نمی خواهند در نظر گيرند که در غياب سرکوب مبارزات مردمی و جنبش های واقعی توده ای که طی ساليان دراز از سوی جمهوری اسلامی صورت گرفته و در پی قتل عام و سرکوب گسترده و يا به مهاجرت فرستاده شده فعالين درد کشيده جنبش های مردمی از سوی حکومت اسلامی و فقدان فعالين دلسوز مردم، اين خطر عمده وجود دارد که نيروهای ارتجاعی از داخل و خارج کشور که عنوان نخبه گان را هم يدک می کشند، توسط سازمانهای غربی با اسامی پرطمطراق " برای دمکراسی" و غيره ، که با خرج هزينه های گزاف قادرند در چنين به اصطلاح رفراندم ها و انتخاباتی آرای لازم را بدست آورند ، از يمن پول و پله فراوان که نصيبشان می شود، فورا سازماندهی شده و در نهايت کانديد مرتجع خود را در راس حکومت بعدی در کشور قرار دهند ( همانگونه که در بالا شاهد بوديم) . تحت اين شرايط غير عادلانه توده های مردم مورد حفاظت واقع نمی شوند و از داشتن سازمانهای خود در چنين رقابتی محرومند، سازمانهايی که قاعدتا می بايستی از درون مردم و بوسيله خود مردم بوجود آيند. تنها جمعی شياد بلافاصله قادرند با کمک های مالی گزاف از طرف سازمانها و انستيتوهايی که شرح فعاليتشان در بالا بطور خلاصه آورده شد همراه با تطميع مالی برخی شخصيت های کشور، اما با ارعاب و عربده کشی در ميان توده های مردم، به سازماندهی نيروی مرتجع و ضد مردمی مبادرت نمايند و آرای لازم را بدست آورند. تاکيد طراحان رفراندم در چنين شرايطی و الهام گرفتن از انقلاب مخملی اکراين ، تحقق اين سناريو را کاملا امکان پذير می سازد. اين اتفاقات در گرجستان، اکراين، آذربايجان، ازبکستان و ... افتاده است و تلاش است که اين تجربيات را در ديگر جاها هم تکرار نمايند.

متذکر شوم که بحثی که در اينجا ارائه شد، تنها يک زاويه نقد به طرح رفراندم پيشنهادی است، طرح رفراندم، همچنان بسياری نقدهای ديگر را از زاويه منافع عموم می طلبد.

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

رجوع به مطالب مشابه