بازگشت به صفحه اول

 

 
 

شکنجه زندانیان تا در آستانه مرگ و عدم انتقال آنها به بهداری تا جان سپردند

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"، زندانی که در اثر شکنجه های وحشیانه پای او شکسته شده بود و بدن وی مجروح و خونین بود بعد از چند روز تحمل درد شدید و جانکاه به بهداری زندان منتقل شد. همچنین زندانی دیگری که دچار خفگی شده بود از انتقال او به بهداری خوداری کردند تا اینکه جان سپرد.

زندانی بهرام تصویری از بند 1 زندان گوهردشت کرج که در اثر شکنجه های وحشیانه پاسدار بندها و گارد زندان دچار شکستگی پا شده بود و همچنین در اثر ضربات باتون بدن او مجروح و خونین بود. پای او در اثر ضربه کپسول آتش شکسته شد. فردی که با کپسول آتش نشانی به وی ضربه زد و باعث شکستگی پای او شد، پاسداری بنام آقایی از فرماندهان گارد زندان می باشد.

زندانی بهرام تصویری علیرغم شکستگی پا و مجروح و خونین بودن بدنش چند روز در سلولهای انفرادی بند 1 معروف به سگدونی نگهداری می شد و از شدت درد شب و روز به خود می پیچید. این شیوه جدید شکنجه زندانیان بی دفاع است. بعد از چند  روز او را به بهداری زندان منتقل کردند. وقتی که به بهداری منتقل شد یکی از پزشکان زندان بنام اشراقی از صحنه ای که با آن موجه شده بود شوکه شد. چونکه بدن او خونین و از کبودی سیاه شده بود و این زندانی بی دفاع از درد به خود می پیچید.

از طرفی دیگر زندانی محمد فتوحی 50 ساله که در جنگ ایران – عراق یک پای خود را از دست داده بود و همچنین ریه های او بدلیل تنفس گاز شیمیایی دچار آسیب جدی شده بود و به سختی قادر به انجام امور شخصی خود بود. او بدلیل قتل همسر و پدر همسرش 9 سال بود که در سالن 3 بند 1 زندان گوهردشت کرج زندانی بود. او یکی از بسیجیان دوران جنگ بود.

روز پنجشنبه به دلیل ناراحتی ریوی که در اثر گاز شیمیای دچار آن گشته بود حالت خفگی به وی دست می دهد. همبندی های او تقاضای کمک از حسن آخریان رئیس بند 1 و پاسداربندها می کنند ولی پاسداربندها و حسن آخریان نسبت به تقاضای کمک و اعتراض آنها توجهی نمی کنند و پس از مدتی در سلول خود و در مقابل چشمان حیرت زده و بی دفاع  سایر هم بندیانش جان سپرد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، شکنجه های وحشیانه زندانیان بی دفاع تا آستانه مرگ ،چند روز در حالت درد شدید و جانکاه  قرار دادن آنها و عدم رسیدگی به زندانی که دچار خفگی شده بود تا آنکه جان بسپارد به عنوان یک جنایت محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای نجات جان زندانیان بی دفاع که در زندانهای قرون وسطائی به قتل رسانده می شوند خواستار اعزام هیئتی  بین المللی برای تحقیق در مورد جنایت علیه بشریت در ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

17 اردیبهشت 1389 برابر با 7 می 2010

----

وخامت حال دکتر محمد اولیایی فر در روزهای نخستین زندان

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی : گزارشات رسیده از بند 350 حاکی از وخامت وضعیت سلامت آقای محمد اولیایی فرد، حقوقدان و وکیل پایه یک دادگستری است.

دکنر محمد اولیائی فر وکیل حقوق بشری و مشاور کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، درتاریخ شنبه 11 اردیبهشت به بهانه گدراندن محکومیت یکساله خود با اتهام بی اساس تبلیغ علیه نظام با شیوه ای نا متعارف و توهین آمیز، در حالی که با معاون دادگاه انقلاب تهران قرار ملاقات داشت، در راهروهای دادگاه بازداشت شد.

این وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر که وکالت تعداد زیادی از فعالین دانشجویی، مدنی و محکومین به اعدام در سنین زیر 18 سال را به عهده دارد، در طول هفته جاری به دلیل عدم دسترسی به داروهایش دچار حملات صرعی شده که به گفته خانواده ایشان، تا به امروز بی سابقه بوده است. گفتنی است که آقای محمد اولیایی فرد مبتلا به بیماری میگرن شدید می باشند و قبل از بازداشت تحت مراقبت های پزشکی بودند. با وجود پیگیری های فراوان خانواده و وکلای ایشان تاکنون موفق به ملاقات و تحویل داروهای وی نشده اند و مقامات قضایی و زندان اوین دلیل موجه و قانونی ای برای این امر ارائه نکرده اند.

آقای محمد اولیایی فرد که بدون ابلاغ حکم بدوی و در نظر گرفتن فرجه قانونی برای اعتراض به حکم صادره و طی مراحل معمول در بازداشت به سر می برند می برد،دارای سوابق روشنی در فعالیت های انساندوستانه و دفاع از موکلین خود با راهکارهای قانونی و مدنی است.

در همین راستا مقامات قضایی بویژه شعبه 26 دادگاه انقلاب تا کنون در قبال اقدامات غیر قانونی در خصوص ابلاغ حکم، بازداشت و جلوگیری از اعتراض به حکم صادره، هیچ پاسخی ارائه نداده اند.

سازمان عفو بین الملل دیروز در بیانیه ای ضمن انتقاد از بازداشت دکتر محمد اولیائی فرد به دلیل انتقاد از اعدام نوجوانان، خواستار آزادی او شده است.

این در حالی است که علی بیکس، دیگر عضو مرکزی این کمیته که به هفت سال زندان محکوم شده است، به دلیل تشدید عفونت لثه در وضعیت بدی به سر می برد و به مانند دکتر اولیايي فرد نیاز به درمان فوری در بیرون از زندان دارد.

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی

----

نامه مهدی محمودیان به همسرسابقش

از آنجا که بیم بازداشت تو را دارم از تو می خواهم آنچه را که می خواهند بگویی

۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

جرس: مهدی محمودیان در نامه ای از اوین خطاب به همسر سابقش از اینکه نهادهای امنیتی به قهقرای سقوط رفته اند، اظهار تاسف کرد و نوشت: با کسانی طرف هستیم که برای ماندن در عرصه قدرت حاضر به انجام هر کار غیر اخلاقی هستند. متن این نامه که اختصاصا در اختیار جرس قرار گرفته به شرح زیر است:

الهام عزیزم، سلام

وقتی گفتی که به تو زنگ زده اند و خواسته اند که بر علیه من شکایت کنی و تو چنین پاسخی دادی اشک های غم و شوقم در هم آمیخت. اشک شوق که توانسته ام چند صباحی در کنار تو زندگی کنم و اشک غم از اینکه نهادهای امنیتی این چنین به قهقرای سقوط رفته اند.

اشک شوق که فرزندم مادر بزرگی همچون تو دارد و غمگین و اندوهگین از کسانی که حقارتشان را در میدان سیاست اینچنین جبران می کنند.

اشک شوق از اینکه ایران عزیز، زنان سرافرازی همچون تو دارد و سرشکسته و شرمسار از شهیدانی که جانشان را دادند تا کسانی این چنین بر جایشان تکیه بزنند.

الهام عزیز، می دانم و گفتی که پس از انتشار آن خبر از تو خواسته اند که خبر را تکذیب کنی و با آنکه تهدید به بازداشتت کرده اند از تکذیب آن سر باز زده ای. اما از آنجا که بیم بازداشت تو را دارم از تو می خواهم آنچه را که می خواهند بگویی چون با کسانی طرف هستیم که برای ماندن در عرصه قدرت حاضر به انجام هر کار غیر اخلاقی هستند. مگذار که زینب دخترمان که ماهها از داشتن پدر محروم است و به طور قطع باید سالها این دوری را تحمل کند از داشتن مادر خوبی همچون تو نیز محروم شود.

امیدوارم در زندگی آینده ات در ایرانی آزاد و آباد، زندگی سرشار از موفقیت داشته باشی.

مهدی محمودیان

زندان اوین 14 اردیبهشت 1389

----

استمداد یک جوان محکوم به اعدام

گزارشی از سمانه محمدعلی

با پرداخت بیست میلیون تومان بهنام .ز از مرگ نجات خواهد یافت

ايران امروز: بهنام . ز هم یکی از اون آدمهائیه که به خاطر یه حادثه، از جمله حوادثی که هیچ وقت از قبل خبر نمی کنه، سالهای رنگین جوونیشو پشت میله های زندان رجایی شهر کرج داره سپری میکنه، به انتظار روزی که من، شما و ما، دستهای تنهای اونو بگیریم و آزادی و خوشحالی رو به اون و خانوادش هدیه بدیم.

جوونی که ۳۲ سال بیشتر نداره، سالهای کودکیشو در یه خانواده پرجمعیت 10 نفره که از نظرمالی شرایط مناسبی نداشتند در کنار یه پدرزحمتکش سپری کرد. اوضاع زندگی هیچوقت این اجازه رو بهش نداد تا تحصیلشو ادامه بده، از طرفی کسی رو هم نداشت که بهنام رو در این راه حمایت کنه. از بد زمونه در سال 1372 تنها برادر بزرگتر بهنام که می تونست پشتیبان اون تو جاده ی زندگی باشه در یه حادثه غم انگیز شنا قطع نخاع شد و تلاشهای خانواده برای درمان او به نتیجه نرسید. اینجا بود که به دلیل مخارج سنگین نگهداری مجبور شدند به آسایشگاه کهریزک منتقلش کنند تا بقیه سالهای عمرشو اونجا بگذرونه.

پدر بهنام برای تاًمین معاش خانواده و مخارج یه پسر مفلوج مجبور شد خودشو بازخرید کنه تا شاید از راه مسافر کشی پول بیشتری فراهم کنه، در این گیر و دار زمان خدمت سربازی بهنام نزدیک شده بود تا اینکه در سال 1375 به خدمت مقدس سربازی رفت هرچند که بعد از 18 ماه این دنیای سنگی اینقدر به بهنام و خانواده اش سخت گرفته بود که مجبورش کرد تا خدمت سربازی رو رها کنه و با ماشین پدر به مسافر کشی ادامه بده.

شرایط سخت و دشوار، مشکلات ، بیماریهای پدر چقدر سخت و طا قت فرسا بود ، اما به نظر میرسید بعد از این همه، زندگی میخواد روی روال عادی بیفته و اوضاع آرام آرام بهتر بشه،بهنام با پولی که ازمسافر کشی درمی آورد خانوادشو حمایت میکرد، دوست داشت ازدواج کنه،عاشق شده بود. سال 1378 با پس اندازی که از سالها زحمتش جمع کرده بود با دختر مورد علاقش پای سفره عقد نشستند. می خواست تا زندگی جدیدی رو شروع کنه به دور از هیاهوهای اطرافش، و خاطرات سالهای سختی رو، در کنار همسرش از یاد ببره .خدا رو شکر! بالای منزل پدریش خونه ای ساخت و همچنان که مسافر کشی می کرد در کنارهمسر احساس خوبی میکرد. در تمام این سالها بهنام وهمسرش با تمام مشکلات ساختند و همیشه در کنار هم و کمک حال هم بودند.

تاًمین هزینه دو خانواده اونم با مسافر کشی کار راحتی نبود به همین دلیل تصمیم گرفت کار دیگه ای برای خودش دست و پا کنه ،اینطوری شد که در سال 1382 همراه شخصی کار تزریق پلاستیک رو شروع کرد. کار از بهنام و سرمایه از اون شخص. چند ماهی این شراکت به شکلی عالی ادامه پیدا کرد اما امان از این زمونه که نمی خواست با بهنام سر سازگاری داشته باشه! شریک بهنام برای پیوستن به خانوادش مجبور به ترک وطن شد و دوباره بهنام تنها شد بدون هیچ سرمایه و کاری که بتونه از پس اداره خانواده بر بیاد. هر چی سعی کرد نتونست کاری پیدا کنه .قدم یه نو رسیده هم داشت کم کم به زندگی اون و همسرش باز میشد، علی پسر کوچولوی اونا ، چقدر حضور یه بچه شیرین میتونست برای بهنام دلگرم کننده باشه اما با این شرایط سخت آیا بهنام میتونست شرمنده این مهمان جدید نشه ؟؟؟ سوالی که همیشه از خودش میپرسید!

در همین اثنا یکی از آشنایان خیر به بهنام پیشنهاد داد تا به صورت شراکتی ماشینی خریداری کنند تا زمانیکه بهنام بطور کامل اقساط ماشین رو پرداخت کنه .چقدر خوب می شد که بهنام میتونست بعد از سالها صاحب یه ماشین بشه!

حادثه... خبر نمیکنی !

توی جاده شمال بود که اون تصادف پیش اومد با همون ماشینی که تازه خریده بود.حالا باز باید دوباره میرفت زیر بار قرض، تا هزینه تعمیرات ماشینیو که هنوزبطور کامل مال خودش نشده بود بپردازه!

با همه این اتفاقها هنوز بدترین قسمت زندگی بهنام مونده ، اتفاقی که هیچوقت حتی تصورشم به ذهنش نمیرسید چه برسه به اینکه خودش مرتکب اون بشه!!!

یه قتل ناخواسته که به خاطرش الاًن پشت میله های زندانه!

بهنام که زندگیشو براتون نوشتم منتظر کمک من و شماست! اون در یک حادثه مرتکب قتل میشه، قتلی که از پیش برنامه ریزی شده نبوده و بعد هم به قصاص نفس محکوم میشه. همسر اون تونست پس از تلاشهای زیاد با پرداخت دیه ای که با هزار مکافات و مشکل تهیه کرده بود رضایت دو نفر رو بگیره. و چهار نفر دیگه موندند که برای جلب رضایت اونها نیاز به کمک مالی در حدود بیست میلیون تومان برای پرداخت دیه داره تا بتونه به آغوش گرم خانوادش برگرده.

بهنام یک پسر به نام علی داره و الان که دارم این متنو مینویسم همه فکرم پیش علی کوچولو که احتیاج به پناه گاه امنی به نام پدر داره .

از اعماق وجودم به درگاه خداوند دعا میکنم که کسی پیدا بشه و بهنام رو نجات بده. و دعا میکنم خدایا!مرا به گونه ای بساز که هر روز وظایفم را با فروتنی به انجام برسانم، به برادران و خواهرانم یاری برسانم تا باری گران را در جاده پر پیچ و خم زندگی بر دوش بکشند و هر روز در دلم نجوا میکنم! در خوشی و غم،شکست و موفقیت، در آفتاب و باران خداوندا! کمکم کن تا آنچه در توان دارم برای کمک به هموعانم انجام دهم!

از کسانی که می توانند به این جوان کمک کنند – به هر میزانی که در توان دارند – در خواست می کنم با آقای محمد مصطفایی وکیل پایه یک دادگستری با شماره تلفن 09121212590 تماس بگیرند. پرونده بهنام در حال حاضر در دایره اجرای احکام دادسرای امور جنایی بوده و نیاز است که هر چه سریعتر به این جوان کمک بشه تا از مرگ نجات پیدا کنه. در حال حاضر فقط مبلغ بیست میلیون تومان مورد نیازاست تا بتوان رضایت اولیاءدم رو جلب کرد. قبلا آقای محمد مصطفایی حسابی رو برای نجات کودکان در معرض اعدام افتتاح کرده بود که می توانید به این حساب هم واریز کنید. سيباي بانک ملي ايران شعبه ميدان سيد جمال الدين اسدآبادي تحت شماره 0205327104006 و شماره کارت سيبا نيز ۶۰۳۷۹۹۱۰۴۳۴۲۹۷۳۱ است که مي توانيد انتقال وجه نماييد. شماره حساب دیگری نيز در بانک خصوصي سامان افتتاح شده است 1-10732661-800-830 بانک سامان شعبه خيابان سيدجمال الدين اسدآبادي کد 830 کد سوئيفت اين بانک هم sabcirthxxx که افراد مقیم خارج از کشور می تونند واریز کنند. در ضمن مي توان از طريق اينترنت هم به اين حساب مبالغ کمک خود را واريز نمایید. در سال گذشته با جمع آوری مبالغی که توسط خیرین به این حساب واریز شد تعداد چهار نفر از مرگ نجات یافتند. امیدوارم با کمک های شما بتوان افراد بیشتری را به جامعه و آغوش خانواده بازگرداند.

با سپاس فراوان
التماس دعا

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

رجوع به مطالب مشابه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران