بازگشت به صفحه اول

 

 
 

حضور گسترده مردم در مراسم گرامیداشت سالگرد جان باخته راه آزادی مسعود هاشم زاده

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" بعد از ظهر امروز با حضور تعداد زیادی از مردم مراسم گرامیداشت سالگرد شهید راه آزادی مسعود هاشم زاده در منزل پدری و آرامگاهش برگذار شد و حاضرین آرامگاه او را گل باران کردند

روز یکشنبه 30 خرداد ماه تعداد زیادی از مردم در منزل و آرامگاه جان باخته راه  آزادی مسعود هاشم زاده در روستای  خشک بیجار حضور یافتند و سالگرد او را گرامی داشتد.این مراسم از ساعت 17:00  در آرامگاهش آغاز شد. در این مراسم علاوه  بر خانواده ، بستگان ، دوستان و مردم شهر ،مادران عزادار تهران،کرمانشاه و رشت شرکت داشتند.

ابتدا حاضرین با نثار گل و روشن کردن شمع بر آرامگاه این جان باخته راه آزادی ادای احترام کردند. سپس بر خلاف مراسم سنتی، حاضرین با سر دادن سرودهای انقلابی و ملی یاد وخاطره این جانباخته راه آزادی را گرامیداشتند . از جمله سرودهای که در آنجا خوانده می شد ؛باز اومد بهارون، مرغ سحر و سرودهای مختلف دیگر بود.

این مراسم در روستای خشک بیجار از توابع  شهرستان رشت زادگاه پدری این شهید راه آزادی که در آن خفته است برگزار شد.مراسم تا ساعت 19:00 ادامه داشت.

لازم به یاد آوری است شهید راه آزادی مسعود هاشم زاده سال گذشته در تهران همراه با ده ها نفر دیگر  به گلوله بسته شد و جان باخت. به گلوله بستن مردم در پی فرمان علی خامنه ای  در روز 29 خرداد ماه صورت گرفت.برای پوشاندن جنایت علیه بشریت که در طی سال گذشته صورت گرفته بود خانواده های جان باختگان هنوز از انجام آزادانه مراسم سالگرد عزیزانشان محروم هستند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

30 خرداد 1389 برابر با 20 ژوئن 2010

----

ندا، تو از ما شجاع‌تر بودی...
یادداشتی از آرش حجازی در اولین سالگرد شهادت ندا

ندا، تو از ما شجاع‌تر بودی. تو دیوار انتهای کوچه‌ی بن‌بست را فرو ریختی ...

اخبار روز: دکتر آرش حجازی، که در هنگام مرگ ندا در بالای سر او بود و کوشید وی را از مرگ نجات دهد، در سالگرد مرگ وی، یادداشتی را در وبلاگ شخصی خود منتشر کرده است:

درست یک سال از آن روز شومی که ندا و ده ها هم‌وطن دیگرم برای اعتراض دربرابر پایمال شدن ساده‌ترین حقوقشان به خاک و خون کشیده شدند، می‌گذرد.
بیش از نیم قرن پیش، صادق هدایت نوشت: «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا می‌خورد و می‌تراشد…»
همیشه به دنبال این بودم که بفهمم هدایت از کدام زخم‌ها می‌گوید، و جستجویم ادامه داشت، تا لحظه‌ای که شاهد مرگ ندا شدم. ظرف چند روز، آخرین ۴۷ ثانیه‌ی زندگی این دختر جوان در تمام شبکه‌های خبری جهان پخش شد و میلیون‌ها نفر به خاطر مرگ مظلومانه‌اش اشک ریختند.
روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، دست کم بیست نفر دیگر به ضرب گلوله کشته شدند، بی‌آنکه مرگشان را دوربینی ثبت کند. اما هربار این ۴۷ ثانیه را نگاه می‌کنم، مطمئن‌تر می‌شوم که آن‌ها هم همین نگاه ندا را پیش از مرگ داشته‌اند. آنچه در نگاهش بود، اگر سوال بود، دیگر با پاسخ تمام سوال‌ها روبه‌رو شده است. این ماییم، میرایان نگون‌بخت، که همچنان به دنبال پاسخیم.
حالا می فهمم منظور صادق هدایت چه بود. حالا دیگر می‌دانم کدام زخم‌هاست که مثل خوره روح را می‌خورد. فقط زخمی نیست که آن نگاه آهو بر روح من گذاشته است. هدایت نه از زخم یک نفر، که از زخمی کهنه و سه هزار ساله بر روح یک ملت می‌گوید. مرگ ندا این زخم کهنه را نیشتر زد، آن خونی که از بینی و دهان و سینه‌ی ندا فوران کرد، خونی بود که از زخم بازشده‌ی قلب ملت جوشید. ندا، با مرگ مظلومانه‌اش، زخمی کهنه را تازه کرد، تا شاید این بار فرصت التیام یابد.
و اما این دوربین‌های موبایل هم دارند نقش تاریخی‌شان را ایفا می‌کنند. خبرنگارهای خارجی از ایران اخراج شده‌اند، خبرنگارهای داخلی یا در زندانند و یا در ترس خود اسیر. کسی نمانده که ماوقع را ثبت کند. شاید این دستگاه‌های چندکاره برای اولین بار نقش تازه‌ای را به عهده گرفته باشند… این بار رسالت دارند در کنار نگاه ندا، تاریخ ناگفته‌ی یک ملت را بازگو کنند.
همچنان که هنوز غرقه‌ی تأثیر آن صحنه‌ی خونین و نگاه افسونگر آن دخترم، تأمل می‌کنم: دشوار است باور اینکه اینجا ایران است، سرزمینی پهناور و ثروتمند که زمانی گاهواره‌ی تمدن بود، با فرهنگی به قدمت ماقبل تاریخ، سرزمین شهرزاد، سرچشمه‌ی شعر و علوم، سرزمینی که خیام، ابن سینا، بیرونی، حافظ، سعدی، مولوی و خوارزمی، صحنه را برای شکوفایی ریاضیات، طب، نجوم و ادبیات در جهان آماده کردند؛ آن هم زمانی که غرب هنوز در تقلای نجات از وحشت‌های قرون وسطا و تفتیش عقاید بود.
بانوی ایران اکنون میزبان یکی از منفورترین دولت‌های جهان شده که تنها نفرت می‌پراکند. ایران، چهارمین صادرکننده‌ی نفت جهان، تکیه زده بر یکی از بزرگ‌ترین ذخایر گاز طبیعی، با کوه‌های بلند و صحراهای بی‌پایان، دشت‌های سرسبز و دریاهای پهناور، در یکی از استراتژیک‌ترین نقاط دنیا… اکنون آن را یکی از سیزده دشمن اینترنت نامیده‌اند.
در سرزمینی که زمانی، زرتشت، رستگاری را از تنها از راه گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک ترویج می‌کرد، پلیس و نیروهای شبه‌نظامی به قتل عام و سرکوب مردم خودشان مشغولند، دولت به پشتیبانی از تروریسم جهانی متهم است، صدها خبرنگار، نویسنده و متفکر در سلول‌های تاریک زندان آزار می‌شوند، نابالغان را اعدام می‌کنند، یکی از پیچیده‌ترین نظام‌های سانسور فعال است، میلیون‌ها نفر از فقر مطلق در عذابند، اعتیاد و فحشا کم‌کم به چهره‌ی اصلی شهرها مبدل می‌شود و آنانی که شجاعت می‌ورزند و رویاهای بربادرفته‌شان را فریاد می‌زنند، همچون آخرین برگ‌های سبز درختی در حال احتضار، بر خاک می‌افتند.

چه‌گونه کار به اینجا رسید؟
زمانی که همه‌چیز شروع شد، دوربین موبایلی در کار نبود. اما نگاه ندا زخم‌های کهنه را باز می‌کند تا همه‌چیز را بار دیگر مرور کنیم و چشم به آینده بدوزیم.
ندا، جهانیان داستان تو را می‌دانند. می‌دانند چه‌گونه مظلومانه بر خاک افتادی، تنها برای آنکه می‌خواستی حرف بزنی. تو دیگر شهیدی، مردم نام تو را در چهارگوشه‌ی عالم بر زبان می‌رانند، همچون ذکری که تبلور امیدها و خشم‌های مشترک ملت ایران است.
تو شهیدی و ما شاهدیم. ما، نسلی که همه‌چیز را شاهد بود، همه‌چیز را تحمل کرد، همه‌چیز را از دست داد، تنها برای آنکه بر عصری سرشار از نفرت سیاه و امیدهای تابناک شهادت بدهد. تو، نسل فردا، حاصل عمر نسل من شدی.
ما نسلی بودیم که بعدها نسل سوخته نام گرفت؛ نسلی که در زمان انقلاب ۷ تا ۱۵ سال داشت؛ نسلی که در دوران انقلاب شاهد قتل عموهایشان بودند و بعد از انقلاب شاهد اعدام و حبس والدینشان. نسلی که محکوم بود بهترین سال‌های عمرش را در وحشت جنگ ایران و عراق به سر ببرد، یا در خط مقدم، در حال دویدن در میدان مین، یا در خانه، در هول بازگشت دوستی از میدان جنگ در تابوت. نسلی که در حال آموزش استفاده از کلاشنیکف وارد سن بلوغ شد. نسلی که یاد گرفته بود به هیچ‌کس، حتا دوستانش اعتماد نکند، مبادا جاسوس باشند؛ و می‌ترسید کلامی بر زبان آورد، مباد علیهش به کارش برند. نسلی که چیزهای زیادی دید، بیشتر از آنکه سزاوارش باشد.
و اما نسلی که وقتش را به آموختن گذراند. ما شاهدان راستین ملتمان بودیم. ما سی سال تماشا کردیم و هیچ نگفتیم. ما نخجیر شکارچی بودیم، اما در تکامل متوازی نخجیر و شکارگر، ما سریع‌تر تکامل یافتیم. ما ماندیم تا داستان را برای نسل بعدمان بگوییم، شاید آن‌ها از ما شجاع‌تر باشند.

ندا، تو از ما شجاع‌تر بودی. تو دیوار انتهای کوچه‌ی بن‌بست را فرو ریختی.

----

پدر محمد کامرانی: فیلم دادگاه متهمان کهریزک را نشان دهند تا عمق فاجعه را مردم ببینند

مسیح علی نژاد

۳۱ خرداد ۱۳۸۹

جرس: کهریزک یک پرونده دردناک اما تاریخی برای ایران است و تا زمانی که متهمان اصلی این پرونده و همان کسانی که دستور جنایات صورت گرفته در کهریزک را صادر کرده اند، به سزای اعمال خودشان نرسند، ما آرام نخواهیم شد. برای همین به اندازه توانایی ام فریاد خواهم زد تا حداقل دنیا بداند، محمد من حتی سن قانونی برای رای دادن هم نداشت، در تجمع هم نبود، اما کسانی به اسم لباس شخصی دستگیرش کردند، او را بی رحمانه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بعد بچه ای که در کما بود و تب شدید داشت را با غل و زنجیر به تخت بیمارستان لقمان بسته بودند تا زمانی که پس از انتقال به بیمارستان مهر تهران، دیگر جان اش را از دست داد.  

این گفته های علی کامرانی است، پدر محمد کامرانی جان باخته هیجده ساله روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ایران که ۱۸ تیرماه ۸۸ در خیابان دمشق تهران، با یورش لباس شخصی ها دستگیر شده و پس  از شکنجه و ضرب و شتم در زندان، به بیمارستان منتقل می شود. اما جراحات وارد شده به این نوجوان آنقدر شدید بوده است که حتی پدر و مادر وی فرصت خداحافظی از محمد که در کما بوده است را نیافتند.

 خانواده امیر جوادی فر و محمد کامرانی، دو تن از جان باختگان بازداشتگاه کهریزک به جرس گفته اند: از دیدگاه آنان متهم اصلی پرونده قتل زندانیان کهریزک همان قضاتی هستند که دستور انتقال دستگیرشدگان را به این بازداشتگاه غیر قانونی داده اند و لذا علاوه بر برگزاری دادگاه مربوط به پرسنل نیروی انتظامی، خانواده ها بی صبرانه منتظر برپایی دادگاه قضات هستند.

پدر محمد کامرانی می گوید: پس از مطلع شدن از فاجعه جان باختن فرزند خود، به هاشمی شاهرودی شکایت نامه ای نوشته است که در آن نام سعید مرتضوی را به عنوان کسی که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بود قید کرده است و آقای شاهرودی نیز در ذیل نامه دستور پیگیری داده بود و در کنار این اقدام، او همچنین نامه ای به رهبری جمهوری اسلامی می نویسد که آیت الله خامنه ای نیز دستور پیگیری را در ذیل نامه آقای کامرانی می نویسد.

گفتگوی کامل علی کامرانی پدر محمد کامرانی با جرس را پیرامون این پرونده و آنچه بر فرزند او در کهریزک گذشته است،  بخوانید:

آقای کامرانی، تنها دادگاهی که برای بررسی کشته شدن مردم در جریان بعد از انتخابات تشکیل شده است، دادگاه مربوط به کشته شدگان کهریزک است، با توجه به اتفاق نظر حاکمیت نسبت به محکوم بودن فاجعه کهریزک، شما امیدی به فرجام مثبت این دادگاه دارید؟

به ما گفته اند تا آخر همین هفته نتیجه دادگاه متهمان کهریزک را اعلام خواهند کرد، ما همه چشم امیدمان به همین پرونده است تا ببینیم مسولان چه پاسخی می دهند، اگرچه در روند برگزاری دادگاه، تنها کسانی به عنوان متهم حضور داشتند که فقط عامل بودند و دستور برخورد داشتند، اینها هم در جایگاه خود مقصر هستند اما  آمران باید محاکمه شوند و به سزای اعمال خود برسند. همان کسانی که دستور انتقال محمد و دوستانش را به کهریزک صادر کرده اند، همان کسانی که  از نزدیک در جریان فجایع بوده اند باید زیر ذره بین قرار گیرند و محاکمه شوند. .

به هرحال مجلس شورای اسلامی هم نام سعید مرتضوی را به عنوان قاضی دستور دهنده انتقال زندانیان به کهریزک مطرح کرده است، آیا شما همین درخواست تان مبنی بر محاکمه آمران را از مقامات ارشد کشور و یا دولت جمهوری اسلامی به صورت رسمی هم مطرح کرده اید؟

بله من به عنوان یک شهروند ایرانی به آقای شاهرودی رییس وقت قوه قضاییه نامه نوشته بودم  و اسم دادستان وقت را هم به عنوان کسی که باید پاسخگو باشد در نامه مطرح کرده بودم. محمد ما یک  پرونده هشتاد صفحه ای در دستگاه قضایی دارد و خود قوه قضاییه می داند درخواست ما چیست، من یک بار با مقام رهبری دیدار کرده ام و یک بار هم به ایشان نامه نوشته ام،  که ایشان هم در ذیل نامه و همین طور شفاها تاکید کردند کلیه کسانی که در قتل محمد کامرانی دست داشتند باید محاکمه شوند  

ولی آقای کامرانی همانطور که در جریان هستید،  دادستان وقت تهران  همان زمان در نامه ای به لاریجانی نوشته بود؛ « کهریزک رسمی و قانونی بوده و انتقال گروهی از بازداشتی‌ها به آنجا موجه بوده است» و حتی بعدها  به عنوان معاون کل دادستان کشور برگزیده شد.

موضوع معاونت آقای مرتضوی مورد انتقاد خیلی ها است و بارها از طرف برخی از نمایندگان هم مطرح شد. حرف ما هم همین است؛ حداقل کسی که اتهام به او وارد است، ابتدا باید تحقیق و بررسی لازم در مورد اتهاماتی که از سوی مجلس هم مطرح شده، در موردش صورت می گرفت اگرچه چنانچه مجرم نبود می توانست بشود معاون کل دادستان کشور. ما با کسی خصومت شخصی نداریم، اینجا بحث تکرار نشدن فاجعه کهریزک است که آرزو می کنم برای گرگ بیابان هم چنین اتفاقی رخ ندهد. همانطور که خود آقای لاریجانی هم در دیداری که با ایشان داشتم گفتند با کسی تعارف نداریم، باید قاطعانه و مسولانه نسبت به اتهامات همه کسانی که در فاجعه کهریزک نقش داشته اند تحقیق و برسی کنند و آمران را به سزای عملشان برساند.

آقای کامرانی مگر در دادگاه غیر علنی متهمان کهریزک، چه نکاتی اضافه بر موارد شکنجه و تجاوز که بارها مهم مطرح شده است، از سوی شاهدان عینی عنوان شد  که مسوولین امر صلاح ندیدند تا  دادگاه را علنی برگزار کنند؟

خدا می داند، چه به روزمان آمد وقتی حرف های کسانی که در کهریزک بوده اند را در مورد جنایت های رخ داده شنیدیم، خدا می داند که بعد از برگزاری دادگاه من و مادر، دو خواهر و برادر محمد نتوانستیم بخوابیم...شب دادگاه ما روانی شدیم، دیوانه شدیم از این همه دردهایی که شنیدیم. خانه ما پر از گریه و زاری بود، تازه فهمیدیم چه بلایی بر سرمحمد و بچه ها آورده بودند. از قاضی پرونده که به زیبایی بازجویی کرد تا همه موارد از متهمان و شاهدان عینی در دادگاه مطرح کند تشکر می کنم ولی همه حرفم این است که چرا یک نسخه از فیلم دادگاه متهمان کهریزک را به مردم نشان نمی دهند تا همه بدانند چه بلایی بر سر بچه های ما در کهریزک آوردند، قاضی پرونده علی رغم همه فشارها جرات به خرج داد و دنیای خود را به آخرت دیگران نفروخت اما نمی دانم چرا تنها چند روز قبل از دادگاه به ما اعلام کردند که علنی برگزار نخواهد شد. گفتند به مصلحت نظام نیست.

قاضی پرونده چه مواردی را مطرح کرد؟

قاضی دادگاه بسیار مسلط، مو به مو حوادثی که رخ داده بود را کالبد شکافی کرد، عاملان فاجعه هم مدام انکار می کردند یا می گفتند آن زمان متوجه نبودند چه کار می کردند، یک پرونده سه هزار صفحه ای در اختیار قاضی بود و جزییات را به جرات به رخ متهمان کشید و قتی آنها انکار می کردند به آنها گفته شد که فیلم و مستندات رفتارهای آنها با زندانیان هم موجود است و نمی توانند رفتارهای خشونت آمیز خودشان را انکار کنند.

به کرات گفته می شود عده ای از نیروهای خودسر این رفتارهای خشونت آمیز را مرتکب می شوند...

برای همین است که می گویم آمران باید محاکمه شوند. ولله برای همه مردم سوال است که لباس شخصی ها از کجا دستور می گیرند، از کجا  حمایت می شوند؟ امینت کشور دست چند ارگان است؟

دانشجویان زیادی را در ۱۸ تیر دستگیر کرده اند و گفته می شود بسیاری از آنان توسط لباس شخصی ها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، در مورد محمد چطور؟

محمد به همراه دوستش رفته بودند دنبال درس و مدرسه. محمد حتی سن قانونی اش به رای دادن نمی رسید، رفته بود دنبال کارهای  کنکور و مدرسه. در تجمع هم نبود، نمی دانم چرا دستگیرش کرده اند، عزیز من  که می رفت دنبال درس و مدرسه ، برای چه باید مرد ضرب شتم آن هم به آن صورت فاجعه آمیز قرار می گرفت؟  محمد من با دوستش رفته بودند مدرسه شهید مطهری، اون لباس شخصی که بچه مرا گرفت قاتل است و اون کسی که دستور داد بچه مرا بفرستند به آنجایی که نباید می فرستادند هم قاتل است، اگر نمی توانند از امنیت مردم حمایت کنید، خب بگویند حکومت نظامی است تا مردم به خیابان نیایند.

شما و مادر محمد در تمام این مدت که عزیزتان را از دست داده اید چه چیزی بیشتر از همیشه آرام تان کرده است؟

مادر محمد افسرده است، ما همه افسرده شدیم. یاد راه رفتن اش در خانه که مدام برای کنکور اضطراب داشت، یاد چشم های نگران محمد دیوانه مان کرده است. تنها چزیی که آرام مان می کند این است که مسوولان قاتل محمد را به سزای عملی که انجام داده برسانند. به ما باید بگویند این لباس  شخصی ها از کجا حمایت می شوند؟ نمی شود تا هر اتفاقی افتاد بگویند خودسر بودند، لباس شخصی بودند، ما می خواهیم همین بلایی که سر بچه ما آمده یک روز سر خودشان بیاید تا بفهمند در این مدت چه دردی کشیدیم.

گفته می شود تعدادی از شاکیان کهریزک شکایت خود را پس گرفته اند، شما خبر دارید؟

بله بعضی ها به دلیل شرایط حاکم و احساس نا امنی که آن زمان می کردند، می گفتند، آزار و اذیت شدیم،  ترسیدیم و شکایت را پس گرفتیم، روزهای اول خیلی تلاش می کردند تا مردم شکایت خود را پس بگیرند اما خوشبختانه این بحث هایی که ما مطرح کردیم، زندانیان هم آمدند و از حقوق خودشان در دادگاه دفاع کردند.

به برخی از خانواده های کشته شدگان پیشنهاد دادند که دیه دریافت کنند به شما چطور؟

جرات این کار را ندارند که در قبال از دست دان عزیزمان به ما پیشنهاد دیه و پول بدهند. اجازه نمی دهیم به آنها که چنین کاری بکنند. من دیه ‍را می خواهم چه کار کنم. دنبال قصاص از کسانی هستم که بچه بی گناه مرا کشتند..

آخرین بار که محمد را دیدید و حرف آخر خودتان...

محمد را برده بودند بیمارستان لقمان، روی تخت بیمارستان دیدمش.  تب داشت داغ بود، در بیمارستان لقمان با همان حالتی که در کما بود یک سرباز بالای سر بچه گذاشته بودند. عزیز ما را به تخت بسته بودند، وقتی محمد را در آغوش کشیدم داشت می سوخت و من هنوز برایم سوال است بچه ای که در کما بود و داشت از تب می سوخت را برای چه با غل و زنجیر به تخت بسه بودند. از آنجا او را به بیمارستان مهر منتقل کردیم و دوساعت بعد..

همه امیدمان این است که قاتلان محاکمه شوند تا فاجعه کهریزک برای هیچ کس تکرار نشود.

----

ناگفته های زندگی و شهادت محرم چگینی در گفت و گو با همسرش

چگینی ،کارگری که به خاطر آزادی و رای اش شهید شد

چکیده : شوهرم به خاطر آزادی کشته شد. مگر او آن روز 25 خرداد با حضورش در خیابان چه می خواست؟ مگر پس گرفتن رای اش، گناه بود که اینگونه او را کشتند؟ او یک کارگر ساده بود که به خاطر نشان دادن اعتراضش به وضعیت موجود به خیابان آمد اما آیا باید کشته می شد؟ خیلی ها می گویند این سرنوشت و قسمت محرم بوده است .اما من می گویم او راهش را انتخاب کرده بود و از این بابت که او جانش را در راه ازادی از دست داده افتخار می کنم اما هم چنان این سوال را دارم که چرا این همه انسان بی گناه در آن روز کشته شدند؟

کلمه: شهید محرم چگینی سال گذشته در ۲۵ خرداد ماه در تظاهرات مسالمت آمیزی که مردم برای پس گرفتن رای شان به خیابان آمده بودند؛ مقابل پایگاه بسیج با ضرب گلوله کشته شد و حتی فیلم تیر خوردن ، به زمین افتادن و بلند کردن پیکرش از روی زمین توسط دوربین های شاهدان به ثبت رسید. معصومه چگینی همسر محرم بارها و بارها در مصاحبه های خود تاکید کرده که تا آخرین لحظه ی زندگی اش شکایتش را پس نمی گیرد و می خواهد بداند قاتل همسرش کیست و چرا باید جنازه او در خیابان های فاز چهار اندیشه و دور از تهران پیدا شود. معصومه ۳۰ ساله از یک سالی می گوید که تلخ ترین و سخت ترین لحظه های زندگی اش را بدون همسرش سپری کرده است .

خبرنگار کلمه ،با معصومه چگینی بعد از برگزاری اولین سالگرد شهادت همسرش با وی به گفت و گو نشسته است.


اولین سالگرد شهید محرم چگینی ۲۵ خرداد ماه در بهشت زهرا برگزار شد. این مراسم چگونه بود؟

خیلی ها می گفتند مراسم اولین سالگرد را پنج شنبه یعنی ۲۷ خرداد برگزار کنیم اما من دلم می خواست همان روز شهادت محرم یعنی ۲۵ خرداد باشد تا این روز به یاد ماندنی و تاریخی ثبت شود . تا عمر دارم در این روز تاریخی مراسم سالگرد همسرم را برگزار می کنم و راه این شهید را ادامه می دهم. من افتخار می کنم که محرم در این راه کشته شد و خوشحالم برای مردی فاتحه می خوانم که در راه وطن و آزادی کشته شده است و من نیز راه او را ادامه می دهم.

چگونه می خواهید راه شهید محرم چگینی را ادامه دهید؟

همین راه رسیدن به آزادی و جنبش سبز را ادامه می دهم. شوهرم به خاطر آزادی کشته شد. مگر او آن روز با حضورش در خیابان چه می خواست؟ مگر پس گرفتن رای اش، گناه بود که اینگونه او را کشتند؟ او یک کارگر ساده بود که به خاطر نشان دادن اعتراضش به وضعیت موجود به خیابان آمد اما آیا باید کشته می شد؟ خیلی ها می گویند این سرنوشت و قسمت محرم بوده است .اما من می گویم او راهش را انتخاب کرده بود و از این بابت که او جانش را در راه ازادی از دست داده افتخار می کنم اما هم چنان این سوال را دارم که چرا این همه انسان بی گناه در آن روز کشته شدند؟

در بهشت زهرا مشکلی برای برگزاری مراسم اولین سالگرد ایجاد نشد؟ چرا که در آن روز بهشت زهرا کاملا نظامی بود و همه کسانی که برای تسلیت گفتن آمده بودند تحت نظارت بودند؟

روز برگزاری مراسم سالگرد دو بسیجی به خانه ی مادر شوهرم آمدند و گفتند که چرا برای برگزاری مراسم از ما اجازه نگرفته اید؟ من نمی فهمم این چه ماجرایی است که حتی برای برگزاری مراسم عزادرای هم باید از آنها اجازه بگیریم.در بهشت زهرا نیز دو نفر از اول تا آخر مراسم بالای قبر ایستادند و همه افرادی را که می آمدند نظارت می کردند اما مشکلی به وجود نیاوردند.

چه گروههایی در اولین سالگرد شهید محرم چگینی در بهشت زهرا حضور داشتند؟

فضا به شدت امنیتی بود بنابراین آنها که می آمدند ،نمی توانستند بگویند که چه کسی هستند . اما دانشجویان دانشگاه تهران و برخی از هواداران جنبش سبز آمدند و در گوش من گفتند که خون این شهید پایمال نخواهد شد و راهشان ادامه دارد. همچنین مادر شهید سهراب اعرابی نیز آمد و ابراز همدردی کرد . او که از بس غصه خورده بسیار ضعیف شده بود و با این حال سری هم به ما زد. خانم شهید حسن پور نیز در تماسی تلفنی خود را همراه ما دانست . همه این ابراز همدردی ها مایه خوشحالی من است.

چندبار گفته اید که راه همسر شهیدت را ادامه می دهید . می خواهم بدانم اگر همسرت در این را شهید نشده بود آیا باز هم اینقدر نسبت به وضعیت موجود معترض بودید؟

بله! چرا که سهراب ها و نداها در این راه کشته شده اند . آنها نیز مانند خواهران و برادران من هستند که باید برای اینکه خون شان پایمال نشود در پی یافتن حقیقت تلاش کنیم . آنها نیز جرمی نداشتند جز این که به خیابان بیایند و رای شان را بخواهند. مگر مادر سهراب و دو فرزند شهید حسن پور با من چه فرقی دارند؟ انها هم هزینه داده اند و من نیز برای آنها در این راه تلاش می کنم. اما کشته شدن شوهرم در این راه انگیزه مرا تقویت کرده است و وقتی مادر سهراب را می بینم انگیزه ام دو چندان می شود و مصمم تر می شوم.

اما نگفتید که راهی را که در آن قدم گذاشته اید چگونه می خواهید ادامه دهید؟

با پیگیری شکایتم و شناسایی قاتل شوهرم. تا عمر دارم به دنبال قاتل شوهرم می روم حتی اگر این راه هزینه های فراوانی داشته باشد.

از ۲۵ خرداد سال گذشته تا کنون دقیقا یک سال گذشته است. این یک سال با تمام حوادثی که برای شما و خانواده تان داشت ؛ چگونه گذشت؟

این یک ساله برای من به اندازه صد سال طول کشید. سالی که فقط نفس کشیدم اما زندگی نکردم.من ۱۳ سال با محرم در وضعیت مالی بد زندگی کردم اما هیچ وقت به اندازه این یک سال عذاب ندیدم. این یک سال آنقدر سخت گذشت که حالا با داروی اعصاب و تحت نظر دکتر هستم


چه زمان هایی بیشتر احساس دلتنگی می کنی؟

موقع غروب آفتاب . همان زمانی که محرم از سر کار بر می گشت و من چشم انتظار او می ماندم. هنوز با گذشت یک سال تحمل این غروب ها برایم سخت است.

موقع دلتنگی هایت چه کار می کنی؟

گریه می کنم . شبی نیست که بدون گریه سرم را روی بالش بگذارم . جواب این گریه های مرا چه کسی می خواهد بدهد؟ تنها دلخوشی های من این است که به بهشت زهرا بروم و حرف هایم را با همسرم بر سر مزارش در میان بگذارم.

چه حرف هایی را با همسر شهیدت در میان می گذاری؟

می گویم چرا من را تنها گذاشته ای؟ مدام خاطرات شیرین گذشته را با او مرور می کنم و دلم می سوزد به روزهای گذشته ی شادی که با شوهرم داشتم. او آنقدر خوب بود که در این ۱۳ سال هیچ وقت مرا نرنجاند و بدی ای در حق من نکرد.

اگر همسر شهیدت زنده بود چه جمله ای به او می گفتی؟

می گفتم محرم هیچ وقت مرا تنها نگذار و روزهای خوش را از من نگیر.

چه کسی روزهای خوش تو را گرفته است؟

همین هایی که شوهر مرا کشته اند. یک عمر زندگی و آرزو را از من گرفته اند .شوهرم آرزو داشت روزی بچه دار شود و به من قول داده بود که بعد از تمام شدن قسط هایمان یک خانه برای من بخرد. اما او حتی خریدن یک ماشین را به گور برد.


بزرگ ترین درد این روزهایتان چیست؟

این تنهایی عذاب آور و بلاتکلیفی ام.

شهید محرم چگینی تا چه اندازه پیگیر اخبار انتخابات بود و نگرش اش نسبت به مسایل سیاسی چه بود؟

او اصلا آدم سیاسی ای نبود. منتهی مناظره های قبل از انتخابات را نگاه می کردیم و با هم درباره کاندیداهای ریاست جمهوری حرف می زدیم و حتی با دیدن آن مناظره ها تصمیم گرفتیم که به چه کسی رای بدهیم.

خب ! در نهایت به چه کسی رای دادید؟

به مهندس موسوی . اصلا فکرش را نمی کردیم که فضای ، بعد از انتخابات اینگونه شود و انسان های بی گناه در خیابان ها کشته شوند.

چرا به مهندس موسوی رای دادید؟

شوهرم و همه همکارانش به مهندس موسوی رای دادند. آنها به دنبال آزادی بودند . حال سوال من این است که احمدی نژاد رییس جمهور شد اما چرا این همه آدم کشته شدند؟

بعد از اعلام نتیجه انتخابات واکنش شهید محرم چگینی چه بود؟

خیلی متعجب بود . روز یکشنبه برای تظارهرات نتوانست برود اما روز دوشنبه ۲۵ خرداد با شعار رای من کجاست به خیابان رفت که گلوله خورد و جنازه اش در فاز چهار اندیشه پیدا شد. به تازگی جز فیلم به شهادت رسیدنش فیلم دیگری منتشر شده که نشان می دهد پیکر محرم را بعد از گلوله خوردن داخل پیکان می برند. با این مستنداتی که داریم اما هنوز قالتش شناسایی نشده و شکایت ما را نادیده می گیرند و آن وقت می گویند از موسوی و کروبی شکایت کنیم.

چند روز پیش هم برادرشوهرتان در مصاحبه ای گفته بود که بسیج از شما خواسته تا علیه موسوی و کروبی به عنوان قاتل شکایت کنید. قاتل همسر شما کیست؟

چرا موسوی باید قاتل باشد؟ مگر موسوی آنجا بود و مردم را تیرباران کرد؟ او فقط در اعتراض به نتایج انتخابات راهپیمایی راه انداخت مثل هزاران راهپیمایی که در این ۳۰ ساله بعد از انقلاب برگزار شده است . من از موسوی نه تنها شکایتی ندارم بلکه بسیار ممنونم که در این یک ساله نمایندگانش را بارها برای دلجویی و رسیدگی به مسائل زندگی زنی تنها مثل من به سراغم فرستاده است. اعضای کمیته مردمی دفتر موسوی احوال مرا مدام می پرسند و در حد امکاناتشان به مشکلات من رسیدگی می کنند، در این یکساله به جز اعضای کمیته مردمی مهندس موسوی کسی در خانه ی مرا نزده است و اصلا نمی پرسند که آیا تو به تنهایی می توانی زندگی ات را بچرخانی؟ و در این یک ساله چه بر سر تو و زندگی ات آمده است.

اگر دوباره انتخاباتی برگزار شود به چه کسی رای می دهی؟

باز هم به موسوی

چرا؟

چون او به دنبال عدالت و حق مردم است . سوال من از مقامات این است که اگر بد بود چرا کاندیدا شدنش را تایید کردید؟. او که از خارج نیامده و مورد تایید هم بوده است اما حالا چرا یکهو از نظر آنها بد شده است.

به نظر خودت چرا موسوی از سوی حاکمیت فعلی تبدیل به یک آدم بد شده است؟

نمی دانم.اما وقتی می بینم از طرف بسیج می آیند و به ما می گویند که از او به عنوان قاتل شکایت کنید با خودم فکر می کنم که موسوی که شوهر مرا نکشته است؟ پس حتما دلیلی وجود دارد که می خواهند او را قاتل معرفی کنند واقعیتی که غیر از این است. من در این یک ساله خیلی چیزها را فهمیده ام.

چه چیزهایی؟ آیا می توانی بگویی معصومه چگینی سال گذشته با امسال چه نفاوتی کرده است؟

بسیار روشن شدم و فهمدیم که دنیا دست کیست. فهمیدم که برای دفاع از حق کشته می شوی . اینکه ظالم به خاطر زوری که دارد هر کاری دلش بخواهد با مظلوم می کند . ظلمی که به شوهرم شد و او را کشتند و ظلمی که به من شد و مرا تنها در این دنیا گذاشتند. فهمیدم که حرف حق زدن مساوی است با کشته شدن و اگر سکوت نکنی تو را می کشند.

شما چطور؟ آیا سکوت می کنی؟

نه اصلا. من تا آخرین نفسم راه شوهرم را ادامه می دهم.

محرم چگینی یک کارگری بود که به قول خودت از صبح تا شب به دنبال یک لقمه نان حلال تلاش و کار می کرد. به نظرت چرا مفهومی مانند آزادی برای او مهم بود؟

او همیشه معترض بود که چرا ماهانه ۳۰۰ هزار تومان حقوق می گیرد که نیمی از آن را اجاره خانه می دهد و ۵۰ هزار تومان خرج رفت و آمد به سر کار است و در نهایت آنچه برای ما می ماند ۵۰ هزار تومان بود . یکی از دلایل بچه دار نشدنمان هم همین بود که این نان بخور و نمیر برای تربیت بچه کافی نبود . برای همین او به وضعیت موجود اعتراض داشت و معتقد بود تا آزادی نباشد و نتواند اعتراضش را بیان کند عدالتی هم در کار نخواهد بود.

اگر روزی موسوی،کروبی و رهنورد را ببینید به آنها چه می گویید؟

می گویم تو را به خدایی که قبولش دارید حالا که این همه آدم کشته شده اند شما راهشان را ادامه دهید و نگذارید خون این شهدا پایمال شود. نکند سالگرد این شهدا تمام شده است با خودشان فکر کنند که همه چیز تمام شده و راهشان فراموش شود؟ به آنها می گویم که راه این شهدا ادامه دارد و نگذارید خون شان پایمال شود.

آیا تا کنون ملاقاتی با مهندس موسوی و یا کروبی داشته اید تا درد دل ها و مشکلاتتان را به آنها بگویید؟

راستش را بخواهید همین اواخربه مناسبت روز زن گروهی از زنان با مهندس موسوی و دکتر زهرا رهنورد دیدار داشتند .من هم به این مراسم دعوت شدم و قرار بود با آقای موسوی و خانم رهنورد دیداری داشته باشم اما متاسفانه برخی از اعضای خانواده ام گفتند که به خاطر خطرات احتمالی که من را تهدید می کند ،نروم .من نمی ترسم اما دلم نمی خواهد روی حرفشان حرف بزنم و دلگیرشان کنم .اما یک بار موفق شدم به دیدار مهدی کروبی بروم او نیز با رویی گشاده حضور مرا پذیرفت و به حرف های من گوش داد. راستش همین که می فهمم که رهبران جنبش سبز خانواده های شهدا از جمله ما را فراموش نکرده اند ، قوت قلبی برای من می شود و کمتر احساس تنهایی می کنم.

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

رجوع به مطالب مشابه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران