بازگشت به صفحه اول

 

 
 

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

مهدی سحرخیز

onlymehdi(at)gmail.com

شنبه ۵ تير ۱۳۸۹

روز: امروز روز پدر بود و چه حس غریبی است که در روز پدر، خبر ناخوشی دوباره ات را در زندان شنیدن. انگار آوار دنیا سرم خراب شده و تنها مانده ام در زیر سنگینی آن. روز پدر، روزی است که فرزندان از فداکاری پدرشان تشکر میکنند، از اینکه پردان شان چراغ عشق و زندگی را در دل هایشان روشن نگاه داشته اند؛ اما روز پدر جز همه این ها برای من چیز دیگری نیز داشت. افتخار. افتخار به شرف پدرم که این چنین با اراده اش، حکومت تا دندان مسلح استبداد را به هیچ انگاشته و با اراده آهنینش، فشار سیاهچاله های استبداد را تاب آورده و حسرت پیروزی را بر دلشان چسبانده است.

پس پدر؛ امروز تو تنها برای من پدر نیستی، برای تمامی کسانی که ایستادگیت را می ستایند، پدری.

اگر چه با شنیدن اوضاع جسمی ات در این چند روز دنیا برایم تیره و تار شده، اما روشنی امیدی که با استقامت ات در دلم کاشته ای، نوید آمدن یک روز خوب را می دهد. امروز خوشحالم که فرزند پدری هستم که شرافتش زبانزد عام و خاص است و رادمردیش، دودمان ظلم و ستم را به لرزه درآورده است.

روز پدر، روز تولد علی است، هم او که به عدل و داد شهره گشت. اما حکایت آنان که خود را علی می نامند و حکومتشان را علی وار می پندارند نیز حکایت تلخی است. گویی فراموش کرده اند که علی فرمان داده بود با قاتلش همچون خود او رفتار شود. اما درزندان علی خوانده ه،ا بر جوانانش  آن می گذرد که در کهریزک رخ می دهد، و بر روزنامه نگارانش آن م یرود که بر تو راندند و اینچنین تن تو را رنجاندند.  

راستی پدر جان، هفته که دیگر که بیاید، می شود یکسال. یکسال صبر و استقامت تو و یکسال سیاهی و رسوایی عمال ستم. شاید نتوانم تمام سختی و رنجی راکه به تو روا داشته اند درک کنم، اما همان میزانی که درک می کنم، برایم انگیزه ایست که تا پای جانم بر مدار عشق و صداقتی که آموختی گام بردارم و لحظه ای از اطلاع رسانی ستم این دیوخویان، به جهانیان درنگ ننمایم. به شرفت قسم می خورم که راهت را تا پای جانم ادامه خواهم داد تا دیگر فرزندی، روز پدر غصه زندانی بودن و شکنجه پدرش را تنها به خاطر دفاع از حقوق مردم نداشته باشد.

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا كيمياي عشق يابي و زر شوي

----

عیسی سحرخیز، زندانی سیاسی در بیمارستان

الهه روانشاد

رادیو فردا: عیسی سحرخیز، یکی از زندانیان سیاسی ایران، که از سال پیش بدون محاکمه در بازداشت به سر می برد، به گفته فرزندش به دلیل بیماری شدید و جهت مراقبت‌های ویژه به بیمارستان انتقال پیدا کرده است.

آقای سحرخیز از چهره‌های فعال مطبوعات، که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد بود، برای دومین بار در زندان دچار بیماری شده است.

مهدی سحرخیز، پسر او به رادیو فردا توضیحات بیشتری می دهد:
همزمان با روز پدر – روز جمعه – پدرم در زندان دچار افت شدید فشار خون می شوند. این دفعه دومی است که چنین اتفاقی برایشان می افتد. با دکترها که صحبت شده، آنها گفته اند که این اتفاق ممکن است خطر جانی برایشان داشته باشد.

پیش از این هم اتفاق افتاده بود. تشخیص داده شده بود که باید حتما به بیمارستان بروند و رسیدگی بشود. ولی هیچ گونه رسیدگی در این مورد انجام نگرفت. نه تنها رسیدگی نشد بلکه ایشان را از زندانی به زندان دیگر تبعید می کنند. کوچ می کنند تا بتوانند ایشان را از خانواده ، دور نگاه دارند.

آقای سحرخیز، مادر شما و خانواده تان هر چند مدت یکبار می توانند با پدرتان ملاقات کنند؟

مادرم هر دو هفته یکبار می تواند پدرم را ملاقات کند. هر بار هم برای ملاقات او باید از صبح خیلی زود راه بیافتد و تا بعد از ظهر تمام روزش گرفته شود تا بتواند ده دقیقه پدرم را ببیند.

هفته آینده یکسال است که ایشان در زندان هستند.تا به حال نه پرونده ای برایشان تشکیل شده و نه هیچ اتفاق خاصی افتاده است. تنها حکومت خواسته است که ایشان را از مردم دور نگاه دارد. علتش هم ترس و کینه اساسی است که از ایشان دارند.

آیا پدرتان در هنگام ملاقات با خانواده ، می گویند که با ایشان چگونه برخورد می شود و چه اتهاماتی تا کنون به ایشان تفهیم شده است؟

ما الان یکسال است که منتظریم ببینم اتهامات پدرمان چیست؟ چون خیلی شرم آور است که پدرم را نگاه داشته اند و در این یکسال به ایشان اصلا مرخصی نداده اند. شما می بینید قاتلین و قاچاقچیان مختلف هم می توانند به مرخصی بروند. ولی به پدر من که حتی پرونده ای برایش تشکیل نشده ، حتی یکروز هم مرخصی داده نشده است.

نه تنها به او مرخصی نداده اند بلکه او را هر روز از جایی به جای دیگر می برند. شرایطش را هر روز عوض می کنند. جوری نیست که بتواند شرایط عادی داشته باشد. یکروز می برندش در این زندان و روز دیگر در زندان دیگر. پدر من شرایطش را برای خانواده ام می گوید و برای آنها شنیدن این شرایط سخت است. عملا خانواده مرا به بازی گرفته اند.

همان طور که می دانید ، خانواده جمعی از بازداشت شدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری- از جمله خانواده خود شما- خطاب به دادستان، نامه ای نوشته اند و در این نامه درخواست کرده اند با رافت ، زندانیان را برای روز پدر آزاد کنند. ممکن است در این مورد برایمان توضیح بدهید؟

این نامه یا نامه هایی مشابه آن بارها و بارها برای رئیس قوه قضاییه، معاونانشان و دادستان و کسان دیگری در دستگاه قوه قضائیه ، فرستاده شده است. اما اصلا به این نامه ها توجهی نمی کنند.

یکی از دلایل نوشتن این نامه ها هم این است که مردم بدانند چه اتفاقاتی دارد می افتد. چون اگر دادستان می خواست توجهی به این مسائل کند که در طول یک سال گذشته پرونده کسی را که اصلا جرمش مشخص نیست، اقلا به دادگاه می آورد و در دادگاه می گفت که جرم ایشان، این است.

ایشان یک پرونده دیگری هم داشتند که در آن هم تبرئه شدند. اما همچنان که همچنان در زندان نگه داشته شده اند. نه تنها ایشان بلکه زندانیان دیگری هم هستند که این شرایط را دارند.

متاسفانه به روزنامه نگاران خیلی سخت تر می گیرند. چون روزنامه نگاران وابسته به هیچ گروهی نیستند. و حقیقت را می نویسند. به همین دلیل با روزنامه نگاران بدتر برخورد می کنند و آنها را در شرایط بدتری قرار می دهند.

این نامه ها نوشته می شود شاید گوش شنوایی پیدا شود. اما بارها و بارها در طول یک سال گذشته به همه ثابت شده است که هیچ کس نه تنها به محتوای این نامه ها توجه نمی کند، بلکه شاید کینه توزتر می شوند و شرایط سخت تری را فراهم می کنند.

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

رجوع به مطالب مشابه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران