نامه
یک زندانی سیاسی محکوم به اعدام به دبیر کل ملل متحد
ریاست محترم سازمان ملل متحد جناب آقای بان کی مون،
با سلام و نهایت ادب و احترام خدمت شما ریاست محترم سازمان ملل به استحضار
حضرت عالی می رسانم اینجانب مهدی اسلامیان روشنفکر و مدافع حقوق بشر و
زندانی سیاسی که مدت 2 سال است بی گناه تحمل حبس می نمایم و مدت یک سال است
در سلولهای مخوف و انفرادی بند 209 زندان اوین زیر شدیدترین شکنجه ها قرار
داشتم و تمامی این سختیها را به جرم برادر بودن متحمل شدم .
طبق گفته های نادرست معاون امنیت دادستان دادگاه انقلاب پایتخت ایران تهران
به اتهام محاربه، افساد فی ارض ،عضویت در انجمن پادشاهی ،تلاش برای
براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران ،کمک مالی موثر به گروهای ضد انقلاب بی
دلیل و بدون هیچ دلیل و مدرکی و اعترافی توسط قاضی به اعدام محکوم شدم .
و هم اکنون در برابر چوبه دار ایستاده ام و سه نفر از هم بندانم بخصوص
برادر کوچکم (محسن اسلامیان 19 ساله) در تاریخ 21 / 2 / 1388 در شیراز
اعدام شدند و مابقی هم بندانم در زندان اوین بدون هیچ دلیل و مدرکی متحمل
کیفر شدیم .
در این مدت که در انفرادیهای زندان اوین بودم شبها از صدای ناله های دختران
و پسران از خواب بیدار می شدم و تا صبح همراه با داد و فریادهای این
مظلومان با خدای خود راز و نیاز می کردم و می گفتم خدایا کجایی؟ آیا تو
هستی ؟ در این مدت که در 209 اوین بودم متحمل شکنجه های زیادی شدم که گاهی
اوقات از شدت شکنجه خود را با سر به دیوار می کوبیدم و بارها و بارها صدای
غل و زنجیر جوانان این مرز و بوم را می شنیدم که از این سالن به آن سالن می
رفتند .
مدت چهار ماه که در بند عمومی زندان اوین بودم .جوانانی را برای مداو به
بهداری می آوردند که همگی خرد سال یا جوان بودند و به خاطر تجمعات بعد از
انتخابات بشدت شکنجه شده بودند و تمام صورت وبدن آنها متورم و کبود بود که
دل هر آزاده ای به درد می آورد . هر روزی که بنده به بهداری می رفتم
دختران نوجوان را می دیدم که همگی بچه بودند و با لباس کاملا پوشیده و چهرۀ
ترسیده و مضطرب آنها را می دیدم .
آقای بان کی مون آیا حق ما جوانان ایران از زندگی این است؟آیا خداوند ما را
برای زجر کشیدن آفریده است؟ آیا شما که نماینده تمام کشورهای دنیا هستید و
برای بازدید از کشور عزیزمان ایران قصد دارید بیایید .آیا از زندانهایی مثل
اوین و رجائی شهر برای رسیدن به حقیقت بازدید خواهید کرد؟ آیا دین خود را
به خدا و فعالین حقوق بشر و مردم همانگونه که قصم خورده اید ادا می کنید؟
آقای بان کی مون بنده بخاطر دفاع از حقوق زندانیان حدود 8 ماه است که به
زندان رجائی شهر تبعید کردند و در اینجا بارها و بارها نقض حقوق بشر را
مشاهده کردم .بهداشت،درمان،آب و غذا در اینجا بسیار وضعیت اسفناکی دارد. آب
آشامیدنی اینجا کاملا گل آلود و کثیف است . از نظر بهداشت و درمان بسیار در
مضیقه هستیم . دکترهای متخصص در این زندان برای مداوی زندانی وجود ندارد و
بارها و بارها دیده ام که کسانی که به دنبال حق و حقوق خود هستند بشدت از
طرف مامورین زندان مورد ضرب وشتم قرار گرفته و دیده ام که هنگامی کسی را می
خواهند به سلول انفرادی منتقل کنند با دستبند و پابند وی را به سلول انتقال
می کنند و بارها و بارها مشاهده شده بخاطر اشتباهات روسای زندان بشدت با هم
درگیر شدند و تا پای مرگ با هم جنگیدند در اینجا اگر کسی به مداوی اورژانسی
احتیاج داشته باشد چنین امکانی وجود ندارد که متاسفانه ممکن است به مرگ
تبدیل شود .
در چندین مورد مثل روز دوشنبه30 /01 / 1389 یکی از هم زنجیرانمان مورد ضرب
وشتم بسیار شدیدی قرار گرفت و بشدت دست و پای وی و بدن او مصدوم شد. آیا
این است دفاع از حقوق بشر و دفاع از حقوق زندانیان و حتی آب و حتی اینکه
آب آشامیدنی زندان از چاهایی تامین می شود که در کنار این چاه ها کانالهای
فاضل آب عبور کرده است و دائما زندانیان با مشکل سنگ کلیه و سنگ مثانه
مبتلا هستند و دارویی هم برای درمان سنگ کلیه این عزیزان وجود ندارد و اگر
کسی به هر عنوان بدنش زخمی شود و احتیاج به درمان و زدن بخیه داشته باشد
باید هزینه آن را که بسیار کزاف است خود پرداخت کند و اگر نه مداوا نمی شود
و همچنین به خاطر هتک حرمت زندانیان و نرسیدن به معالجه به موقع اعصاب و
روان آنها با مشکلات کاملا جدی روبرو می شوند .
لذا از شما ریاست محترم سازمان ملل متحد که برای بازدید از کشور باستانی
ایران عزیزمان دیدن می فرمایید خواهشمندم برای حل پاره ای از مشکلات
زندانیان رجائی شهر کرج دیدن فرمایید شاید دیدن شما از این زندان مشکلات
زیادی از زندانیان در بند این زندان بخصوص زندانیان سیاسی تا حدودی برطرف
شود از اینکه از کشور باستانی و عزیز ایران قصد دیدار دارید کمال سپاسگزاری
را دارم .
زندانی سیاسی مهدی اسلامیان
سالن 1 بند 1 زندان گوهردشت کرج
02 / اردیبهشت / 1389
----
سه فعال صنفی معلمان در آستانه روز معلم بازداشت شدند
04/25/2010
سه نفر از معلمان و فعالان صنفی معلمان توسط اداره اطلاعات همدان بازداشت شدند.
کلمه: براساس گزارش های دریافتی، اطلاعات همدان از آقایان علی نجفی و محمد خانی و سعید جهان آرا طی تماس های تلفنی به صورت جداگانه خواسته شده بود که خود را ساعت ۸ صبح روز شنبه به اداره اطلاعات معرفی نمایند .
این افراد با حضور در اداره اطلاعات همدان با بازجویی های طولانی مواجه شدند و در نهایت به بازداشتگاه های انفرادی اداره اطلاعات منتقل شدند و تا زمان مخابره این خبر از وضعیت آنها اطلاعی در دست نیست .
----
يک زن گزارش
شاهدی از خودکشی
از ملاقات پدرم بر می گشتم. تازه عمل کرده بود و نمی توانست خوب بایستد یا
روی صندلی بنشیند ولی به خاطر ما تا سالن ملاقات آمد در اندیشه نبودنش و
خودم بودم که چقدر 23 سال است از وقتی که در آغوش مادر بودم تا الان که
فرزندم در آغوشم است. چه روزها از هم دور بودیم. چقدر دلم می خواست برایش
کمپوت می بردم چقدر دلم می خواست پرستارش می بودم تا بهبود یابد چقدر می
خواستم شبها تا صبح نفسهایش را می شمردم و مراقبش می بودم تا بهترین
.....چقدر حسرت خوردم من هم در بند بودم.
کاش من هم در بند بودم. خدایا مجال ندادند که حس فرزندی را در خون و جانم
تنفس کنم.
مدام از جلوی فکر و خیالم سوسک رد می شد من که از وقتی به دنیا آمدم شپش
ندیدم و نمی دانم چه شکلی است اما سلول پدرم و دوستانش پر از سوسک و شپش
شده.
حتی فکرش هم آزار دهنده است چه برسد به این جور زندگی مگر وقتی می آیند
نوشته های ما را فیلتر کنند نمی خوانند وضعیت چطور است نخوانده سایتها را
کیلوئی می بندند. شاید هم ادراۀ رسیدگی به امور سوسک ها و بهداشت یا
کارمندانش حقوق نگرفته اند یا فیلتر شده یا ساختمانش را پی ریزی کرده اند
.پیمانکارش فرار کرده یا آنها هم جزء مجرمین هستند به هر حال دلیلی دارد که
باید در سلولها باشند مثل موشهایی که شبها از زیر پای عابرین خیابان فرار
می کنند و به زیر کرکرۀ مغازه ها می روند و معلوم نیست بعد روی چه اجناسی
چه کارهایی انجام می شود .کاش اجازه می دادند در اتاقی پر از بوی خوش پدر
نفس عمیقی بکشم تا حس پدر وفرزندی را در خون و جانم به مشامم برسد
به ایستگاه متروی کرج رسیدم ،کمرم تیر می کشید،دستم خوشک شده بود . اما
فرزندم حاضر نبود در بغل کسی دیگری برود نوازشش کردم روی صندلی نشستم تا
قطار برسد قطار داشت نزدیگ می شد زنی زیر چادر پنهان شده بود کیفش را
روبروی چشمان من گذاشت زمین خیره به اون نگاه می کردم که کم کم بروم جلو من
هم سوار شوم قطار که خیلی نزدیک نزدیک شد . زن خودشت را انداخت زیر قطار و
نگاه من در میان جیغ و اشک و همهمه مردم گم شد نمی دانستم جرائت دارم حتی
نگاهش کنم یا نه ! بعضیها زیر قطار دولا شده بودن تا ببینندش من با نگاهم
دنبال کیفش می گشتم . اما دیگر جمعیت خیلی شده بود و کار از کار گذاشته بود
. یکی گفت شاید در کیفش دلیلش را نوشته باشد . خانمی گفت :فقر در کیفش
نوشته فقر .رئیس خط آمد و رو در روی مردم گفت به خاطر این است که می گویم
دور بایستید . جمعیت هم جواب داد وقتی این کار از دردها حکایت می کند چه
ربطی به قانون شما دارد
----
استمداد
زندانی سیاسی ارژنگ داودی از سازمانهای حقوق بشری بین المللی
با یاد خدا
صد رحمت به دزدان سر گردنه، صد رحمت به قاطعون طریق
غارتگران رژیم ولی فقیه را دریابید،
در خواست استمداد از سازمان ملل ،سازمانهای حقوق بشری سراسر دنیا
،آزادیخواهان جهان و مبارزان سیاسی
من قربانی ستم بارگی فقیه خونخوارم
من ارژنگ داودی زندانی سیاسی زندان رجائی شهر قربانی ستم بارگی فقیه
خونخوارم ،با توجه به 2 پروندۀ متشکله علیه اینجانب ؛ اول به شماره ط د /
7232/ 83 مطروحه در شعبۀ 26 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی وقت حسن
زارع دهنوی معروف به قاضی حداد و دومی به شماره ط د /8983/86 مطروحه در
شعبۀ 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی قروه و با
اعلام اسامی نامبرده در ذیل توجه همگان را به شرح مختصری از مظلمه جلب می
نمایم .
1.حسن حداد با نام حقیقی حسن زارع دهنوی قاضی پرونده اول و مقام امنیتی
صادر کننده کیفر خواست پروندۀ دوم و سر دستۀ باند مافیایی امنیت مستقر در
دادگاه انقلاب که از جمله فجایع شنیع کهریزک را رغم زدند .
2 قاضی سعید مرتضوی که به علت افشای راز قتل زهرا کاظمی و به صراحت متهم
کردن ایشان توسط اینجانب در فیلم ایران ممنوع به کارگردانی خانم کانادایی
جیم هوکان کینه مرا به دل گرفته و از هر فرصتی برای ضربه زدن به اینجانب و
خانواده و دوستان و بستگان استفاده می کند .
3. محمود طباطبائی بازپرس شعبۀ 12 دادسرای انقلاب تهران و از شکنجه گران
ارشد رژیم ولایت فقیه
4. مهدی مهدی پور گنجی بازپرس کشیک پرونده ها (هر دو پرونده فوق) که جوان
بیست و چند ساله ای است و او را قاضی مهدی پور صدا می کنند.
5. کارشناس ارشد پرونده میثم که در هنگام بازجوئی برایم اسلحه کشید و مرا
تهدید به سوراخ سوراخ کردن نمود.
6. بازجوی ارشد هر 2 پرونده بنام مصطفوی که ساواکیهای معدوم مثل آرش و
تهرانی را روسفید کرده است
7. بازجوهای پرونده از جمله یاسر و چند تن دیگر که قیافه آنها را دیدم ولی
حتی اسم مستعار آنها را نتوانستم متوجه شوم
8. سه تن از افراد معاونت منحلۀ امنیت به نام های قیاسی ،حاج محمد و حاجی
فلاح
9. سردار پاسدار علی صلاحی ،کاندیدای عضویت در شورای تهران در سال 1385
مدیر عامل باشگاه ورزشی پیام در استان خراسان و رئیس یک بنیاد جعلی بنام
آینده سازان نوید
10 سردار پاسدار محمد کسائیان
11. سردار پاسدار عبدالله ذیقمی
12. سرهنگ پاسدار کمیجانی از شکنجه گران زندان کهریزک
13 آخوند ها علم الهدا و ناصحی
14. آخوندزاده مهدی عالم راستی از افراد حفاظت و اطلاعات قوۀ قضائیه
به آگاهی می رساند که هر چند بعضی از اسامی فوق مستعار هستند ولی چون همۀ
نامبردگان در 2 پرونده مزبور دخیل بوده اند لذا کاملا شناخته شده بوده و به
راحتی قابل پیگرد می باشد.
به استحضار همگان می رساند که در تاریخ 18/ 8 /82 مقارن ساعت یک بعد از ظهر
در تقاطع بلوار گشاورز و خیابان کارگر شمالی توسط چند نفر لباس شخصی بطرزی
بسیار زننده از اتومبیل پیکان متعلق به مدرسه پرتوی حکمت به شماره 43 د
859 تهران 11 بیرون کشیده شدم و پس از ضرب و شتم و فحاشی در انظار عمومی
با دست بند و چشم بند به محل نامعلومی اعزام و بدون تفهیم اتهام چند روز
متوالی در آن بازداشتگاه غیر قانونی تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتم .
فردای روز پس از دستگیری مرا با چشمان بسته به محل کار و سکونت برده و پس
از حدود 4 ساعت بازرسی کامل همۀ نقاط و زاویای تمام ساختمان و حتی تخریب
نقاط مشکوک در دیوارها و کف ساختمان آنچه را لازم دانستند ضبط و پس از
تنظیم صورتجلسه دوباره به محل بازداشت در سلول انفرادی باز گرداند. چند روز
بعد به همراه آقای احمد باطبی که تا چند دقیقه قبل از دستگیری با هم بودیم
و همزمان در همان نقطه دستگیر شده بودیم به بند امنیتی 2 – الف مستقر در
زندان اوین منتقل شدیم که به علت وخامت اوضاع جسمانی من در اثر شکنجه های
طاقت فرسا مسئول بند امنیتی مستقر در زندان اوین تا آمدن 2 پزشک و معاینه
کامل من و تهیۀ گزارش پزشکی از پذیرش هر دوی ما خوداری نمودند و لذا چند
ساعتی را در ماشین اعزام در کنار هم بودیم .آقای باطبی یک بار در دسشوئی
بازداشتگاه قبلی و نیز در طول 6 الی 7 ساعت که در حین انتقال و پذیرش در
بند امنیتی با هم بودیم با چشمان خود دید که در آن روز چه حال وخیمی داشتم
.
به هرحال در مدت بیش از 3 ماه تحمل انفرادی به علت مقاومت و امتناع از هر
گونه بازجوئی چه کتبی و چه شفاهی و در اثر شکنجه های گونا گون جمعا 6 بار
به بیمارستان اعزام شدم که 4 مرتبه تحت نام های مستعار ؛ محسن قربانی ،خسرو
آبادانی ،محمد عاشوری و اکبر لک به بیمارستان بقیت الله متعلق به سپاه
پاسداران واقع در خیابان ملاصدرای تهران اعزام وجمعا به مدت 17 روز در طبقه
10 یعنی طبقۀ بیماران امنیتی بستری شدم .
بعد از انتقال به بند عمومی در تاریخ 26/ 11 / 82 و طی تماس تلفنی با
مدرسه متوجه شدم که در تاریخ 8 / 10 / 82 یعنی 50 روز بعد از دستگیریم
ماموران امنیتی به سرپرستی بازجو مصطفوی دوباره به آنجا مراجعه و 2 سام
سونت حاوی اسناد و مدارک، وکالتنامه ،بن چاق ،سند ،صلح نامه و غیره مربوط
به اینجانب و سایر اعضای خانواده بزرگ مرحوم پدرم را به غارت برده ولی به
علت ازدحام اولیائی مدرسه و درخواست مسئولان مدرسه بلاجبار در این رابطه
صورت جلسه ای ناقص و سرسری تنظیم و به مدیر وقت مدرسه تحویل داده اند ( یک
نسخه آن را به مدیر وقت مدرسه تحویل دادند) بلافاصله دانستم که بازجو
مصطفوی عملی کردن تهدیدات خود و بازپرس طباطبائی مبنی بر نابود کردن زندگی
این جانب و خانواده ام به علت پایداری و مقاومت در برابر آنها را آغاز
نموده اند و از همان زمان برای بازپس گرفتن 2 سام سونت فوق الذکر که حتی یک
برگ از آنها با موضوع اتهامات وارده مربوط نبود تلاش کردم . این حقیقت که 4
سال بعد که همسرم موفق شد که فقط شناسنامه ام را تحویل بگیرد به وضوح نشان
می دهد که ضبط 2 سام سونت مورد بحث از شگردهای امنیتی برای ایجاد اختلاف در
خانواده و به منظور غارت صورت پذیرفته است. به هر حال به علت پیگیری سر
سختانه اسناد و مدارک مورد بحث در سال 83 به زندان رجائی شهر و متعاقبا در
سال 84 به زندان مرکزی بندر عباس تبعید شدم .
در سال 85 به علت تلاشهای سازمانهای بین المللی و وخامت وضعیت جسمی با
مرخصی استعلاجی ام در زندان مرکزی بندر عباس موافقت شد و بازگشت من به
تهران مصادف شد با تحویل و تحول امور مدرسه به اداره کل آموزش و پرورش
استان تهران ،زیرا که قاضی حسن حداد عملا به انحلال کلیت مجتمع آموزشی
فرهنگی پرتو حکمت که مدیریت آن را بر عهده داشتم حکم داده بود. بناچار در
طبقۀ همکف ساختمان 3 طبقه سکونت گزیدیم تا نسبت به تعمیر و اجارۀ دو طبقۀ
دیگر اقدام نمایم و در همین اثنا برای دریافت 2 سام سونت اسناد و مدارک
مورد بحث به دفتر معاونت امنیت مراجعه و خواستار تحویل آنها شدم که چند روز
بعد اسناد را در دفتر معاونت امنیت حاضر نمودم و پس از بررسی آنها و مطابقت
با صورت جلسه تنظیمی سپاه پاسداران به کمک یکی از .... جمعی معاونت امنیت
به نام آقای قیاسی و به سرپرستی حاجی فلاح معلوم شد که 12 پوشه از اسناد که
بخشی از آنها حیاتی بودند موجود نمی باشد علاوه بر آنها چون در ارتباط با
اقلام زیر نیز که در روز اول دستگیری همراه من بودند. هنوز اقدامی صورت
نپذیرفته بود از دریافت 2 سام سونت موجود در محل دفتر معاونت امنیت خوداری
نمودم . آنچه که در هنگام دستگیری در تاریخ 18 / 8 / 82 به همراه داشتم که
هنوز معلوم نیست چه بر سر آنها آمده و مورد چه سوء استفاده هایی قرار گرفته
و یا برای حیف و میل نمودن آنها چه شگردهای مافیایی بکار برده اند به شرح
زیر است :
1. یک دستگاه اتومبیل پیکان به شماره 43 د 859 تهران 11
2 . دو دستگاه گوشی موبایل به شماره های 0912.1003356 و 0912.1263550
3. گواهینامه رانندگی ،پاسپورت معتبر ،اسناد و کارت اتوموبیل و نیز اسناد و
کارت موبایلها و قدری مدارک دگر
4. حدود 400 تومان وجه نقد
5 . 30 میلیون تومان تراول چک بانک تجارت
به هرحا اصرار اینجانب مبنی بر تحویل گرفتن تمام اموال و اسناد و امتناع از
دریافت 2 سام سونت مذکور بطور ناقص موجب بر افروختن حداد و دارو دسته اش
شد. بطوری که فورا در همان محل دفتر معاونت امنیت واقع در طبقۀ سوم دادگاه
انقلاب دستور بازداشت مرا صادر نموده و دوباره پس از گذشت 4 سال به بند
امنیتی 2 – الف مستقر در زندان اوین فرستادند . در این بند امنیتی دوباره
بازجوئیهای طاقت فرسا ،سئوالات بی ربط و تهدید ها توسط همان بازجوها به
سرکردگی بازجو مصطفوی شروع شد که نهایتا منجر به تشکیل پرونده دوم مطروحه
در شعبه 15 دادگاه انقلاب شد که هنوز پس از 3 سال در دست رسیدگی قرار دارد.
چند روز پس از استخلاص از بند امنیتی که در تاریخ 16/06/ 86 که در نتیجه
وخامت حال جسمانی ام بر اثر اصرار بر تداوم اعتصاب غذا صورت پذیرفت و امکان
تماس تلفنی در بند عمومی 350 زندان اوین متوجه شدم که همانند سال 82 باز هم
بازجو مصطفوی و ایادیش به ملک موصوف به مدرسه سابق مراجعه و در غیاب ما و
سایرین مقداری اسناد و مدارک موجود در کیف چرمی قهوه ای رنگ من و نیز لپ
تاپ و دیسکت ها و سی . دی ها غیره را خارج وآن طبقه را پلمپ نموده و به
مستاجران طبقات بالا هم پس از دادن مهلت کوتاهی و انقضای مدت کلیت ساختمان
را پلمپ نموده است. پس از 23 سال سکونت بلامعارض که 11 سال نیز در آنجا
مدرسه دایر کرده بودم ،اجازه ندادند حتی یک دست لباسهایمان را از خانه خارج
کنیم و به همان صورت آن را پلمپ کردند که مواد غذایی در آن نیز همگی
گندیدند و به علت بوی تعفن شدید مجبور شدند بروند و قدری نظافت کنند. آنها
چند ماه بعد بود که بازجو مصطفوی شناسنامه مرا و نیز قدری طلا آلات مربوط
به همسرم و 200 هزارتومان تراول چک موجود در طبقۀ همکف را به او تحویل داد
ولی در باب اینکه چه چیزهایی را ضبط نموده و با خود برده هیچ توضیحی نداد
که حتی حاضر به تحویل یک نسخه از صورت جلسه ها ی احتمالی نگردید .
2 ماه بعد چون تلاشهایم نتیجه نداد به عنوان تنها راه ممکن به شورای حل
اختلاف زندان اوین شکایت کردم که ابتدا در این رابطه پرونده ای در شعبۀ
2904 آنجا تشکیل شد ولی علیرغم رسیدگیهای اولیه بعد از مدتی به این بهانه
که به شکایت متهمان امنیتی بویژه از نوع سیاسی آن رسیدگی نمی شود پرونده را
مختومه نموده و طی یک نامه صوری و بدون مهر و امضاء از سوی شعبه بلا تصدی
26 دادگاه انقلاب تهران به زندان رجائی شهر پرتاب گردیده و در میان بیش از
600 تن از شرورترین زندانیان در بند 6 زندان رجائی شهر نگهداری شدم و تمام
تضیقات ممکن در مورد من اعمال شد. بطوریکه حتی حق استفاده از کتابخانه
زندان هنوز که هنوز است از من سلب شده است.بلاخره پیگیریهای اینجانب از
درون زندان و همسرم در خارج از زندان به تشکیل پرونده شماره 215/ 87 اداره
کل حقوق شهروندی دفتر حفظ حقوق شهروندی تهران منجر شد و در نتیجه به علت
محکومیت حسن حداد و دار و دستۀ نامبرده اش در پرونده متشکله طی مرسولۀ
شمارۀ 50 / 88 / 92566 مورخه 14 /11 / 88 کلیت پرونده برای نتیجه گیری
نهایی و اعلام رای به دادسرای انتظامی قضات ارسال و تحت شمارۀ 88 /
100/4989 پرونده اتهامی بر علیه قاضی حداد و دارو دسته اش تشکیل و مورد
رسیدگی قرار گرفت.
نهایتا در تاریخ روز چهارشنبه 25 /01 / 89 بدستور دادیار شعبۀ سوم دادسرای
دادگاه انقلاب تهران به وسیلۀ پلیس امنیت تهران ملک مزبور بازگشائی و به
همسرم تحویل داده شد ولی متاسفانه فردای آن روز دار و دسته حداد قلدرمابانه
و بدون هرگونه حکم قضائی و بطرزی خودسرانه اقدام به تعویض قفل ها نموده اند
و این میر ساند که حتی بعد از ماجرای کهریزک و انحلال معاونت امنیت هنوز
حسن حداد و دارو دسته اش که دیگر چیزی هم برای از دست ندارند. بجای عبرت
پذیری و تغییر رفتار هنوز همان رویه های مزموم سابق را به ویژه در ارتباط
با زندانیان سیاسی قدیمی از طریق عوامل و ایادی خود اعم از کادر و مخبرین
دنبال می کند. متاسفانه علیرغم تایید حقانیت اینجانب و خانواده هیچ یک از
مراجع فوق اشاره نسبت به احقاق حقوق حقۀ ما اقدام ننموده اند. زیر همگی
مدعی هستند که اختیارات قانونی آنها در همان حدی بود که خانه را بازگشائی
کنند و در حدی نیست که بتوانند اقدام عملی بیشتری را در برابر این مقامات
امنیتی انجام دهند و می گویند برای رسیدگی قطعی و نهائی به اینگونه پرونده
ها که تخلافات عدیده مقامات ارشد قضائی و امنیتی که عمدتا از سپاه پاسداران
هستند.
لازم است رئیس قوه قضائیه طی حکمی یک قاضی ویژه تعیین نماید با ورود به
ماهیت به حواشی پرونده گزارش لازم را تهیه نموده و رئیس قوه قضائیه بتواند
با استفاده از اختیارات قانونی خود دستورات لازم را بطور صریح صادر و ختم
موضوع را اعلام نمایند و این امر بر اساس ضرب المثل معروف: دست ما کوتاه و
خرما بر نخیل و این امر بدون فشارهای خارجی و تلاشهای سازمانهای حقوق بشری
بویژه مرجع مشروع بین المللی سازمان ملل متحد امکان پذیر نمی باشد
با تشکر از تمامی کسانی که در این راه ما را یاری می دهند
ارژنگ داودی زندان رجائی شهر کرج
شنبه، 4 اردیبهشت1389
انتشار: فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
----
فرید طاهری به سه سال حبس محکوم شد
۰۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
جرس: مهندس فرید طاهری ، در دادگاه اولیه، به تحمل سه سال حبس محکوم شد .
در جلسه ابلاغ حکم در که روز 29 فروردین ماه تشکیل شد ، اتهامات وی اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه کشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام و اخلال در نظم عمومی ابلاغ شد.
محکومیت وی ، تحمل سه سال حبس عنوان شد .
به منظور حضور در جلسهء ابلاغ حکم ، وی از بند 350 اوین ، به دادگاه انقلاب منتقل شده بود ، این جلسه در شعبه 28 دادگاه انقلاب با ریاست قاضی مقیسه برگزار گردید .
جلسه دادگاه وی نیز در روز 24 فروردین ماه بدون اطلاع قبلی، و به صورت غیر علنی برگزار شده بود
وکیل پرونده، خانم فریده غیرت، پس از ارائه لایحه دفاعیه، اول اردیبهشت ماه، متن اعتراضی خود را به راءی دادگاه ارائه نمود، تا پرونده به دادگاه تجدید نظر ارجاع شود.
مهندس فرید طاهری از اعضای نهضت آزادی ایران است، که در 27 دیماه سال 88 احضار و سپس بازداشت شد، پس از گذشت دو ماه بازداشت موقت، بیست و چهارم اسفند ماه، از بند 209، به بند 350 اوین منتقل شد.
وی از متخصصین مهندسی عمران، در حوزه شهری است، که در این زمینه خدمات زیادی را به ثمر رسانده است.
----
بیانیه
جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج بمناسبت روز جهانی کارگر
11 اردیبهشت روز بزرگداشت خیزش کارگری برای احقاق حقوق اولیه شان می باشد .
آن روز کارگران برای تحقق مطالبات عدالتخواهانه به پا خواستند و شهید دادند
. خیزش آن روز آنها نتیجه داد .
امروز در کلیه کشورهای توسعه یافته حتی در کشورهای در حال توسعه عدالت و
آزادیهای اجتماعی حقوق شهروندی کار برای همه ،تنظیم اوقات فراغت ،بیمهای
اجتماعی ،بیکاری جزء لاینفک زندگی اجتماعی و حقوق اولیه آنها است.
مبارزات کارگران عدالت خواه و زحمت کش کشور ما برای کسب عدالت ،آزادی ،حق
انتخاب شغل ،تشکیل صنوف اتحادیه و سندیکاهای کارگری و محدودیت ساعت کاری یک
وعده کار برای همه که بتوانند زندگی روزمره خود و خانواده را بچرخانند
سالهاس در برابر مستبدهای حاکم در کشورمان ادامه دارد.
تاکنون تنها پاسخی که رژیم های حاکم به این خواسته های بر حق ملت ما داده
اند سرکوب بوده است و شاهد آن زندانی شدن منصور اسالو رئیس سندیکای کارگری
شرکت واحد است که در زندانها دست از سر او برنداشته و هر روز او را به جایی
منتقل می کنند.
ما این روز بزرگ را به تمامی کارگران جهان بویژه کارگران ایران وسندیکای
شرکت واحد به رهبری منصور اسالو تبریک می گوییم و امیدوارم که با تلاش
پیگیر مردم ایران روزی ما هم به آزادیهای سیاسی ،اجتماعی دست یابیم و از
عموم ملت ایران برای حمایت از کارگران در روز جهانی کارگر 11 اردیبهشت ماه
در تهران و شهرستانها به خیابانها آمده و اعتراضات گسترده خود را به بی
عدالتی ،فقر،اخراجهای گسترده و سلب حقوق اولیه کارگران ایران ابراز دارند
بیانیه جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج
2 اردیبهشت 1389
انتشار:
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
----
بلاتکلیفی دو زندانی سیاسی متهم به محاربه در زندان
ارومیه
يكشنبه 05 ارديبهشت 1389
خبرگزاری هرانا: دو زندانی سیاسي بیش از هفتاد و پنج روز در سلول انفرادی زندان مرکزی ارومیه تحت بدرفتاری و فشارهای روحی و جسمی قرار دارند. مراد محالی و حسین عبدالله زاده که به اتهام محاربه از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده اند با گذشت بیش از 75 روز همچنان در سلول های انفرادی زندان مرکزی ارومیه تحت بدرفتاری و فشارهای روحی و جسمی قرار دارند.
گفتنی است، مراد محالی، اهل پیرانشهر و حسین عبدالله زاده از فعالان سیاسی اهل مهاباد هستند.
----
صدور احکام سنگین حبس برای شهروندان بهایی مشهدی
دوشنبه 06 ارديبهشت 1389
خبرگزاری هرانا: دادگاه تجدید نظر برای 9 شهروند بهايي ساكن مشهد به نام های سیما اشراقی، رزیتا واثقی، داور نبیل زاده، جلایر وحدت، ناهید قدیری، نسرين قديري، كاويز نوزدهي، هومن بخت آور و سيما رجبيان احکام سنگین حبس صادر کرده است.
طبق اين احكام 5 تن از اين افراد به نام هاي سيما اشراقي، رزيتا واثقي، داور نبيل زاده ، جلاير وحدت و ناهيد قديري به اتهام تبليغ عليه نظام، اقدام عليه امنيت داخلي از طريق عضويت و فعاليت غير قانوني در تشكيلات بهائيت و تبليغ و ارتباط با بيگانگان، برگزاري اجتماعات غيرقانوني و نشر و توزيع سي دي و كتب بهائيت، هر یک به 5 سال حبس تعزيري محکوم شدند.
هم چنین 4 تن ديگر از ایشان به نام هاي نسرين قديري، كاويز نوزدهی، هومن بخت آور و سيما رجبيان به 2 سال حبس تعزيري محكوم شدند.
اتهامات این 9 شهروند مشابه عنوان شده و علت متغییر بودن احکام، فعالیت کمتر برخی از ایشان می باشد.
شایان ذکر است که در دي ماه سال گذشته این 9 شهروند بهایی در دادگاه بدوی به 5 سال حبس تعزيري و 10 سال ممنوع الخروجي از كشور محكوم شده بودند.
لازم به یادآوری است که ناهيد قديري و رزيتا واثقي بيش از 40 روز است كه در بازداشت به سر می برند.
----
وضعیت نامشخص رزیتا واثقی، یکی دیگر از زندانیان
بهایی
دوشنبه 06 ارديبهشت 1389
خبرگزاری هرانا:
رزیتا واثقی شهرروند بهایی ساکن مشهد که مورخ 24 اسفندماه سال گذشته به همراه ناهید قدیری، دیگر شهروند بهایی، دستگیر شد، 24 فروردین ماه سال جاری به بخش قرنطینه ی زندان وکیل آباد مشهد منتقل شد.
خانم واثقی در طی یک و نیم ماه که از زمان بازدشتش می گذرد، هیچ گونه ملاقاتی با خانواده ی خود نداشته و از داشتن حق وکیل نیز محروم بوده است.
شایان ذکر است که پیگیری و مراجعات خانواده واثقی به اداره اطلاعات و دادگاه انقلاب مشهد نیز تاکنون بی ثمر بوده و تنها یکی از مسئولین ذی ربط در پرونده دادسرای انقلاب اظهار داشته که اتهام این زندانی زندانی "توهین به مقدسات " است.
----
اصرار قاضی مقیسه به صدور حکم اشد مجازات به دلیل
خصومت با یک وکیل
دوشنبه 06 ارديبهشت 1389
خبرگزاری هرانا: محمد مصطفایی معتقد است میلاد فدایی، یکی از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری که پنج ماه قبل بازداشت شده است، به علت خصومت و حساسیت خاصی که مقیسه، قاضی شعبه 28 دادگاه انقلاب با مصطفایی داشت به یک سال حبس تعزیری غیر قانونی محکوم شده است.
مصطفایی، وکیل فدایی در این باره گفت: "به دلیل حساسیتی که قاضی مقیسه نسبت به من داشت مجبور شدم در دادگاه حاضر نشوم و خانم فائقه کوبر یکی دیگر از وکلای ایشان در دادگاه حاضر شدند. با این حال این قاضی دادگاه انقلاب یک سال حبس تعزیری را کسر نکرده و با وجود تاکید وزارت اطلاعات در استحقاق تخفیف مجازات برای ایشان قاضی مقیسه برای این جوان اشد مجازات را صادر نمود."
این وکیل دادگستری با اشاره به اينكه از قاضی مقیسه به دلیل صدور حکم اشد مجازات برای میلاد فدایی به دادسرای انتظامی قضات شکایت کرده، ادامه داد: "به دلیل تخلفات عدیده ی قاضی مقیسه علیه وی شکایت کردم و امیدوارم هر چه سریعتر به شکایتم رسیدگی شود."
وي از جمله تخلفات قاضي مقيسه را در این پرونده نگهداری بیش از موعد میلاد فدایی در بازداشت دانست.
مصطفایی در خصوص آخرین وضعیت پرونده ساسان آقایي نیز گفت: در اواخر سال گذشته به کرات به شعبه 28 دادگاه انقلاب رفتم تا بتوانم موافقت قاضی مقیسه را برای فک قرار بازداشت موقت ساسان آقایی گرفته تا ایشان بتوانند با قرار وثیقه آزاد شوند. نامه نگاری های متعددی که صورت گرفت و با رفت و آمدهایی که پدر و مادر ساسان آقایی به شعبه داشتند قاضی پرونده قرار بازداشت موقت ساسان را گویا با این شرط که وکالت من عزل شود، پذیرفت و ساسان آقایی آزاد شد.
وی افزود: "زمانی که من برای مطالعه پرونده نزد قاضی مقیسه رفتم ایشان گفتند که قرار است شما را عزل کنند. دیروز هم از شعبه 28 دادگاه انقلاب تماس گرفته شد و مدیر دفتر شعبه اعلام کرد که ساسان آقایی من را عزل کرده است."
وي ابراز اميدواري كرد كه ساسان آقایی دیگر به زندان بازنگردد.
|