سخنرانی کورش زعيم  (عضو شورای مرکزی جبهه ملی ايران)

در دانشگاه مازندران - بابل                                   26 بهمن 1381               

درباره انتخابات مجلس هفتم

 

بنام خداوند جان و خرد

که به همه ما جان داد ولی به همه ما خرد نداد، و برای همين هم ما در اينجا به مشورت گرد آمده ايم!

 

کشور ما بعلت سياستهای نابخردانه وخودکامگی قدرت بدستان درطول اين دودهه  به تقاطعی بسيار خطرناک در تاريخ معاصر ما رسيده است. ما بايد بدون فوت وقت به يک تصميم گيری هوشمندانه درباره آينده کشور دست يابيم، که در صورت اشتباه يا کژروي، تبعات آن برای بيش از يک نسل گريبانگيرما خواهد بود.

 

هنگاميکه موج اصلاح طلبی مردم، در برابر سياستهای اقتدارگرايان خودکامه، خاتمی را سر کار آورد و جبهه دوم خرداد را بوجود آورد، همه بر اين باور شدند که قدرت بدستان انحصار طلب پيام ملت را دريافت کرده اند. خاتمی تنها وآخرين اميد بقای جمهوری اسلامی به شکل کنونی آن تلقی می شد. ظهور خاتمي، در واقع، يک عصيان ملی را به تعويق انداخت و کشور را از يک نابسامانی و درگيريهای خشونت بار سراسري، که نشانه های آن کم کم هويدا می شد، نجات داد. ولی دير نپاييد که قدرت بدستان انحصار طلب که از ضربه خاتمی تکان خورده بودند، بعلت مماشات خاتمی و ناباوری او از اراده مردم برای تغييرات اساسي، دوباره از زمين برخواستند و به رويارويی با مردم پرداختند. ولی ظهور خاتمی که به سوپاپ اطمينان جناح انحصارگر تبديل شد، يک فايده داشت، و آن اين بود که بخش هوشمند جناح محافظه کار انحصارگرا زنگ خطر را شنيد. در نتيجه، بخش محافظه کارحاکميت جمهوری اسلامي، يعنی سوای جناحی که بعلت هوشمندی بيشتر بيدرنگ به ملت پيوست و جناح اصلاح طلب را تشکيل داد و خود را محبوب و در کنار مردم قلمداد کرد، به سه گروه تقسيم شد. يک گروه تصميم گرفت تظاهر به شنيدن پيام ملت کند، وبا تشکلهايی که نامهای ايرانی داشت و روزنامه هايی که کوشش می کردند انديشه بظاهر متفاوت آنان را بازتاب دهند، خود را در حاشيه قرار داد که نظاره گر رويارويی مردم با حاکميت شود و ببيند کدام پيروز می شوند. اين گروه کمتر به فساد مالی و فشار و خشونت نسبت به مردم آلوده است و می تواند به زندگی سياسی خود چه با پيروزی اصلاحات و چه با پيروزی انحصارگران ادامه دهد.

 

گروه دوم، در حاليکه عنان قدرت را رها نمی کنند، بدشان هم نمی آيد فرصتی پيش می آمد که يا به گروه اول بپيوندد، به شرط اينکه امنيتش در برابر بازخواست مردم تامين باشد، و لی درغيراينصورت، آماده استفاده از ابزار قدرت برای سرکوب هرگونه آزاديخواهی يا اصلاحاتی که زمام را از دست او بگيرد می باشد. اين گروه حاکم، به علت آلودگيهای مالی وخشونت فراوان که برای ايجاد موقعيت های انحصاری خود بکار برده، نگران عواقب اعمال خود ميباشد. اين گروه، درحاليکه بخوبی ميداند زمان سلطه آنان بسر رسيده  و بزودی بايد تحت حسابرسی قرار گيرند، راه فراری برای خود نمی يابند و کوشش دارند با طولانی کردن روند اصلاحات، عمر طبيعی خود را بسر کنند تا در مدت زندگی خود گرفتار بازخواست مردم نشود.

 

گروه سوم، در واقع، کوچکترين و خطرناکترين جناح محافظه کاران و سلطه گران قدرت است. اين گروه متحجر و واپس گرا، براستی باور دارد که قيم  ومالک جان ومال مردم است، بيت المال در اختيارآنان است و مردم بايد از آنان اطاعت مطلق داشته باشند. آنان هيچ دست درازی مالی به بيت المال، حبس وقتل مردم را که تو جيه مذهبی بتوانند برايش بتراشند، جرم نمی دانند، و چون خود را از سوی خداوند مسئول اداره جامعه می شناسند، هيچ قانون، اعلاميه حقوق بشر، و هيچ آيين رفتاری اجتماعی کشوری يا بين المللی را برسميت نمی شناسند و آنانرا متاثر نمی کند. محافظه کاران حاکم نه تنها برای بقای خود با اين گروه متحجر همکاری و نسبت به خواستهای آنان تمکين می کنند، بلکه بيش ازهمه از همين گروه سوم بيم دارند. ولی يک خاصيت تاريخی و مثبت اين گروه، که بالقوه از همه خطرناکتر است، آن است که وقتی جامعه را نامساعد برای اعمال قدرت مطلقه و افکار عمومی را کاملا عليه خود می بينند، عقب می کشند و به خواب دوره ای فرو ميروند تا در زمان مناسب دوباره ظهور کنند. ما اين پديده را دوبار ديگر درتاريخ معاصر خود شاهد بوده ايم. بنابراين، مشکل اين ملت با گروه اول وسوم نيست، بلکه گروه قدرتمدار حاکم است که برای حفظ منافع خود و حفظ امنيت خود، درسر راه مردم می ايستد و ازهيچ کاری در راستای تداوم بقای خود خودداری نمی کند.

 

ما در جبهه ملی باور داريم که تجربه بيش از دو دهه جمهوری اسلامی با قانون اساسی موجود، ثابت کرده که سعادت و منافع ملت ما دراين شرايط قابل تامين نيست، زيرا کاستی های قانون اساسی اجازه سوء استفاده بگروههای قدرت طلب وانحصارگرا ميدهد وقدرت وحاکميت ملت را کمرنگ ميسازد. همين قانون اساسی موجود هم هرگز بطور کامل اجرا نشده و تعبير و اجرای سليقه ای برخی مفاد آن اجازه ميدهد تا اراده مردم ناديده گرفته شود وبرگزيدگان مردم، هر چند که دو مرحله ای و غير مستقيم، از قدرت و اختيارات لازم برای اعمال مسئوليت خود برخوردار نباشند. ناتوانی وعدم اختياردر قانونگذاری ومسئوليت نظارتی نمايندگان مردم وناتوانی نهاد رياست جمهوری درانجام وظايف، شايسته سالاری را در کشور غيرممکن کرده است. درنتيجه، کشور توسط کسانی اداره ميشود که هوش و صلاحيت و شايستگی کافی ندارند، و ناتوانی آنان نه تنها کشور را از ديد اقتصادی و اجتماعی به ورطه نابودی کشانده، بلکه در صحنه بين المللی باعث زبونی کشور و از دست دادن فرصتهای تاريخی شده که شايد برای نسلها ديگر بوجود نيايد.

 

اکنون، ما در يک دوراهی تاريخی قرار داريم. يا بايد خود با درايت و دورانديشی و با در نظر گرفتن مصالح مردم واعتبار و آبروی تاريخی وجهانی کشور، تغييرات اساسی لازم را برای برونرفت ازاين تنگنای بحرانی بوجود آوريم و مردم سالاری و حاکميت ملی را که تنها راز موفقيت وسعادت کشور است تحقق بخشيم؛ يا بايد آنقدر سرسختی و لجاجت در برابر مردم به خرج دهيم تا عصيان مردم بهانه به نيروهای بيگانه برای دخالت در امور داخلی ما را بدهد، و احتمالا برای گروه های مطرود و منفور ايجاد فرصت برای عرض اندام و قدرت نمايی کند، و حتی تماميت ارضی کشور را به بهانه نجات قومهای ناراضی به خطر اندازد.       

 

کشور ما عملا توسط نيروهای خارجی متخاصم محاصره شده و تهديد دخالت خارجی مانند شمشيری بر سر ما آويزان است. همسايگان ما از ناتوانی سياسی ما سوء استفاده کرده، هر کدام در يک بخش از مرزهای ما به توطئه برای تجزيه خواهی ميپردازند. منافع ما در دريای مازندران، به علت بی سياستی دولت و دشمن تراشی های بيهوده بين المللي، توسط همسايگان کوچک و تازه وارد ما زير پا گذاشته شده و با يک اشتباه ديگر ميرود که تجربه گلستان و ترکمانچای تکرار گردد. اقتصاد ما به علت فساد، شعارگرايی های توخالي،  دشمنی های بين المللي، انزوای سياسی و تحريم ها، در مرز نابودی است وگراني، تورم، قاچاق، بيکاري، فساد اقتصادي، رشوه خواري، فحشا واعتياد ابعادی غيرقابل کنترل پيدا کرده و کشور را به عقب افتادگی ابدی تهديد می کند. فرصتهای تاريخی و استثنايی اقتصادی و سياسی در رويدادهای فروپاشی شوروي، افغانستان و عراق از دست رفته است. ما در اين شرايط، تنها اميدمان به بيدار کردن عقل جناح محافظه کار قدرتمدار است.

 

      يک مجلس ناتوان که درآن رای مردم بهيچ انگاشته ميشود، هيچ سودی برای امنيت، ثبات، دموکراسي، رفاه، رشد وتوسعه و آزادی های فردی و اجتماعی ندارد. در واقع، تشکيل چنين مجلسی که هنری بجز کشتن فرصتها وعاطل نگهداشتن توان ملت، و با خدمتگذاری به گروهها و جناح هايی که تا کنون باعث ايجاد همه مشکلات اساسی کشور بوده اند، بسيار زيانبار خواهد بود. فقدان آزادي، عدم رعايت حقوق بشر، عدم توسعه سياسي، تورم، بيکاري، بيعدالتی های قضايي، بی ثباتي، نا امني، فرار مغزها و سرمايه، سقوط ارزشهای اخلاقي، ناهنجاريهای اجتماعي، بازدارندگی فرهنگ ملي، وادادگی بقدرتهای سيطره جوی  جهانی و بمخاطره افکندن امنيت و حاکميت ملي، از جمله مسائل موجود ما هستند که با چنين انتخاباتی حل نخواهد شد.

 

 امروز، مردم ميدانند که سرنوشت نامزدها و مجلس بدست آنان تعيين نمی شود. آنها می دانند که سازمانهای انتصابی شورای نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام و همانند آنها هستند که بخود اين حق را می دهند و می توانند که هرگاه اراده کنند، مصوبات مجلس را لغو يا قوانين را به ميل و سليقه جناحی تفسير يا وتو کنند. اين سازمانها، بنا به ماهييت خود، نميگذارند اراده مردم در انتخاب نمايندگان خود، و اراده نمايندگان در تصميم های اساسي، مانند تغيير ساختارهای تصميم گيری و اعمال قدرت و درخواست رفراندم، تحقق يابد. اين واقعيت، درهمه دوره های قانونگذاری گذشته، حتا درمورد مجلس ششم که ادعا ميشد بيشترين پشتوانه مردمی را دارد، به اثبات رسيده است. بنابراين، هيچ انسان خردمندودلسوزی که با دردهای اقتصادي، نيازهای سياسي، واقعيت های روابط خارجی و مشکلات اجتماعی آشناست، نميتواند چنين مجلسی را که فاقد توان واعتبار مردمی و موجب فرصت سوزی است، بپذيرد. مصوبات اين مجلس قابل پذيرش نخواهد بود.

 

پيشنهاد جبهه ملی ايران برای مراجعه به رای مردم برای تعيين ساختار حکومت، تنها راه نجات کشور وحتی تنها راه نجات انحصارگرايان حاکميت است. در خارج از کشور، گروه های سياسی مطرود و منفور جامعه ما، با کمکهای مالی و سياسی دشمنانمان در حال افزايش تبليغات و فعاليت هستند. آنها در انتظار سرنوشتی مانند افغانستان و عراق برای ما نشسته اند. در داخل کشور نيز، مردم در انتظار سرنوشتی مانند يوگوسلاوی يا گرجستان نشسته اند. اگر ما خودمان مسائل خود را حل نکنيم، چه بسا که ديگران برايمان تعيين تکليف خواهند کرد.

 

ما به حاکميت ميگوييم که دوران جولان و يکه تازی بسررسيده است. مردم ناراضی هستند و بی صبر شده اند. ادامه شرايط کنونی به زور خفقان و زندان و ايجاد وحشت دوام نخواهد داشت. به عقل بياييد و کاری کنيد که بتوانيد درکنارمردم ادامه زندگی و حتی ادامه فعاليت سياسی و اجتماعی داشته باشيد. يک همه پرسی برای تعيين ساختار حکومت، که البته بايستی تحت نظارت سازمان ملل برپايه ماده 21 اعلاميه حقوق بشر(که حاکميت مردم را در کشورهای عضو تضمين کرده) انجام گيرد، نه تنها شما را ازيک رويارويی خطرناک باملت بازخواهد داشت، بلکه به موجوديت وتداوم فعاليت شما بعنوان يک جناح سياسی مشروعيت خواهد بخشيد. ما ميگوييم پيام ملت را حالا بشنويد. شرايط جهان از بيست وپنج سال پيش تغيير کرده وديگر نميشود از ديد جهان پنهان ماند، و ديگر جای پنهانی در جهان وجود ندارد، پس کاری کنيد که در دامان ملت بمانيد.

 

                                                                                                                        26/11/1382