بازگشت به صفحه اول

 

 
 

مصلح زمانی اعدام شد

مرکز اطلاع رسانی اتحادیه خانواده فعالین در بند کرد: صبح امروز مصلح زمانی همراه ۴ نفر دیگر در زندان دیزل آباد کرمانشاه اعدام شد. این جوان سنندجی که در سن ۱۷ سالگی به اتهام داشتن رابطه ی نامشروع با دوست دخترش, بازداشت شده بود, حکم اعدام وی ابتدا در دادگاه سنندج صادر و سپس در دیوان عالی تائید شد. علی رغم رضایت نامه ی دوست دختر و خانواده ی وی دستگاه قضایی بر اعدام این جوان 23 ساله ی کورد اصرار ورزید.

----

گفتگو با پدر زینب جلالیان

مصاحبه کننده: شیرین فامیلی، 30 نوامبر 2009

بازنویس: اکبر تک دهقان، 12 دسامبر2009- 21 آذر 1388

دستگاه بیدادگری رژیم اسلامی، حکم اعدام برای زینب جلالیان و دو زن دیگر را، تأیید کرده است. هم اینک با محاسبات کنونی، وضعیت برای زینب جلالیان، زندانی سیاسی مبارز و زن آگاه به حقوق خود، و دو زندانی دیگر، بسیار وخیم است.

پیش از این در تاریخ 12 سپتامبر 2009، مطلبی در رابطه با او، در وبسایت جمهوری شورایی درج شد. در این مطلب به متن نوشتاری و اصل صوتی مصاحبه با پدر او، که حقایق زیادی را در این رابطه بیان کرده است، لینک داده شد. متن این مصاحبه در اینجا درج میشود.

امید که زینب جلالیان، که شایسته آزادی، فعالیت سیاسی و داشتن یک زندگی شخصی انسانی است، از اسارت دژخیمان حاکم، خلاص شود.

لینک مطلب قبلی در جمهوری شورایی

http://j-shoraie.blogspot.com/2009/09/blog-post_12.html

متن نوشتاری و صوتی مصاحبه، در نشانی زیر قابل دریافت است:

http://www.tahieh.net/index.phtml?id=594&tsk=read

متن مصاحبه بمنظور ساده ترشدن درک آن، بسیار ناچیز ادیت شده، علات [ ] و متن درون آن، از بازنویس است.

-------------------------

به این "چرا"، چه کسی پاسخ میدهد؟

گفتگو با پدر زینب جلالیان

این مصاحبه در ماه ژانویه گذشته انجام گرفته است.

حدود ده روز پیش خبری دریافت کردم از کانون دانشجویان مدافع حقوق بشر کُردستان، که در آن اعلام کرده بودند: یک زن 26 ساله فعال سیاسی کُرد به نام " زینب جلالیان "، به اعدام محکوم شده است. در خبر آمده بود، که اتهام او فعالیت در یکی از احزاب سیاسی کُرد بوده، و در یک دادگاه چند دقیقه ای، محارب شناخته شده است.

براساس قوانین جمهوری اسلامی، یکی از مجازات هایی که برای محارب در نظر گرفته شده، اعدام است، و برای زینب هم، این شدیدترین مجازات را دادگاه تعیین کرده است.  چرا؟

سوالهای زیادی از ذهنم گذشت. زینب عضو کدام سازمان سیاسی، بوده است؟ آیا هنگام دستگیری اسلحه داشته؟ خانواده اش چه میگویند؟ وکیل دارد؟ و از همه مهم تر، سئوالی که بارها مطرح کرده ام و بی جواب مانده، این که چرا دادگاه کسانی که به اتهاماتی نظیر عضویت در یک سازمان غیر قانونی محاکمه می شوند، علنی برگزار نمیشود؟ تازه مگر می شود، کسی را به اتهام عضویت در یک سازمان غیر قانونی ( از نظر حکومت )، با یک جلسه محاکمه به اعدام محکوم کرد؟ وسئوالهای بسیار دیگر.

می دانستم که برای خیلی از این سئوالها، پاسخگویی وجود ندارد. اما حداقل خانواده  "زینب جلالیان" که می توانند، از وضع فرزند خود به من، اطلاعاتی بدهند. بالاخره موفق شدم پدر زینب را پیدا کنم. در دهستانی در شهر ماکو در آذربایجان غربی  .

تلفنی که به من داده بودند، متعلق به همسایه بود. وقتی زنگ زدم به من گفتند: 15 دقیقه دیگر دو باره زنگ بزن تا آقای جلالیان، پدر دختر را صدا کنیم.

با او حرف زدم. حرف هایش که تمام شد، گوشی را درحالی سرجایش گذاشتم، که زیرباران اشک من خیس شده بود. از خودم پرسیدم این چه حکایتی است، که مردم کشور ما به آن دچار شده اند.

این گقتگو را خودتان بخوانید و یا گوش کنید .

سلام، ببخشید من می خواستم، با پدر یا مادر خانم جلالیان صحبت کنم؟

پدر - خانم ببخشید شما را نشناختم کجا هستید، و از کجا زنگ زدید؟

من از خارج زنگ می زنم، خبرنگار هستم. اسمم شیرین فامیلی است.

پدر- آهان! بله من پدرش هستم. سلامت باشید. ممنون از شما. سلامت هستید؟ خانواده خوب هستند؟

الحمدالله همه خوب هستند.

پدر- خیلی متشکرم. زحمت کشیدید. خواهش می کنم.

آقای جلالیان دختر شما را کی بازداشت کرده اند. الان چند وقت است که در بازداشت است؟

پدر- تقریبا یک سال است.

یک سال است که در بازداشت است؟ شما تا به حال به دیدنش رفته اید؟ او را دیده اید؟

پدر- ماهی یک بار می روم می بینمش.

کجا هست الان؟ در کدام زندان است؟

پدر- در زندان کانون و تربیت در کرمانشاه.

دختر شما زینب چند سالش است؟

پدر- تقریبا بیست و شش سال بیست و هفت ساله است.

کجا دستگیرش کرده اند؟

پدر- در کرمانشاه

در خانه بوده یا اینکه در خیابان؟ چگونه دستگیر شده؟

پدر- توی یک ماشین یک مینی بوس میرفته به کرمانشاه. در مینی بوس دستگیرش کرده اند. از او کارت شناسایی خواسته بودند، و کارت شناسایی نداشته. بعد جریانش را به وزارت کشور گفته بودند، و تحویل وزارت کشور داده بودند. دو ماه، وزارت نگه داشت. بعدا [ تحویل] دادند به دادسرای عمومی. دادسرا، برای برون مرز [ رفتن او]، یک سال زندان داده. بعدا پرونده را به دادگاه انقلاب داده اند. دادگاه انقلاب هم برایش، حکم اعدام صادر کرده است.

به شما گفته اند که برای چی برایش حکم اعدام صادر کرده اند؟

پدر- والله اینها دو خواهر هستند، که مدت شش هفت سال گم شده بودند، دزدیده شده بودند. در آن گروه کردی که در خارج کار می کنند، و سمت ترکیه هستند. آنها دزدیده شده بودند .آن یکی کرمانشاه پیدا شده بود، گرفته بودند. یکی هم هفت هشت سال است، خبری ازش نیست. [ بازداشت او] برای همین است. می گویند شما کجا رفته اید، کجا آمده اید، چه کار کرده اید؟

آیا به دختر شما گفته اند، که تو اسلحه داشته ای؟ مسلح بوده؟ چی به او گفته اند؟

پدر- نه مسلح که نبوده است. چیزی ازش نگرفته اند. مسلح نبوده، کاری نکرده. فقط ازآنجا فرار کرده بود، برگشته بود ایران و به خانه. توی راه او را دستگیر کرده اند. از عراق فرار کرده بود به ایران. از مرز عراق آمده بود، کرمانشاه و از کرمانشاه، سوار ماشین شده بود، که بیاید ارومیه. آنجا او را دستگیر کرده بودند.

شما الان در ارومیه زندگی می کنید؟

پدر- نه ما در ماکو زندگی می کنیم. در یک دهستانی در ماکو زندگی می کنیم.

شما  تازگی دخترتان را دیده اید؟ حالش چطور است؟

پدر- حالش خوبه اما در زندان است. تقریبا یک سال حکم زندان داشته، به خاطر رفتن غیر مجاز به خارج کشور، که آن یک سال حکم تمام شده. بعدا پرونده اش را به دادگاه انقلاب داده اند. دادگاه انقلاب حکم اعدام داده است. پرونده اش را به تهران به دیوان عالی کشور، فرستاده اند. برایش وکیل گرفته ایم. حالا وکیل گفته من یک کاری می کنم. دیگر نمی دانم چه بشود.

وکیل او کیست؟

پدر- وکیل ایشان در شهرستان ارومیه است. من اسمش را نمی دانم، چون نپرسیدیم. اما ما پنج ملیون پول داده ایم، و باید هفت ملیون دیگر هم بدهیم. سر 12 ملیون با هم صحبت کرده ایم.

دخترتون خودش در مورد این حکم اعدام، چه می گوید؟

پدر- دیگه چی کارکنه؟ به خانه زنگ می زند. یک ساعت قبل از تو، به خانه زنگ زد. روزی هم که دادگاه شد، من آنجا پیش دخترم بودم. آنجا لایحه را خواندند. محکوم به اعدام شد. دوباره وکیل گرفتیم. یکی از طرف دولت تعیین شده بود، و یکی هم که خودم گرفتم. حالا هم پرونده را فرستاده اند به تهران، به دیوان عالی کشور. هنوز معلوم نیست تا پرونده، چه بشود.

آنها به من قول داده اند که حکم اعدام را می شکنیم.

پدر- دخترم گفته که درسته که من با PKK رفتم*2، ولی الان آمدم. موقع رفتن از خانه دلخور بودم، از برادرها واز بچه ها، دلخور بودم. من و خواهرم رفتیم. اما حالا برگشتم. خواهر دیگر پیدا نشده است. من ولی آمدم که به خانه خودم بروم. اوهمین حرفها را در دادگاه گفت.

دختر شما کار می کرد؟ کارش چی بود؟ شغلش چه بود؟ درس می خواند؟

پدر- از اینجا که رفت ؟

بله!

پدر- سواد نداشت. بی سواد بود. فقط کار خانواده را می کرد.*1

مادرش چه می گوید؟ او نظرش چی است؟

پدر- والا مادرش مریضه، در بیمارستان خوابیده، و خیلی ناراحت است. وضعیتش خیلی خراب است. پسر کوچکم در بیمارستان پیش اوست، و امروز آمده بود پول گرفت، برای ادامه بستری مادرش دربیمارستان. ما کسی را نداریم. فقط من و مادرش و پسرم.

به شما گفتند کی تکلیف او نهایی می شود؟

پدر- والا چی بگم. هنوز معلوم نیست. هر موقع معلوم شد. وکیل با ما تماس می گیرد.

خودتون خواستتان چی است از مسوولان دولتی؟

پدر- من می گویم این بی گناهه، کاری نکرده است. من چند مرتبه گزارش کردم، شکایت کردم. کسی گوش نکرد. من چی کار کنم؟ چه از دستم بر می آید؟ من شصت سالم است، نمی توانم هم جایی بروم. خودم هم مریضم. دو مرتبه عمل شده ام و وضعیت بدی دارم.

شغلتان چی هست؟

پدر- ما دامداری و گاوداری داریم. پنجاه شصت گوسفند را فروختم دادم برای وکیل. الان چیزی نمانده.

خیلی خوب. خیلی ممنون ازتون. انشالله که دخترتان آزاد بشود.

پدر- سلامت باشید. زحمت کشیدید. خیلی ممنون.

خواهش می کنم خداحافظ.

-----------------------------------

توضیح بازنویس

*1- پدر زینب، با نوعی احساس گناه از بیسوادی دخترش صحبت میکند. او میگوید که دخترش " سواد نداشت. بی سواد بود. فقط کار خانواده را می کرد." در اینجا کاملاً تأثیر فرهنگ ارتجاعی حاکم بر جامعه ایران، قابل مشاهده است.

در ایران کنونی، طبق آمارهای رسمی، بیش از 10 میلیون نفر بیسواد وجود دارند. بنابراین، بیسوادی در اینجا، نه یک مسئله شخصی، که فرد را شرمنده کند، بلکه پدیده ای اجتماعی است، که دولت و شرایط حاکم، مسئول مستقیم آن هستند. از این گذشته، زن خانه دار بودن و کار خانه را کردن، چرا باید زشت و هیچ و پوچ تلقی شود؟ زینب، در خانه ای که یک گاوداری و دامداری در کنار آن قرار دارد، کار کرده است. یعنی در واقع هم خانه داری و هم بمثابه کارگر یک دامداری!

*2- PKK" حزب کارگران کردستان" در ترکیه است، که از دهه 80 درگیر جنگی مسلحانه، با ارتش سرکوبگر ترکیه است. تاکنون هزاران تن از اعضاء این سازمان، قربانی سیاست فاشیستی دولت و جامعه ترکیه، علیه مردم کرد شده اند. رهبر این جریان، عبدلله اوچالان هم اینک در بازداشت دولت ترکیه، و تنها زندانی یک زندان در یک جزیره خالی از سکنه، در دریای مدیترانه در آبهای جنوبی ترکیه است.

----

زندانیان شکنجه گاه زندان گوهردشت معروف به سگ دونی را بار دیگر در دست گرفتند

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،زندانیان سلولهای انفرادی و حسینیه  سالن 2  معروف به سگ دونی  بند1 زندان گوهردشت کرج که محل شکنجۀ زندانیان سیاسی و عادی است، در اعتراض به شکنجه های وحشیانه ، نداشتن پوشش و قطع بودن وسائل گرمائی در سرمای شدید دست به اعتراضات گسترده زدند و این سالن را به تصرف خود در آوردند.

روز پنچشنبه 26 آذر ماه در یک اعتراض گسترده و جمعی زندانیان در سلولهای انفرادی و حسینیۀ سالن 2 معروف به سگ دونی این سالن را بطور کامل در دست گرفتند و پاسداربندها را از این سالن بیرون راندن. زندانیان بدلیل شکنجه های طاقت فرسا و غیر انسانی ، قطع وسائل گرمایی و نداشتن پوشش کافی برای استراحت در سرمای شدید  و عدم ارتباط با خانواده های خود  و موارد متعدد دیگر  اقدام به این اعتراضات گسترده نمودند.

آنها  خواهان مذاکره با علی حاج کاظم رئیس زندان برای پایان دادن به شکنجه های وحشیانه و غیر انسانی جسمی،جنسی و روحی ،پایان دادن به پابند و دست بند زدن به زندانیان برای مدت طولانی در سلول، پایان دادن به محدودیتهای موجود مانند؛ استفاده معمول از سرویسهای بهداشتی( در حال حاضر زندانیان 3 بار حق استفاده از سرویسها را دارند)، حق درمان ، امکان استحمام،روشن کردن وسائل گرمایی در سالن، دادن پوشش (پتو)  گرمایی کافی به زندانیان برای استراحت، حق داشتن ملاقات و تماس با خانواده های خودو دادن غذا بطور معمول به زندانیان هستند.

از زمان تصرف این سالن توسط زندانیان تعداد زیادی از نیروهای گارد زندان بند 1 و سالن 2 را در محاصرۀ خود دارند. اما زندانیان تمامی دربهای سالن را بسته اند و موکتهای آن را به آتش کشیدند بطوری  که از این سالن دود زیادی به بیرون خارج می شود.

لازم به یادآوری است در طی 2 ماه گذشته این دومین باری است که زندانیان نسبت به شرایط قرون وسطائی حاکم بر این بند بصورت گسترده و جمعی دست به اعتراض می زنند.

 فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،خواستار برچیده شدند مراکز شکنجه مانند بند 209،بند الف-1 سپاه ،بند 240 زندان اوین و بند 1 زندان گوهردشت و سایر زندانهای ایران است و از کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ویژه شکنجه خواستار ارسال هیئتی برای بازدید از شکنجه گاههای و زندانهای قرون وسطائی ولی فقیه در ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
26 آذر 1388 برابر با 17 دسامبر  2009

----

فریاد مادران بی جواب نخواهد ماند

نوشته ای از مادر محمد پورعبداله

روز چهارشنبه ساعت شش صبح، با زنگ  تلفن از خواب بیدار شدم. صدای محمد را شنیدم که با لحنی آرام ومهربان به من اطلاع داد او را برای ابلاغ حکم به دادگاه می برند

ازهمان لحظه نگرانی واضطراب تمام وجودم را فرا گرفت ، هزاران سؤال در ذهنم ایجاد شد:چه حکمی برایش صادر میشود؟ آیا با صدور حکم فرزندم آزاد میشود و این کابوس یک ساله به پایان میرسد؟

نمی دانم فاصله منزل تا دادسرا را چگونه طی کردم .از یک طرف  نگران نتیجه حکم  بودم و از طرفی در دل احساس شعف می کردم که می توانم محمد را پس از ماهها از نزدیک ببینم، اورا درآغوش بگیرم و وجودش رالمس کنم .حال اینکه کدام حس به دیگری برتری داشت، نمیدانم!

به دادسرا رسیدم. با شعبه مربوطه تماس گرفتم. متوجه شدم که هنوزمحمد را نیاورده اند. بعداز ساعتها انتظار و دلهره

----

بیش از 10 ماه بلاتکلیفی و شرایط حاد جسمی یک زن زندانی سیاسی

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،دادگاه زندانی سیاسی فاطمه ضیائی علیرغم وضعیت حاد جسمی  او  برای چندمین بار به تعویق افتاد داد.

زندانی سیاسی فاطمه ضیائی 52 ساله بیش از 10 ماه است که در بلاتکلیفی بسر می برد و تا به حال نزدیک به چهار بار برای محاکمۀ فرمایشی  به شعبه 14 دادگاه انقلاب فراخوانده شده است .ولی هر بار با دلایل واهی دادگاه او را به تعویق انداختند.رئیس شعبه 14 دادگاه انقلاب از گفتن علل به تعویق افتادن دادگاه به وکیل و خانواده آقای ضیائی خوداری می کند. برخورد رئیس شعبه 14 با وکیل  خانم ضیائی توهین آمیز بوده و همچنین مانع دفاع حقوقی از موکل او می شود. از طرف دیگر رئیس شعبه 14 دادگاه انقلاب  خانواده ضیائی را تحت فشار قرار داده است که از وکالت خانم ستوده اعلام انصراف نماید.

فاطمه ضیائی از بیماری حاد ام . اس رنج می برد او می بایست  مدتی پیش تحت معاینه پزشک متخصص قرار می گرفت تا نوع داروی موثرتری برای پیشگیری از رشد بیماری ام .اس  تجویز کند. ولی بازجویان وزارت اطلاعات و رئیس دادگاه اجازه انجام معاینات پزشکی را به او نمی دهند و این مسئله باعث شده است که بیماری او حادتر و شرایط جسمی اش را وخیم شده است. خانم ضیائی همچنین  از ناراحتیهای کلیه ،فشار خون ولرزش دستهایش رنج می بردوپزشک متخصص خانم ضیائی  طی نامه کتبی به دادگاه انقلاب و زندان اوین اعلام کرده است در بازداشت و تحت فشار عصبی  بودن  خانم ضیائی  باعث می شود که جان او را در معرض خطر جدی قرار دهد. 

فردی که در 2 اسفند ماه  فرماندهی یورش به منزل خانم ضیائی  را به عهده داشت علوي ( نام مستعار) ناميده ميشود و از سر بازجویان وزارت اطلاعات در بند 209  زندان اوین می باشد .این فرد در حین بازجوئی رفتاری وحشیانه و غیر انسانی دارد وبازجوئیهای او با شکنجه های روحی و جسمی همراه است.علوی همچنین باعث به تعویق انداختن دادگاه خانم ضیائی است و مانع درمان وی می شود.

لازم به یاد آوری است خانم ضیائی 2 اسفند ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات به منزلشان  دستگیر و به سلولهای انفرادی  بند 209 زندان اوین منتقل شد. او بیش از 6 ماه است در بند 209 زندان اوین بسر می برد که 100 روز آن را  در سلول انفرادی تحت شکنجه های  جسمی و روحی و قطع دارو قرار داشت.خانم ضیائی از زندانیان سیاسی دهۀ 60 می باشد و بمدت 5 سال در زندانهای قرون وسطائی ولی فقیه بسر برد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،ادامه بازداشت ،بلاتکلیف بودن و محرومیت از درمان این زندانیان سیاسی را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگران ویژه زنان و دستگیریهای خودسرانه سازمان ملل خواستار اقدامات عملی برای رسیدگی به جناتیهای علیه بشریت در زندانهای رژیم ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
27 آذر 1388 برابر با 18دسامبر 2009

----

صدور حکم برای سه تن از شهروندان یاسوج

سه تن از شهروندان یاسوج که به اتهام تبلیع آئین بهایی به دمت یک ماه بازداشت شده بودند صادر شد.

خبرگزاری هرانا - حقوق اقلییت های مذهبی: حكم دادگاه سه شهروند اهل ياسوج كه حدود يك ماهست در ارتباط با تبليغ بهائيت بازداشت مي باشند صادر شد.
به گزارش کمیته بهائیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران،  مطابق با اين حكم ، علي بخش بذر افكن ( شهروند بهایی) به 2 سال و نيم حبس وپس از آن 5 سال تبعيد به نقطه اي دور از استان كهكلويه و بوير احمد ، محكوم و آقايان سعيد فريدي و ظفر محمدي كارگران مسلمان كارگاه ايشان به 4 سال حبس تعليقي محكوم و سپس آزاد شدند .
طبق اظهارات وكيل آقاي بذر افكن هيچ كدام از اتهامات موكلش در دادگاه اثبات نشده لذا حكم غير قانوني است .

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

رجوع به مطالب مشابه