بازگشت به صفحه اول

 

 
 

تاریخ : 30/03/85       

شماره : گ/053-85

به نام آزادی

پرونده زهرا کاظمی خبرنگار به قتل رسیده در ایران در هاله ای از ابهام

زندانی سیاسی بهروز جاوید تهرانی عنوان مینماید

حدود یکسال پیش که در بازداشتگاه 209 اوین بودم از زندانی به نام مازن جواد المنشی که بیش از ده سال است در بازداشتگاه امنیتی 209 اوین به جرم جاسوسی بسر میبرد شنیدم که وی شاهد بوده است که در هنگام بازداشت مرحوم زهرا کاظمی در 209 اوین  مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و آقایان جعفری نمایند قوه قضائیه در وزارت اطلاعات و سعید مرتضوی دادستان و همچنین پاسدار بندها موسی و نیازی در ضرب و شتم وی دخیل بوده اند که جمله زهرا کاظمی خطاب به جعفری (نزن توی سرم) رو چندین بار مرحوم زهرا کاظمی تکرار نموده است و همچنین وی شهادت میدهد که سعید مرتضوی از عوامل اصلی ضرب و شتم وی بوده است.

پرونده مرحوم زهرا کاظمی بدون معرفی عامل این جنایت تا کنون در پرده ای از ابهام باقی مانده است . فعالان حقوق بشر در ایران خواهان حضور این زندانی در دادگاهی صالح و مجازات و معرفی عوامل این جنایت میباشد و در این راه از تمامی نهادها و سازمانهای حقوق بشری در دنیا استمداد میطلبد . دست تمام کسانی که در این راه با ما همگام هستند را میفشاریم.

 

تاریخ : 02/04/85       

شماره : گ/056-85

به نام آزادی

دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام از ایل بختیاری

فاضل رمضانی و حاجت مراد محمدی زندانیان سیاسی از ایل بختیاری میباشند .

اتهام این زندانیان بعلت شورش بر علیه نیروهای سرکوبگر اقدام علیه امنیت ملی ذکر شده است و اکنون بیش از ده سال است این دو زندانی در اندرزگاه 5 زندان گوهردشت کرج و در زیر حکم اعدام بسر میبرند.

این دو زندانی در طول سالیان زندان دچار عارضه های جسمی متعددی گشته اند . فعالان حقوق بشر در ایران ضمن محکوم نمودن اعدام ، خواهان آزادی تمام زندانیان سیاسی میباشد . دست تمام کسانی که در این راه با ما همگام هستند را میفشاریم. 

تاریخ : 03/04/85       

شماره : گ/057-85

به نام آزادی

رنجنامه یک زندانی سیاسی ؟

به نام سعادت ملت ایران و با درود به جانباختگان راه آزادی

آیا من یک زندانی سیاسی هستم ؟

(امداد از تمامی فعالین حقوق بشر)

سالها پیش به دلیل فشارهای فزاینده ای که بر من وخانواده ام وارد میشد مجبور شدم دست به کاری زنم که امروزم را در زندان رجائی شهر کرج و بین زندانیان سیاسی بکشاند .

سالها پیش زمانی که من یک کارمند ساده شرکت نفت بودم برادرم از کشور خارج شد و به سازمان مجاهدین خلق پیوست .

وزارت اطلاعات هر روز من را احضار میکرد و تحت بازجویی های سخت و فشرده قرار میگرفتم . هرروز باید توهین و تحقیر مامورین وزارت اطلاعات را تحمل میکردم. فشارهای این وزارتخانه به جایی رسید که در محل اشتغال من نیز تاثیر گذاشت و شرکت نفت هر چند ماه من را به نقطه ای دور از زن و فرزند به ماموریت (تبعید) میفرستاد. در ضمن من و خانواده ام را از کشور ممنوع الخروج نموده بودند و عرصه زندگی بشدت بر من و خانواده ام تنگ شده بود .

من به نشانه اعتراض و برای ضربه زدن به حکومت دیکتاتوری ایران و برای نجات دادن جان خود و خانواده ام تصمیم گرفتم به تنهایی هواپیمای شرکت نفت را بربایم و در یک کشور آزاد به زمین بنشانم . این عصیان یک ایرانی بود که از شرایط موجود به تنگ آمده بود . سوخت هواپیمای ما تا فرودگاه بصره بیشتر جواب نداد و بعد از چندی دیگر دیکتاتورهای کشور عراق و اردن من را تحویل حکومت آخوندی دادند .

اکنون جرم من اقدام علیه امنیت کشور است و رژیم من را یک زندانی سیاسی میداند و به مرگ محکوم کرده است . ولی چرا فعالین حقوق بشری و مبارزین سیاسی حاضر نیستند عصیان من را بر علیه حکومت قبول کرده و حداقل حمایتهای حقوق بشری خود را از من دریغ میورزند . مگر یک مبارز سیاسی کاری جز عصیان بر علیه شرایط موجود انجام میدهد ؟ براستی معیار برای یک زندانی سیاسی چه چیزی میتواند باشد ؟ بهتر است این را هم بگویم همان برادر من که عضو سازمان مجاهدین خلق بود چندی پیش در نروژ توسط تروریستهای رژیم آخوندی به شهادت رسید و فرزند ارشد من نیز که برای گزارش دادن وضعیت من به سازمانهای حقوق بشری و نجات من از زیر حکم اعدام فعالیت میکرد بدست جلادان رژیم آخوندی کشته شد . باز هم سئوال میکنم آیا من زندانی سیاسی نیستم ؟ آیا من مستحق حمایتهای فعالان حقوق بشر نیستم ؟ در طول زندان خود انسانهای زیادی را دیده ام که همانند من علیه رژیم آخوندی عصیان کرده ، رژیم آنها را جزو زندانیان سیاسی میداند ولی دیگر مبارزان و اپوزیسیون آنان را زندانیان عادی میدانند و اگر خیلی لطف کنند میگوید زندانی امنیتی . تنها به آن دلیل که مبارزه آنها و عصیانشان به شکل دیگری بوده است . برای مثال دو نفر به نامهای فاضل رمضانی و حاجت مراد محمدی از ایل بختیاری ، بدلیل ظلم و ستم زیاد پاسداران آن منطقه دست به شورش میزنند و بعد از چندی دستگیر میگردند . هر دو نفر نیز اکنون در زندانی رجائی شهر کرج در زیر حکم اعدام به سر میبرند و جرمشان نیز اقدام علیه امنیت کشور است آیا این دو تن زندانی سیاسی نیستند ؟ چون به هیچ حزب و گروهی تعلق ندارند ؟

چرا رژیم ما را زندانی سیاسی میداند ولی شما نه ؟ چرا فعالان حقوق بشری از ما حمایت نمیکنند و میگذارند تا رژیم هر کاری که میخواهد با ما بکند ؟

پایدار وطن همیشه

علیرضا کرمی خیرآبادی

زندان  رجائی شهر (گوهردشت) کرج

تاریخ : 01/04/85       

شماره : گ/055-85

به نام آزادی

ابراز نگرانی زندانیان گوهردشت کرج از وضعیت آقای امیرحسین موحدی

به نام سعادت ملت ایران و با درود به جانباختگان راه آزادی

مطلع شدیم یکی از فعالین سیاسی که مسئولیت سخنگویی کمیته بحران زندانیان سیاسی را نیز به عهده دارد . توسط یک دادگاه غیر قانونی بازداشت گردیده و هم اکنون در زندان مشکین شهر بسر میبرد . شایان به ذکر است آقای امیر حسین موحدی از چهار روز پیش در اعتصاب غذا میباشد و ایشان به عارضه حاد قلبی و دیابت نیز مبتلا است . وی طی چهار روز گذشته به سبب اعتصاب غذا از مصرف داروهای قلبی و انسولین خودداری و امتناع نموده و حتی شدت وخامت اوضاع جسمی ایشان تا آنجاست که چند بار به حالت اغما فرو رفته است .

لذا ما زندانیان سیاسی محبوس در زندان رجائی شهر کرج (گوهردشت) ضمن قدردانی و تشکر از زحمات این مبارز خستگی ناپذیر خواستار رسیدگی پزشکی فوری به وضعیت آقای امیر حسین موحدی و آزادی بی قید و شرط این مبارز خستگی ناپذیر میباشیم و بدینوسیله اعلام میداریم مسئولیت حفظ سلامت جسمی و روحی ایشان مستقیماً بر عهده رژیم آخوندی میباشد .

پایدار وطن همیشه

31/03/85

زندانیان سیاسی زندان رجائی شهر(گوهردشت) کرج

 

تاریخ : 31/03/85       

شماره : گ/054-85

به نام آزادی

رنجنامه زندانی سیاسی در تبعید یاسر مجیدی از زندان بیرجند

به نام خدا

من یاسر مجیدی یک زندانی سیاسی در زندانهای حکومت ایران هستم که از تاریخ 01/02/80 مدت 61 ماه است بدون برخوردار بودن از جزئی ترین اصول حقوق بشری محبوس میباشم .

بعد از دستگیری مدت 8 ماه تحت بازجویی  و همراه با شکنجه های شدید فردی و روحی و ارعاب از جانب اداره اطلاعات ایران بوده و لطمات روحی بسیاری به من وارد گردید.

در حال حاضر بعد از انجام حکم تبعید ، مدت دو سال است که بنده در زندان بیرجند در تبعید بسر میبرم و با توجه به شرایط این زندان و مناسب نبودن شرایط این زندان برای نگهداری یک زندانی سیاسی از شما میخواهم با استناد به مطالب درج شده به من کمک کنید.

اولاٌ باید بگویم این زندان بخاطر شرایط محیطی و جغرافیایی صرفاٌ بخاطر نگهداری محکومین مواد مخدر در نظر گرفته شده و تمامی آموزشها و قوانین زندانبانی این زندان در راستای کنترل محکومین جرم مذکور میباشد .

و اصلاٌ مسئولین این زندان در هیچ سطحی آمادگی برخورد با یک زندانی سیاسی را ندارند . دارا نبودن بندی که مجزا از بندهای دیگر باشد برای نگهداری زندانیان غیر از محکومین مواد مخدر که این خود نشان دهنده آن است که اصل تفکیک جرایم به هیچ وجه رعایت نمیشود .

در حال حاضر من را به بندی منتقل کرده اند که ساختمان آن یک سوله بزرگ است و اتاقهای آن با پرده از هم جدا میشوند و اصلاٌ شرایط یک زندان را ندارد .

هیچکدام از مسئولین زندان پاسخگوی این مطلب که چرا من به این بند منتقل شدم نیستند . این بند محل نگهداری محکومینی است که میزان محکومیت آنان کمتر از پنج سال است و به هیچ وجه با شرایط من مطابقت ندارد . اما مهمترین موضوعی که وجود دارد این است که بعد از گذشت پنج سال محکومیت حاظر نیستند اجازه استفاده از مرخصی را به من بدهند و این امکان و تسهیلات دیگری را مشروط به همکاری من و خانواده ام با اداره اطلاعات نموده اند . از خانواده ام میخواهند خواهرم که اکنون در عراق است را بازگردانند و تحویل وزارت اطلاعات دهند. و از من میخواهند با نوشتن کتاب و مقاله پیرامون سازمان برای انتشار در اینترنت با آنان همکاری کنم .

دوری راه و هزینه سنگین مانع از ملاقات با خانواده ام میشود و با دسترسی نداشتن به رادیو و مطبوعات باعث قرار گرفتن در محیط حنثی و خلاء ای مرگ آور شده که در این زندان هیچ راهی برای فرار از این وضعیت ندارم.

تقاضایی که بارها برای انتقال به زندانهای تهران و استفاده از مرخصی نموده ام تا کنون هیچ کدامم جواب داده نشده .

مدت پنج ماه پیش در اقدامی نمایشی به منظور انتقال به زندان کرج به سمت تهران اعزام شدم که در جریان این سفر 42 ساعت من را با دست بند و پا بند به کرج بردند و بعد از مخالفت آقای خورشیدی دادستان کرج با همان وضعیت به بیرجند بازگرداندند.

در حال حاضر مشکلات من به چند دسته تقسیم میشود که بصورت طبقه بندی ذیل میباشد :

1-  مناسب نبودن این زندان برای نگهداری زندانیان سیاسی و نحوه برخورد با یک زندانی سیاسی و رعایت نکردن اصل  تفکیک جرایم

2-  قرار گرفتن در بندی که مانند یک کمپ مسافرتی و زندگی چادرنشینی است که فاقد امکانات بهداشتی مناسب برای زندگی بویژه در زندان است .

3-    پاسخگو نبودن مسئولین قضائی و اداره اطلاعات مبنی بر تقاضای مرخصی و انتقال بنده به شهر تهران .

4-    تحت فشار قرار دادن خانواده ام برای بازگرداندن خواهرم و تحویل دادن او به اداره اطلاعات       

5-  تحت فشار قرار دادن خودم در جهت تن دادن به خواسته های اداره اطلاعات ، نوشتن مقاله و کتاب ، مصاحبه در رادیو و ماهواره

6-  دور افتادن از مرکز و پاسخگو نبودن مسئولین زندان و دستگاه قضائی نسبت خواسته های زندانیان ، ایجاد جو خفقان و سرکوب تقاضاهای زندانیان به خاطر همین دورافتادگی و عدم نظارت بر عملکردهای این زندان .

اکنون با توجه به مسائل ذکر شده از تمامی سازمانها و نهادهای حقوق بشری و مدافعان حقوق انسانها تقاضا دارم به این مشکلات و بسیاری مشکلات ریز و درشت دیگر که مجال ذکر نیست به بنده کمک کنید .

تاریخ : 30/03/85       

شماره : گ/052-85

به نام آزادی

حادثه مشکوک در زندان گوهردشت کرج

بر اساس آخرین گزارشات دریافتی

روز گذشته در طی حادثه ای مشکوک در زندان گوهردشت کرج چهار تن از زندانیان سیاسی این زندان منجمله علیرضا کرمی خیرآبادی پس از صرف نهار دچار مشکل قلبی گشتند .

 فعالان حقوق بشر در ایران ضمن ابراز نگرانی از این حادثه که بشکل مشابه و در مورد چهار زندانی رخ داد و خطرات جدی را بهمراه داشت خواهان بررسی این مسئله میباشد.

از تمامی مدافعان حقوق بشر و سازمانهای مدافع حقوق بشری تقاضا میکند در جهت حمایت از زندانیان سیاسی در ایران اقدامات عاجل و مقتضی را مبذول نمایند. دست تمام کسانی که در این راه با ما همگام هستند را میفشاریم.

فعالان حقوق بشر در ایران

Human Rights Activists in Iran

hra.iran@gmail.com

http://hra-iran.blogfa.com/

Tel : +989329224904

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

رجوع به مطالب مشابه