تحریم‌ها یک سلاح کشتار جمعی‌اند

دکتر فاطمه کشاورز

مصاحبه با: فاطمه کشاورز

از: احسان عابدی/جرس

سه‌ شنبه، ۲۹ آذر ۱۳۹۰

تحریم‌‌های اقتصادی یکی از برنامه‌های جامعه جهانی برای بازداشتن ایران از فعالیت‌های هسته‌ای است. این تحریم‌ها هر روز ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کند تا جایی که امروز سخن از تحریم نفت ایران می‌رود. با این حال به نظر می‌رسد که دولت ایران هیچ تمایلی به بازنگری در تصمیمات خود نداشته باشد. در حقیقت، چنان‌چه همه تحلیل‌گران اذعان دارند، این مردم ایران هستند که از این تحریم‌ها زیان خواهند ‌برد و می‌باید پیامدها و مصائب ناشی از آن را تحمل کنند. به جز این، احتمال وقوع یک جنگ فاجعه‌آمیز هم به نگرانی‌ها درباره آینده دامن می‌زند.

در این ‌باره "جرس" گفت‌وگویی با دکتر فاطمه کشاورز، استاد دانشگاه واشینگتن (سنت لوییز) انجام داده‌ است. کشاورز از سال 1990 تاکنون سمت‌های مختلفی را در این دانشگاه داشته که از آن جمله است سرپرستی بخش مطالعات اسلامی و خاور نزدیک، سرپرستی بخش مطالعات جوامع اسلامی و استاد زبان فارسی و ادبیات تطبیقی.

تقابل ایران و غرب در نهایت به کجا می‌رسد؟ آیا تحریم‌ نفت و بانک مرکزی ایران تاثیری بر برنامه‌های اتمی ایران خواهد داشت؟

به اعتقاد من، سیاستمداران مغرب زمین نه از ساخت یک بمب اتم در ایران هراس دارند و نه به فجایعی که در رابطه با حقوق بشر در ایران اتفاق می‌افتد اهمیت چندانی می‌دهند. در واقع هر چه ایران خشن‌تر و تندروتر با مسائل برخورد کند، آنها سلیم‌تر و حق به جانب‌تر جلوه خواهند کرد. بنابراین هدف اول این تقابل برای آنها راندن ایران به سوی خشم و خشونت، به کار نگرفتن ابزار مسالمت‌آمیز دیپلماتیک، و انزوای روانی، سیاسی و البته اقتصادی‌ است. اخیرا یکی از اعضای دست راستی حزب جمهوری‌خواه در مصاحبه‌ای گفت: ترس واقعی ما این است که ایران بمبی بسازد و از آن استفاده نکند چرا که این مسئله مسئول بودن و صلح‌طلب بودن ایران را نشان خواهد داد. آنها ایرانی می‌خواهند از نظر اقتصادی ضعیف، از نظر اجتماعی سرکوب‌ شده، و از نظر جامعۀ جهانی مشهور به قانون‌شکنی و غیرقابل اعتماد. به زبان دیگر ایرانی که در منطقه محلی از اعراب نباشد و نقش استراتژیک مهمی بازی نکند. بنابراین، آنها این تقابل را تا هر کجا که بتوانند پیش می‌برند و حادثۀ اشغال سفارت انگلیس نشان داد که دولت حاکم بر ایران به راحتی در این دام می‌افتد.

و اما تحریم نفت و بانک مرکزی؛ این تحریم بر تمامی سیستم اقتصادی ایران و معاملات آن با جامعۀ جهانی تآثیر عمده خواهد داشت و راه را برای تلکه کردن ایران در بازارهای سیاه به وسیلۀ قاچاقچی‌های معامله‌گر که می‌دانند ایران راه دیگری ندارد باز خواهد کرد. تاثیر مستقیم آن در وهلۀ اول در زندگی روزمرۀ ایرانیان به شکل کمبودها و گرانی‌های جدید جلوه خواهد کرد. صاحبان شرکت‌های کوچک‌تر را به زانو در خواهد آورد – یا بی‌نهایت ضعیف خواهد کرد. بی‌تردید پیشرفت برنامه‌های اتمی ایران که بخش عمده‌ای از آن در رابطه با علوم پزشکی و صنایع غیرنظامی است نیز تحت تآثیر این تحریم‌ها کند خواهد شد. اما تاثیر این تحریم‌ها بر زندگی روزمره شدیدتر و بسیار زیان‌بارتر است.

نگرانی بسیاری از ایرانیان در این روزها تهاجم احتمالی غرب به ایران است. آیا این اضطراب محلی از واقعیت دارد یا چنان که برخی از تحلیل‌گران می‌گویند، احتمال چنین جنگی در شرایط کنونی منتفی است؟

من هم گمان نمی‌کنم که امروز آمریکا و اروپا در شرایط کنونی اقتصادی‌شان قادر به تهاجم نظامی به ایران باشند. صحبت دائمی سیاستمداران تندروتر مغرب زمین دربارۀ جنگ به اعتقاد من یک تاکتیک سیاسی است. در زبان فارسی خودمان ضرب‌المثلی داریم که کسی که در معرض خطر مرگ باشد به تب راضی خواهد بود. افکار عمومی جهانی که به‌طور دائم رجزخوانی‌های یک حملۀ احتمالی به ایران را می‌شنود هرگز به این تحریم‌های سخت و – اغلب بدون دلیل – اعتراض نخواهد کرد. در واقع فراموش خواهد کرد که تحریم‌های گسترده خود یک اسلحۀ کشتار جمعی‌اند کما اینکه هزاران کودک عراقی را به گورستان فرستادند. وقتی یکی از دو گزینه جنگ باشد، گزینۀ دیگر یعنی تحریم اقتصادی نوعی میانه‌روی و حتی بزرگواری جلوه می‌کند. خصوصا که در این میان دولت ایران هم با رفتارهای خشن و قانون‌گریزی از قبیل اشغال سفارت یک مملکت، خود را درخور بدترین تنبیه‌ها نشان می‌دهد.

گمان می‌کنید که هزینه این جنگ احتمالی، خواه حمله به پایگاه‌های هسته‌ای ایران و خواه حمله به قصد سرنگونی جمهوری اسلامی، از بعد انسانی و اقتصادی چقدر خواهد بود؟

جنگ غیرقابل پیش‌بینی‌ترین حرکتی است که دولتی می‌تواند به آن دست بزند. صدام با حمله به ایران و کویت گور خود را کند. در تابستان 2005 اسرائیل با آن ارتش مجهز به لبنان رفت، بیش از هزار نفر را کشت، و حزب الله را از پیش قوی‌تر کرد. آقای بوش می‌خواست کار عراق را با کمترین تلفات در شش ماه یکسره کند. در عوض جان یک میلیون انسان را گرفت، هزاران هزار نفر را مجروح و بی‌خانمان کرد، و بیش از هشت سال در تله‌ای که خود گذاشته بود گرفتار ماند. بنابراین پیش‌بینی نتیجه یا هزینۀ جنگ، به اعتقاد من، کار بی‌نتیجه‌ای ا‌ست. تنها می‌توانم بگویم که یک درگیری احتمالی نظامی با ایران – از نظر ابعاد حادثه – با جنگ عراق و افغانستان قابل مقایسه نخواهد بود. این یک فاجعۀ سیاسی، انسانی، اخلاقی و اقتصادی خواهد بود که پس لرزه‌هایش منطقه که هیچ بلکه جهان را تکان خواهد داد. هزینه‌های احتمالی چنین جنگی قابل محاسبه نیست.

تهاجم نظامی به ایران چگونه تاثیری می‌تواند بر جریان دموکراسی‌خواهی در ایران بگذارد؟

بسیارند کسانی که معتقدند اگر جنگ هشت سالۀ ایران و عراق اتفاق نمی‌افتاد، حرکت آزادی‌خواهانۀ مردم ایران که با انقلاب 1357 آغاز شده بود می‌توانست جهت تحولی متفاوتی پیدا کرده، نیروهای انسانی و اقتصادی خود را صرف پایه‌گذاری یک جامعۀ مدنی کند.

به نظر من اکنون نیز دولت حاکم بر ایران می‌تواند از یک تهاجم احتمالی نظامی به مملکت به عنوان یک راه فرار از مسائل داخلی و امیدی برای متحد کردن مردم ایران در رویارویی با یک دشمن خارجی استفاده کند. تا بوده و نبوده دولت‌های مردم‌ستیز که خود به اندازۀ یک دشمن خارجی بلای جان مردم خویشند، از جنگ برای به حرکت آوردن احساسات ملی مردم و خفه کردن صداها و درهم شکستن حرکت‌های آزادی‌خواهانه سود جسته‌اند. به اعتقاد من اگر تهاجم نظامی به ایران صورت بگیرد، اولین قربانی آن جریان‌های دموکراسی‌خواه و اصلاح‌طلب هستند. ممکن است بپرسید مگر می‌شود وضع دموکراسی‌خواهان در ایران از اینکه هست بدتر بشود. بله، همیشه از بد بدتری هست. در واقع جنگ از آن فاجعه‌هائی است که با هیچ چیز قابل قیاس نیست.

سرنوشت ایران در صورت تهاجم نظامی چگونه خواهد بود؟ آیا می‌توان از این نظر ایران را به عراق مانند کرد؟

گمان نمی‌کنم. تفاوت‌ها بسیارند. اولا تبلیغات گسترده رسانه‌های غربی، همراه با حرکت‌های اشتباه سیاستمداران دولت کنونی، همدردی با ایران را در افکار عمومی جهان تقریبا به صفر رسانده.
ثانیا، چون یک حمله و اشغال زمینی ایران – آن گونه که در عراق اتفاق افتاد – عملی نیست، به احتمال قوی در صورت چنین تهاجمی دشمنان از حمله‌های گستردۀ هوایی استفاده خواهند کرد. چون مراکز نظامی غربی (خصوصا در عراق و افغانستان) در تیررس موشک‌های ایرانند، این حمله‌ها باید چنان سنگین و فلج کننده باشند که ارتش ایران نتواند فرصتی برای حمله تلافی‌جویانه به این مراکز پیدا کند. همچنین تجربۀ حمله به بیروت و عراق نشان داده که در چنین حمله‌های نظامی آمریکا و اسرائیل – بدون کمترین رحمی به ساکنین غیرنظامی شهرها – مراکز برق و آب رسانی، پل‌ها، جاده‌ها، و حتی بیمارستان‌ها را هدف قرار داده‌اند.
ثالثا، یکی از هدف‌های چنین جنگی درهم کوبیدن مراکز هسته‌ای ایران است و چون این مراکز در مناطق مختلف پراکنده‌اند، میزان انتشار مواد مرگبار رادیو اکتیو در نقاط مختلف ممکلت و مناطق اطراف فاجعه‌ای است که در محاسبه و بیان نمی‌گنجد. تنها یک واقعه را که خود به چشم دیده‌ام برایتان بگویم. چیزی در حدود ده سال پیش یک دانشجوی ژاپنی من که سالیان سال پس از بمباران هیروشیما در این شهر به دنیا آمده بود در اوج جوانی از سرطان ریه درگذشت.

پس از اشغال عراق، سال‌ها در این کشور شاهد ناآرامی و درگیری‌های خونین فرقه‌ای بودیم. آیا این نوع درگیری‌ها در جایی مثل ایران نیز قابل تکرار است؟

بدون تردید و به دلایل مختلف. اولا به محض اینکه تمامیت ارضی مملکتی مورد تهاجم قرار بگیرد نیروهای مهاجم وارد عمل شده و با تشدید مسائل و مشکلات بین صاحبان مذاهب و قومیت‌های مختلف آنها را به جان یکدیگر می‌اندازند تا هم تهاجم خود را توجیه کنند و هم از آب گل آلود ماهی بگیرند. ایران از نظر مذهب، قومیت و شاخه‌های متفاوت درون فرهنگی بسیار غنی و پرتوان است. کافی‌ست که به لهجه‌ها، گویش‌ها و پوشش‌های مختلفی که در مملکتمان رایجند توجه کنید.

در زمان صلح و در یک فضای آزاد سیاسی فرهنگی، این تنوع گنجینه‌ای ا‌ست بی‌مانند. اما در ایران فعلی هر کسی که به نوعی اقلیت و یا متفاوت محسوب می‌شود مورد سوءظن و سئوال است. از دراویش که مذهب اکثرشان تشیع است تا ایرانیان اهل سنت، هموطنان کرد وغیره همه به حاشیه (اگر نه به تبعید و زندان) رانده شده‌اند. هموطنان بهائی که حتی بردن نامشان گوینده را زیر سئوال می‌برد. در چنین فضائی اگر خدای نکرده تهاجم نظامی اتفاق بیفتد، شکاف‌ها می‌توانند مورد سوء استفادۀ مهاجمین و دشمنان قرار گرفته و منجر به درگیری‌های گروهی و فرقه‌ای بشوند.

راه حل خروج از بحران چه می‌تواند باشد؟ آیا اراده‌ای در حاکمیت ایران مبنی بر پایان دادن به این بحران مشاهده می‌کنید؟

قدم اول در خروج از بحران قبل از هر چیز – و بدون ذره‌ای تردید – باز کردن فضای داخلی و برداشتن جو زندان و شکنجه است. آزاد کردن رهبران حرکت‌های دموکراسی‌طلب، روزنامه‌نگاران و وکلای زندانی، و سایر زندانیان عقیدتی، روحی تازه از امید و قدرت در جامعۀ ایران خواهد دمید. هیچ دشمنی نیست که در حمله به چنین جامعه‌ای تردید نکند. همچنین این تغییر راه را برای عوض کردن تصویری که افکار عمومی جهان از ایران دارد باز می‌کند.

قدم بعدی شروع بلافاصلۀ ارتباطات دیپلماتیک از طریق اعلام آمادگی برای این کار است، آن هم یک آمادگی واقعی. ایستادن بر سر حق خود مانع عذرخواهی از اشتباهاتی چون اشغال سفارتخانه‌ها نیست (اگرچه این سفارتخانه متعلق به دشمنی آشکار چون انگلستان که همیشه بازدارندۀ تحولات مثبت در ایران بوده است باشد). در واقع مهارت دیپلماتیک برای ارتباط با دشمنان است. در رابطه با دوستان به چنین مهارتی نیاز نیست. در این رابطه، سازش‌های حساب شده، کوتاه مدت و مشروط بخشی از ارتباطات دیپلماتیک است. یک نمونه می‌تواند به تعویق انداختن موقت و مشروط غنی‌سازی در برابر خواسته‌هایی مشخص باشد. تنها ایرانی که دچار تهاجم خارجی و خشونت داخلی نباشد می‌تواند عضوی موفق و معتبر در جامعۀ جهانی باشد و از منابع پربار انسانی و طبیعی خود بهره بگیرد.

با کمال تاسف، در حاکمیت حاضر اراده‌ای در برداشتن این قدم‌ها و حل بحران مشاهده نمی‌کنم، چرا که برداشتن چنین قدم‌هایی (خصوصا قدم اول) منجر به تحولاتی در شکل فردگرای حاکمیت خواهد شد که با خواسته‌های صاحبان کنونی قدرت هماهنگ نیست.

اما چگونه همین دشمنان غربی با کشورهای مسلمان و همسایه ما، اغلب روابطی دوستانه‌ دارند؟ یا دست‌کم این که روابط آنها بر پایه دشمنی بنا نشده‌ است. آیا انتظار یک رابطه طبیعی – به طوری که تامین کننده منافع ملی ما نیز باشد – با آنها اشتباه است؟

این سئوال مهم و پیچیده‌ای‌ است که نیاز به شکافتن دارد. وقتی می‌گوئیم "کشورهای مسلمان و همسایه ما" چنین احساس می‌شود که همه این کشورها به دلیل مسلمان بودن یا همسایه بودن با ما شرایطی مساوی یا حداقل مشابه هم دارند. اما مواضع ایدئولوژیک، استراتژیک، فرهنگی، و اقتصادی این کشورها با هم بسیار متفاوتند. به اضافۀ اینکه وضع دموکراسی هم در آنها درجات متفاوتی از موفقیت یا شکست را نشان می‌دهد. برای مثال عربستان سعودی می‌خواهد یک سیستم نیمه قبیله‌ای سنتی را زنده نگهدارد و تمام اموراتش را هم از فروش نفت بگذراند. با تبدیل شدن به پایگاه نظامی آمریکا هم مشکلی ندارد (مردمش هم اگر با آن مشکلی دارند محلی از اعراب ندارند). خب عجیب نیست که چنین دولتی دوست و هم‌پیمان آمریکا باشد.

ترکیه یک دموکراسی ایده‌آل نیست ولی دارد به سوی آن پیش می‌رود. در دو سال گذشته دیدیم که برای اولین بار ژنرال‌های ترک در بازی قدرت ورق برنده را ندارند. این یک تحول بسیار اساسی در حیات سیاسی ترکیه است. درعین حال، در حالی که اروپا در عمیق‌ترین مشکلات اقتصادی غوطه می‌خورد، ترکیه از اقتصادی شکوفا برخودار است. مردم ترکیه هم همه عاشق سیاست‌های آقای اردوغان نیستند، اما می‌دانند که او انتخابات را به حق برده و اگر شکست بخورد صندلیش را ترک خواهد کرد. مجموعۀ این عوامل باعث می‌شود که ترکیه نیازی به تبدیل کردن غرب به شیطان بزرگ نداشته باشد. وقتی مخالف است مخالفتش را بیان می‌کند و وقتی موافق است موافقتش را. شاهد بودیم که نخست وزیر ترکیه نظرات خود را نسبت به جنایت‌های اسرائیل در حق فلسطینیان به وضوح بیان کرد. اما امروز می‌بینیم که هم‌صدا با مغرب زمین کشتارهای اسد را هم مورد انتقاد شدید قرار می‌دهد. دیگر کشورهای مسلمان منطقه نیز هر کدام ماجرای خاص خود را دارند.

اشکال اینجاست که دولت حاکم بر ایران می‌خواهد تمام مشکلات داخلی خود را به گردن مغرب زمین بیندازد و بدین منظور شیطانی بزرگ لازم دارد. در نتیجه مسائل خود را با غرب، مشکلاتی وجودی و ماهیتی نشان می‌دهد. اگر مشکلی را بدین گونه تعریف کنید، دیگر جایی برای دیپلماسی و یافتن راه حل باقی نمی‌ماند. یا باید یکی از دو طرف دیگری را از میان بردارد و یا او را مثل خودش بکند. البته سیاستمداران فعلی مغرب زمین نیز حوزۀ دید بازتری ندارند. تنها نگرانی‌شان پا گرفتن ایران در منطقه و ایستادن احتمالی‌ش در روی اسرائیل است.

و اما درپاسخ سئوالتان؛ هر دولتی می‌تواند یک سیاست خارجی معقول بر اساس دفاع از منافع ملی خود بدون دشمنی‌های نمایشی و تعمدی با مخالفینش بسازد. اما برای این کار لازم است در مرحلۀ اول، آزادی و حرمت انسانی شهروندان خود را
تامین کند.

http://nedayeazadi.org/interviews_cur.php?id=299

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به ديدگاه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران