رنجنامه علی حیدریان، زندانی سیاسی محکوم به اعدام
علی حیدریان، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، طی رنجنامه ای که به نگارش درآورده، به شرح قسمتی از شکنجه های اعمال شده بر خود پرداخت.
خبرگزاری هرانا - حقوق شهروندان، اندیشه و بیان:
علی حیدریان، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، طی رنجنامه ای که به نگارش درآورده، به شرح قسمتی از شکنجه های اعمال شده بر خود می پردازد، این رنجنامه که از سوی واحد زندانیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران منتشر می شود، قسمتی از سلسله نامه های این زندانی سیاسی است که بصورت مرحله ای منتشر خواهد شد. نامبرده به همراه فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر بازداشت و در یک پروسه مبهم قضایی به اعدام محکوم و هم اکنون نیز در زندان اوین تحت این حکم قطعی به سر می برد.
این است سرگذشت یک محکوم به اعدام
من علی حیدریان هستم. در اول مهر ماه سال 1358 در سنندج به دنیا آمدم. ساکن سنندج بودم و در همان شهر زندگی میکردم. در سال 1385 برای انجام عمل جراحی به تهران مراجعت نموده و مدتی در این شهر اقامت داشتم که در غروب بیست و هشتمین روز مرداد ماه همان سال توسط چند نفر لباس شخصی دستگیر شده و به مکانی نامعلوم منتقل شدم. بعد از ورود به محوطه ی آن ساختمان مجهول االمکان، مامورانی که مرا دستگیر کرده بودند طاقت نیاوردند تا در اتاق بازجویی تحقیرات خود را شروع کنند و یکی از آنها بعد از درآوردن کاپشن و بالا زدن آستین ها، بند کفش هایش را محکم کرد و با عصبانیت به طرف من که دستهایم از پشت بسته شده بود حرکت کرد و با زدن ضربه ی غافلگیرانه به زیر پاهایم نقش بر زمینم کرد. ضربات سریع، سنگین و بدون وقفه ی مشت و لگد او بر تمامی اعضای بدن، سر و صورتم، احساس غرور، لذت و رضایت عجیبی را در او ایجاد کرده بود. به خاطر ضربات وارده به شکم و سینه نفس کشیدنم زجرآور شده و دهانم به قدری خشک شده بود که نمیتوانستم حتی برای گفتن یک کلمه زبانم را در دهان بچرخانم و او با ترکیبی از عصبانیت و رضایت، هیجان و اقتدار به قدری غرق در کارش شده بود که خستگی و ریزش عرق بر روی صورتش را هم متوجه نشد تا اینکه یکی از همکارانش مداخله کرده و او را متوقف کرد. بعد از حدود یک ساعت که هوا کاملا تاریک شده بود، چند نفر دیگر لباس شخصی که از مامورین وزارت اطلاعات بودند با زدن چشم بند بر روی صورتم مرا به داخل ماشین بردند و در حالیکه به دستهایم دستبند و به چشم هایم چشمبند زده شده بود با دست سرم را به طرف کف ماشین و زیر صندلی ها فشار میدادند. اما گوشهایم که بعد از ضربات وارده به آان، صداها را گنگ و مبهم تشخیص میداد، بسته نشده بود و میتوانستم شلوغی شهر و صدای ماشین ها و همهمه مردم را بشنوم. با شنیدن هرصدایی خاطره ای در ذهنم زنده می شد و همراه با آن خاطره غرق در گذشته میشدم که ناگهان برخورد ضربه ای به پشت سرم تمامی خاطرات را محو و نابود کرد. یکی از آنها برای شروع بازجویی پرسید اهل کجا هستی؟ و من در جواب گفتم که اهل سنندج و کرد هستم. هنوز صحبت من تمام نشده بود چندین مشت به طرفم پرتاب کرد. چون اعتقاد داشت کردها همگی تجزیه طلب بوده و باعث نا امنی و عقب ماندگی کشور هستند. یکی دیگر از آنها که در سمت چپم نشسته بود و ضربات سنگین و محکم دستش نشان میداد که هیکل درشت و قوی ای دارد با دست سرم را به طرف خودش چرخاند و گفت حتما سنی مذهب هستی و با چند ضربه به زیر چانه و دهانم همراه با فحش و ناسزا نفرت خود را نسبت به سنی ها ابراز کرد. سومین نفر از آنان که در صندلی جلو ماشین نشسته بود جوان تر و متوسط تر از بقیه ولی گنجینه لغات والفاظ رکیک و فحش هایش غنی تر از دو نفر دیگر بود. از صندلی جلو به طرف عقب حمله ور شد و گفت تو که سنی هستی چرا نامت علی و نام خانوادگیت حیدریان است ؟ زیرا از نظر او این عمل نیز جرم محسوب میشد. وی به قدری گلویم را فشار میداد که نزدیک بود خفه شوم. دنیا در نظرم تیره و تار شده بود و به کلی سرگردان و متحیر مانده بودم. نمیدانستم که در این وضعیت چه چیزی باید بگویم چون من کرد بودم و در انتخاب این ملیت نه با من شور و مشورتی شده بود، نه در صورت مشورت ممکن بود تغییری در این ملیت ایجاد شود، زیرا والدین من کرد و محل تولدم کردستان بود. مذهبم سنی بود چون اجدادم سنی بودند و خانواده و محیط و جامعه ایجاب میکردند که من سنی باشم. خواستن یا نخواستن اراده ی من عملا شرط نبود. اصلا اسمی را که تا آخر عمر بایستی با آن نامیده شوم بدون جلب نظر من گذاشته بودند. فکر اینکه به خاطر مسائلی که اصلا اراده ای در انتخاب یا انجام آن نداشتم باید شکنجه شده و حساب پس بدهم بیشتر از خود شکنجه عذابم میداد. اما آنها که از کوچکی فضا ی داخل ماشین و نداشتن وسایل مخصوص برای نمایش قدرت و تاثیرگزاری بیشتر خشمگین شده بودند، وعده دادند که در اتاق بازجویی این نواقص را جبران کنند. بعد از عبور از خیابانی شلوغ که مشخص بود از خیابان های اصلی شهر است، ماشین مقابل ساختمانی توقف کرد. بعد از باز شدن در وارد حیاط شدیم و من را به مامورین مستقر در آن ساختمان جهت انجام بازجویی دیگری تحویل دادند. بعد از وارد شدن به اتاق بزرگی من را روی یک صندلی نشانده و بازجو روی صندلی دیگری روبه رویم نشست. شخص دیگری که یک شوکر الکتریکی در دست داشت در کنارم ایستاد. بازجویی بدون تفهیم هیچ اتهامی شروع شد، هنوز سوال بازجو تمام نشده، شخص کناری با وارد کردن شوک الکتریکی به نقاط حساس بدن مثل صورت، گوش و نوک انگشتان میخواست که بدون حتی یک ثانیه درنگ به سوالش پاسخ دهم. ده ها بار بوسیله شوک الکتریکی مجبور میشدم به سوالاتی که حتی بعضی از آنها را متوجه نشده بودم فقط برای در امان ماندن از شوک پاسخ بدهم. اما این کارها نیز آنها را ارضا نکرده و بازجو دستور داد تا چوب شلاق را آورده و لباس هایم را از تن دربیاورند. بدون لباس و عریان بر روی زمین خوابانده شدم، دستهایم از پشت دستبند زده شده بود. شخص دیگری پایش را روی کتفم گذاشته و دست هایم را به طرف بالا فشار میداد به گونه ای که نمیتوانستم کوچک ترین حرکتی بکنم. یکی از آنها شلاق را برای تشدید درد وارده، دولا کرد و از نوک پا تا فرق سرم را با ضربات سنگین شلاق نوازش میداد. به حدی در کارش مهارت داشت که حساس ترین و ضعیف ترین نقاط بدن را به خوبی یک پزشک میشناخت. در اثر ضربات متوالی و محکم برآن مناطق، پوست و گوشت و استخوان بدنم به هم دوخته شده و بر کف زمین چسبیده بودم. سوزش مرگ آور شلاق و شدت درد تا مغز استخوان نفوذ میکرد. تمام سلول های بدنم در حال متلاشی شدن بود. رقص و نوای درد آور تازیانه همراه با فریاد های مملو از خشم بازجویی بی احساس در تمامی فضای اتاق پیچیده بود. گاهی برای پرسیدن سوالی ضربات شلاق متوقف میشد ولی ضربات مجدد بسیار سنگین تر و زجر آورتر از قبل بر سطح بدنم نواخته میشد. بازجو مدام نعره میکشید که خدای این جا من هستم و زنگی تو هم در دست من است. با خنده های بیمارگونه و دیوانه وار بر شدت ضرباتش می افزود. بعد از یک تماس تلفنی دستور داد تا به مکان دیگری منتقل شوم. نزدیک نیمه شب بود که دوباره سوار بر یک ماشین شده و در ظلمت سکوت خوفناک شب به مکان دیگری منتقل شدم . در بدو ورود به آن ساختمان و در داخل راهرو جلوی در یک اتاق که بعدها فهمیدم اتاق رییس بازداشتگاه است، تیم بازجویی متشکل از پنج نفر بدون پرسیدن هیچ سوالی فقط جهت ایجاد رعب و وحشت شروع به ضرب و شتم کردند. یکی از آنها دست چپ و یکی دیگر دست راستم را گرفته، دو نفر از آنها با ضربات مشت و لگد و یکی دیگر با زدن شوک الکتریکی مدام تکرار میکردند که "اینجا آخر خط است و کسی زنده از اینجا بیرون نخواهد رفت". بعد از گذشت مدتی با همین وضعیت یکی از آنها میگفت اگربه سوالاتشان پاسخ مورد نظر آنها را ندهم تمامی ناخن هایم را خواهد کشید. تصور آن روش های قرون وسطی آن هم در قرن بیست و یک، حتی در آشفته ترین کابوس ها برایم غیرممکن به نظر میرسید که یک باره دردی همانند شعله های مهیب آتش سوزان تمامی وجودم را فرا گرفت و همراه با این درد چندین قرن به عقب بازگشتم. حس میکردم در تاریک ترین دوران بشریت در میان جهنم قرون وسطایی قرار دارم که ناگهان یکی از آنها با وسیله ای که در دستش بود، ناخن های انگشت دست را در میان آن قرار داده و با فشار بر روی ناخن ها و کشیدن آن به سمت جلو چنان دردی ایجاد میکرد که تمامی دردهای قبلی ام در مقابل آن اصلا قابل اهمیت نبود. بعد از چندین بار تکرار این کار بر روی انگشت های مختلف، رییسشان دستور داد تا دستگاه مولد برق را روشن کنند. بعد از روشن کردن دستگاه که صدای بلندی هم داشت، با چند دقیقه تاخیر جهت افزایش ولتاژ آن، من را بر روی زمین خوابانده و سیم هایی را بر مچ پاهایم وصل کردند، مانند اینکه بخواهند پرنده ای را برای تزیین اتاقشان خشک کنند. در ضمن اینکه مشغول صحبت با یکدیگر بودند بیش تر از پانزده دقیقه من را در همان حالت رها کردند . لباس هایم را که تنها متعلقات دنیای بیرون و آزاد بود از تنم در آورده و با دادن یک شلوار و پیراهن آبی رنگ و با زدن چشم بندی وارد یک سلول انفرادی کوچک شدم. به محض ورود به سلول بر روی کف زمین که با موکتی کثیف پوشیده شده بود دراز کشیده و از شدت خستگی و درد به حالت بیهوشی در آمدم. روز بعد که پزشک مورد اعتمادشان جهت انجام معاینه عمومی و بررسی تاثیرات شکنجه، لباس ها را از تنم در آورد با دیدن جراحات وارده و کبودی های ناشی از شلاق و ضربات شوک و مشت و لگد با رنگی پریده و دستانی مرتعش و چشمانی وحشت زده، جملاتی را بر روی یک صفحه کاغذ یادداشت کرد . بازجویی ها از ساعات اولیه صبح شروع میشد و تا هنگام غروب ادامه می یافت و بعد از اتمام بازجویی به داخل سلول بازگردانده میشدم. سلولی که تنهایی و مرگ زمان ناشی ازآن زجر آور تر از شکنجه های جسمی بود. برای رهایی از تنهایی و افکار و کابوس های هراس انگیز حاکم بر فضای بازداشتگاه، تصمیم میگرفتم تا قدم بزنم اما سلول به حدی کوچک بود که برای هر صد متر پیاده روی، باید بیش تر از چهل بار طول سلول را طی میکردم. اسمی را که به خاطر داشتنش مورد بازخواست قرار گرفته بودم، به زودی کاملا پاک و محو کرده و به عنوان زندانی سلول شماره 73 صدایم میکردند . حدود 2 هفته از بازجویی ها گذشته بود. تا اینکه روزی که بر اثر ضربات مشت بازجو بر روی صورتم ،بینی ام دچار خون ریزی شدیدی شد به صورتیکه پزشک حاضر در بازداشتگاه نتوانست خون ریزی را متوقف کند، حتی خود بازجو نیز با دیدن خون ریخته شده بر کف اتاق دستپاچه شده بود. به همین خاطر به درمانگاهی در خارج از بازداشتگاه متنقل شدم و در آنجا بود که فهمیدم تا کنون در بند 209 زندان اوین در بازداشت بوده ام. چندین ماه به همین منوال گذشت و وقتی نتوانستند برای صدور حکم مورد نظر مدرکی علیه من ارائه کنند، تصمیم گرفتند تا مرا به استان کرمانشاه بفرستند تا شاید در آنجا بتوانند اتهام دلخواهشان را به من منتصب کنند در حالیکه اتهام جدیدی نداشتم و حتی تفهیم اتهام نشده بودم، به بازداشتگاهی در کرمانشاه منتقل شدم . وضع این بازداشتگاه به مراتب اسفناک تر از بازداشتگاه قبلی بود. ساختمان قدیمی داشت که با چند پله به زیر زمین و سلول های انفرادی ختم میشد. سلولی که نصیب من شد در انتهای یک سالن تنگ و تاریک قرار داشت، عرضش کمی بیشتر از عرض شانه ها اما طولش به اندازه قد خودم بود وقتی وارد سلول شدم حس کردم که داخل یک تابوت سنگی قرار گرفتم، در این سلول هوا وجود نداشت، نعره و فریاد از نزدیک ترین فاصله شنیده نمیشد، سکوت و ظلمتی وحشتناک بر آن حکمفرما بود، یک پیرمرد نگهبان که به گفته خودش از زمانی که آن ساختمان در اختیار ساواک بوده و از همان زمان تا به حال تنها او را به یاد داشته، تنها صدایی بود که به گوش میرسید چون روزی بیشتر از سه بار حق استفاده از دستشویی را نداشتیم بالاجبار از نوشیدن آب محروم می شدیم. در این مدت که بیشتر از دو ماه به طول انجامید علاوه بر شکنجه های جسمی شدیدترین شکنجه های روحی و روانی را نیز تحمل کردم هنگامی که نتوانستند مدرکی دال بر گناهکار بودنم پیدا کنند، دادستان حکم عدم صلاحیت رسیدگی دادگاه مربوطه را صادر کرد و مجددا به بند 209 منتقل شدم، تنهایی و بلاتکلیفی و بی خبری از خانواده به قدری دردناک است که هیچ کس نمی تواند حتی یک لحظه آنرا توصیف کند. اعتقاد به بیگناهی و عدم ارتکاب عملی غیر قانونی تنها موضوعی بود که در میان تمام سختی های موجود موجی از مسرت و امیدواری در قلبم ایجاد کرده بود، "تمامی مسائل پیش آمده را مصائب متولد شدن در یک منطقه جغرافیایی خاص می دانستم" در دوران همه سختی ها از اجرای قانون و برقراری عدالت هر چند که دلسرد شده ولی کاملا نا امید نشده بودم، بعد گذشت 9 ماه برای اولین بار توانستم به مدت چند دقیقه با خانواده ام ارتباط تلفنی برقرار کرده و زنده بودنم را به اطلاع آنها برسانم. از تیرماه سال 86 به سنندج منتقل شدم و بعد از حدود دو ماه دادگاه همزمان پرونده را دوباره به تهران انتقال داده و باز هم به تهران بازگردانده شدم، در این مرحله برای تشدید فشار های روحی و روانی خانواده ام را نیز در امان نگذاشته و برادرم را فقط به خاطر داشتن نسبت برادری با من دستگیر کرده و مورد شکنجه قرار داده به نحوی که دستش تا مدتها کاملا بی حس و فلج شده بود، در اوایل سال 86 به بند 5 زندان رجایی شهر کرج که بند مخصوص بیماران عفونی مبتلایان به ایدز بود و اکثریت زندانیان آن بند دارای حکم اعدام می باشند منتقل شدم با گذشت حدود 18 ماه از تاریخ دستگیری به شعبه 30 دادگاه انقلاب احضار شده و در دادگاهی که کمتر از 10 دقیقه طول کشید بدون رعایت بدیهی ترین اصول آئین دادرسی به اتهام عضویت در حزب کارگران کردستان ترکیه به اعدام محکوم شدم. حزبی که در ترکیه تاسیس شده و حتی در آن کشور هم برای هیچ یک از اعضای آن حکم اعدام صادر نشده است، وقتی مستندات و دلایل صدور چنین حکمی را از قاضی دادگاه جویا شدیم اینگونه پاسخ داد که احکام پرونده های سیاسی توسط نهادهای امنیتی صادر می شود و من فقط دستور ابلاغ شده را اجرا کردم!. بعد از صدور حکم اعدام در مهر ماه سال 87 به همراه 30 نفر از زندانیان رجایی شهر که همگی دارای حکم قصاص بودند جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل شدم، در آن روز 29 نفر اعدام شده ولی من به بند 209 جهت بازجویی مجدد فرستادند با وجود اینکه از سوی قاضی حکم صادر شده و اتهام جدیدی هم برایم تفهیم نشده بود به مدت شش ماه در بند 209 ماندم و بازجویی جدیدی صورت گرفت در این مدت مسئولان پرونده بارها اذعان کردند که حکم صادره تنها تحت تاثیر شرایط سیاسی بوده و اصول دادرسی عادلانه نادیده گرفته شده است . با این وضع دوباره به زندان رجایی شهر منتقل شدم، هنوز دو سه ماهی نگذشته بود که برای بار دوم جهت اجرای حکم اعدام به بند 240 زندان اوین که محکومین به اعدام را قبل از اجرای حکم در سلولهای انفرادی آنجا نگهداری میکنند بردند و هر روز در انتظار اجرای حکم اعدام که انتظاری کشنده تر از مرگ است بسر می بردم اما اینبار نیز حکم اجرا نشد و به زندان اوین منتقل شدم و هم اکنون در زندان اوین زندگی میکنم اگر چه بتوان نام زندگی بر آن گذاشت، زندگی ای که همانند میلیون ها هموطن خود هر سالش از سال گذشته زجرآور تر و هر ماهش از ماه سپری شده دردناک تر و هر روزش از روز گذشته رقعت انگیز تر. اکنون 1300 روز از زمان دستگیری ام میگذرد ولی هنوز مابین مرگ و زندگی بلاتکلیف و سرگردانم نمی دانم متعلق به دنیای زندگانم یا جزو مردگان، این است شرح و حال کسی که قبل از رسیدن به دوران کودکی به مرحله جوانی رسیده و پیش از چشیدن کوچکترین قطره شربت از جام لذایذ جوانی در لبه پرتگاه مرگ ایستاده است این است سرگذشت یک محکوم به اعدام
علی حیدریان زندان اوین – 12 بهمن ماه 1388
----
صدور حکم اعدام برای یک زندانی سیاسی به جرم کمک
مالی به برادرش
بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،زندانی سیاسی
مهدی اسلامیان بدلیل کمک مالی جهت امرار معاش برادر کوچکش محسن اسلامیان
به اعدام محکوم شده است.
زندانی سیاسی مهدی اسلامیان 30 ساله که با یورش مامورین وزارت اطلاعات در
14 اردیبهشت ماه 1387 دستگیر و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات شیراز در میدان
ارتش به مدت 14 روز تحت شکنجه های جسمی و روحی شدید قرار داشت.بعد از 14
روز شکنجه او را از بازداشتگاه وزارت اطلاعات شیراز به بند 209 زندان اوین
منتقل کردند و 6 ماه در سلولهای انفرادی بسر برد.
او در طی این مدت تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار
داشت.بازجویان وزارت اطلاعات شکنجه هایی مانند ،زدن با کابل برای مدت
طولانی بر کف پا ،پشت و سایر اعضای حساس بدن،بستن به صندلی و با مشت و لگد
به سر، صورت، قفسه سینه ،شکم و سایر نقاط حساس بدن ضربه زدن؛ شکنجه با
باتونهای برقی ،تزریق اجباری آمپولهای روان گردان،خوراندن قرصهای روان
گردان، توهین و تحقیر و موارد متعدد دیگر. آقای اسلامیان در اثر این شکنجه
های وحشیانه کتف و بینی اش شکسته شد بازجویان نه تنها او را درمان نمی
کردند بلکه بر این نقاط ضربات بیشتری وارد می کردند.
هدف از شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات جهت وادر
کردن او به اعتراف به شرکت در انفجار
حسینیه رهپویان وصال شیراز و اعلام کردن کمک مالی
به برادرش برای اهداف سیاسی بوده است.
پرونده آقای مهدی اسلامیان جهت
محاکمه به شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست فردی بنام صلواتی ارجاع داده شد
صلواتی او را بر مبنای اتهامات واهی زیر:
محاربه،اقدام علیه امنیت کشور از طریق معاونت در بمب گذاری /افساد فی الرض
/ تلاش برای براندازی نظام ج.ا.ایران /عضویت در انجمن پادشاهی /کمک مالی
موثر به گروههای ضد انقلاب محاکمه کرد و به اعدام محکوم نمود.زندانی سیاسی
مهدی اسلامیان و وکیلش به این حکم اعتراض کردند و در حال حاضر پرونده او در
دادگاه تجدید نظر تحت بررسی است.
زندانی سیاسی مهدی اسلامیان از بند 209 به بند 7 زندان اوین منتقل شد و بعد
از 4 ماه به زندان گوهردشت کرج تبعید شد.اودر زندان گوهردشت کرج ابتدا به
بند4 و سپس به بند 6 و بیش از یک هفته است که به بند 1 زندان گوهردشت معروف
به بند آخر خطیها منتقل شده است.
لازم به یاد آوری است که برادر او زنده یاد محسن اسلامیان 21 ساله در تاریخ
2 فروردین ماه همراه با 2 زندانی سیاسی دیگر به نام های علی اصغر پشتر و
روزبه یحیی زاده به اتهام انفجار در حسینیه رهپویان وصال در زندان عادل
آباد شیراز به دار آویخته شدند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، گرفتن اعترافات دروغین در زیر شکنجه
،نسبت دادن اتهامات واهی برای پرونده سازی ، صدور و اجرای احکام اعدام علیه
زندانیان سیاسی به منظور ایجاد رعب و وحشت در جامعه را محکوم می کند و از
کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای
پایان دادن به صدور و اجرای احکتم اعدام در ایران است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
14 بهمن 1388 برابر با 03 فوریه 2010
----
اتهام محاربه و فساد فی الارض برای امین ولیان عضو انجمن اسلامی دانشگاه دامغان
پنجشنبه، ۱۵ بهمن، ۱۳۸۸
محمد امین ولیان عضو 20 ساله شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پایه دامغان در بیدادگاههای نمایشی به محاربه و افساد فی الارض متهم شد.
خبرنامه امیرکبیر: در جلسه روز چهارشنبه این دادگاه های نمایشی به ریاست قاضی صلواتی، این عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه دامغان به محاربه، افساد فيالارض، اجتماع و تبانی جهت انجام جرائم علیه امنیت كشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و توهین به مقامات ارشد نظام متهم شده است.
اتهام محمد امین ولیان شرکت در تجمعات اعتراضی و دادن شعار مرگ بر دیکتاتور است.
بنا به گزارش خبرگزاری ایسنا آقای ولیان در این جلسه دادگاه گفت: «من وقتی در زندان بودم در تلویزیون دیدم كه سران بزرگ اصلاحات در این دادگاه ایستادهاند.» مطلبی که حاکی از تحت فشار قرار دادن وی و دادن اخبار دروغ و کذب توسط بازجویان یه او است.
گفتنی است در این دادگاه امین ولیان هیچ یک از اتهامات را نپذیرفته است و حتی نماینده دادستان در پاسخ به ولیان و وکیل تسخیری وی که اتهام محاربه و افساد فی الارض را رد کرده اند، به طور غیرمستقیمی از ایراد این اتهام به این فعال دانشجویی دانشگاه دامغان عقب نشینی کرده و گفته است: «در باب محارب اختلاف نظر زیادی وجود دارد كه این موضوع جای بررسی دارد و تصمیم با ریاست دادگاه است.»
همچنین گفتنی است در این دادگاه در مورد بیانیه های انجمن اسلامی دانشگاه دامغان و دفتر تحکیم وحدت و همچنین برگزاری مناظره انتخاباتی بین مصطفی تاج زاده و اسماعیل گرامی مقدم به وی اتهاماتی وارد شده است.
شایان ذکر محمد امین ولیان در روز 22 دیماه سال جاری و پس از انتشار مطلبی در نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه دامغان علیه وی، در شهر دامغان بازداشت و به بازداشتگاه نامعلومی در شهر تهران منتقل شده است. مسئولان قضایی و امنیتی در پاسخ به مراجعات خانواده وی به دادگاه تنها گفته اند که امین ولیان در مکان ویژه ای در بازداشت به سر میبرد.
محمد امین ولیان از روز بازداشتش تا کنون هیچگونه ملاقاتی با خانواده و امکان انتخاب وکیل و ملاقات با وی نداشته است و مستقیما از سلول انفرادی در بازداشتگاههای نامعلوم اطلاعات سپاه به دادگاه منتقل شده است.
----
دادگاه چهارم؛ حکم محاربه برای فیلمبرداری، ارسال پیامک و سنگ پراکنی
مدعی العموم: امروز ديگر كساني كه به خيابانها ميآيند معترض نيستند بلكه معاند هستند
شبکه جنبش راه سبز (جرس): چهارمين جلسه رسيدگي به متهمان و دستگیر شدگان عاشورای خونین تهران صبح امروز از طرف شعبه 15 دادگاه انقلاب در سالن اجتماعات امام خميني و با رياست صلواتي برگزار شد.
شبکه جنبش راه سبز (جرس): چهارمين جلسه رسيدگي به متهمان و دستگیر شدگان عاشورای خونین تهران صبح امروز از طرف شعبه 15 دادگاه انقلاب در سالن اجتماعات امام خميني و با رياست صلواتي برگزار شد.
به گزارش فارس، در ابتداي اين جلسه قاضي صلواتي با بيان اينكه متهمين نميتوانند از ذكر نام افرادي كه در جلسه حضور ندارند، نام ببرند گفت، افزود: خبرگزاريها، رسانهها نبايد از متهمين نام و يا عنواني كه معرف فردي متهم باشد را منتشر كنند و در صورت اينكار در حكم افترا محسوب ميشود.
حکم محاربه به علت سنگ پراکنی
در ابتدا نماينده مدعيالعموم در بخشي از كيفرخواست اين متهم اينچنين عنوان كرد؛ متهم متولد سال 1368 و دانشجوي رشته كامپيوتر و با نام مستعار امين ميباشد كه اتهاماتي همچون محاربه و افساد فيالارض، اجتماع و تباني عليه امنيتي كشور، فعاليت تبليغي عليه نظام و توهين به مسئولان نظام را در پرونده دارد. اين متهم يكي از فعالان روز عاشورا بوده و با توجه به اينكه وي فعاليت سياسي دانشجويي هم داشته حكايت از آگاهي متهم نسبت به اقدامات انجام شده دارد.
در نماز جمعهاي كه آقاي هاشمي رفسنجاني خواندند و آشوبهاي پس از آن و البته آشوبهاي روزهاي ديگر نيز حضور داشته به نحوي كه تصاوير وي در اين آشوبها هم اكنون موجود است. عليرغم ريزشهايي كه در تجمعات اخير نسبت به تجمعات و اغتشاشات اوليه ايجاد شده بود متهم نه تنها از ادامه اقدامات خود منصرف نشده بلكه مصممتر از قبل هم به اين اقدامات دست زده است. عملكرد متهم اجابت خواستههاي ضد انقلاب بوده هر چند كه وي معترف به اقدامات خود است ولي اگر كمترين ترديدي در اين اقدامات داشت، اين چنين وارد اغتشاشات نميشد. در بخش ديگري از سخنان نماينده مدعيالعموم آمده حضور متهم در سنگپراكنيهاي روز عاشورا محرز بوده لذا محاربه هم عبارت است از استفاده از اسباب براي ايجاد وحشت و سلب امنيت عمومي.
متهم ردیف اول : با انگیزه خدمت به مملکت در خیابان ها خاضر می شدم تا با باند فاسد دولت مقابله کنم
در ادامه جلسه متهم پرونده اول در بيان دفاعيات خود نسبت به اتهامات وارده گفت: بنده با طيف غيرقانوني دفتر تحكيم وحدت، طيف علامه مرتبط بودم و در اغتشاشات روزهاي متعددي از جمله اغتشاشات روز به اصطلاح چهلم كشتهشدگان پس از انتخابات حضور داشتم. وي افزود: پيش از حضور در اين تجمعات غيرقانوني در جريان خبرهاي اغتشاشات بودم ولي براي اولين بار بود كه از نزديك شعارهاي ساختارشكنانه اين عده را ميشنيدم. البته روز نماز جمعهاي كه آقاي هاشمي آن را ميخواند به همراه پدر و برادرم نيز حضور داشته ولي پس از مدتي در اين روز ديدم كه مسير جمعيت نسبت به نمازگزاران تغيير يافته لذا با برادر كوچكم با معترضين همراه شدم البته در همين حين فيلم و عكس نيز از اعتراضات و اغتشاشات تهيه ميكردم ولي در عين حال پس از اينكه مامورين نيروي انتظامي در صحنه حاضر شدند محل را ترك كرده و به جمع نمازگزاران پيوستم ولي مجددا در پس از آرام شدن اوضاع به جمع شعار دهندگان پيوستم.
وي با اشاره به حضور خود در تجمع روز قدس نيز تاكيد كرد: روز قدس براي مشاهده اوضاع به ميدان انقلاب آمده و ديدم عدهاي در حمايت از آقاي صانعي شعار ميدهند البته همان عده شعار "نه غزه نه لبنان " را سر ميدادند. اين متهم پرونده اول ادامه داد: روز عاشورا هم خبر داشتم كه در هر مراسمي قرار است كه تجمع باشد، لذا با دوستان در ميدان وليعصر قرار گذاشتم به همراه جمعيتي كه در يكي از كوچهها جمع شده بودند، به سمت چهار راه وليعصر حركت كرده البته در اين حين فيلم هم ميگرفتم و زماني كه اوضاع متشنج شد بنده هم جزو آن كساني بودم كه به سمت ماموران سنگپراكني كردم ولي اين در حالي است كه وقتي اوضاع به هم ريخت به يكي از خانههاي اطراف رفته و زماني كه فضا آرام شد، تصميم گرفتم به منزل بازگردم ولي در همين حين چند نفر را مشاهده كردم كه مجروح شدهاند لذا به همراه تعدادي آنها را به بيمارستان منتقل كرديم.
متهم پرونده اول در چهارمين جلسه دادگاه رسيدگي به اتهامات متهمين حوادث روز عاشورا در ادامه بيان دفاعيات خود، خاطرنشان كرد: پس از انتقال مجروحان به بيمارستان تصميم گرفتم كه مجددا به صحنه خوادث بازگردم تا از نزديك اوضاع را مشاهده كنم. ولي اتفاقات روز عاشورا بيشتر شبيه جنگ خياباني بود تا اعتراض. لذا در عين ناباوري فقط اقدام به تهيه فيلم ميكردم. اين فيلمها را تنها به خانواده و برخي دوستان نشان دادم البته براي چند نفر هم اين فيلمها را ارسال كردم.
وي با اشاره به گرايش خود به جناح اصلاحات اظهار داشت: از همان اوايل دانشجويي به سمت اصلاحطلبان گرايش داشتم؛ البته اين گرايش خانوادگي است لذا تصميم گرفتم كه براي ادامه فعاليت به سمت احزاب بروم. از اين رو در دانشگاه ميزگردي را با حضور نمايندگان كانديداها تشكيل دادم كه از ميان نمايندگان كانديداها فقط نمايندگان موسوي و كروبي در ميزگرد شركت كردند. كه در اين بين نماينده موسوي، تاجزاده بود و نماينده كروبي هم سخنگوي حزب اعتماد ملي يعني گراميمقدم در ميزگرد شركت كرد.
متهم پرونده اول در ادامه با اشاره به فعاليت رسانهها پيش از انتخابات تصريح كرد: 15 ماه قبل از انتخابات احزاب اصلاحطلب به شدت فعال شده و سايتهايي كه دو هفته يك بار هم به روز نميشد، هر روز خبر توليد كرده و در خروجي قرار ميدادند. از اين رو اين بمباران خبري روي ما تاثير گذاشت.
ماهواره بدترین چیز در کشور است
وي افزود: البته بنده در ستاد نسيم 88 ميرحسين موسوي نيز فعاليت داشتم كه اين فعاليت هم شامل جمعآوري امضا و شركت در مراسمات بود. ولي در كل بمبارانهاي خبري مرا با خود برد. چرا كه به ما تلقين ميشد كه مقام معظم رهبري در مورد انتخابات در اشتباه هستند و حق را فداي مصلحت ميكنند. از طرفي اينچنين به ما تلقين ميشد كه صدا و سيما دروغ ميگويد لذا امروز هم اغلب جامعه به سمت ماهواره گرايش پيدا كرده و اين ماهواره و شبكههاي ضد انقلاب فارسي زبان در كشور بدترين چيز است.
وي در ادامه بيان دفاعيات خود تاكيد كرد: در زندان در جوي آرام و سالم توانستم فكر كرده و البته گوش دادن به شايعات را كنار گذاشته و به نتيجه رسيدم. ولي اين را هم بايد در كل بگويم كه سانسور روزنامهها باعث ميشد كه ما به سمت سايتها و منابع غيررسمي برويم از اين رو جو ايجاد شده به ما اجازه فكر كردن در مورد اقدامات خود را نميداد.
متهم پرونده اول در ادامه با اشاره به فعاليت خود در ستاد يكي از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري عنوان كرد: در ستادي فعاليت داشتم كه با بمباران خبري ميگفتند كه ميرحسين موسوي پيروز انتخابات است، البته در ستاد استان سمنان ميرحسين موسوي هم حضور داشتم و در آنجا نظرسنجيهايي به نقل از وزارت اطلاعات، وزارت كشور و ديگر نظرسنجيها براي ما ارسال ميشد كه همه آن نظرسنجيها ميرحسين موسوي را پيروز انتخابات اعلام ميكرد.
وي در ادامه با اشاره به جو ايجاد شده در خصوص پيروزي ميرحسين در انتخابات رياست جمهوري اظهار داشت: اين جو به نحوي پيش رفته بود كه در جلسه پرسش و پاسخ موسوي با دانشجويان، دانشجويي پشت تريبون رفته و وي را رئيسجمهور موسوي خطاب كرد و پس از بيان اين جمله، جلسه به هم ريخت و همه در خوشحالي بيان اين جمله كف و سوت ميزدند از اين رو همه بايد بدانند كه چه جوي در آن زمان حاكم شده بود و ما با اين توهم در انتخابات شركت كرديم.
متهم پرونده اول دادگاه رسيدگي به اتهامات اغتشاشگران روز عاشورا با اشاره به حوادث پس از انتخابات تاكيد كرد: پس از انتخابات وقتي ديديم ميرحسين موسوي 30 درصد از مجموع آرا را كسب كرده و همه آن نظرسنجيهايي كه آراي وي را بالاي 50 درصد اعلام كرده بودند، دروغ بوده است لذا اين فكر به ذهنمان آمد كه در انتخابات تقلب شده است. البته بيانيهها و مصاحبهها نيز اذهان همه را به همين امر سوق ميداد. وي افزود: اين جو به نحوي شده بود كه برخي خواص هم حتي در مراسم تنفيذ و تحليف رئيسجمهور شركت نكردند البته جو ديگري هم وجود داشت و آن اينكه ميگفتند در ايران كودتاي سياسي صورت گرفته و به ما اين موضع را القا كرده و از ما ميخواستند كه شما بايد حق خودتان را بگيريد.
متهم پرونده اول ادامه داد: ما به كساني اعتماد كرديم كه منافق نبودند بلكه مسئولان سابق همين نظام بودند البته هيچ كدام از دوستان من هم نميدانستند كه آيا در انتخابات تقلب شده يا نه، لذا به كساني اعتماد كرديم ولي امروز آنها پشت ما را خالي كرده و ما اينجا در دادگاه هستيم. وي با اشاره به اتهام اقدام عليه نظام نيز گفت: تا اين حد عقل دارم كه نظام اسلامي حداقل چيزي كه برايم فراهم كرده، امنيت است لذا چه دليلي دارد عليه نظام اقدام كرده باشم.
متهم پرونده اول در ادامه جلسه با طرح ادعايي عجيب گفت: با انگيزه خدمت به مملكت در خيابانها حاضر ميشدم و با استفاده از سايت سازمان مجاهدين كه درون نظام فعال است، ميتوانم ادعاهايم را اثبات كنم. البته براي مقابله با باند فسادي كه به من القا شده بود و با مركزيت دولت اين باند فعاليت ميكرد، سنگ به دست ميگرفتم. وي در ادامه گفت: بنده چند بيانيه هم از مجموع بيانيههاي ساختارشكنانه دفتر تحكيم وحدت طيف علامه را نيز امضا كردم ولي در كل پس از پرتاب سنگهايي كه به كسي هم نميخورد به دليل تخليه احساسات، حتي احساس راحتي هم ميكردم.
صحبتهای وکیل مدافع متهم اول
در ادامه جلسه وكيل مدافع اين متهم در طي سخناني در دفاع از موكل خود، اظهار داشت: براي تحقق جرم سه ركن وجود دارد و در بزه افساد فيالارض اعلام شده در مورد موكلم اين سه ركن وجود ندارد. لذا آيا موكلم كه دانشجو است، با توجه به مطالب ارائه شده انگيزه ايجاد رعب و هراس و سلب امنيت مردم را داشته است. وي افزود: جواني كه به وي القاي تقلب در انتخابات را كردهاند هيچ گاه قصد ايجاد رعب و وحشت را نداشته و صرفا به قصد اعتراض وارد تجمعات غيرقانوني شده و هيچ دشمني با نظام هم ندارد.
وكيل مدافع پرونده متهم اول در ادامه تصريح كرد: با توجه به سن و سال موكلم كه تحت تاثير شرايط به وجود آمده قرار گرفته استدعا دارم با در نظر گرفتن شرايط مذكور با عطوفت همراه با عفو در مورد وي رفتار شود.
در ادامه جلسه متهم مجددا در بيان آخرين دفاعيات خود اين چنين گفت: بنده اشتباهاتي كرده و اين اشتباهات را قبول دارم چرا كه در مورد منابع خبري خود تحقيق جامعي نكردم به طور مثال موسسهاي كه به نام امام پس از اهانت به ايشان بيانيه داد و ما را به بيراهه برد، شما هم ميتوانيد ببينيد چه كساني در اين موسسه هستند. من فكر ميكردم رهبري در مورد انتخابات اشتباه ميكند ولي امروز ميفهمم و ميدانم كه ما اشتباه كرديم لذا از ايشان عذرخواهي ميكنم.
مدعی العموم :معترض نیستند معاندند
در ادامه جلسه نماينده مدعيالعموم طي سخناني در خصوص اتهامات وارده نسبت به اين متهم تاكيد كرد:هر حكومتي حق دارد از خود دفاع كند و اگر ما بخواهيم اين متهم را به عنوان معترض بناميم بله ميتوان وي را در همان هفتههاي اول معترض ناميد ولي تا چه زماني حكومت ميتواند يك نفر را معترض بنامد. وي افزود: امروز ديگر كساني كه به خيابانها ميآيند معترض نيستند بلكه معاند هستند و نبايد با اصطلاحات حقوق بشري غرب فريب خورد لذا قابل قبول نيست كه اين متهم را معترض بناميم. نماينده دادستان اضافه كرد: متهم خود ميگويد كه ما با فراخوان ضد انقلاب وارد صحنه شديم، همان رسانههايي كه شما را دعوت به آزادي كردند ببينيد كه امروز با فلسطين و برخي كشورهاي ديگر چه طور برخورد ميكنند.
متهم پرونده دوم: اهل خشونت نیستیم
در ادامه رسيدگي به اتهامات تعدادي ازدستگیرشدگان روز عاشورا به پرونده متهم دوم نيز رسيدگي شد و بنا به درخواست نماينده دادستان فيلم ارتكاب جرم اين متهم در دادگاه پخش شد. متهم پرونده دوم كه به گفته دادستان به اجتماع و تباني براي اتخاذ جرم عليه امنيت ملي، تخريب و آتشزدن اموال عمومي و شركت در اغتشاشات روز عاشورا به دعوت رسانههاي بيگانه متهم است به دستور قاضي صلواتي براي دفاع از خود در جايگاه قرار گرفت و اظهار داشت: جناب آقاي قاضي در انتخابات اخير 80 الي 90 درصد مردم هيجاني شده بودند و اين در همه مردم محسوس بود من هم در حوادث بعد از انتخابات هيجاني شده بودند.
وي با بيان اينكه از طريق BBC از اجتماع و اغتشاش در روز عاشورا مطلع شده بوده است، گفت: ساعت 11:15 از خانه بيرون آمده و در زير پل كالج اقدام به شعار دادن كردم اما حقيقت اين است زماني كه زير پل كالج رسيدم و ديدم كه عدهاي در حال حمله به ماموران امنيتي هستند سعي كردم وضعيت را آرام كنم و به سمت نيروهاي امنيتي رفتم و خطاب به مردم گفتم كه ماموران را نزنيد. اين متهم پرونده دوم ادامه داد: در اين حادثه زخمي شدم و سرم دچار خونريزي شد در حالي كه به سمت پارك دانشجو در حال حركت بودم يكي از كلاههاي ماموران امنيتي را كه زمين افتاده بود برداشته و روي سرم گذاشتم و به سمت خيابان رودكي رفتم و در بين راه يك پارچه سبز پيدا كرده و دور گردنم انداختم.
اين متهم تصريح كرد:زماني كه اغتشاشات را در روز عاشورا ديدم برايم قابل تصور نبود كه وضعيت اينگونه بشود اما نتوانستم خودم را كنترل كنم و در حقيقت، جو زده شدم. وي كه حوادث روز عاشورا را همچون شب چهارشنبه سوري توصيف ميكرد، خاطر نشان كرد: اي كاش دستم قطع ميشد و اقدام عليه ارزشهاي خودم نميكرد. اي كاش به جاي آنكه سطل آشغال را آتش ميزدم خودم را آتش ميزدم. وي گفت: در آن مكاني كه من اقدام هنجارشكنانه انجام داده بودم دهها سال بود كه شربت نذري براي امام حسين پخش ميكردم كه اين براي من غيرقابل قبول است و من امروز شرمنده امامحسين هستم.
اين متهم پرونده دوم با بيان اينكه كانديداي مورد حمايت وي و برخي نخبگان به وي ستم كردهاند، اظهار داشت: آقاي قاضي در همه جاي دنيا رسم بر اين است كه صندوقهاي رأي نتيجه انتخابات را مشخص ميكند اما برخي كانديدا به اين صندوقها اعتماد نكردند تا ما نيز به فضاي جامعه بدبين شويم. وي افزود: من ميخواستم بدانم كه معترضين چقدر هستند و براي همين در خيابان حاضر شدهام. اين متهم در پاسخ به اين سئوال قاضي صلواتي كه تصاوير حاكي از حمله شما به ماموران امنيتي دارد اما شما ادعا ميكنيد كه در حال كمك به ماموران امنيتي بودهايد، گفت: آقاي قاضي من قسم ميخورم كه اهل دست بلند كردم نيستم، اهل خشونت نيستم و فقط به اين مامور امنيتي كمك كردم لطفا اين را نفرماييد.
قاضي صلواتي خطاب به اين متهم گفت: شما چهارشنبهسوري را با روز عاشورا قياس ميكنيد آيا تفاوت اين دو روز را نميدانيد كه متهم گفت، آقاي قاضي من قصد اهانت نداشتم. فقط ميخواستم شرايط را براي شما توصيف كنم.
وكيل مدافع متهم پرونده دوم براي دفاع از موكل خود در جايگاه قرار گرفت و ضمن تشكر از قاضي و نماينده دادستان اظهار داشت: آقاي قاضي موكل من كه مواردي كه نماينده دادستان به آن اشاره كرده است اعتراف كرده اما بايد قبول كنيم كه وي تحت تاثير شرايط قرار گرفته است و بدون قصد قبلي اين اعمال را انجام داده است.
وي افزود: موكل من هيچ فعاليت حزبي بر عليه نظام نداشته و با هيچ گروه ضد انقلاب همكاري نكرده است بر همين اساس از شما ميخواهم تا مراعات ماده 22، 25 و 728 قانون مجازات اسلامي را در خصوص موكلم مراعات كنيم. متهم پرونده دوم بنا به در خواست قاضي صلواتي براي ايراد آخرين دفاعيات خود گفت: آقاي قاضي در ابتداي جلسه گفتيد كه بالاتر از قاضي تنها خداست و به خاطر خدا به من لطف كنيد. من هيچي جزء اينكه بگويم اشتباه كردم را ندارم كه بگويم. وي خطاب به قاضي گفت: آقاي قاضي كانديداي شكست خورده اطرافيان و طرفداران آنها و حتي كساني كه راهشان را ادامه ميدهند ما را تحت تاثير قرار دادهاند و البته بايد بگويم كه من اشتباه كردم.
متهم پرونده سوم: صداي آمريكا فريبم داد!
در ادامه دادگاه پرونده متهم سوم نيز رسيدگي شد و فراهاني نماينده دادستان به درخواست قاضي صلواتي كيفر خواست اين متهم را قرائت كرد و گفت: مقابله با اسلاميت نظام و اصل ولايت فقيه اقدام عليه نظام از طريق شركت در اجتماعات غيرقانوني و همچنين اهانت به مقام معظم رهبري و استفاده از تجهيزات ماهواره از جمله اتهامات متهم پرونده سوم است.
متهم پرونده سوم كه به درخواست قاضي براي دفاع از خود در جايگاه قرار گرفته بود در دفاعيات خود، اظهار داشت: آقاي قاضي در انتخابات اخير به اين دليل كه نميدانستند كدام جريان در مناظره درست ميگويد شركت نكردم.
وي با اشاره به حضور در اغتشاشات بعد از انتخابات تصريح كرد: در اجتماعات و اغتشاشات اخير شركت كردهام اما بعد از اينكه مقام معظم رهبري فرمودند كه در تجمعات غيرقانوني شركت نكنيد از ادامه حضور در اغتشاشات و تجمعات صرف نظر كردهام.
متهم پرونده سوم با بيان اينكه در اغتشاشات 13 آبان حضور نداشته است، يادآور شد: آقاي قاضي، احساس ميكردم كه عدهاي مردم را ميزنند و اين از طريق صداي آمريكا به من القا شده بود بر همين اساس تصميم گرفتم تا در روز عاشورا در تجمعات شركت كنم. وي افزود: خانم باردار من سعي ميكرد كه جلوي من را بگيرد اما من وي را هول دادم و به سمت خيابان حركت كردم. اين متهم پرونده سوم خاطر نشان كرد: زماني كه به ميدان امامحسين رسيدم از آن تجمعي كه صداي آمريكا گفته بود خبري نبود بر همين اساس به سمت ميدان سپاه رفتم، 30 نفر در آنجا حضور داشتند كه به نظر 20 نفر آنها مثل من تحت تاثير قرار گرفته بودند. من عليه نظام شعار ندادم و فقط عليه مقامات نظام شعار ميدادم. به جان همسرم قسم
نميدانم كه چه شد عليه اصل ولايت فقيه شعار دادم.
اين متهم پرونده سوم افزود: زماني كه به خانه آمدهام و تصوير خودم را در تلويزيون ديدم ناراحت شدم و به خودم گفتم كه من مشكلي با دين نداشتم چرا در اغتشاشاتي كه عليه دين شعار دادم شركت كردهام. وي ادامه داد: بعد از اغتشاشات روز عاشورا مو و ريش خود را كوتاه كردم تا شناخته نشوم و به سمت ساري متواري شدم و چندين شب در شهرهاي آمل، قائمشهر و آستارا ماندم و در نهايت به تهران آمدم. متهم پرونده سوم گفت: زماني كه به منزل خودم آمدم احساس ميكردم كه ديگر ماموران امنيتي با من كاري ندارند اما آنها به مقابله در ما آمدند تا من را دستگير كنند در همين زمان به سرعت متواري شدم و با يكي از دوستان خود تماس گرفته و درخواست كمك كردم، اين دوستم به من گفت به كرمان بروم و با يكي از اعضاي كموله ،آشنا شوم تا وي من را نجات دهد.
وي ادامه داد: به دليل وابستگي شديدي كه با همسرم داشتم با وي تماس گرفتم تا به منزل دوستم بيايد كه من او را ببينم. اما در اين حين دستگير شدم. متهم پرونده سوم با بيان اينكه قبل از دستگيري ذهنيت منفي از دستگاه قضايي و نيروهاي امنيتي در ذهن وي متبادل شده بود، خاطر نشان كرد: بعد از دستگيري برخورد خوب نيروهاي امنيتي با من موجب تغيير اين ذهنيت شد به طوري كه حتي من با بازجوهايم در يك مكان غذا ميخوريم. وي در خصوص انگيزهاش از شركت در اغتشاشات روز عاشورا گفت: آقاي قاضي من احساس ميكردم كه در منزل نشستهام اما زن و بچه مردم در خيابانها كتك ميخورند اما زماني كه در اغتشاشات شركت كردهام باورم شد كه اين احساس من درست نبوده است.
متهم پرونده سوم در پاسخ به اين سئوال قاضي كه آيا شما از حضور فرقه ضاله بهايي است، منافقين و سلطنتطلبان در اغتشاشات باخبر بوديد يا نه، گفت: آقاي قاضي
صداي آمريكا ميگفت كه مردم در تجمعات شركت ميكنند و من حرفهايي آنها را باور ميكنم.
وكيل مدافع متهم پرونده سوم بنا به درخواست قاضي صلواتي به جهت دفاع از موكل خود در جايگاه حاضر شد و گفت: هدف قانونگذار اين بوده است كه متهم و يا مجرم تربيت و اصلاح شود. وي افزود: موكل من هيچ فعلي كه مشمول محاربه باشد را انجام نداده و با ماموران امنيتي درگير نشده است. وي خطاب به قاضي گفت: آقاي قاضي با عنايت به توبه شرعي موكلم، جوان و متاهل بودن وي از شما نميخواهم كه ماده 25 قانون اساسي را در خصوص موكلم اعمال كنيد.
متهم پرونده سوم در آخرين دفاعيات خود گفت: من امروز شرمنده هستم به اين خاطر كه عروسك خيمهشبازي صدا و آمريكا بودهام بر همين اساس از مقام معظم رهبري و ملت ايران عذر ميخواهم و از شما ميخواهم فرصتي دوباره براي بازگشت من به جامعه بدهيد. نماينده دادستان نيز در پايان گفت: اين متهم عالمانه و عامدانه در اغتشاشات وجود داشته و به اين مسئله اذعان دارد و اعتراف ميكند كه به دعوت رسانههاي بيگانه در خيابانها حاضر شدهاند و اين يك تباني نانوشته است كه ماده 610 در خصوص وي محرز است.
متهم چهارم: در زندان با اسلام آشنا شدم
در ادامه جلسه رسيدگي به اتهامات متهمان اغتشاشات روز عاشورا دادگاه به اتهامات متهم پرونده چهارم نيز رسيدگي كرد. در ابتدا نماينده دادستان كيفر خواست انفرادي اين متهم را قرائت كرد كه در بخشهايي از اين كيفر خواست آمده است كه موضوع پرونده متهم ارتباط با سفارت آلمان در تهران و مسايل اخلاقي است. وي افزود: اجتماع و تباني عليه امنيت كشور، فعاليت تبليغي عليه نظام و استفاده از وسايل دريافت برنامههاي ماهواره اتهامات وي است.
نماينده دادستان در ادامه تصريح كرد: متهم به صراحت در مورد حضور در تجمعات غيرقانوني، تشويق ديگران براي حضور در اين تجمعات و ارسال ايميلها و پيامك هاي تخريبي اعتراف کرد و با توجه به گزارش وزارت اطلاعات، اعترافات وي و ساير قرائن موجود اتهامات وي مستند به ماده 610 و مواد ديگر قانون مجازات اسلامي ميباشد لذا طبق مقررات از دادگاه خواستار مجازات وي را دارم. وي خاطر نشان كرد: اتهامات ارتباط مشكوك با ديپلماتها، جاسوسي براي سفارتخانه و ارتباط نامشروع براي اين متهم همچنان مفتوح است.
در ادامه اين جلسه متهم در بيان دفاع از خود طي سخناني گفت: تا دو ماه قبل از انتخابات اصلا از برگزاري انتخابات در ايران اطلاع نداشتم ولي پس از مدتي توسط يكي از اساتيد اين خبر به دستم رسيد. وي افزود: يك هفته قبل از انتخابات مشاهده كردم روي ماشينها نوارهاي سبزي بسته شده است و چند روز بعد هم پس از مدتها عكس ميرحسين موسوي را ديدم و فهميدم كه وي 20 سال پيش در ايران نخستوزير بوده است. اين متهم ادامه داد: شب اول پس از برگزاري انتخابات استاد دانشگاهي با بنده تماس گرفته و گفت كه خوشحال باش كه موسوي پيروز انتخابات شده است البته بعد از ساعاتي يكي ديگر از متهماني كه در حال حاضر در دادگاه حضور دارد به بنده گفت كه احمدينژاد پيروز شده است.
وي خاطر نشان كرد: زماني كه بحث تقلب در انتخابات تازه شروع بود بنده شبكههاي تلويزيوني BBC و CNN را نگاه ميكردم در اين شبكهها تصاويري از آتشزدن اموال پخش ميشد. اين متهم شركت در حوادث روز عاشورا ادامه داد: در راهپيماييهاي متعددي از جمله راهپيماييهاي انقلاب تا آزادي شركت ميكردم البته شعار نميدادم چون راهپيماييها به صورت سكوت برگزار ميشد. وي با اشاره به حضور خود در تجمع جماران نيز اظهار داشت: در تجمع جماران هم حضور داشتهام ولي هيچ وقت شعار نميدادم و وقتي كه شنيدم رهبر انقلاب گفتهاند در راهپيماييها شركت نكنيد من هم ديگر در اين تجمعات شركت نميكردم. به دليل اينكه اعتقاد داشتم. اين متهم در ادامه بيان دفاعيات خود تاكيد كرد: شعارهاي معترضان پس از مدتي از بحث تقلب به موضوع اعدام كشيده شد از اين رو من هم ديگر مسائل را رها كرده و ديگر سمت آنها نرفتم.
وي با اشاره به آشنايي خود و همكاري با ديپلماتهاي سفارت آلمان در تهران گفت: دو سال پيش در رستوران با يكي از ديپلماتها به دليل اينكه زبان انگليسي را خوب بلد بودم آشنا شده و بعد هم كم كم با وي ارتباط برقرار كرده و در جشنهاي آنها شركت ميكردم. البته قبول دارم كه در اين جشنها حدود اسلامي اصلاً رعايت نميشد. اين متهم در ادامه اظهار داشت: در اين مراسمات حضور داشتم ولي در كار ارتباط خاصي با هيچ كس به غير از دو نفر كه با آنها آشنا بودم، نداشتم و تا سه ماه پيش هم ارتباط ما فقط در حد گردش و تفريح با ديپلماتها بود البته بعدها يك ايميل از سوي فردي برايم آمد كه در آن ايميل آدرس شخصي كه ادعا شده بود شكنجهگر است پيدا شده و خواسته شده بود كه مردم به خانه فرد ريخته و وي را كتك بزنند.
البته بعدها مردم به خانه اين فرد ريخته و به نحو شديدي آن فرد را كتك زدهاند ولي پس از اين اتفاق مشخص شد كه اين فرد شكنجهگر نبوده، من فقط همين ايميل را به ديپلمات آلماني ارسال كردم. كه البته مرتكب اشتباه شدهام.
وي افزود: پس از ارسال آن ايميل به ديپلمات آلماني وي به من در ايميلي پاسخ داد كه تو چقدر عقب هستي اين خبرها را ما از مدتها قبل داشتيم. متهم پرونده چهارم در دادگاه امروز خاطر نشان كرد: يك كيسه دستبند سبز توسط يكي از ديپلماتهاي آلماني بين افراد توزيع ميشد ولي من اصلاً توجه به اين اقدامات ديپلماتها نداشتم. البته اين را هم بگويم كه روي دستبندها به زبان انگليسي نوشته شده بود كه « من ندا هستم» لذا مشخص بود كه آنها را در ايران تهيه نكردهاند.
وي با بيان اينكه ما همراه با رهبران سبز در جريان جنبش سبز قرار داشتيم، تصريح كرد: ما حتي براي بسيجيها هم گريه ميكرديم و با اينكه با سفرا در ارتباط بودم ولي اصلا به سفارتخانههاي آنها نميرفتم. وي در ادامه با اشاره به رفتار كارشناسان پرونده خود با وي اظهار داشت: به خاطر رفتار اسلامي كه با من در زندان شد امروز با اسلام بيشتر آشنا شدهام؛ ما شنيديم، اعتماد كرديم و جلو رفتهايم لذا همه آنهايي كه امروز در هياهوي هستند به فكر 22 بهمن ميباشند، به آنها توصيه ميكنم به جاي اينكه BBC و CNN را نگاه كنند به سخنان ما گوش بدهند.
وي با اشاره به ارتباط خود با برخي ديپلماتهاي آلماني اظهار داشت: از طريق ايميل با ديپلماتها در ارتباط بودهام البته اين ارتباط سياسي نبود و فقط براي آگاهي صورت ميگرفت چرا كه من دوست زيادي ندارم. وي با بيان اينكه در پارتيهاي شبانه ديپلماتهاي آلماني شركت ميكردم اظهار داشت: پس از خروج برخي ديپلماتها از ايران همچنان با آنها در ارتباط بودهام ولي
ارتباط من با دیپلمات های آلمانی فقط در حد احوالپرسي بود.
در ادامه جلسه وكيل مدافع اين متهم گفت: همانطور كه موكلم هم بيان كرد: موكلم صرف نظر از ندامت اگر دقتي در تحقيقاتي به عمل آمده از وي صورت گيرد مشخص ميشود كه موكل ناآگاهانه و اينكه به اظهارات برخي خواص و سياسيون اعتماد كرده است در راهپيماييها حضور يافته و از طرفي هم با آشنايي با دو ديپلمات آلماني در اين راهپيماييها شركت كرده است. وي افزود: موكلم بازيچه دو ديپلمات آلماني شده و البته در تحقيقات هم مشخص شد كه آنها با شيطنت و سوء استفاده از جوانان قصد تبليغ عليه نظام را داشتهاند. لذا موكلم از آنها نيز شكايت دارد.
متهم پنجم: تحت تاثیر تصاویر شبکه های بیگانه بودم
در ادامه برگزاري چهارمين جلسه علني دادگاه رسيدگي به اتهامات متهمان اغتشاشات روز عاشورا به پرونده پنجمين متهم رسيدگي شد. در ابتدا نماينده مدعيالعموم پيش از قرائت كيفرخواست موضوع پرونده را ارتباط با سفارت آلمان اعلام كرد. در بخشهايي از كيفرخواست اين متهم آمده است که وی متولد شهر منچستر انگليس، ساكن تهران و مدرس خصوصي زبان انگليسي ميباشد كه اتهاماتي از قبيل اجتماع و تباني عليه امنيت كشور، فعاليت تبليغي عليه نظام،توهين به مقامات ارشد نظام و استفاده از وسايل دريافت ماهواره دارد. وي افزود: متهم در مراحل مختلف بازجويي به اقدامات خود از جمله تحريك ديگران براي حضور در اغتشاشات، توهين به مسئولان و موارد ديگر صراحتاً اقرار كرده كه اين اعترافات با شواهد موجود منطبق است.
نماينده دادستان در ادامه خاطرنشان كرد: با توجه به گزارش وزارت اطلاعات، تصاوير و متون موجود در تحريك افراد و البته اقارير صريح متهم،جرائم ارتكابي محرز است لذا بر اساس مواد 610، 514، 609، 165، 168 و 174 قانون مجازات اسلامي تقاضاي محاكمه و مجازات نامبرده را دارد. وي تصريح كرد: پرونده متهم در باره اتهامات جاسوسي و ارتباط غير اخلاقي با بيگانگان مفتوح است. در ادامه جلسه متهم طي سخناني در بيان دفاع از خود اظهار داشت: بنده در تجمعاتي از جمله تجمع جماران شركت كردم ولي پس از اينكه وضعيت به هم ريخته شد، ديگر در اين تجمعات حضور نيافتم.
وي افزود: من تحت تاثير جنبش سبز قرار گرفته بودم ولي در حال حاضر با آگاهي به وجود آمده فهميدهام كه در اشتباه بوده و تحت تاثير فيلمها و تصاويري كه در شبكههاي بيگانه پخش مي شد، قرار داشتم. متهم پرونده پنجم در دادگاه امروز اضافه كرد:اطلاعاتي را از شبكههاي تلويزيوني VOA و BBC ميگرفتم. وي ادامه داد: دو سال پيش با برخي ديپلماتهاي آلماني آشنا شده و در جشنهاي آنها شركت كردم. البته تنها با آنها دوستي داشتم ولي پس از مدتي اين ديپلماتهاي آلماني دستبند سبزي با عنوان "من ندا هستم " هديه دادند، و من هم اصلا به اين فكر نكردم كه چرا يك بيگانه اين هديه را به من ميدهد.
اين متهم در ادامه در پاسخ به اين سوال قاضي صلواتي كه از وي پرسيد شما تابعيت انگليسي هم داريد لذا با چه هدفي در تجمعات حضور يافتهايد، اظهار داشت: بنده كشور اصلي خود را ايران ميدانم چون ايران جذبه خاصي دارد البته در تجمعات نيز با نيت خوبي شركت ميكردم و اصلاً فكر نميكردم كه اقداماتم به نفع كشور ديگري باشد. وي اضافه كرد: قبل از اينكه دستگير هم بشوم وقتي ديپلماتهاي آلماني از كشور خارج شده بودند با يكي از آنها از طريق ايميل ارتباط داشتم ولي فقط هدفم از اين ارتباط دوستي ساده بود.
در ادامه جلسه وكيل مدافع اين متهم در دفاع از اتهامات وارده نسبت به موكل خود گفت: براي موكلم 5 اتهام ذكر شده البته وي طبق اقارير خود سوء نيتي از اينكه در تجمعات غيرقانوني حضور داشته، نداشته است. وي افزود: اگر جنبش سبز غيرقانوني است چرا در مورد اين جنبش اقدامات لازم صورت نگرفته در غير اينصورت اتهامات مربوط به اين موضوع در مورد موكلم منتفي است. وكيل مدافع اين متهم در ادامه خاطرنشان كرد: از رئيس دادگاه ميخواهم باتوجه و عنايت به اينكه موكلم اقرار به اشتباهات خود در عين جواني كرده است،مورد رأفت اسلامي قرار بگيرد.
|