بازگشت به صفحه اول

 

 
 

آزاده دواچی
17 تیر 1389

مدرسه فمینیستی: این روزها به زنی می اندیشم که شانه هایش می لرزند و هر شب از ترس رفتن در گودالی ،با نیمی از بدنش برآمده از دل خاک، و سنگ های کین ورزی که به سر و صورتش می خورند، خوابش نمی برد . این روزها به آنهایی فکر می کنم که نمی دانم چرا با نفرت، که اگر نفرت نبود هیچ دستی نمی توانست سنگی را بلند کند، در انتظارند تا سنگ های بی جان را به سوی انسانی زنده پرتاب کنند . این روزها به فرزندان سکینه محمدی آشتیانی فکر می کنم که هرشب کابوس می بینند، که مدام صورت مادرشان را خون آلود تصور می کنند . چه بیخواب شده اند کودکانش !

این روزها به اشک های کودکان ِ ترس خورده ی سکینه فکر می کنم که مدام سرازیر می شوند و بعد از خود می پرسم در کجای زمین ایستاده ایم که برای گناه دیگر انسانی این چنین حکمی می نویسیم . برکدام مسند عدل و انصاف ؟ در کدام قرن و کدام روابط زندگی می کنیم که این رفتار خشونت آمیز در برابر چشمانمان اتفاق می افتد.

زدن سنگ به انسانی که هنوز زنده است ! به زنی که هنوز نفس می کشد ! که مادر است! که عاشق فرزندان بیگناه اش است! که یک عالمه درد دل دارد!... و می گذاریم که فریاد بزند، که ضجه بزند، که اشک بریزد، کمک بخواهد و التماس کند!...

در کجای این کره ی خاکی ایستاده ایم که با گذاشتن سنگی بر دست انسانی ، انسانی دیگر را محاکمه و مجازات می کنیم . که فکر می کنیم مجازاتش درست بوده است! مگر خود ما هیچ خطایی نکرده ایم؟ مگر زندگی ما که برای دیگری حکم نوشته است خالی و سفید بوده ؟ شاید ما خدا شده ایم و به جای او از حق بندگانش نمی گذریم! آیا زمین این چنین کوچک و حقیر شده است که فرزندانش کمر به قتل یکدیگر بسته اند . در کدام مکتب و قاموسی کشتن یک انسان این چنین سخت و درد ناک، این چنین سهل و آسان، این چنین ارزان و تحقیرآمیز، سفارش شده است؟

نه ! من با خودم کنار نیامده ام با آنهایی که در مسند قضا برای رواج عدالت این چنین حکم به رفتارها ی خشونت آمیزعلیه انسانیت می دهند . دلم می سوزد برای همنوعانم، برای زنان هموطن ام، برای نسل جوان سرزمین ام، برای خودمان، برای دخترم که در ایران فردا به دنیا خواهد آمد.... حتی برای کسانی که انگار هرگز انسان متولد نشده اند و با سنگی در دست این چنین با نفرت و خشونتی کور، جان همنوع خود را می ستانند. برای مروجان خشونتی که این چنین آسان از جان یک انسان نمی گذرند.

نمی توانم به لحظه ای فکر کنم که کودکان سکینه، گوله گوله اشک بریزند و های های بگریند و مادرشان در مقابل چشم شان زیر بارانی از سنگهای نفرت، دفن شود . آیا فرزندان سکینه این چنین مرگی را هرگز از یاد خواهند برد؟ آیا وقتی بزرگ شدند آنها هم سنگی به انتقام در دست نمی گیرند، و بچه های آن ها هم، و دیگران هم؟

این روزها خیلی به سکینه فکر کرده ام به لحظه هایش به روزهایی که گذرانده و می گذراند و به شب های پرکابوس اش که در انتظار اجرای حکم سنگسارش به سر می شود. خودم را جای او نمی توانم بگذارم ،آن قدر که رعب و وحشت تمام وجودم را می برد و هی با خودم تکرار می کنم : عدالت ... عدالت ....

و حرفهایم خط می خورند و بر نقطه چین هایش، حروف کریه خشونت می نشیند .

این روزها وقتی چشمانم را برهم می گذارم سکینه را می بینم. با صورتی خندان و دست هایی که نمی لرزند و چشمانی که برق می زند. می بینمش که بازگشته است و شب بدون کابوس سنگ ها سر بر بالین می گذارد و به روزی می اندیشم که در کانون گرم خانواده، فرزندانش را با مهربانی در آغوش می گیرد، و چه حس خوبی است که فرزندانش در آینده سنگ در دست نخواهند گرفت و فرزندان شان هم، و بنویسند عدالت ... عدالت ....

----

تحقیر زنان به بهانه دفاع از ازدیاد جمعیت

لیلا علی کرمی
20 تیر 1389

مدرسه فمینیستی: اقای حسن رحیم پور ازغدی استاد دانشگاه و عضو شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی‌ ، در خصوص عدم علاقه زنان ایرانی به بچه دار شدن مسائلی را مطرح کرده اند که از شبکه اول صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شده است.

به نقل از سایت تحلیلی خبری عصر ایران آقای پور ازغدی با اشاره به موضوع ازدیاد جمعیت و زاد و ولد در جامعه گفته اند " هم اکنون برخی‌ از خانم‌ها می‌ گویند بچه دار نمی شویم برای اینکه هیکل مون به هم می‌خوره. ‌ای مورد شور ببره هیکلت رو. مگه هیکلت رو میخواهی‌ ببری آخرت؟ تو این هیکل را میخواهی‌ چه کار؟ غیر از اینکه میخواهی‌ ببری تو قبر یا اینکه میخواهی‌ هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای تو و برای بچه آوردن".

چندین مرتبه این جملات آقای ازغدی را با صدای بلند خواندم. باورش کمی‌ سخت بود که یک استاد دانشگاه چنین در خصوص زنان ایران زمین سخن بگوید و دردناک تر آنکه صدا و سیما آن را پخش کند.

به راستی‌ هدف از پخش چنین برنامه هایی چیست؟ جای تردید نیست که صدا و سیمای دولتی با پخش این قبیل برنامه‌ها سعی‌ در ترویج ادبیات مردسالار و پدر سالار دارد تا از این رهگذر شاید مانعی شود برای پیشرفت جنبش برابر خواهی‌ زنان ایرانی.

بی شک این ادبیات توهین آمیز دل هر زن و مرد آزاده ای را می‌‌رنجاند. چگونه است که یک استاد دانشگاه به خود اجازه می دهد با این ادبیات تحقیر آمیز زنان ایرانی را مورد خطاب قرار دهد. این نحو گفتار جزء اهانت به زنان و توهین به شعور، فهم و درک مردم چیز دیگری را متبادر ذهن نمی سازد.

بهتر آن است که ایشان در مقام استادی دانشگاه تحقیقی در این زمینه انجام دهند و علت واقعی‌ مساله را جویا شوند. میزان زاد و ولد در جهان طبق گزارش‌های یونسکو و دیگر ارگان‌های سازمان ملل متحد رابطه مستقیم با میزان سواد و درک و آگاهی‌ زنان هر جامعه ای دارد.

جناب آقای دکتر ازغدی شما که عنوان استادی دانشگاه را یدک می‌کشید خوبست بدانید که زنان ایرانی علیرغم تبعیضات قانونی که بر علیه شان وجود داشته و دارد به حق به دانشگاه‌ها و مراکز علمی‌ راه یافته اند و کسب علم و دانش را پیشه خویش ساخته اند و خوشبختانه باید یاد آور شوم که طبق آمارهای موسسات آموزشی و دانشگاهی هم اکنون زنان فرهیخته ایرانی گوی سبقت از مردان را نیز ربوده اند.

بی‌ انصافی است به جای تقدیر و سپاس از این سرمایه‌های ملی‌ بگوییم "‌ای مرده شور ......"!

دیگر آنکه زنان ایرانی حدودا صد سال بعد از زنان در جوامع صنعتی در بازار کار حضور پیدا کردند و همواره در تثبیت وضعیت و مقام حرفه ای خود با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم کرده اند. ساختار اجتماعی همواره مانعی در مقابل پیشرفت زنان بوده. پست‌های کلیدی و شغل های مهم همواره در دست مردان بوده. لذا زنان همیشه باید با چنگ و دندان از موقعیتی که به دست آورده اند مراقبت کنند.

فارغ از همه مسائل و موارد مربوط به حق تولید مثل و مالکیت زن بر بدن خویش و حق تصمیم‌گیری او در مورد تعداد فرزندان که از اصول بنیادین حقوق زن است فقط به یک نکته اشاره می‌کنم و آن عدم وجود قوانین حمایتی از زنان در زمان باردای، زایمان و پس از زایمان است.

به طور مثال مطابق ماده ۷۶ قانون کار مرخصی بارداری و زایمان کارگران زن جمعا ۹۰ روز است. حتی الامکان ۴۵روز این مرخصی باید پس از زایمان مورد استفاده قرار گیرد. واضح است که این قانون حمایتی از زنان شاغل نمی کند. نبود خدمات دولتی، کمبود شیرخوارگاه‌ها و مهد کودک در محیط کار، عدم مرخصی برای زنان در جهت مراقبت از فرزندان بیمار و موارد دیگر باعث می‌‌شود تا زنان شاغلی که مسئولیت تامین بخش یا تمام هزینه‌های زندگی‌ را بر دوش دارند لذت مادر بودن را قربانی بر آورده ساختن نیازهای اولیه معیشتی خانواده سازند. شگفتا که حقوق این مادران ضایع و بر حقشان جفا می‌‌شود. واضح است که زنان ایرانی این توهین را که آشکارا از طریق رسانه جمعی پخش شده بر خود بر نمی تابند و طبق ماده ۶۰۸ قانون مجازات اسلامی که توهین به افراد را جرم دانسته حق شکایت را بر خود محفوظ می دارند تا شاید دیگر کسی‌ اجازه اهانت و دست درازی به حریم خصوصی آنها را ندهد.

----

عضو كمیسیون حقوقی مجلس: وقتی زن سر كار می‌رود، خرج اضافی به وجود می‌آید 

سه شنبه ۱۵ تیــرماه ۱۳۸۹

شهرزادنیوز: موسی قربانی، عضو کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس، با ارائه‌ی   یک راه حل بدیع برای مشکل بیکاری خواهان وضع قانونی شد که اشتغال دو نفر از یک خانواده را ممنوع کند. به گفته ی وی در برخی از خانواده‌ها زن، مرد و فرزندان کار می کنند و در خانواده های دیگر همه بیکارند و اگر از هر خانواده تنها یک نفر سر کار برود، مشکل بیکاری در ایران حل می شود.

قربانی در پاسخ این پرسش خبرنگار ایلنا که: اگر فقط یكی سر كار برود چرخ زندگی نمی‌چرخد، گفت:  “اتفاقا خیلی خوب چرخ زندگی می‌چرخد، این تصور شما اشتباه است. اتفاقا وقتی زن سر كار می‌رود، خرج اضافی به وجود می‌آید. وقتی زن سر كار می‌رود، آن وقت باید كلی پول كودكستان بدهند برای بچه خانواده. باید غذای آماده بخورند، كه این خودش كلی خرج دارد.”

وی سپس به الگوی عربستان سعودی اشاره کرد و افزود: “من چند وقت پیش رفته بودم مكه. وقتی به عربستان می‌روید یك كارمند زن نمی‌بینید. اگر فقط همین مساله را در ایران عملیاتی كنیم، بسیاری از مشكلات حل می‌شود

 

 
 

بازگشت به صفحه اول/A>

مطالب مشابه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران