|
با تن زخمی روی آسفالت داغ
۱۳۸۸/۰۴/۱۶
محمد ضرغامی
رادیو فردا: از ۲۲ خرداد به این سو و با آغاز اعتراضهای خیابانی به نتیجه انتخاباتر ریسات جمهوری، گروه بزرگی از فعالان سیاسی، اجتماعی، مدنی، روزنامهنگاران و نیز بسیاری از معترضان بازداشت شدند. برخی از این فراد اندکی پس از بازداشت آزاد شدند و مجددا بازداشت شدند. از بسیاری از بازداشتشدگان نیز اطلاعی در درست نیست. معلون نیست کجا هستند، در دست چه سازمانی، بر آنها چه میگذرد و آیا محاکمه و مجازاتی در انتظار آنها است یا خیر.
رضا، نام یکی از بازداشتشدگان جوان روزهای اخیر است که به تازگی آزاد شده است. او در گفتوگویی با رادیو فردا از حوادثی که در هنگام بازداشت و روزهای پس از آن بر او گذشت، میگوید.
رضا: من برای اولین بار بود که در این مراسم شرکت میکردم. احتمالا روز ۲۵ خرداد ماه بود که دیدم مردم از میدان امام حسین با کمال ادب و متانت به سمت میدان آزادی اقدام به راهپیمایی کاملا آرام کرده بودند.
بعد از آن روز پنجشنبه بعد هم مراسمی در کمال سکوت انجام شد. اما روزی که بازداشت شدم روز ۳۰ خرداد ماه بود. از ساعت ۱۲ ظهر احساس میکردم که امروز تصمیم، بر سرکوب مردم است . با این پیشفرض از خیابان فلسطین، تقاطع وصال رد میشدم هنوز ساعت چهار عصر نشده و اعتراضات هم به طبع آغاز نشده بود. ظاهرا به نیروی انتظامی دستور داده شده بود که هر کسی که علائمی از رنگ سیاه یا سبز با خود همراه دارد یا هر چیزی که نشان دهد که فرد آماده شرکت در تجمع است، بلافاصله بازداشتش کنند.
شما چنین نشانههایی با خودتان داشتید؟
من یک لباس نزدیک به مشکی تنم بود و یک روزنامه صدای عدالت هم که عکس آقای میرحسین را چاپ کرده بود و سبز رنگ بود در دست داشتم . روزنامه خواندن، عادت سالیان من بود. داشتم به سمت میدان انقلاب میرفتم که یک نفر لباس شخصی جلویم را گرفت . نمیدانم قبلا مرا توی فیلمهایی که از تجمعات ۲۵ خرداد گرفته بودند شناسایی کرده بودند یا خیر؟
میتوانید برای ما بگویید که نحوه انتقال شما به چه شکل بود؟
دو نفر لباس شخصی بدون ارائه کارت یا حتی یک کلمه گفتوگو دو طرفم را گرفتند. مچ دستم را گرفته بودند و من را به داخل یک اتومبیل ون هل دادند. هر چه اعتراض کردم توجه نکردند. بلافاصله تلفنهای همراهم را از دستم گرفتند. دو یا سه دقیقه بیشتر فاصله بین آنجایی که دستگیر شدم و بازداشتگاه موقت نبود. مرا به پلیس پیشگیری، واقع در پایین میدان انقلاب، نبش خیابان شهدای ژاندارمری بردند. به محض اینکه میخواستم اعتراض کنم به شدت با من برخورد میکردند و هلم میدادند. مرا وارد بازداشتگاه کردند. نیم ساعتی نگذشته بود که احساس کردم بازداشتگاهی که ممکن است حداکثر ظرفیت پذیرش ۲۰ تا ۳۰ نفر را داشته باشد، پر از جمعیت شد. با گوشهای خودم یقینا از ماموران شنیدم که ۸۰۰ نفر را به آن بازداشتگاه آوردهاند. افرادی که به شدت کتک خورده و برخی به شدت سوخته بودند. کسانی هنوز از اثرات گاز فسفر در رنج بودند و نفس کشیدن در آن هیاهو بسیار سخت و مشکل بود. پیرمردی را دیدم که با گریه و التماس میخواست به او فرصت نفس کشیدن بدهند. می شود برای ما توضیح بدهید که وقتی به بازداشتگاه رسیدید پروندهای هم برایتان تشکیل شد؟ تفهیم اتهام شدید؟
خیر. با باتوم و شوک الکتریکی به جان بازداشت شدگان افتادند. حتی آنهایی را که در آتش افتاده و سوخته بودند و بعد با هیکل سوخته به آنجا منتقلشان کرده بودند، میزدند. از سه بعد از ظهر تا ده شب افراد زیادی را وارد بازداشتگاه موقت کردند.
چقدر طول کشید تا شما را از بازداشتگاه موقت به بازداشتگاه ثابت منتقل کردند؟
ساعت سه نیمه شب بود که مرا منتقل کردند. یک دفعه تعدادی وارد می شدند و به شدت بازداشت شدگان را کتک می زدند. بازداشت شدگان قبلا در خیابانها به اندازه کافی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند. اما وقتی هم وارد بازداشتگاه میشدند، تعدادی آدم دوره دیده بودند که در عین حال که لباس شخصی به تن داشتند اما کاملا مشخص بود که به فنون رزمی آشنایی دارند. یک دفعه میدیدید که از بین سه نفر تلاش میکردند و لگدشان به نفر چهارم اصابت می کرد. سه نیمه شب بود که یواش یواش ما را به صف کردند. احدی پاسخگو نبود. التماس میکردیم که مادر بیمارم در خانه نگران است. اما اجازه یک تلفن به ما ندادند.
این اتفاقات در بازداشتگاه موقت رخ داد؟
بله. نیمه شب ما را وارد یک اتوبوس کردند. چشمهایمان را بستند و سرمان را زیر صندلی فرو کردند و به ما گفتند که شما را به بازداشتگاه کهریزک میبریم. اما من به هر حال میتوانم فاصله مابین میدان انقلاب تا بازداشتگاه کهریزک را شناسایی کنم. جایی که ما را منتقل کردند قطعا کهریزک نبود. از من بازجویی کردند. بازجوییهای عجیب و غریب. از چه کسی پول گرفتهای؟ به چه کسی پول دادهای؟ من نامزدی دارم که عراقی است. از من میپرسیدند آیا او رابط توست؟
در روزهای اخیر نیروهای امنیتی به معترضان شلیک کردند. چندین نفر نیز جان خود را از دست دادند.
یعنی از قبل موضوع نامزدی شما را میدانستند؟
نه. آن جایی که ما را بردند در این فاصله اسامی ما را ثبت کردند. احتمال میدهم که از طریق کامپیوتر میخواستند چک کنند ببیند مدرکی یا پروندهای علیه احیانا شخصی از بازداشت شدگان ثبت شده است یا خیر؟ وقتی از من پرسیدند که متاهل هستم یا مجرد؟ جریان نامزدییم را گفتم.
شما مورد ضرب و شتم هم قرار گرفتید؟
بعد از هفت یا هشت ساعتی ما را به آگاهی شاپور منتقل کردند. آنجا که رسیدیم تازه متوجه شدم جاهایی که من بودهام چه قدر جاهای مناسبی بوده است. خدا شاهد است داخل آفتاب داغ، روی آسفالت، جوانان زخمی راکه در حین تجمع بازداشت شده بودند با بدنهایی کاملا زخمی و خونین و برهنه روی آسفالت داغ خوابانده بودند.
آنها به شدت کتک خورده بودند. برای یک لیوان آب التماس میکردند. شیر آب در فاصله ده متری بازداشت شدگان بود. اما اجازه نمیدادند احدی قطرهای آب بنوشد. اجازه نمیدادند نیازهای اولیهاشان را برطرف کنند. آنهایی را که با بدن زخمی ناشی از سوختگی درد میکشیدند روی آسفالت داغ میخواباندند. جوانکی قسم میخورد که بسیجیهای هم محل خودم مرا برداشتند و انداختند توی آتش. به والله قسم. آنچه من با چشمهای خودم دیدم، این بود که این نوجوان از آرنج تا مچ دستش پوست نداشت.
مجسم کنید این فرد را با آن وضعیت خوابانده بودند روی آسفالت داغ. کسانی میآمدند بین جمعیت و میگفتند که دستهایتان را پشت گردنتان بگیرید و به حالت کلاغ پر بایستید. شاید تحمل این شکل ایستادن برای یک ساعت سخت نبود، اما مجسم کنید کسی مجبور باشد هشت ساعت به این شکل و شمایل بایستد. ناگهان میدیدی یک نفر میآمد و با لگد میرفت توی صورت هر کسی که دلش میخواست و میلش میکشید. به میرحسین موسوی فحش میدادند. من اعتراض کردم، گفتم من اصلا به میرحسین موسوی رای ندادهام، حداقل جرممان را مشخص کنید.
«با یک نظامی در حین بازداشت صحبت کردم، او حتی نامش را هم به من گفت. اما من از ذکر نامش معذورم. از او پرسیدم چه طور است که شما به حرمت لباستان و به عرق صنفی تان برنمیخورد که اجازه میدهید یک عده لباس شخصی بیایند وسط محل کارتان و از این جنایتها بکنند؟ به من گفت اولا تکرار اصطلاح لباس شخصی جرم است. دوما فکر نکنید که دست ما به جایی بند است، دل ما هم خون است. از یک سو از ملت میخوریم از سوی دیگر هم میبینید که ناچاریم چه وضعیتی را تحمل کنیم.»
افرادی که شما را مورد ضرب و شتم قرار میدادند درجه دار بودند؟ لباس نظامی داشتند؟ چه مقام و منصبی داشتند؟
نه. تعداد اندکی از نیروی انتظامی که بازداشت شدگان را کتک میزدند معمولا گروهبان بودند و درجه پایینی داشتند. اما آنهایی که مردم را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دادند، لباس شخصیها بودند . بعضیها لباس ورزشی داشتند. یک نفر هم اصلا لباس سبز پوشیده بود با کلاه مشکی. شما نپرسیدید که این افراد که شما را مورد ضرب و شتم قرار می دهند وابسته به چه ارگانی هستند؟
میپرسیدیم، اما کسی جوابگو نبود. اما من بعدها که به پلیس امنیت در خیابان شریعتی مراجعه کردم تعدادی از این افراد را دیدم که ظاهرا متعلق به پلیس امنیت بودند. اما دیگرانی هم بودند که میگفتند سرداران نیروی مقاومت بسیج هستند. با افتخار از آنها نام میبردند. با یک نظامی در حین بازداشت صحبت کردم، او حتی نامش را هم به من گفت. اما من از ذکر نامش معذورم. از او پرسیدم چه طور است که شما به حرمت لباستان و به عرق صنفی تان برنمیخورد که اجازه میدهید یک عده لباس شخصی بیایند وسط محل کارتان و از این جنایتها بکنند؟ به من گفت اولا تکرار اصطلاح لباس شخصی جرم است. دوما فکر نکنید که دست ما به جایی بند است، دل ما هم خون است. از یک سو از ملت میخوریم از سوی دیگر هم میبینید که ناچاریم چه وضعیتی را تحمل کنیم.
شما چند روز بازداشت بودید؟ آخرین محل بازداشتتان که از آنجا آزاد شدید کجا بود؟ در طول مدتی که بازداشت بودید چه گذشت؟
حول و حوش ساعت نه شب بود. هوا تاریک شده بود. دو آقا با لباس شخصی آمدند و یکی از آنها گفت که قاضی است. مجسم کنید صدها نفر عین جلسات امتحانات قدیم که توی حیاط به ردیف مینشستند، نشسته بودند و به هر کسی چند ورقه و یک پوشه صورتی رنگ داده بودند و به هر دو نفر هم یک خودکار میدادند. داخل این ورقهها قید شده بود که شما به اتهام اقدام بر علیه امنیت ملی، تبانی برای تشکیل تجمعات غیر قانونی و ضرب و شتم نیروهای پلیس، بازداشت هستید.
در واقع این همان تفهیم اتهام بود؟
بله.
چند ساعت طول کشید تا به شما اتهامتان راتفهیم کردند؟
۳۶ ساعت.
این در حالی است که مطابق قانون اساسی، حداکثر بایستی در ۲۴ ساعت اول بازداشت ، مورد اتهامی به فرد متهم تفهیم شود؟
عین جمله قاضی پرونده را ذکر میکنم، شما خودتان بخوانید حدیث مفصل از این مجمل؛ ایشان که آمدند بسیاری التماس میکردند که محکومشان کنند و بفرستندشان اوین تا لااقل بتوانند یک لیوان آب بخورند. قاضی گفت ما میدانیم که شما بیگناهید. آنهایی که لیدرهای شما بودهاند بازداشت شدهاند و فعلا در اوین به سر میبرند. شما به طور کور دستگیر شدهاید. ما شما را با قید وثیقه صد میلیون تومانی فعلا به اوین میفرستیم. در آنجا تخلیه اطلاعاتی شده و میتوانید با خانوادههایتان هم تماس بگیرید. بعد هم در دادگاه انقلاب شرکت میکنید و بیگناهی یا گناهکاری شما به اثبات میرسد. او میگفت شما چند صد نفرید و الان ساعت نه شب است. من که نمیتوانم از تک تک شما بازجویی کنم . بلافاصله نامه قرار وثیقه یکصد میلیونی را میگذاشت لای پرونده بازداشتشدگان، البته اینها غیر از کسانی بودند که از طریق قرارگاه سپاه به قرارگاه کهریزک منتقل شده بودند و وضعیت بدتری داشتند. در هر صورت در نهایت ما را به اوین منتقل کردند.
شما به این نکته اشاره کردید که در نحوه برخوردشان با متهمان از رفتارهای خشونت آمیز استفاده میکردند. ممکن است بگویید میانگین سنی افراد بازداشت شده در چه حدی بود؟ و نحوه برخورد با آنها چگونه بود؟
از ۱۴ ساله بود تا ۱۷ ساله به بالا. من پسری را دیدم که ۱۴ ساله بود و او را با یک اسپری سبز گرفته بودند. گویا روی دیوار اسپری پاشیده بود. یک پلیس که اتفاقا لباس نیروی انتظامی هم داشت دستهای یک نوجوان را گرفت او را بلند کرد و از بالای سرش به شدت به دیوار کوبید. بغض گلوی ما را گرفته بود. اما نمیتوانستیم حرف بزنیم . یا به افرادی که زخمی شده بودند و قبل از انتقال به شدت کتک خورده بودند، میگفتند که باید از سمت زخمی بدنتان روی آسفالت بخوابید. وقتی اعتراض میکردیم می گفتند ما ۱۷ شبانه روز است که از دست شما نخوابیدهایم، حالا داریم انتقام میگیریم. اما وای به لباسشخصی ها که اصلا رحم و مروت نداشتند. رفتارشان مطلقا انسانی نبود. کسی بود که انسولین ۴۶ واحد به خودش تزریق کرد. بیمار بود. التماس میکرد که یک لیوان آب به او بدهند. در این میان یکی دو نفر از حال رفتند و از آنجا به جایی که ما نمیدانیم کجا بود منتقلشان کردند.
----
کشته شدن یکی هوادار موسوی
مهندس حمید مداح شورچه فعال در ستاد مرکزی میرحسین موسوی در مشهد به شهادت رسید
نوروز: به گزارش وبلاگ «و اینک آخر الزمان» یکی از اعضای ستاد مهندس میرحسین موسوی در شهر مشهد براثر جراحات وارده براثر بازداشت به شهادت رسیده است.
متن منتشر شده در این وبلاگ به شرح زیر است:
مهندس حمید مداح شورچه فعال در ستاد مرکزی میرحسین موسوی در مشهد به شهادت رسید. او که از فعالان ستاد میرحسین موسوی در مشهد بود بعد از اعتراض به نتایج انتخابات همراه با گروهی از اعضای ستاد مشهد در صحن مسجد گوهرشاد دست به تحصن زد که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. او در مدت بازداشت تحت شکنجه قرار گرفت تا چند روز بعد از آزادی به دلیل شدت جراحات وارده جان سپرد.پزشکی قانونی علت مرگ وی را خونریزی مغزی اعلام کرده است.گفتنی است مراسم یادبود او روز یکشنبه 14/4 برگزار شد.
----
عابد توانچه ناپدید شد
دانشجوی اخراجی دانشگاه امیرکبیر از چهار روز پیش ناپدید شده است
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
سهشنبه
۱۶ تير ۱٣٨٨ -
۷ ژوئيه ۲۰۰۹
عابد توانچه، دانشجوی اخراجی دانشگاه صنعتی امیرکبیر و از فعالان دانشجویی به مدت چهار روز است که نا پدید شده است و تمام تلاشها برای برقراری تماس تا این لحظه (مخابره خبر) با وی نا ممکن شده است و بیم آن می رود که توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ربوده شده باشد.
گفتنی است که عابد توانچه در سال گذشته بعلت داشتن فعالیت دانشجویی توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مدت هشت ماه در زندان مرکزی شهر اراک زندانی بود.
----
دولت کودتا استعفا دهد
دیدار فعالین دانشجویی و سیاسی شهر مشهد با خانواده بازداشت شدگان
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه
۱۷ تير ۱٣٨٨ -
٨ ژوئيه ۲۰۰۹
به مناسبت ولادت حضرت علی و روز مرد تعدادی از فعالان دانشجویی و سیاسی شهر مشهد با خانواده رضا عرب دانشجوی زندانی و هاشم خواستار معم زندانی دیدار کردند.
جمعی از فعالین دانشجویی شهر مشهد ، اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های شرق کشور و برخی از اعضای احزاب مشارکت و ادوار تحکیم منطقه خراسان و کانون صنفی معلمان با حضور در منزل هاشم خواستار ، با خانواده وی دیدار کردند.
فعالین دانشجویی ، سیاسی ومدنی شهر مشهد با حضور در منزل این معلم زندانی ، ضمن ابراز انزجار شدید نسبت به کودتا ۲٣ خرداد علیه جمهوریت نظام و مردم ، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط هاشم خواستار شدند. دانشجویان در این دیدار با ذکر فعالیت های سیاسی آقای خواستار و شجاعت وی در دفاع از دانشجویان زندانی از وی تجلیل کردند.
همچنین همسر این عضو زندانی کانون صنفی معلمان ایران با اشاره به اینکه آقای خواستار در مکانی که هیچ گونه تجمعی برگزار نشده است و در حالی که در حال استراحت در پارک بوده است بازداشت شده است، گفت: «همسرم بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشد در زندان به سر میبرد و باید هرچه زودتر آزاد شود.»
وی همچنین با اشاره به وضعیت جسمانی و کهولت سن آقای خواستار گفت: « وی بیش از دوهفته است است در قرنطینه زندان مرکزی مشهد و در شرایط بسیار بدی زندانی است. غذای وی و هم بندانش بسیار نا مناسب است و نگهداری همسرم در مکانی که حتی فضا کافی برای خوابیدن در شب وجود ندارد ، غیر قانونی و غیر انسانی است.»
گفتنی است آقای خواستار بیش از ۲٣ روز است که بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشد و حتی بدون یک جلسه بازجویی در زندان به سر میبرد.
بنا به این گزارش قاضی حیدری فر ، بازپرس پرونده آقای خواستار ۲۰ روز پیش گفته است که وی را موقتا زندانی کرده است تا با بازبینی فیلم تجمعات اعتراضی مردم از بیگناهی خواستار مطمئن شود!
بنا به این گزارش ، همچنین اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان شرق کشور عصر روز دوشنبه باحضور در منزل پدری رضا عرب ، فعال دانشجویی شهر مشهد و دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران ، ضمن محکوم کردن بازداشت های هفته های اخیر خواستار آزادی این دانشجوی زندانی شدند.
در این دیدار پدر عرب با اشاره به روند غیر قانونی بازداشت فرزندش گفت: « رضا که در ایام امتحانات به دانشگاه ممنوع الورود شده بود و به دلیل بیماری شدید از ناحیه کمر تمام ماه گذشته را در منزل در حال استراحت بود، با اعلام مسئولان دانشگاه برای شرکت در امتحان مجدد از مشهد راهی بابلسر شد و مقابل ساختمان مرکزی دانشگاه مازندران بازداشت شده و به زندان مرکزی شهر بابل منتقل است. »
وی همچنین گفت: « فرزندم بدون دلیل و به صورت غیر قانونی بازداشت شده است و باید هرچه سریعتر آزاد شود. مسئولان قضایی مازندران حتی دلیلی برای بازداشت فرزندم ندارند و گفته اند که فرزندم بازداشت پیشگیرانه شده است. آنها حتی حق تماس تلفنی که حق قانونی همه زندانیان است را از فرزندم گرفته اند. »
گفتنی است رضا عرب ، عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت ، سال گذشته نیز در آستانه هجدهم تیر ماه همراه ۲۰ تن دیگر از فعالین دانشجویی شهر مشهد توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و مدت دو هفته در بازداشتگاه اطلاعات مشهد زندانی بود.
بنا به این گزارش فعالین دانشجویی و سیاسی شهر مشهد ضمن محکومیت بازداشت های اخیر اشاره کردند که دولت کودتا را که با جعل آرای مردم ، بازداشت گسترده مردم و فعالین سیاسی و کشتار مردم به قدرت رسیده است نامشروع و غیر قانونی می دانند آن را به رسمیت نمیشناسند و تنها راه نجات کشور ، مردم و نظام جمهوری اسلامی را استعفای دولت کودتا میدانند.
بنا به گفته فعالین حقوق بشری شهر مشهد ، علی رغم آزادی بیش از ۵۰۰ تن هم چنان بیش از صد تن از بازداشت شدگان اعتراضات مردمی شهر مشهد نسبت به کودتا ۲٣ خرداد در بازداشتگاه اداره اطلاعات و زندان مرکزی شهر مشهد زندانی هستند.
----
خبرنگار
زندانی تحت فشارهای غیر انسانی برای گرفتن اعترافات تلویزیونی
بنابه گزارشات رسیده از زندان مرکزی اصفهان،خبرنگار-عکاس زندانی امید سلیمی
تحت شکنجه های جسمی و روحی مامورین وزارت اطلاعات برای گرفتن اعترافات
تلویزیونی است.
امید سلیمی 31 ساله متاهل و دارای 2 فرزند می باشد و در حرفۀ خبرنگاری - عکاسی
مشغول بکار است. خبرنگار زندانی علاوه بر حرفۀ خبرنگاری خود دانشجوی رشتۀ حقوق
دانشگاه پیام نور اصفهان و دانشجوی دانشکده خبر تهران می باشد. روز یکشنبه 24
خرداد ماه از طرف مامورین وزارت اطلاعات با آقای سلیمی تماس گرفته می شود و به
او گفته شد برای تحویل گرفتن اموال ضبط شدۀ خود به دفتر سپاه باید مراجعه کند.
او هنگام مراجعه دستگیر و به سلولهای انفرادی بند الف-ط زندان مرکزی اصفهان که
در دست بازجویان وزارت اطلاعات است منتقل شد. با پیگیرهای مستمر خانواده اش
توانستند ملاقات بسیار کوتاهی در حضور بازجویان وزارت اطلاعات با او داشته
باشند. آقای سلیمی کاهش وزن پیدا کرده بود و در طی این مدت تحت فشارها و شکنجه
های روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار داشته و از او خواسته شده که در
اعترافات تلویزیونی که توسط بازجویان ترتیب داده می شود شرکت کند.
خانواده آقای سلیمی از زمان دستگیری فرزندشان بارها به دادگاه انقلاب و ستاد
پیگیری اداره اطلاعات برای اطلاع یافتن از وضعیت فرزندشان مراجعه کردند. ولی
بازپرس شعبۀ 12 دادگاه انقلاب اصفهان رفتاری وحشیانه و غیر انسانی با این
خانواده داشت و با داد و فریاد سعی در بیرون کردن این خانواده از دفتر کارش
داشت. خانوادۀ آقای سلیمی نزدیک به 20 روز از وضعیت فرزندشان بی اطلاع بودند.
لازم به یادآوری است که خبرنگار زندانی امید سلیمی دبیر سابق بخش فرهنگی
روزنامه نصف جهان در اصفهان بوده. آقای سلیمی در جریان گرامیداشت روز 16 آذر
1387 دستگیر و به مدت 20 روز در سلولهای انفرادی بند 209 بسر برد و سپس آزاد شد
ولی بعد از 4 روز دوباره دستگیر و به سلولهای انفرادی بند 209 برده شد و از
آنجا به سلولهای انفرادی بند الف-ط زندان مرکزی اصفهان منتقل شد.ا و جمعا 3 ماه
را در زندان بسر برد.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران، دستگیری و انتقال به سلول انفرادی و تحت
فشار قرار دادن برای گرفتن اعترافات تلویزیونی این خبرنگار زندانی را محکوم می
کند وازسازمانهای مدافع حقوق خبرنگاران و حقوق بشر خواستار اقدامات عاجل برای
پایان دادن به شکنجه و گرفتن اعترافات تلویزیونی و آزادی فوری و بی قید وشرط
تمامی خبرنگاران زندانی در ایران است.
فعالین حقوق بشر و
دمکراسی در ایران
16 تیر 1388 برابر با 7 ژولای 2009
----
ابوالفصل عابدینی به اقدام علیه امنیت ملی متهم و
صبح امروز ایشان با قرار وثیقهی چهل میلیون
تومانی به زندان کارون اهواز منتقل شد
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران:
ابوالفصل عابدینی به اقدام علیه امنیت ملی متهم و صبح امروز ایشان با قرار
وثیقهی چهل میلیون تومانی به زندان کارون اهواز منتقل شد.
صبح روز جاری 14 تیر ماه با مراجعه خانوادهی ابوالفضل عابدینی از اعضای مجموعه
فعالان حقوقبشر در ایران به شعبه 12 بازپرسی دادگاه انقلاب اهواز به آنها
اعلام شد اتهام وی اقدام علیه امنیت ملی است و وی با قرار وثیقهی چهل میلیون
تومانی به زندان کارون اهواز منتقل شده است.
با مراجعه خانواده ایشان به زندان مسولین زندان از ارجاع ایشان به زندان سپیدار
خبر دادند و اعلام کردند چند روز پیش این فعال حقوقبشر به زندان سپیدار منتقل
شده است، در مراجعه خانوادهی عابدینی به زندان سپیدار مسولین زندان از وجود
شخصی به نام ابوالفضل عابدینی نصر در این زندان ابراز بی اطلاعی میکنند.
لازم به یادآوری است که پروندهی قبلی ابوالفضل عابدینی در خصوص اتهام معاونت
در فعالیت تبلیغی علیه نظام مربوط به اعتصابات کارگران هفت تپه که یک بار در
شعبه دو دادگاه انقلاب اهواز بررسی شده بود و منجر به حکم برائت شده بود، بار
دیگر در دادگاه دزفول مورد بررسی و مجددا حکم برائت ایشان صادر شد که با
اعتراض دادستان به شعبه سیزدهم دادگاه تجدید نظر اهواز منتقل شده است. این فعال
حقوق کارگران همچنین دارای شش ماه حکم تعلیغی مربوط به سال 86 به مدت دو سال
است که در صورتی که حکم مجددی دایر بر محکومیت ایشان صادر شود این حکم نیز قابل
اجرا است .
ابوالفضل عابدینی سه شنبه هفته گذشته ساعت 9 صبح در خانه شخصی خود بازداشت و به
نقطه نا معلومی انتقال داده شد . از روز بازداشت تا کنون با خانواده خود تماسی
نداشته و از داشتن وکیل نیز تاکنون محروم بوده است.
|