صدور حکم اعدام برای يک نظامی به
نام علی محمدی مقدم خبرگزاری هرانا: دادسرای نظامی استان تهران، يک نظامی به نام علی محمدی مقدم را به اعدام محکوم کرد.
جلسه رسيدگی به پرونده علی محمدی مقدم، يکی از نظاميان به جرم اقدام عليه امنيت ملی تشکيل شد.
در اين جلسه دادسرای نظامی استان تهران، نامبرده را در مورد اتهام اقدام عليه امنيت ملی از طريق جاسوسی مجرم شناخت و محمدی مقدم را به اعدام محکوم کرد.
گفتنی است، هم اکنون وی درسالن ۵ اندرزگاه هفت زندان اوين نگهداری می شود.
----
دیدار نوروزی برخی از گروههای اصلاح طلب با خانواده باقی
"با وجود تامین وثیقه برای عمادالدین باقی از هفته پایانی سال 88، وی هنوز
در سلول بسته بند 240 زندان اوین در بازداشت موقت به سر می برد" فاطمه
کمالی همسرعمادالدین باقی در دیدار نوروزی گروهی از فعالان اصلاح طلب با
خانواده باقی با بیان این خبر ، افزود:"دو هفته قبل از پایان سال، مقامات
قضایی در پاسخ پیگیری ما راجع به وضعیت آقای باقی به ما اعلام کردند خبرهای
خوشی از وضعیت ایشان در پایان سال خواهند داشت و در هفته آخر سال از
دادسرای مستقر از زندان اوین تماس گرفته و مبلغ وثیقه برای تامین اعلام شد
که بلافاصله تامین گردید . حتی از سوی دادسرا ی مستقر در زند ان اوین و
زندان اعلام شد روز سه شنبه آخر سال آقای باقی آزاد می شود اما با وجود
ساعت ها ایستادن خانواده و دوستان جلوی درب اوین باقی آزاد نشد."
همسر باقی از اینکه چه کسی یا چه نهادی با آزادی باقی علی رغم تودیع وثیقه
مخالفت کرده است اظهار بی اطلاعی کرد و گفت:" متاسفانه با وجود اینکه ما را
به آزادی باقی امیدوار کرده بودند و ما روزهای پایانی سال منتظر آزادی او
بودیم، او تنها دو ساعت مانده به تحویل سال از زندان تماس تلفنی 2-3 دقیقه
ای گرفت و ما پس از مدت ها تنها در این حد صدای او را شنیدیم که تبریک سال
نو بگوید و برای همه آرزوی سالی خوش نماید. او در این تماس یادآور شد که ده
روز پیش به او قرار وثیقه ابلاغ شده و کارشناس او هم روز دوشنبه هفته گذشته
خداحافظی کرده و از وثیقه صادر شده به او خبر داده است."
به گفته همسر باقی وی هنوز در سلول بسته 2-3 نفره بدون هیچ امکاناتی به سر
می بردوحتی از دسترسی به کتاب هم محروم است. فاطمه کمالی نسبت به اینکه در
مدت سه ماه بازداشت باقی فرزندانش تنها یک بار اجازه ملاقات با پدرشان را
داشتند ابراز تاسف کرد و گفت:"باقی تماس تلفنی منظمی هم ندارد و بعضا دو
بار در ماه به مدت کوتاهی تماس گرفته است.باقی از این مدت حدود 50 روز را
در سلول انفرادی در خلاء مطلق بوده و پس از آن در سلول های بسته 2-3 نفره
به سر برده است." اتهام باقی گفت و گو با آیت الله منتظری بوده که پس از
فوت آن فقیه توسط شبکه خبری بی بی سی پخش شد. همسر باقی در این باره گفت:"
این گفت و گو دو سال پیش و قبل از راه اندازی شبکه بی بی سی ضبط شده بود."
وی اظهار امیدواری کرد که با وجود اظهارات معاونین دادستان مبنی بر خبر خوش
و آزادی باقی پیش از شروع سال جدید، این امر لااقل در روزهای ابتدایی شروع
به کار در سال 89 محقق شود و شاهد آزادی باقی و همه زندانیان سیاسی باشیم.
دراین دیدار با خانواده باقی جمعی از اعضای گروههای اصلاح طلب مانند جبهه
مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب حضور داشتند.
----
نامه تکاندهنده سعيد ملکپور از بند ۳۵۰ اوين، شرح بازجويی، شکنجه و اخذ اعترافات اجباری از وی
کميته گزارشگران حقوق بشر: سعيد ملکپور، در مهرماه سال ۸۷ بازداشت شد و از آن تاريخ در زندان اوين به سر میبرد.
وی متولد خرداد ماه ١٣٥٤، فارغ التحصيل رشته مهندسی متالورژی از دانشگاه صنعتی شريف با سابقهی کار کارشناسی در شرکت ايران خودرو، مرکز تحقيقات رازی و يکی از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است. وی در سال گذشته موفق به اخذ پذيرش از دانشگاه ويکتوريا کانادا جهت ادامه تحصيل در مقطع کارشناسی ارشد شد.
ملکپور در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ايران بازداشت شد. وی از سال ۲۰۰۵ ميلادی در کشور کانادا به طراحی وبسايت اشتغال داشت.
اين زندانی سياسی در رابطه با پروندهی موسوم به «مضلين ۲» مربوط به جرايم اينترنتی بازداشت شد. در اواخر سال ۸۷ گزارشی توسط گروهی که خود را از اعضای سپاه پاسداران معرفی میکرد منتشر شد. متن اين اطلاعيه در خصوص متهمانی بود که عضو چندين «شبکهی فساد اينترنتی» معرفی شده بودند.
مشابه اين برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ايران تکرار شد. اينبار گزارشهايی با عنوان «نبرد سايبری سپاه پاسداران با گروههای فعال در پروژه بیثباتسازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سايبری آمريکا» منتشر شد و رسانههای دولتی نيز در اين زمينه برنامههايی را پخش کردند.
نامهی زير، توسط سعيد ملکپور نوشته شده است. وی بيش از ۱۷ ماه است که در زندان اوين به سر میبرد و به خانواده وی اعلام شده است جلسه بعدی دادگاه او ۲۹ و ۳۰ فروردينماه برگزار خواهد شد.
نامه سعيد ملکپور
اينجانب سعيد ملکپور در تاريخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورين لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و يا نشان دادن کارت شناسايی در اطراف ميدان ونک دستگير شدم. دستگيری به صورت آدم ربايی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسايی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در يک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. يک مامور با جثه بسيار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پايين نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی میگفتند، منتقل کردند. در آنجا چندين مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شديد قرار دادند و به زور مجبورم کردند يک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانيده بودند را امضا نمايم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندين روز درد میکرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سيلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوين منتقل شدم و در يک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمانهای مشخص شده، آن هم با چشم بند امکانپذير بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشم بند از چشم بردارم.
به مدت ۳۲۰ روز تا تاريخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هر گونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها يک مهر و يک جلد قرآن، يک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاريخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوين به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هيچگاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقاتهايی که حداکثر به اندازه انگشتهای يک دست بود، صحبتها توسط يک مامور سپاه شنود میشد و ملاقاتها با حضور مامور همراه بود. تلفن هفتگی نيز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفنها توسط کارکنان يا بازجوها شنود مستقيم میشد و هر گاه راجع به مسائل پرونده با خانوادهام صحبتی میکردم تلفن را قطع میکردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلايلی که ذيل عنوان میکنم هيچگاه امنيت جانی نداشتم و دائما احساس خطر جانی کرده و مورد تهديد بودم.
در تاريخ ۸۸/۹/۳۰ بر ديگر به سلول انفرادی اين بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوين منتقل شدم و تا تاريخ ۸۸/۱۱/۱۹ يعنی ۴۸ روز ديگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهايی به سر بردم. از آن تاريخ تا کنون در بند عمومی زندان اوين، ابتدا در بند قرنطينه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر بردهام. تا کنون بيش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلولهای انفرادی سپری شده و تا کنون هيچگاه اجازه ملاقات با وکيل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماههای ابتدايی توسط گروه پدافند سايبری سپاه تحت انواع شکنجههای روحی روانی و جسمی قرار گرفتهام که برخی از اين شکنجهها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زيادی از اقارير من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهديد خود و خانواده ام و وعده آزادی سريع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و ديکته بازجوها انجام گرفته است.
توضيح اين که اقرارها در حضور بازپرس نيز با حضور بازجوها و تهديد به وخيمتر شدن شدت شکنجهها، جهت جلوگيری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت میگرفت. گاهی هم تهديد میکردند که همسرم را دستگير میکنند و در حضور من شکنجه میکنند. در چند ماه اول دستگيری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجويی قرار میگرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شديد همراه میشد. شکنجهها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجويی بازداشتگاه دو – الف انجام میشد.
اکثر اوقات شکنجهها به صورت گروهی انجام میگرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و ساير اعضای بدنم میزدند. اين کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنچه توسط بازجويان ديکته میشد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربين طبق سناريو دلخواه و نوشته شده توسط آنان میبود. گاهی شکنجهها توام با شوک الکتريکی بود که بسيار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. يک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهديد به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در يکی از بازجويیها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده میشد به قدری زياد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندين بار زير کتک بیهوش شدم که هر بار با پاشيدن آب به صورتم مرا به هوش میآوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونريزی شده است. در سلول را کوبيدم کسی به سراغم نيامد. فردای آن روز مرا در حاليکه نيمه چپ بدنم بیحس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوين منتقل کردند. در درمانگاه اوين، دکتر پس از ديدن وضعيت من بر ضرورت انتقال من به بيمارستان تاکيد کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بيمارستان بقيه الله انتقال يافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بيمارستان نام خود را به زبان بياورم و دستور دادند که خود را محمد سعيدی معرفی کنم و تهديد کردند در صورت سرپيچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را میکشد.
يکی از نگهبانان قبل از من به ديدن پزشک کشيک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقيقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشيک بدون هيچگونه معاينه، آزمايش و عکس راديوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و اين را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجويز کرد. حتی وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست و شو کند دکتر گفت لازم نيست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم. به مدت ۲۰ روز نيمه چپ بدنم بیحس بود و کنترل کمی روی ماهيچههای دست و پای چپم داشتم. بنابراين به سختی راه میرفتم. علاوه بر اين شکنجهها يک بار هم در تاريخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جديد يکی از بازجوها با انبردست تهديد به کشيدن دندانم کرد که منجر به شکستن يکی از دندانهايم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجههای جسمی و بدنی، در مقابل شکنجههای روحی و روانی ناچيز بود.
زندانهای طويل المدت انفرادی (بيش از يک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزيزانم، تهديدات مکرر به دستگيری و شکنجه همسر و خانوادهام در صورت عدم همکاری، تهديد به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگير کردن همسرم و اين قبيل تهديدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هيچ کتاب يا رسانهای دسترسی نداشتم و برای روزها با هيچ کس هم صحبت نبودم.
سخت گيریها و فشارهای روحی و روانی به من و خانوادهام تا حدی پيش رفت که پس از رحلت پدرم در تاريخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسئولين بازداشتگاه و دادسرای جرايم رايانهای از فوت ايشان، مرا که هيچ تماس تلفنی با خانوادهام نداشتم، از اين واقعه بیخبر نگه داشتند تا اين که تقريبا ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه يک تماس ۵ دقيقهای تلفنی با حضور و شنود مستقيم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.
وقتی يکی از بازجوها به نام مسعود گريه و زاری مرا شاهد شد وقيحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نيز به من داده نشد. علاوه بر شکنجههای روحی و روانی، گروه بازجويی اطلاعات سپاه به طور غيرقانونی و غيرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل استنادی برای آن موجود است. همينطور حساب اينترنتی pay pal من نيز دست ايشان است که معلوم نيست چه بر سر آن آمده است. يکی ديگر از موارد شکنجه روحی، وادار کردن من به اجرای سناريوهای ديکتهشده توسط بازجويان سپاه در مقابل دوربين و فيلمبرداری اجباری از من بود. با اين که تيم بازجويی به من قول داده بودند که فيلمها هيچگاه از تلويزيون پخش نخواهد شد و اين فيلمها تنها جهت نمايش برای مسئولان نظام و با قصد گرفتن بودجه برای پروژه گرداب است، چند ماه بعد متوجه شدم که فيلم ها بدون پوشش صورت بارها در ايامی که خانواده ام داغدار پدر تازه درگذشته ام بوده اند، در تلويزيون سراسری به نمايش در آمده است. تيم بازجويی با وجود اطلاع از درگذشت پدرم و با وجود اطلاع از ناراحتی و تالم خانوادهام، دقيقاً در ايام برگزاری مراسم سوم تا هفتم درگذشت پدرم بارها اين فيلمها را پخش کرده که منجر به شديدترين ضربات روحی به خانواده داغدارم خصوصا مادرم شد. به گونهای که مادرم با ديدن تصاوير من در تلويزيون و آن اعترافات دروغين، دچار حمله قلبی گرديد. برخی از مواردی که مرا مجبور به بيان آن در مقابل دوربين کرده بودند، مضحک و به دور از واقعيت بود که از نظر فنی اصلا امکانپذير نمیباشد. برای مثال از من خواستند که در مقابل دوربين از خريداری يک نرمافزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وبسايت خودم صحبت کنم. بايد اضافه میکردم، در صورت بازديد اشخاص از اين سايت، اين نرم افزار بدون آگاهی وی، بر روی کامپيوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپيوترش، حتی زمانی که کامپيوتر خاموش است به دست من می افتد! و به اين ترتيب من از طريق اينترنت از اتاق خواب افراد فيلم تهيه میکردم! با اين که من به بازجوها گفته بودم، چنين مسئلهای از نظر فنی امکانپذير نيست، آنها پاسخ دادند کاری به اين کارها نداشته باش!
شايان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناريوهای کذايی مطابق خواست آنان در مقابل دوربين، علاوه بر تبديل قرار بازداشت به قرار کفالت يا وثيقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفيف در کيفرخواست برايم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کيفرخواست برای من در نظر گرفته می شود و همچنين با چند برابر حساب شدن ايام حبس در سلول انفرادی، میتوانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.
اين وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول های متعدد به من داده شد ولی بعد از پايان فيلم برداری هيچ کدام به اجرا نرسيد. با توجه به موارد فوق، اينجانب در مدت بازداشت موقف، مطابق با بندهای ۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸.۹.۱۴.۱۵.۱۶،۱۷ و ماده ۱ قانون منع شکنجه مصوب ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۱ و بند ۷ قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی، در معرض انواع شکنجههای روحی و روانی قرار داشتهام و مطابق با ماده ۴ قانون منع شکنجه، اقارير من از درجه اعتبار ساقط است و عموم اعترافات من در اثر شکنجه و در جهت کاهش فشار وارده و حمايت از خانوادهام انجام گرفته است. هم اکنون ، يعنی در تاريخ ۸۸/۲۲/۱۲ بعد از گذشت بيش از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت کماکان بلاتکليف بوده و تا کنون ملاقاتی با وکيل قانونی خود نداشتهام و اجازه ملاقات با ايشان به من داده نشده است. با توجه به نوع پرونده و حجم پرونده و نوع اتهامات وارده جهت نوشتن لايحه دفاعيه نياز به استخدام کارشناس رايانه مورد وثوق قوه قضاييه و همچنين دسترسی کافی به کارشناس و وکيل قانونی خود در محيطی مجهز به امکانات فنی مناسب، مانند دسترسی به اينترنت دارم.
لذا تقاضامندم يا با تبديل قرار من به کفالت يا وثيقه موافقت گردد و يا اين امکانات در زندان برايم فراهم گردد.
سعيد ملک پور
۲۲ اسفند ۸۸
----
معترضانی ساده هستیم و کسی ما را نمی شناسد
پنجشنبه, ۵م فروردین, ۱۳۸۹
ما فقط معترضانی ساده به نتایج انتخابات بودیم ورسانه ای نبود که کلامی از ما بنویسد. حق داشتند. چه کسی ما را می شناسد؟ از میان مردم ساده کوچه و خیابان بودیم که به قول بازجوهایمان که خود را کارشناس می خوانند ” حالا کف روی آب هستیم و شده ایم سنگر مخالفان رژیم که پشت آن حکومت را نشانه رفته اند .” سنگرهایی بودیم که به قول بازجوها یکی یکی دارند فتحمان می کنند .” چرا قاچاقچیان ، کلاهبرداران ، فروشندگان سوال های کنکور و دایر کنندگان خانه های فساد شامل عفو و مرخصی و آزادی مشروط می شوند ، اما کسی فکری برای ما نمی
کند؟”
کلمه:جمعی از زندانیان حوادث پس از انتخابات که نام هایی ناشناخته و یا کمتر شناخته شده برای مردم و رسانه ها هستند ،هم زمان با نوروز نامه ای نوشته اند و در آن پرسیده اند :” چرا قاچاقچیان ، کلاهبرداران ، فروشندگان سوال های کنکور و دایر کنندگان خانه های فساد شامل عفو و مرخصی و آزادی مشروط می شوند ، اما کسی فکری برای ما نمی کند؟”این زندانیان سیاسی در نامه خود نوشته اند که رسانه ای نبود که کلامی از ما بنویسد . حق داشتند . چه کسی ما را می شناسد ؟ از میان مردم ساده کوچه و خیابان بودیم که به جرم دریافت و ارسال پیامک و ایمیل ، تماشای تجمع های اعتراضی و همراهی با سکوت معترضان به نتایج انتخابات بازداشت شده بودیم.
متن کامل این نامه را که در اختیار کلمه قرار گرفته است ،می خوانید:
اینجا در اوین صدای پای بهار برای ما قربانیان بی گناه و بی نام و نشان که تصور می کردیم سال نو در کنار خانواده هایمان خواهیم بود ، دیگر به گوش نمی رسد . وعده های آزادی و عفو و مرخصی عملا با مرخصی های کوتاه مدت برای عده ای انگشت شمار آن هم با وثیقه هایی سنگین چند صد میلیون تومانی و میلیارد ی محقق شد .
اما برای ما قربانیان بی نام و نشان داستان به گونه ای دیگر است . در این ۹ ماه به همه جا و هر گروه و انجمنی وصلمان کردند . گویی اصلا در این سرزمین به دنیا نیامده بودیم . حرفمان شده پول اصحاب کهف . یک روز به گروه های مختلف مرتبط می شویم و روز بعدش از ارتباط ما با بیگانگان و جاسوسان پیچیده سخن می گویند .
هر روز یکی از ما به خاطر این جرم های سنگینی که برای ما تراشیده شد ، حکمی می گرفت که تا به حال حکومت به مخالفان و معاندان سرسختش نداده است . به جرم دریافت و ارسال پیامک و ایمیل ، تماشای تجمع های اعتراضی و همراهی با سکوت معترضان به نتایج انتخابات به محاربه و توهین به مقامات ، تبلیغ علیه نظام اسلامی و تجمع و تبانی و … ، در دادگاه هایی بدون حضور وکیل مدافع و گاه در نبود نماینده دادستان به احکامی بیش از ۵ سال و شش سال محکوم شدیم .
ما فقط معترضانی ساده به نتایج انتخابات بودیم ورسانه ای نبود که کلامی از ما بنویسد . حق داشتند . چه کسی ما را می شناسد ؟ از میان مردم ساده کوچه و خیابان بودیم که به قول بازجوهایمان که خود را کارشناس می خوانند ” حالا کف روی آب هستیم و شده ایم سنگر مخالفان رژیم که پشت آن حکومت را نشانه رفته اند .” سنگرهایی بودیم که به قول بازجوها یکی یکی دارند فتحمان می کنند .
ما نمی دانیم چرا قاچاقچیان ، کلاهبرداران ، فروشندگان سوال های کنکور و دایر کنندگان خانه های فساد شامل عفو و مرخصی و آزادی مشروط می شوند ، اما کسی فکری برای ما نمی کند؟
همچنان و تا ابد امیدمان به خداست . صدای پای بهار می آید و می خواهیم صبور باشیم و امیدوار به روزی که بی گناهیمان ثابت شود .
خدایا نامیدمان نکن.
|