بازگشت به صفحه اول  
 
 

سرداران مبارز و مقاوم نهضت ملي ايران شهيدان داريوش فروهر و پروانه اسكندری

...من فقط یك نوع انسان می‌شناسم و آن انسان خداشناس آرمانخواه است و یك وظیفه برای این انسان می‌شناسم و آن هم مبارزه با ظلم است تا زمانی كه ردپای ظلم نیز از روی زمینی كه انسان بر آن زندگی می‌كند به كلی پاك شود …(داریوش فروهر)

درباره داریوش فروهر چه زیبا نوشته اند : او مردی بود كه از تاریخ آمد و از نسل كوروش كبیر بود.  زنده یاد  داریوش فروهر و همسرش پروانه اسكندری را به جرات می‌توان مبارزترین و مقاوم ترین سرداران نهضت ملی ایران به شمار آورد .اینان از ابتدای مبارزات آزادی‌خواهانه مصدق تا آخرین لحظات عمر ، بیش از ۵۰ سال در راه مردم مبارزه كردند ، در راه مردم زیستند ، در راه مردم به زندان رفتند ، اما لحظه‌ای از آرمان خود دست بر نداشتند . به واقع تجربه ۵۰ سال مبارزه و تلاش با تمام قوا در راه هدف از داریوش مردی ساخته بود كه امید آزادی‌خواهان به شمار می‌رفت.

داریوش فروهر در ۷ دی ماه ۱۳۰۷ در اصفهان به دنیا آمد.تحصیلات ابتدائی را در آن شهر گذراند و پس از آن به همراه خانواده اش به ارومیه رفت . در سال ۱۳۲۱ پدر فروهر به دلیل مبارزه با اشغالگران ، به اردوگاه اسیران جنگی در اراك فرستاده شد . داریوش در سن ۱۵ سالگی در سال ۱۳۲۲ ، در حالیكه دانش آموز دبیرستان ایرانشهر تهران بود با اهداف والای مصدق و نهضت او آشنا شد و چنان دلبسته آن شد كه تا آخر عمر در این راه مبارزه كرد. نام او از فروهر(faravahr) از معروف ترین نمادهای ایران باستان گرفته شده بود و به درستی او مردی از نسل كوروش كبیر بود و تا آخر عمر برای ایران مبارزه كرد. در سال ۱۳۲۷ وارد دانشكده حقوق تهران شد و با شروع نهضت مصدق ، او كه كوروش كبیر خود را یافته بود عاشقانه به صف ملیون پیوست و تا آخر عمر با آن عقاید زیست. در سال ۱۳۲۸ مصدق را در راه بنیانگذاری جبهه ملی ایران به همراه دیگر دانشجویان مبارز یاری داد و یك سال بعد برای نخستین بار به دلیل فعالیت‌های سیاسی به زندان افتاد.

داریوش از اعضای برجسته مكتب پان ایرانیستم بود .اینان شعارشان فلات ایران به زیر یك پرچم بوده و به شدت افرادی ملی‌گرا بودند. فروهر و برخی دیگر بعدا برای فعالیت­های سیاسی، حزب ملت ایران بر بنیاد  پان ایرانیسم را در آبان 1330 به طور مستقل و با همان عقاید گذشته و در عین حال اعتقاد كامل به حمایت از مصدق و نهضت ملی پایه گذاری كردند. گروه های دیگری از جمله سازمان پرچمداران پان ایرانیسم هم از حامیان مصدق بودند اما گروهی هم به رهبری امثال پزشکپور از حرب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم انشعاب کرده و حزب پان ایرانیست را ایجاد کردند و برخی اعضای آن بعدها به راه حمایت از استبداد و استعمار رفتند. حزب ملت ایران (نامی كه بعدها برگزیدند)از قدیمی‌ترین احزاب ایران با بیش از ۵۰ سال سابقه محسوب شده و حزبی به تمام معنا ملی گرا می‌باشد . فروهر تمام اقوام ایران را یكی دانسته و معتقد به ایران فرهنگی بود(ایران فرهنگی را اتحاد ایران،افغانستان،تاجیكستان،بخشی از آسیای مركزی،قفقاز ،اران ،خلیج فارس و میان رودان می‌دانستند).فروهر همچنین همانند سایر احزاب ملی، با حزب توده به دلیل ماهیت خودفروخته آنان دشمنی شدیدی داشت (البته بعدا در زندان با رهبران گروه‌های چپ روابط دوستانه نزدیكی پیدا كرده و این امر به دوستی مبدل شد)و نوعاً برخورد حزب ملت ایران با حزب توده از سایر گروه‌های ملی شدیدتر بود.حزب ملت ایران از احزاب مهم طرفدار نهضت ملی بوده و در 30 تیر نقش فعالی بر عهده داشت تا جائیکه در جریان کودتای 30 تیر برای دستگیری او جایزه تعیین کرده بودند و همچنین در ۹ اسفند و ۲۸ مرداد نیز به مقاومت پرداخت.

پس از كودتا هم فروهر لحظه‌ای آرام ننشست و تا به آخر عمر هم در راه آرمانهای ملی مصدق به مبارزه پرداخت. جالب است بدانیم که در دوران بعد از کودتا چند بار از طرف عمال دربار از قبیل حائری زاده تلاش شده بود تا مرحوم فروهر و مرحوم کریم آبادی با شاه دیدار نمایند اما اینان زیر بار نرفته و یک بار فروهر با مردانگی تمام پاسخ داده بود که من در عین حالی که ملی هستم و به آب و خاک وطنم اعتقاد دارم ولی ناسیونالیسمی برای من دارای ارزش است که همراه با حاکمیت مردم سالاری باشد...(ایران فردا شمارۀ 48 ص 21 ،خاطرات حسین شاه حسینی )

وی در اول شهریور طی اعلامیه‌ای مردم را به مبارزه دعوت كرد و در روز ۱۰ دی ۱۳۳۲ بازداشت شد و بعد هم به ملک پدری اش در فشم رفت ولی در همان سال به تهران بازگشت و باز هم تظاهراتی بر ضد انعقاد قرارداد كنسرسیوم ترتیب داد و به زندان افتاد.پس از آزادی از زندان هم نقش فعالی در برگزاری مراسم هفته و چهلم دكتر فاطمی داشت. نوروز ۱۳۳۵ به دنبال مخالفت با قرارداد بغداد و انتخابات فرمایشی و ننگین دوره نوزدهم ، او به همراه آیت الله زنجانی باز هم به زندان افتاد .وی مدتی هم با سید مصطفی خمینی هم سلول بود و او بعدها از محاسن فروهر ، نزد پدرش بسیار تمجید كرده بود.

لازم به ذکر است که فروهر فردی بسیار شجاع بود تا جائیکه پس از کودتا علاوه بر آنکه در زندان در نهایت شجاعت در بازجوئی­ها برخورد کرده بود، حتی سیلی به گوش سرهنگ امجدی رئیس رکن دو ستاد فرمانداری نظامی هم زده بود! و یا در دوران انقلاب و هنگامی که ماموران پلیس برای بررسی انفجار بمب به منزل فروهر آماده بودند او به محض ورود به منزل چنان با مشت به صورت رئیس ماموران کوبیده بود که وی نقش بر زمین شده بود! و با عصبانیت گفه بود خودتان بمب می­گذارید و خودتان هم برای شناسائی می­آئید؟ ...

در خرداد ۱۳۳۸ به دنبال فعالیت‌های حزبی،  او به همراه تعدادی از هم‌فكرانش دستگیر شده و به زندان افتاد .دیگر زندان برای او خانه دوم شده بود.او را به مدت سه ماه در سلولی كه زیر شیروانی قرار داشت و لوله‌های حرارت آشپزخانه قرارگاه دژبان از داخل دیوارهای آن می‌گذشت، در شرایط مرگ آوری زندانی كردند تا شاید در اراده او خللی پدید آید اما او محكم و استوار بر جای ایستاد.پس از ۱۸ ماه كه از زندان او گذشت، شاه در صدد برآمد تا شاید او را كه با زندان و عذاب از پا درنیامده بود ، با رشوه آرام كند. پس یكی از بالاترین مقام‌های نظامی كشور یعنی یك ارتشبد را به نزد او فرستاد .ارتشبد هدایت از جانب شاه به او پیشنهاد داد تا با قبول همه امكانات از ایران خارج شود و اعلام كرد در هر نقطه جهان كه باشد همه امكانات رفاهی او را تامین خواهد كرد اما داریوش فروهر نپذیرفت و زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح داد .آری او زندگی در رفاه كامل در بهترین نقاط جهان را با زندان در وطن معاوضه نمی‌كرد.

دو ماه پس از آزادی از زندان ، از سوی جبهه ملی كاندیدای مجلس شد اما بازهم در ۱۷ دی ماه به زندان افتاده و تا ۲۵ فروردین ۱۳۴۰ در زندان باقی ماند.

سوم اردیبهشت ۱۳۴۰ داریوش فروهر در سن ۳۴ سالگی با یكی از همرزمان خود به نام «پروانه اسكندری» كه او نیز بارها به زندان افتاده بود، ازدواج كرد.پروانه نیز از ارادتمندان راه مصدق بوده و در حزب ملت ایران عضویت داشت و این دو مبارز تا آخرین لحظات عمر برای مردم زیستند و تلاش كردند و در این راه به شهادت رسیدند.

سی تیر همان سال او باز هم دستگیر شد و در بهمن ماه هم به دنبال هجوم وحشیانه به دانشگاه در آستانه دستگیری قرار گرفت اما موفق به فرار شد.

نیمه اسفند ۱۳۴۱ بار دیگر به دلیل شركت فعال در تظاهرات علیه انقلاب دروغین شاه به زندان افتاد و تا شهریور ۱۳۴۲ در زندان ماند .حالا دیگر همه می‌دانستند كه زندان خانه دوم فروهر است.از این پس او طرحی به نام ایستادگی و كوشش ارائه نمود و با ارسال نامه‌هائی برای دكتر مصدق ، از او برای سازماندهی و چگونگی پیكارهای آینده راهنمائی می‌خواست.سی شهریور باز هم به زندان افتاد  و در آبان سال ۱۳۴۵ آزاد شد و در مراسم وفات دكتر مصدق حضوری بسیار فعال داشته و طی اطلاعیه‌ای از مردم خواست به مدت چهل روز عزاداری كنند. جالب است بدانیم که در این سال­ها وی در دادگاه هم به تمجید از دکتر مصدق پرداخته و حتی به دلیل اهانت رئیس دادگاه به دکتر مصدق، او و همراهانش دادگاه را ترک کرده و از هر دفاعی خودداری کرده بودند و تنها پس از پذیرفتن شرط عذرخواهی رسمی رئیس دادگاه و ثبت آن در صورتجلسه، فروهر و یارانس حاضر به بازگشت به دادگاه شده بودند!

 سال ۱۳۴۹ در اعتراض به جدائی بحرین از ایران بازهم به زندان افتاد و دست به اعتصاب غذا زده و تا آستانه مرگ پیش رفت و حدود سه سال در زندان ماند .از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۵ ضمن تلاش برای نوسازی سازمان‌های مبارزاتی ، به كار وكالت دادگستری هم مشغول بود و در سال ۱۳۵۶ به همراه بختیار و سنجابی طی یك نامه سرگشاده  به شاه( نامه‌ای كه در جراید منتشر می‌شود) او را از ادامه سیاست‌هایش بر حذر داشته و به او هشدار داد .

در ۲۸ آبان  كوشش او و یارانش به ثمر رسیده و اتحاد نیروهای جبهه ملی شكل گرفت .این آرمان مصدق (اتحاد نیروهای معتقد به استقلال و آزادی در جبهه ملی)متاسفانه تا امروز هم هرگز به نحو مناسبی شكل نگرفته است و این امر از آرمان‌های داریوش فروهر بود و در اواخر عمر هم قدم های بلندی برای آن برداشته بود.

۳۰ آذر ۵۶ در روز عید قربان مراسم و تجمعی به همت داریوش فروهر در كاروانسرای سنگی برپا شد و مورد هجوم كماندوهای گارد سلطنتی قرار گرفت و داریوش فروهر هم از ناحیه سر به سختی مجروح شده و در بیمارستان بستری شد.

۱۷ اردیبهشت ۵۷ منزل او در تهران توسط عوامل ساواك بمب گذاری شد و او به ناچار حدود ۸ ماه خانه به دوش و فراری شد . ۱۳ شهریور حضور چشمگیری در نماز عید فطر و راه‌پیمائی آن روز داشت و در راه‌پیمائی ۱۶ شهریور هم حضور فعالی داشت.۱۷ شهریور دفتر او مورد محاصره قرار گرفت و در ۲۶ آبان او و دكتر سنجابی به دنباله یك مصاحبه مطبوعاتی بازداشت شدند و به مدت ۲۶ روز در زندان ماندند اما به دلیل بالاگرفتن اعتراضات آزاد شدند .

۱۹ و ۲۰ آذر نیز داریوش فروهر در راهپیمائی‌های تاسوعا و عاشورا حضور فعالی داشت و با آمدن آیت الله خمینی به ایران ، از جانب او مامور مذاكره و دادن تامین لازم به سران ارتش شده و تلاش فراوانی برای جلوگیری از خونریزی و همچنین از هم پاشیده شدن ارتش نمود. سرانجام در ۲۲ بهمن،  انقلاب به پیروزی رسید و داریوش فروهر با حمایت آیت الله خمینی و علیرغم نظر نامساعد مهندس بازرگان، به عنوان وزیر كار دولت بازرگان انتخاب شد.او در این سمت تلاش بسیاری در راه اندازی دوباره بسیاری از كارگاه‌ها و كارخانه‌ها داشت و ایجاد صندوق وام كارگری ، تهیه طرح بیمه بیكاری، برابر ساختن تعطیلات كارمندان با كارگران و تعیین حداقل دستمزد ، از جمله خدمات او بود.

فروهر بلافاصله پس از انقلاب با حضور جمعی از فرماندهان ارتش در صدد بازسازی ارتش برآمد و طرح تشكیل سپاه‌پاسداران نیز طرحی بود كه برای تشكیل گارد انقلاب از سوی او ارائه شد و مورد پذیرش قرار گرفت.

او خوشنامی فراوانی در بین همه اقوام ایرانی داشت و درباره حل آرام مساله كردستان تلاش بسیار زیادی داشت و با آشنائی با محرومیت‌های مردم مناطق فقیر نشین، بارها در اوج درگیری‌ها به آنجا سفر كرد تا شاید كار به خشونت كشیده نشود.

او روابط بسیار نزدیكی با كردها داشت(او به خواندن و نوشتن کردی کاملا مسلط بود و بسیاری به غلط تصور می‌كنند كرد بوده‌) تا جائیكه ۲۰ روز پس از جنگ در راس كردها وارد شمال عراق شد و حتی پس از استعفا هم یكبار به دیدن رهبر رفته و طرحی برای بازكردن جبهه‌ای در شمال عراق با كمك كردهای عراقی، ارائه كرده بود كه به دلیل كارشكنی ها اجرا نشد.

با این طرح بخشی ازکردهای عراقی و چریک­های هوادار فروهر با پشتیبانی هوائی و کمک ایران جبهه­ای در شمال عراق ایجاد می­کردند تا حداقل فشار بر جبهۀ جنوب را کم کنند که خدمتی بزرگ به ایران بود اما به دلیل کارشکنی­ها و انحصار طلبی ها اجرا نشد چراکه قول خانم پرستو فروهر در آن هنگام می خواستند کارها از کانال خاصی انجام بشوند چون اینکه چه کسی کارها را انجام می دهد مهم تر ازمسئله تعهد به مملکت بود.

او حتی تلاش هائی برای جلوگیری از تحویل اوجالان به تركیه انجام داده بود و در صدد بود برای حمایت از او تظاهرات به راه  اندازد و حتی حزب دموکرات کردستان هم فروهر را از برجسته ترین حامیان حقوق و آزادی های مردم کرد و از بهترین دوستان و همسنگران خود خوانده و شهادت او را ضایعه بزرگی دانسته بود .

پس از سقوط دولت بازرگان مدتی قرار بر نخست وزیری فروهر بود که این شهید بزرگوار علیرغم بی میلی، با شروطی همچون ادغام سپاه و ارتش و انحلال کمیته­ها، آماده پذیرش این سمت شده بود که با رفتن بازرگان و آیت الله بهشتی به نزد آیت الله خمینی و منصرف کردن او از این کار، علیرغم آنکه پیشرفت­هائی هم در این زمینه حاصل شده بود، این کار انجام نگرفت. با شروع جنگ ، فروهر به همراه یارانش از نخستین گروه‌هائی بودند كه به جبهه‌های جنگ شتافتند و همچنین گرچه با بروز حوادث سی خرداد ۶۰ ، دفاتر حزب ملت ایران نیز مورد هجوم قرار گرفت اما در برابر این موارد ، فروهر در طول جنگ ضمن حفظ مواضع انتقادی برای پیروزی ایران تلاش می­کرد و از اقدامی که موجب تضعیف ایران در جنگ باشد خودداری می­کرد. 

او معتقد بود ایران با تكیه بر كردهای سلحشور می‌تواند از این جنگ سربلند بیرون بیاید نه با اتكا به مهر و تسبیح فروش‌های اطراف حرم امام حسین (خاطرات لطف الله میثمی ایران فرداد شماره ۴۸)و پس از جنگ هم شعار تحریم انتخابات ها و تغییر قانون اساسی و تبدیل ایران به یك جمهوری دموكراتیك را در پیش گرفت .

او بسیار ساده و مردمی می‌زیست و هرگز پیوند خود را با مردم محلات جنوب شهر تهران قطع نكرد. و در اولین انتخابات ریاست جمهوری هم ، پس از حسن حبیبی نفر چهارم شد . در مدتی كه وزیر بازرگان بود هرگز یك ریال حقوق نگرفت و همواره می گفته من به این مردم بدهكارم و حتی هنگامی كه همسرش پروانه یك كیسه شكر به قیمت تعاونی خریده بود ، او را به پس دادن آن مجبور كرد.فرزندان او با حقوق معلمی همسر مبارزش پروانه بزرگ شدند چراكه او تمام عمر در مبازره و زندان بود .

داریوش فروهر پس از انقلاب هم همچنان در اندیشه‌های سیاسی خود ثابت قدم ماند .سال ۶۰ حدود ۵ ماه به زندان افتاده بود و سرانجام به دستور شخص رهبر آزاد شده بود و زمانی آیت الله اعلام كرده بود كسانی مانند فروهر در نظام ما نباید دستگیر شوند .جالب اینجاست که فروهر این پنج ماه زندان در جمهوری اسلامی را ،(البته در اوج بحران و جنگ داخلی) از 15 سال زندان شاه سخت تر دانسته و بعضا به طنز گفته بود زندان یعنی این پنج ماه!

سیاست در نزد عامه مردم چیزی جز دروغ نیست اما فروهر درباره سیاست اینگونه می گفت :

سیاست را یك قمار نپنداشته‌ام كه انسان در آن گاه می‌بازد و گاه می‌برد.سیاست را چیزی ندانسته‌ام بجز در خدمت دیگران بودن ، با تمام قدرت در راه دیگران جنگیدن و به خاطر دیگران زیستن و مردن …

من فقط یك نوع انسان می‌شناسم و آن انسان خداشناس آرمانخواه است و یك وظیفه برای این انسان می‌شناسم و آن هم مبارزه با ظلم است تا زمانی كه ردپای ظلم نیز از روی زمینی كه انسان بر آن زندگی می‌كند به كلی پاك شود … هرگز به این كه دستی از سوی بیگانه‌ای برای نجات ملت دردكشیده‌ام دراز خواهد شد اعتقاد نداشته‌ام...هرگز به هیچ ترتیب و هیچ بهانه‌ای ، تن به همكاری و همراهی و هم صدائی با نظام استبدادی زیر سلطه بیگانه ندادم و به هیچ دلیل از صراط مستقیم منحرف نشدم . هرگز دورنگی نكرده ام.سخن آشكارا نگفته‌ام كه خلاف آن را در خفا گفته باشم . آینده نگری‌های سیاست بازانه‌ای نداشته‌ام ، و به هیچ قیمتی و در هیچ شرایطی تن به سازش نسپرده‌ام .

ایرانی‌ام نه ایرانی نادلبسته‌ای كه بتواند بگوید حب وطن ، تا آنجا كه مایه درد و رنج نباشد … با اینكه سالهای بسیاری از زندگی‌ام را به خاطر دفاع از یك اندیشه ضد استعماری و ضد استبدادی در زندان گذرانده‌ام ،رفتن به زندان را به هیچ وجه افتخار نمی‌دانستم  اما بدون تردید ، از ترس زندان تغییر مشی دادن را ننگ می‌دانسته‌ام … 

 به واقع فروهر یكی از چهره های سیاسی نامدار و منحصر به فرد نیم قرن اخیر ایران و برجسته ترین مبارز ملی معاصر ایران بود . در اواخر عمر او به عنوان مبارزترین و مقاوم‌ترین رهبر ملی مطرح بود و بازهم دغدغه اتحاد نیروهای اپوزیسیون را(نیروهائی كه از دولت انتقاد داشته و در قدرت نیستند) از چپ و ملی و در سر داشت و به نوشته نشریه راه توده(شماره ۴۳ دی ۱۳۷۸) در این راه گام‌های موثری برداشته بود.

و گرچه در این راه خطرات بزرگی در كمین او بود و حتی بارها هم تهدید شده بود اما با شجاعت تمام ایستاده و مثلاً در سال 1375 که تلفنی تهدید شده بود مسیر حرکت فردای خود را هم گفته بود!

او حتی مدتی قبل از شهادتش درباره مبارزاتش گفته بود:

نزدیك هفتاد سال را پشت سر گذاشته‌ام و در عشق این مرز و بوم و سودای یك ایران آزاد و آباد، بهترین سالهای زندگیم را در زندان به سر برده‌‌ام.من و شما كه عمر جاودان نداریم اما این كشور و این ملت همیشه پایدار است .جاودانگی من در آن است كه زندگیم را فدای ایران و سربلندی آن كنم.پس از من دیگران،جوانان ،شماها هستید و اگر مرا بكشند باز هم ستیز و پیكار مردم دم به دم اوج می‌گیرد ، پس چه باك ، زندگی من فدای سربلندی ملت ایران باشد من راه خودم را كه راه پاكان است ، راه مصدق بزرگ است می‌روم و برای مرگ هم آماده هستم "

درباره اهمیت این شهید سرافراز شاید همین بس باشد که نویسندگان لبنانی پس از مصاحبه با فروهر او را « گاندی ایران» لفب داده بودند و انعکاس گسترده این مطلب در کشور، مورد توجه  خاص وزارت اطلاعات قرار گرفته بود.

فروهر بارها گفته بود كه آرزوئی جز سعادت و سربلندی ایرانیان و اتحاد دوباره «ایران زمین» ندارد ...  به همین منظوربا افغان ها و تاجیك‌‌ها و كردهای خارج از  ایران در ارتباط بود. به واقع كاریزمای بسیار بالای فروهر می توانست نقش بسیار موثری در زنده شدن عظمت ایران داشته باشد و او به تمام معنا وطن دوستی از تبار بزرگان ایران و رهبر بی‌نظیری برای ملیون ایران بود.

فروهر موافق جدائی دین از دولت بود و استدلال او هم این بود كه مردم نارسائی و احیانا اشتباه كارمندان دولت را به حساب دین می‌گذارند كه روا نیست .

در سال ۷۴ اتحاد نیروهای ملی به همت او و برخی دیگر از یاران كم كم شكل گرفت و ظاهراً در این سال از وجود او توسط وزارت اطلاعات ابراز نگرانی شده بود و معاونت امنیتی وزارت اطلاعات طی گزارشی حضور این دو فرد در عرصه مخالفت با نظام را خطرناک و تهدید جدی دانسته و به صراحت اعلام کرده بود که وی به احتمال زیاد در 5 سال آینده و به طور قاطع در 10 سال آینده مهمترین خطر برای حاکمیت خواهد بود و رهبری مخالفان را بر عهده خواهد گرفت و همچنین به صراحت تمام هم بر این نکته تاکید شده بود که وی نقطه ضعفی(اخلاقی و سیاسی و ...) ندارد و به واقع او در آن هنگام با بیش از ۵۰ سال سابقة مبارزه بی‌امان ، فردی بسیار مطرح و مهم به شمار می‌رفت و تمام گروه‌ها و مخالفان قدیم برای او احترام بسیار زیادی قائل بودند .

داریوش فروهر درباره مصدق می‌نویسد :

مصدق صدای تاریخ بود . به اعتقاد من كه هنوز همچون سرباز كوچكی در سپاه مصدقم ، مصدق صدای تاریخ بود.تاریخ درد ، تاریخ فشار، تاریخ سكوت و سوگ .

مصدق فشردة آرمانهای یك ملت و چكیدة آرزوهای سركوفتة تمامی ملت های ستمدیده جهان بود.اما آنچه به مصدق ، شكوه و شوكتی حماسه وار می‌بخشد ، تنهائی او بود.مصدق براستی یك صدای تنها بود.یك صدای بسیار عظیم ، یك غرش رعد آسا اما تنها .مردم هنوز نجوشیده بودند آنگونه كه در انقلاب امروز جوشیدند…

مصدق فریادی بود از اعماق تاریخ و در پیوند مستقیم با همه تاریخ .

یكپارچگی امپریالیست ها در عصر او چنان بود كه روس ها به آسانی با انگلیسی ها و آمریكائی ها كنار می‌آمدند و پیمان در هم شكستن هر جنبش استقلال طلبانه و آزادیخواهانه ایرانی را به سهولت امضا كردند .

مصدق نه یك قلة رفیع ، كه سلسله جبالی از مقاومت و پایمردی بود ، كوهستانی كه جنگلی انبوه از استقامت ملی در فرودست كوهپایه‌هایش به چشم نمی‌خورد.

مصدق صخرة غول پیكری بود كه تكیه بر خاك وطن داشت و زیر بنای استواری بود برای هر نهضتی  كه پس از او پدید ‌آمد

بسیاری از جنبش های استقلال طلبانه ملت های زیر سلطه جهان  و هم جنبش بی‌كران كنونی ما ، بر گرده‌های پیرمرد و جوان اندیشی چون او پی ریزی شده است.

مصدق سنگ فرسایش ناپذیر بنای تاریخی است و استوارترین حلقه از زنجیر پیكارهای رهائی بخش ملت های جهان .مصدق یك خاطره بی‌مرز است.برای ملتی كه همیشه بخش بزرگی از نیروی در هم كوبنده و سازنده خویش را از خاطرات تاریخی و عاطفی خود كسب می‌كند .

مصدق چنان بر استخوان استعمار كوبیده كه آن را از چند سو شكست و شكافت .پس از او استعمار هرگز نتوانست بر اركان بند خوردة خویش ، تكیه كند و نتوانست فخرمندانه نعره برآورد كه بر همه چیز مسلط است و مسلط خواهد بود .

یكی می‌بایست بیاید كه بر حصارهای بلند استعمار بكوبد و شكافی در آن پدید آورد .از آن شكاف به درون نگریستن و این واقعیت را دیدن كه فقط دیوار است و نه چیزی بیشتر ،كاری بود كه پس از مصدق مقدور و ممكن می‌نمود .

مصدق همان كسی بود كه بر قلعة جادوئی استعمار كوبید و آن شكافت باریك را در تن حصار حصین پدید آورد.

مصدق را ، سالها زمان باید تا آنگونه كه بود بشناسیم و دریابیم ...  ما هنوز مصدق را از پس پرده می‌بینیم و این البته اندوه بزرگی برای ماست .

او یك تجربه نو و یك قربانی نو در پیشگاه تاریخ بود . (مصدق و حاكمیت ملت صفحه ۸۶۱)

پروانه اسكندری

نمی توان از داریوش نام برد و از همسر مبارزش پروانه اسكندری كه پا به پای همسر خود تا آخرین لحظات ایستاد، نامی نبرد.او در ۲۹ اسفند ۱۳۱۷ (چه تقارن زیبائی با روز ملی شدن نفت)در تهران متولد شد و در دوران دبیرستان با اندیشه‌های میهن پرستانه دكتر مصدق آشنا شد و تا آخر عمر به آنها وفادار ماند .پس از ورود به دانشگاه با داریوش فروهر ازدواج كرد و همواره در كنار همسرش قرار داشت.دكتر مصدق در پیام تبریكی  كه به مناسبت ازدواج آندو ارسال كرده بود ، گفته بود: « خدا نجار نیست اما در و تخته را خوب به هم وصل می‌كند! ».پروانه در زمان بستری شدن مصدق در بیمارستان نجمیه چند بار به دیدن او رفته بود که در این دوران مصدق به او این نصیحت را می‌كند كه تا آخر عمر همواره با پروانه باقی می‌ماند : « دختر عزیزم كوشش كن خوب زندگی بكنی، و خوب زندگی كردن هم مستلزم خوب جان دادن است و خوب جان دادن هم مستلزم این است كه در راه مردم و مردم سالاری كوشش بكنی تا هم دنیایت تامین بشود و هم آخرتت » .این سخنان راهنمای عمل او شده و با عمل به آن زندگی كرد و به شهادت رسید و در تاریخ ایران جایگاهی بی‌نظیر بدست آورد .

به واقع پروانه نماد زن ملی مبارز ایرانی به شمار می‌رود  .

پروانه از طراحان اصلی تظاهرات ۱۶ آذر در تهران بود و برای اولین بار به خود جرات داد تا خفقان چند ساله را شكسته و به سخنرانی‌ بپردازد.پروانه با بیژن جزنی هم روابط دوستی و همكاری داشته و همچنین شاعری توانا بود و در تك تك كلماتش عشق و ارادت به مصدق و آرمانهای بزرگ او موج می‌زد .

او از معدود زنان عصر خود بود كه پا را از كانون خانواده فراتر نهاده و به اجتماع و كارهای سیاسی قدم گذاشته بود . همسر خود را نیز در عرصه مبارزات سیاسی برگزیده بود. به اندیشه های سیاسی متجددانه و رادیكال جبهه ملی علاقه داشت و از آن تفكرات دفاع می‌كرد. ملی گرایی مسلمان بود و هیچ تعارضی میان ملی گرایی و مسلمانی نمی‌دید. اسوه و پیشوای سیاسی خویش را مرد شماره یك مبارزه با استعمار پیر، محمد مصدق می‌دانست. وی همچنان تا آخرین لحظات زندگی مصدق را ستایش می‌كرد و در تك تك كلمات  اشعارش شور علاقه به مصدق و عشق به میهنش موج می‌زد. زن بود ولی همچون زنان دیگر در پشت همسرش حركت نمی كرد، بلكه همپای او در مبارزات علیه رژیم پهلوی گام بر می‌داشت. زمانی كه داریوش و دیگر اعضای جبهه ملی در زندان بسر می‌بردند ، پروانه پایدار و فروزان در جلسه های مخفی باقیمانده اعضای جبهه شركت می‌كرد و نگرانی های خویش را در نبود داریوش فقط در اشعارش نمایان می ساخت. حبس های پیاپی داریوش و بازداشت های وی نتوانست در مبارزه آنان خللی وارد كند و آنان همراه توده مردم در جهت دگرگونی در بافت قدرت متصلب شاهنشاهی ، از هیچ عملی كوتاهی نمی كردند.

با پیروزی انقلاب پروانه نیز همچون گذشته به فعالیت های تشكیلاتی حزبی می‌پرداخت كه گویی قدرت تاًثیری بر نحوه كنش های سیاسی و اجتماعی وی نداشت ولی بهار آزادی برای آنان به طرفه العینی خزان شد. فروهر و اعضای دولت موقت از كرسی صدارت استعفا دادند و به گوشه خانه های خویش بازگشتند. آنان كه تا دیروز از مدافعان نظام تازه تاسیس بودند، ناگهان به اپوزیسیون آن مبدل گشتند.

از این پس پروانه و داریوش فروهر كه خود در شكل گیری انقلاب و تاسیس نظام سیاسی برای دست یابی به آرمان­های مقدس استقلال و آزادی نقش داشتند، باز در صدد رساندن ایران به دموکراسی و تبدیل نظام سیاسی کشور به یک جمهوری دموکراتیک، بر آمدند.

لازم به ذكر است كه پروانه شاعری بسیار توانا بود و برخی اشعار ارزشمند او در مجموعه شاید یك روز چاپ شده است كه بخش هائی از آن را می‌خوانیم : 

"كنار این همه ویران،

برای این همه درد، نمی‏شود كه پریشان نبود و گریه نكرد." (۱)

 در شعر دیگری درباره كاوه زمان و شاید همسر مبارزش چنین می‌گوید :

"كاوه‏ی من! درفشی برافراز

همچو تُنْدَرْ بسوزان، برانداز

در كنار تو یاران دیرین‏

گربمیرند مرگی است شیرین." (۲)

در ۱۳۵۹، اوایل جنگ تحمیلی، در شعری كه به "رزمندگان میهنی" تقدیم كرده است می‏گوید:

"تا آسمان به پاست‏

تا ماه می‏درخشد و خورشید جان فزاست‏

ایرانِ من به جاست." (۳)

و با پیش‏بینی منطقی و آگاهانه‏ای در دهه‏ی هفتاد، شاید كمی قبل از تكه پاره شدنشان به دست جنایتكاران، دلیرانه می‏سراید:

"در سَرِ قاتلانِ سبزه و گُل‏

هوسِ قتلِ عامِ جنگل‏هاست‏

غُرّشِ موجها سراسیمه‏

بوی طوفانی خطر پیداست.

آی دریادلان! كجا هستید؟

تبرِ كینه غرقه در خون است.

اسب سُم می‏زند به بوی خطر

جاده از خونِ عشق گلگون است." (۴)

در ابتدای مجموعه اشعار او خانم سیمین بهبهانی، پرستو فروهر و علی دهباشی، هر كدام، مقدمه‏ای كوتاه نوشته اند  خانم بهبهانی مطلبش را این‏گونه آغاز كرده است: "با شعر پروانه فروهر پس از فاجعه‏ی قتلش آشنا شدم. پیش از آن می‏دانستم كه شعر می‏گوید، اما هیچ‏گاه از زبانِ خودش نشنیده بودم، بس كه فروتن بود." (۵) و "وقتی از ایران می‏سراید، انگار كه نی هفت بندِ وجودش‏ چنگِ ناهید را به همسرایی می‏خوانَد. سه درونمایه اصلی شعر او عشق است و وطن‏پرستی و مبارزه در راهِ حق و آزادی." (۶) این تحسین از زبانِ كسی كه نقش و سهم بزرگی در ساختِ بنای‏ رفیعِ شعر معاصر ایران دارد بسیار قابل تأمل است.

پرستو در "یادداشت" خود می‏نویسد: "مادرم شعر می‏گفت، پرشتاب و در خلوتِ نایاب و كوتاهِ روزهای پُرمشغله‏اش، بر صفحه‏های یك تقویم، پشتِ یك اعلامیه، لا به‏لای یادداشتهایش می‏نوشت. خطِ سبك و رقصانش بر حاشیه‏ها روان می‏گشت و حسّ ِ لحظه‏هایش را نقشی می‏شد كه گاه نیز بر همان حاشیه‏ها به فراموشی می‏سپرد." (۷)

علی دهباشی نیز در مقدمه‏ی كوتاه خود با عنوان "یادباد"، در حقیقت، زندگی‏نامه‏ی كوتاهی از این شاعر مبارز، با اطلاع‏رسانی ظریف و دقیقی از مبارزات سیاسی او، ارائه كرده است. روی هم رفته، تحسین و تأیید كارشناسانه‏ی آن شاعر صمیمی، توضیح ساده و بی‏ریای این دخترِ دل سوخته، معرفی مفید و متعهدانه‏ی سردبیر بخارا و از همه مهم‏تر همان "فروتنی" و بی‏ادعایی شاعری كه جان در راه آرمانش نهاد و سرانجامِ غم‏انگیز حیاتش شعر او را خواندنی‏تر می‏كند:

"داغگاهی است دلم‏

می‏تپم، می‏تابم، می‏طوفم‏

و هنوز

چه هواها كه به سر دارم‏

آه... ای آزادی!" (۸)

۱ـ شاید یك روز، صفحه ۱۴۷.(بخشی از اشعار پروانه فروهر) ۲ـ همان كتاب، صفحه ۲۵.  ۳ـ همان، صفحه ۸۷.  ۴ـ همان، صفحه ۲۰۵.  ۵ـ همان كتاب صفحه ۱۵.   ۶ـ همان، صفحه ۱۶.   ۷ـ همان، صفحه ۱۹.   ۸ـ همان، صفحه ۱۴۲.

(اشعار برگرفته از مجله بخارا شماره ۲۳ به كوشش سید محمد علی شهرستانی)

او درباره مصدق می‌گوید :

 از او(مصدق)سخن گفتن تاریخ را ورق زدن است.تاریخ كمتر كسی را به یاد دارد چونان او پاك و عاشقانه در راه آزادی جان‌گدازی كند و بخش عمده‌ای از عمرش را در راه آزادی در زندان و تبعید… و پس از مرگ استخوانهایش در زنجیر استعمار و استبداد… برای چنین انسانی كه به بهای زندگی خود آرمانهای ملتش را واقعیت بخشد دیگر مرگ سرچشمه عدم نیست.جویباری است كه در دیگران جریان می‌یابد

مصدق نام آور ترین پیكارگر استقلال و در هم ریزندة بساط استعمار كهن خط جدیدی را ترسیم كرد كه برای بسیاری از سیاستگران، نامفهوم ، مبهم، خیالی و غیر عملی جلوه می‌كرد.

… مصدق در سالهائی كه ایران به سختی در پنجة استعمار و استبداد و ارتجاع گرفتار بود ، راهگشای آینده شد و برای تمامی آرمانخواهان پس از خود ، نظم و ارزشی جاودانه به دست داد …

… (مصدق) قهرمان استمرار مبارزه ملی و مظهر استقلال ایران و پاسدار همه ارزش‌های اخلاقی در پهنة كارزار سیاسی جهان گردید .  

ناسیونالیسم دموكراتیك ایران از هیچ اسطوره و نمادی توانمند تر  از مصدق برخوردار نیست .

(مصدق و حاكمیت ملت محمد بسته نگار صفحه ۸۵۹)

پروانه حتی چنان شیفته مصدق بود که بعد از انقلاب ، هنگام هجوم ماموران امنیتی و اقدام یکی ازآنان برای پائین آوردن عکس دکتر مصدق ، با فریاد رسای خود پاسدار را بر جای میخکوب کرده و فریاد زده بود : « مگر وضو گرفته ای که به آن دست می زنی ؟ ...»

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند                          شیطان صفتان دیو خو را نكشند

سرانجام شب اول آذر ۱۳۷۷ خفاشان شب پرست به منزل داریوش فروهر آمدند.این خانه كه امروزه  خانه آزادی لقب گرفته (تهران، خیابان سعدی جنوبی، خیابان هدایت، كوچه شهید مرادزاده، پلاك ۲۲) ، تحت كنترل شدید ۲۴ ساعته وزارت اطلاعات بود اما این جنایتكاران خود از اعضای برجسته وزارت اطلاعات بودند .اینان پس از بیهوش كردن دو سرو آزاده، با قساوت تمام با ضربات بسیار زیاد چاقو (به گفته پرستو فروهر در گزارش محل ۱۱  بریدگی در اثر چاقو در بدن داریوش فروهر و ۲۴ بریدگی در پیكر پروانه نوشته شده بود ) این دو مبارز بزرگ را به شهادت رساندند و آنان به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت در راه وطن رسیدند و آنان را در پرچم مقدس ایران پیچیده و در قطعه ۸۹ بهشت زهرا به خاك سپردند . البته از مدتها قبل توسط شادروان داریوش فروهر قطعاتی در ابن بابویه برای آندو خریداری شده بود . اما به دلیل ممانعت دستگاه های امنیتی ، پیکر پاک این دو مبازر بزرگ ، در بهشت زهرا به امانت گذاشته شدند .

به واقع فقدان داریوش فروهر امری دردناك و غیر قابل باور برای نیروهای ملی به شمار می‌رود و جای خالی او هرگز پر نخواهد شد. فروهر با سابقه بیش از نیم قرن مبارزه ، پس از دكتر فاطمی شهید بزرگ نهضت ملی برجسته ترین شهید مبارز ملی محسوب شده و مقاوم ترین آنها بود و همچنین رهبری كاریزماتیك و دارای  محبوبیت فراوانی بین همه نیروها (حتی گروه‌های چپ و كردها و دارای روابط نزدیك حتی با افغان ها و تاجیك های خارج كشور ) محسوب ‌شده و می‌توانست نقش بسیار عمده‌ای در اتحاد همه نیروها و جهت دهی فعالیت‌ها داشته باشد و به عنوان یك آلترناتیو(جایگزین) بسیار جدی با توانائی بسیار بالا برای قدرت  سیاسی كشور ، كاملا مطرح بود .مثلا احمد شاه مسعود رهبر بزرگ افغان  كه روابط نزدیكی با فروهر داشته، در فقدان او گفته بود : ««ایران مرد بزرگی را از دست داده و من دوست عزیزی را از دست دادم»و یا از تاجیكستان پیامی آمده بود كه «ایران بزرگ ،پدری را از دست داد » و بارزانی‌ها و طالبانی‌ها از كردهای عراقی هم پیامهای مشابهی ارسال كرده بودند . ظاهرا به قاتلان گفته شده بود كه او كاندیدای ریاست جمهوری یك كودتای سیاسی است. شهادت فروهر به واقع ضربه بسیار بدی بر پیكر نهضت ملی معاصر ایران واردآورده و فقدان او امر غیر قابل جبرانی برای نهضت ملی ایران محسوب می‌شود.

 

بخشی از شعر آقای سید حسین مجتهدی

سپیده غرق خون شد و به خون نشست آسمان                      خزان ربود بی‌امان دو نوبهار جاودان

شتاب از چه ساربان مرا ز درد وارهان                                   از این دیار وحشتم مرا رسان به كاروان

نگاه كن ستاره ها چگونه موج خون شدند                                شفق دمید ناگهان به دیدگان آسمان

ز هر كرانه می‌جهد شراره‌های خشم و كین                  شرر به سینه می‌زند غمی سترگ و سرگران

به مهد آریائیان كسی نمانده شادمان                              كه سنگ هم در این غمان برآورد فغان زجان 

دو سرو رخش قامتم چرا چنین شكسته اند                            دو رستم تهمتنم چرا به خون خود تپان

هلا ، تو خسته میهنم ز جور تازیان مرگ                           ببین چگونه بشكفد در این خزان دو مهرگان

دو عاشقی كه عمرشان به پای تو نهاده شد                    گشاده‌اند هر زمان فقط به عشق تو زبان

دو عاشقی كه خاك تو به چشمشان چو سرمه بود           نهاده اند سر كنون به دامنت چو عاشقان

وضو به خون گرفته اند دو فاطمی دیگری                              مگر نماز عشق را صلا زنند در اذان

در این غروب بی كسی در این خزان برگ ریز                         مصدقا ! به پای خیز كه آمده دو میهمان

لازم به ذکر است که شهید فروهر اعتقادی به حرکت­های مسلحانه نداشت اما در عین حال کاملاً معتقد بود که قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی ایران با دموکراسی و مردم سالاری تضاد دارد و با این تفسیر انتخابات را تحریم می­کرد  و خواهان تغییر قانون اساسی ایران به یک جمهوری دموکراتیک بود.

حتی در مورد خاتمی هم پیش بینی کرده بود که او نتواند کاری انجام دهد گرچه به لحاظ شخصی از بسیاری کسان دیگر نظام منزه تر باشد.

شهید پروانه فروهر هم حرف­های دلنشین و ناممکن خاتمی را موجب سرخوردگی و یاس جامعه دانسته و معتقد بود اقدام خاتمی باعث خواهد شد تا مردم قهر خود با نظام را بشکنند و با ایجاد یاس در جوانان و مردم و از بین رفتن پتانسیل خشم و قهر اجتماعی کار به عقب بیفتد و معتقد بود خاتمی بین حکومتی که توانایی برآوردن خواسته های مردم را ندارد و مردم، پل زد و البته کماکان فروهرها به دنبال آرامش و بهبود اوضاع بدون شتاب و عجله بودند.

 خبر نحوۀ قتل وحشتناک این دو مبارز بی‌گناه و ملت­‌گرا در صدر اخبار رسانه های جمعی داخلی و خارجی قرار گرفت و بحرانی بزرگ را در برابر دولت خاتمی قرار داد که ناامنی شدید در دوران قدرت او را تداعی می­کرد. جنایتی وحشتناك كه هیچ وجدانی را آرام نمی‌گذاشت و نوعی تنفر و كینه جمعی را در جامعه علیه بانیان امر ایجاد كرد و مسولین عالی رتبه نظام هم به ناچار ظاهراً موضعی مخالف در برابر آن اتخاذ كردند تا جائیکه شخص رهبر نظام از این قتل‌ها به عنوان جنایاتی زشت، نفرت‌آور و حقیقتا درخور محكومیت یاد كرده و صراحتا اعلام كرد : « این قتل‌ها به ضرر ملت ، دولت و حكومت ایران بود و ممكن نیست كه بدون سناریوی خارجی انجام شود. » همچنین از فروهر با عنوان مرحوم فروهر كه در قبل از انقلاب با وی دوست و در طول انقلاب همكارش بوده و پس از انقلاب هم گرچه دشمن شده اما دشمنی نجیب بوده است، یاد کرده بود. 

و گرچه برخی این عمل را به سرعت به « عمال بیگانه و دشمن خارجی » منتسب كردند  اما بدلیل تحت كنترل بودن همیشگی این دو فعال سیاسی توسط نیروهای امنیتی،تحلیل آنان توجیه ناپذیر بود و انگشت های اشاره به سوی تنها نهاد رسمی امنیتی كشور، وزارت اطلاعات نشانه رفت و محمد خاتمی، لیدر جریان مخالف كمیته‌ای را جهت كالبد شكافی این پروژه تروریستی تشكیل داد و سپس به افشای گروهك تروریستی داخل مجموعه وزارت اطلاعات پرداخت. وی این گروه بنیادگرا را كه رهبری اجرایش را معاونت وقت اطلاعات، سعید اسلامی(امامی) بر عهده داشت، غده سرطانی نامید.

و از آن پس پیگیری­هائی صورت گرفت اما در نهایت پرونده به طور خیلی سرسری و نمایشی بسته شد و حتی فیلم­ها و عکس­های گرفته شده از صحنه جنایت و ... هم ظاهراً از پرونده مفقود شدند و سوالات اساسی  خانوادۀ قربانیان به بهانۀ امنیت ملی بی پاسخ ماندند.

قوه قضائیه و قضات پرونده هم نهایت مسامحه را داشته و تنها برخی نمایندگان مجلس ( که در دست اصلاح طلبان بود) و کمیسیون اصل 90 مجلس برخی پیگیری­ها داشتند که آن هم به جائی نرسید و حتی آقای انصاری راد رئیس کمیسیون اصل 90 مجلس هم به صراحت به پرستو فروهر گفته بود که در مسیر پرونده با کسانی برخورد کرده بودند که توانائی احضار آنها را نداشتند!!! و بعدها هم در پاسخ به احساس خطر در پرونده گفته بود ما به مرحله ی خطر نرسیدیم ! یعنی تا پایان افشاگری نرفتند!

در این موارد خانم پرستو فروهر می­گوید: «

... نزدیک به دو سال پس از قتل پدر و مادرم اعلام شد که پرونده تکمیل شده و برای بررسی در اختیار وکلا قرار خواهد گرفت . من ، خود دوباره به ایران آمدم تا سرانجام در مهلت ده روزه‌ای که برای خواندن پرونده تعیین شده بود ، جوابی برای سوال‌های جانفرسای خویش بیابم.

...
پرونده‌ی قتل پدر و مادرم ، نتیجه‌ی تحقیقات طولانی را برگ برک خواندم و با ورق زدن هر برگ با بغضی فروخورده در گلویم دریافتم که بر این پرونده نیز همان رفته است که بر پیکر پدر و مادرم . انگار این پرونده خود نشانه‌ی دیگری از ستم بود و نه راهگشایی به سوی عدالت.

...
وکلای پرونده در لایحه‌های طولانی ، نقایص را رسما به دادگاه اعلام کردند و حتا قاضی دادگاه که از همان ابتدا مشخص بود تنها در صدد محدود کردن ابعاد وسیع وظیفه‌ی خطیر خویش است ، پرونده را ناقص اعلام کرد اما پس از گذشت مدت زمان کوتاهی ، پرونده هم چنان با داشتن نقایص اساسی پیشینش آماده‌ی دادرسی اعلام شد

...

بازماندگان قربانیان قتل‌های سیاسی پائیز ۱۳۷۷راه‌کاری نماند جز عدم قبول صلاحیت چنین دادگاهی و اعلام رسمی عدم شرکت در چنین نمایش تلخی که نه تنها مرهمی بر زخم‌های ما نبود ؛ بلکه انگار تمامی تلاش صادقانه و صبورانه‌ی ما در راستای دادخواهی را به سخره می‌گرفت.  »(مصاحبه با خبرگزاری امیرکبیر)

همچنین افشای قتل پروانه و داریوش فروهر ، پرده از روی برخی قتلهای وحشتناك دیگر این تیم ترور برداشت و محمد رضا خاتمی دبیر كل حزب اكثریت مجلس در سخنرانی خویش در یكی از دانشگاه ها این گروه جنایتکار را به انجام هفتاد و اندی قتل متهم نمود ، گرچه تعداد واقعی هرگز افشا نشد.  و عمادالدین باقی و اكبر گنجی دو روزنامه نگار فعال در روزنامه های اصلاح طلب وقت به دلیل باز كردن پرونده برخی قتل های افشا نشده و به جرم « تشویش اذهان جامعه و نشر اكاذیب » به كنج زندان اوین روانه شدند. زنده یاد «علی اکبر بهمنش » هم وکیل خانواده فروهرها شد و همچنین ناصر زرافشان وكیل قربانیان قتل­های زنجیره­ای به زندان افتاده و خانم شیرین عبادی دیگر وكیل قربانیان هم بعدا برنده جایزه صلح نوبل شد.

لازم به ذکر است که تشییع جنازه این دو اسطورۀ آزادی هم به یکی از بزرگترین تظاهرات­های بعد از انقلاب تبدیل شد و پیکر پاک آن دو در 5/9/1377 دو تابوت پیچیده شده در پرچم سه رنگ روی دوش انبوه عزاداران از مسجد فخر تا میدان بهارستان برده شد. نیروهای انتظامی چند بار سعی در متوقف کردن حرکت مردم کردند و تابوت‌ها دوبار به زمین گذاشته شد. اما انبوه عزاداران با شعارهای آزادی‌خواهانه و فریاد نام مصدق و فروهر‌ها تابوت‌ها را تا میدان بهارستان بردند .از این جمعیت که بیش از صدهزار نفرتخمین زده شد، بخش بزرگی هم تا بهشت زهرا برای به خاک سپاری ادامه دادند.

و متاسفانه در تمام این مراحل برخوردهای نیروهای امنیتی با تظاهرات کنندگان ادامه داشت تا جائی که حتی با برخورد فیزیکی مانع از به خاک سپاری این دو سرو آزاده در ابن بابویه تهران شدند و آنها را در بهشت زهرا به خاک سپردند. و تکرار تاریخ آنکه سال­ها قبل از این هم رژیم شاه مانع شده بود تا پیکر دکتر مصدق مطابق وصیتش در ابن بابویه به خاک سپرده شود.

در مراسمات ختم و شب هفت و ... هم کماکان حضور چشمگیر و برخورد نیروهای امنیتی ادامه داشت و از سال 1385 حتی اجازۀ برگزاری مراسم بزرگداشت یکم آذر هم داده نشد.

همچنین بخش زیادی از دست نوشته­ها و مدارک منزل این دو شهید نیز مصادره شده و حتی علیرغم تمام درخواست­های خانم فروهر این اسناد و حتی لباس شب شهادت آنان نیز پس داده نشده است.

و از سال 85 و بعد هم برگزاري مراسم یادبود آنها حتي در منزل خود فروهرها هم با ممنوعيت غير رسمي اما قاطع نيروهاي امنيتي مواجه شده ‏است.

و در نهایت در مورد سرهم بندی شدن پرونده همین بس  که خانواده قربانیان حتی از شرکت در دادگاه هم خودداری کردند که به خوبی گویای مسائل است اما حداقل برخی مهره­های اجرائی این محفل پلید افشا شد وزیر اطلاعات به دلیل سهل انگاری و بی لیاقتی استعفا داد و سعید امامی هم خودكشی كرد و حداقل چهره این جنایتكاران افشا شد.

همچنین لازم به ذکر است که به گفتۀ خانم پرستو فروهر  آقای خاتمی هیچ کمک عملی در راستای رسیدگی عادلانه در دادگاه انجام ندادند و در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند، پشت خانواده قربانیان را خالی کردند. و در حقیقت از این مساله به شکل سلاحی در برابر حزب رقیب استفاده کرده وتا حد ممکن آنها را به این روش تخریب کردند اما در هنگام لازم به معامله پشت پرده با رقبایش پرداخت.

ضمناً توجه شود که این قتل­ها با این گستردگی و همزمانی (قتل چند نفر به سرعت و پشت سر هم) در زمان خاتمی برای نشان دادن عدم امنیت در زمان او بوده و ناامنی کشور در دوران او را نشان می­داد چراکه مدت کوتاهی بعد محمد مختاری و محمد جعفر پوینده کشته شدند و جسد مجید شریف پیدا شد.

البته این قاتلان پلید کسی نبودند و سیستمی كه آنها را به این مسیر هدایت كرده بود مشکل اصلی بود و انتقام از آنها هم هیچ مشكلی را حل نمی‌كند و فرزندان این دو سرو آزاده یعنی آرش و پرستو فروهر هم درخواست اعدام برای جانیان نكردند  و این تفكر زیان آور «« یا با ما و یا بر ما»» است كه باید از بین رود .

یاد شهدای گرانقدر خانة آزادی همواره پایدار

 

یلی بود آن سرور ارجمند                                  نماد حماسه ، ستون سهند

به بالا همانند سهراب گرد                                  ز پیكار می‌گفت و پا می‌فشرد 

كه باید برانداخت بیخ بدی                                 سراپا همه فره ایزدی

دلیری همه عمر ایران پرست                              درفش گرانقدر ایران به دست

چو كوهی گران بود در سنگرش                          كه در راه ایران چه ارزد سرش

دریغا ، دریغا ، دریغا ، دریغ                               كه اهریمنان بر كشیدند تیغ

به ماوای آن یل شبیخون زدند                           به نامردی دشنه در خون زدند 

سحر در گشودند از آن قتلگاه                            به خون غرقه دیدند خورشید و ماه

مشبك تن از خنجر كین شده                            تن همسرش دشنه آجین شده

كجا می‌توان برد این درد را                               ستمكاری ناجوانمرد را

بگیر ای جوان جای سرو سهی                           كه سنگر نباید بماند تهی

درفش سرافراز را بر فراز                                   كه تا جاودان باد در اهتزاز

به کوشش : حمید رضا مسیبیان

hamosaieb@yahoo.com

منابع: مصاحبه نگارنده با جناب آقای خسرو سیف دبیر محترم حزب ملت ایران و همرزم شهید داریوش فروهر

      مردی كه از تاریخ آمد (امیر كاویان) 

      مجله بخارا ، شماره ۲۳ به كوشش سید محمد علی شهرستانی

      مقالات محقق تاریخ آقای احمد رناسی

      مصاحبۀ کمیته پژوهش انجمن اسلامی پلی تکنیک (خبرنامه امیرکبیر) با خانم پرستو فروهر (آذر 1387)

     سایت ارزندۀhttp://www.iranianshistoryonthisday.com  متعلق به آقای دکتر نوشیروان کیهانی زاده

     و…

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ياران مصدق