«گروهی از زندانيان سياسی زندان اوين دست به اعتصاب غذا زدند»
۱۳۸۹/۰۵/۰۷
راديوفردا: همزمان با انتشار گزارش هايی درباره اعتصاب غذای کيوان صميمی،
بهمن احمدی امويی، و عبدالله مومنی، گفته می شود گروهی از زندانيان سياسی زندان
اوين در اعتراض به رفتار زندانبانان و ايجاد محدوديت و مانعتراشی در ملاقات با
خانوادههايشان دست به اعتصاب غذا زدهاند.
گزارش ها حاکی از آن است که
کيوان
صميمی، مدير مسئول ماهنامه «نامه» و از چهره های سياسی نزديک به نيروهای ملی
مذهبی در ايران،
بهمن
امويی، روزنامه نگار،
عبدالله
مومنی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان ايران اسلامی (ادوار دفتر تحکيم)،
به همراه شماری ديگر از زندانيان وقايع پس از انتخابات در بند ۳۵۰ زندان اوين
در اعتراض به برخوردهای مسئولان و زندانبانان با زندانيان و همچنين لغو
ملاقات ها دست به اعتصاب غذا زده اند.
گزارش ها حاکی از این است که پانزده
نفر از زندانیان بند ۳۵۰ به سلول های انفرادی در بند ۲۴۰ اوين منتقل شده
اند.
در همين زمينه، ژيلا بنی يعقوب، همسر بهمن احمدی امويی، در گفت وگو با
راديو فردا تاييد کرده است که همسرش از سه روز پيش در زندان اوین دست به اعتصاب غذا
زده است.
ژيلا بنی يعقوب گفته است:«روز دوشنبه به رغم اين که نامه دادستانی
تهران برای ملاقات با بهمن، همسرم، را در دست داشتم و می بايست با او ملاقات حضوری
می داشتم، اين ملاقات لغو شد و برای چند نفر ديگر نيز همين اتفاق افتاده
است.»
وی اضافه کرده است:«علاوه بر اين در آن روز برخورد های نامناسبی در
بند ۳۵۰ از سوی ماموران و زندانبانان با زندانيان صورت می گيرد که باعث می شود
زندانيان اعتراض کنند. در واکنش به اين اعتراض بهمن احمدی امويی و کيوان صميمی به
سلول انفرادای منتقل شده اند.»
ژيلا بنی يعقوب افزوده است:« عبدالله
مومنی ، يکی ديگر از زندانيانی است که شنيده ام در جريان اين اعتراض ها به سلول
انفرادی منتقل شده است.البته تعداد زندانيان که روز دوشنبه از بند ۳۵۰ به سلول های
انفرادی در بند ۲۴۰ منتقل شده اند بيشتر از اين سه نفر است و منابع مختلف گفته اند
که اين افراد پانزده نفر هستند که هنوز اسامی آنها مشخص نشده است.»
ژيلا بنی
يعقوب همچنين نسبت به وضعيت سلامتی همسرش ابراز نگرانی کرده است و می گويد: «الان
سه روز است که بهمن اعتصاب غذا کرده و و شش نفر ديگر نيز دو روز است که به اين
اعتصاب غذا پيوسته اند. تعدادی از آنها اعتصاب غذای «تر» و تعداد ديگری اعتصاب غذای
«خشک» کرده اند و مساله سلامتی آنها نگران کننده است».
ژيلا بنی يعقوب
خواستار امکان برقراری تماس با همسرش برای اطلاع از سلامتی وی شده است.
ژيلا
بنی يعقوب می گويد:«با توجه به اين که تمامی تلفن های بند ۳۵۰ که ۱۵۰ نفر از
زندانيان (وقايع پس از) انتخابات در آن نگهداری می شوند، سه روز است که قطع کرده
اند اين خود به نگرانی خانواده ها دامن زده است.»
به دنبال اعلام نتيجه
انتخابات رياست جمهوری در ايران در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۸ که اعتراض گسترده مردم را
به دنبال داشت، ژيلا بنیيعقوب و همسرش، بهمن احمدی امويی، در ميان حدود ۲۰
روزنامهنگاری بودند که توسط نيروهای امنيتی جمهوری اسلامی بازداشت
شدند.
خانم بنیيعقوب پس از تحمل حدود دو ماه حبس از زندان آزاد شد، اما
بهمن احمدی امويی به پنج سال حبس محکوم شد.
عبدالله مؤمنی، اندکی پس از
انتخابات رياست جمهوری در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۸ دستگير و به هشت سال زندان محکوم
شده است.
کيوان صميمی، يک روز پس از انتخابات بازداشت شد، به ۶ سال زندان و
محروميت دائمی از فعاليت های سياسی محکوم شده است.
----
دیده بان حقوق بشر خواستار معالجات پزشکی فوری محمد صدیق
کبودوند و آزادی وی شد
فعال حقوق بشر محبوس را آزاد کنید و به او اجازه دسترسی به
خدمات پزشکی بدهید
محمد صدیق کبودوند احتمالا دچار سکته مغزی شده است؛ خانواده او می گوید ایشان از دسترسی به معالجات مناسب محروم می باشد
(نیویورک ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۰) – دیده بان حقوق بشر امروز خواستار معالجات پزشکی فوری محمد صدیق کبودوند و آزادی وی طی بازداشت نا عادلانه خود شد. کبودوند در ارتباط با ایفای نقش رهبری به عنوان مدافع حقوق کردهای ساکن ایران در حال حاضر حکم حبس یازده ساله خود را بنا بر اتهامات سیاسی علیه او سپری میکند. به نظر میرسد که کبودوند در تاریخ ۱۵ ژوئیه در زندان دچار سکته مغزی شده و بنا به اظهارات خانواده وی تا کنون از دسترسی به معالجات پزشکی مورد نیاز محروم مانده است.
در تاریخ ۲۰ ژوئیه کبودوند در نامه سر گشاده ای که برای دادستان عمومی انقلاب تهران ارسال نمود اعلام داشت که وی دچار «ناراحتی، احتمالا بیماری مغزی و عصبی شده ... بطوری که در بعدازظهر روز چهارشنبه 24/4/89 بیهوش گردیده». مقامات زندان سپس او را به درمانگاه زندان اوین منتقل کردند، اما با وجود تشخیص بالا بودن شدید فشار خون درمان مناسبی صورت نگرفت. آقای کبودوند در نامه خود افزود که پس از بیهوشی وی دچار «سرگیجه های شدید و درگیری بخشی از مغز و اعصاب و اختلالات حسی، حرکتی و بینایی» شده است. وکیل کبودوند، خانم نسرین ستوده، در مصاحبه ای با دیده بان حقوق بشر اظهار داشت که در تاریخ ۱۵ ژوئیه به مقامات قوه قضائیه شکایت نموده و درخواست دسترسی هر چه سریع تر آقای کبودوند به معالجات ضروری پزشکی را مطرح کرد، اما تقاضای وی از سوی مقامات بدون پاسخ مانده است.
آقای جو استورک معاون بخش خاورمیانه در دیده بان حقوق بشر نیز اذعان داشت: «آقای کبودوند نیاز به تشخیص پزشکی فوری و کامل جهت معالجه وضعیت وخیم خود را دارد. محروم کردن یک زندانی از معالجه ضروری مغایر با قانون و نیز ظالمانه می باشد». وی افزود: «مقامات ایران پاسخگوی سلامت وی بوده و موظف هستند که امکانات معالجات پزشکی مورد نیاز را برای او فراهم آورند».
از زمان دستگیری و بازداشت خود در ماه ژوئیه 2007، آقای کبودوند در دو مورد دچار سکته قلبی شده است. اطلاعات مربوط به وضعیت آقای کبودوند طی صدور بیانیه هایی توسط سازمان های کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران و عفو بین الملل که نشان می دهد مقامات زندان در ایران به گونه ای نظام یافته از ارائه خدمات پزشکی به زندانیان سیاسی خودداری می کنند بدست آورده شد.
این در حالی است که بنا بر قوانین بین الملل و نیز ایران مقامات زندان می بایست خدمات مورد نیاز درمانی را در اختیار زندانیان قرار دهند. همچنین مقررات مربوط به سازمان زندان های کشور مقامات زندان ها را موظف می دارد که در موارد ضروری محكوم بيمار را به بيمارستانی خارج از زندان انتقال دهندشود. مقررات سازمان ملل متحد در ارتباط با تثببت استاندارد های حداقلی پیرامون رفتار با زندانیان نیز بر مسئولیت مقامات زندان ها در انتقال زندانیان محتاج معالجه به بیمارستان های شهری و سایر موسسات درمانی ویژه صحه می گذارد.
درتاریخ 23 ژوئیه خواهر آقای کبودوند طی مصاحبه ای با دیده بان حقوق بشر اظهار داشت که در ساعات اولیه همان روز مقامات زندان سرانجام اجازه دادند که یک پزشک متخصص اعصاب برادر وی را در زندان تحت معالجه قرار دهد. اما وی افزود که پزشک مزبور بدون معاینات و آزمایش های کامل اقدام به تجویز یک سری قرص نموده و بدون ارائه هیچ گونه توضیحی در مورد اثر بخشی این داروها از آقای کبودوند خواست که داروهای مورد نظر را به صورت روزانه مصرف نماید. خواهر آقای کبودوند همچنین افزود که کبودوند در حال حاضر از حق داشتن ملاقات محروم شده است و مقامات صرفا به وی اجازه تماس تلفنی حداکثر دو دقیقه ای در روز را داده اند.
آقای کبودوند روزنامه نگار، مدافع حقوق بشر و بنیان گذار برجسته سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در سال ۲۰۰۵ می باشد. سازمان مذکور در روند گسترش خود در مناطق کرد نشین ایران غریب ۲۰۰ نفر از گزارشگران محلی را به همکاری گرفت. این گروه گزارشات مستدل و لحظه به لحظه خود را در روزنامه اکنون توقیف شده «پیام مردم» منتشر می کردند. آقای کبودوند مدیر مسئول و سردبیر این روزنامه بود.
نیروهای امنیتی ایران آقای کبودوند را در تاریخ ۱ ژوئیه ۲۰۰۷ دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین انتقال دادند. این بند در اختیار وزارت اطلاعات است و زندانیان سیاسی در آن نگهداری می شوند. کبودوند بدون آگاهی از اتهامات وارده به مدت شش ماه در سلول انفرادی بسر برد. در ماه مه سال ۲۰۰۸ شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب وی را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» از طریق تاسیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به ۱۰ سال زندان به اضافه یک سال دیگر به اتهام «تبلیغ علیه نظام از طریق اشاعه اخبار، مخالفت با قوانین جزایی اسلام از طریق علنی کردن احکامی همچون سنگسار و اعدام و نیز حمایت از زندانیان سیاسی» محکوم کرد. این حکم در ماه اکتبر سال ۲۰۰۸ توسط شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر تهران تائید گردید.
آقای کبودوند در ردیف تعدادی دیگر از دگر اندیشان کرد قرار دارد که توسط مقامات دولت ایران بازداشت شده اند. تعدادی از این دگراندیشان اکنون در معرض خطر اعدام قرار دارند. مقامات ایرانی دائما دگر اندیشان کرد و حتی فعالان حقوق مدنی کرد را متهم به ارتباط با گروه های جدائی طلب مسلح می نمایند. دادگاه های انقلاب ایران تاکنون بسیاری از این دگر اندیشان کرد را به جرایمی نظیر محاربه، یا «جنگ با خدا»، محکوم کرده اند. بر اساس مواد ۱۸۶، ۱۹۰ و ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، فرد یا افراد متهم به دست گرفتن سلاح علیه حکومت و یا عضویت در سازمان های مسلح که علیه دولت فعالیت می کنند می توانند به جرم محاربه گناهکار شناخته شده و به اعدام محکوم شوند. در ماه های اخیر مقامات دولتی فرزاد کمانگر و سه دگراندیش کرد دیگر را بنا بر اتهامات مزبور اعدام کردند.
در حال حاضر شانزده دگر اندیش کرد در انتظار اعدام هستند: زینب جلالیان، رستم ارکیا، حسین خضری، انور رستمی، محمد امین عبداللهی، قادر محمد زاده، حبیب الله لطیفی، شیرکو معارفی، مصطفی سلیمی، حسن طلعی، ایرج محمدی، رشید اخکندی، محمد امین اگوشی، احمد پولاد خانی، سید سمی حسینی و سید جمال محمدی.
دیده بان حقوق بشر پیشتر از دولت ایران درخواست نمود که به آقای کبودوند اجازه دسترسی فوری به خدمات پزشکی را بدهد و به محکومیت ناعادلانه ایشان پایان بخشد. در سال 2009 دیده بان حقوق بشر جایزه هلمن/همت را به آقای کبودوند اهدا نمود. این جایزه به نویسندگانی تعلق می گیرد که به واسطه انتقاد از مسئولین دولتی، سیاست های سرکوبگرانه و یا به نقد موضوعات حساس و بحث برانگیز مورد مجازات قرار می گیرند.
آقای جو استورک همچنین افزود: «زندانی شدن آقای کبودوند به خاطر فعالیت های حقوق بشری ایشان در دفاع از حقوق اقلیت کردهای ایران ناعادلانه بوده و اکنون به نظر می رسد که دولت ایران با محروم نمودن ایشان از دسترسی به معالجات پزشکی به عنوان ابزاری برای تنبیه ایشان به خاطر فعالیت های صلح آمیز سیاسی وی نیز استفاده می کند».
----
گزارشی از زندان رجائی شهر/ به هر آنکس که گوش
شنوایی دارد
چهارشنبه 06 مرداد 1389
خبرگزاری هرانا:
دکتر سعید ماسوری زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد که هم اکنون در زندان رجایی شهر
کرج بسر می برد گزارشی از زندان رجایی شهر تهیه تموده است .
متن این گزارش که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار
گرفته است به شرح زیر است:
اگر چه ممکن است در خارج از زندان زندگی به ظاهر
در جریان باشد ولی قطعاً در همین کرج کسی نمیتواند باور کند که چند متر آنطرفتر
یعنی پشت دیوار زندانی که از کنار آن عبور میکند چه جهنّم و فاجعه انسانی در حال
وقوع است،همانطور که خیلیها در اطراف اردوگاههای داخو و آشویتس هم در حال زندگی
بودند و شاید به درستی نمیدانستند درداخل آن چه میگذرد.
میخواهم تنها در
یک پلان شمایی از زندان رجائی شهر که نزد اهالی کرج بسیار بزرگ مینماید ولی در
واقع به دلیل ازدحام جمعیت بسیار کوچک است را به تصویر بکشم . اینجا گویی که دنیایی
دیگر است ،چیزی شبیه جهنّم در فیلمهای تخیلی،آکنده از آتش و دود و چهرههای سیاه
سوخته و ژولیده ، بدنهأی لخت و عرق کرده و سراسر قرمز و آبله ای بر اثر زخم نیش
شپش ، شلوار هایی با لنگ پاره شده آن که به عنوان کمربند استفاده شده ، پاهای برهنه
و کثیف لباسهای پشت و رو پوشیده شده به خاطر شپش، دمپایی های پاره و لنگه به لنگه،
هوای کثیف و آلوده، بوی زبالههای متعفن شده، گنداب توالت های سر ریز شده،
استفراغهای خشک ناشی از مسمومیتها ،خلتهای سینه عفونی شده که همهٔ محوطه را
فراگرفته،بوی عرق بدن هایی که در این فضای بسته و گرم و آلوده به ندرت امکان حمام
کردن مییابند...همه و همه با بوی زخم ادرار افرادی که نمیتوانند خود را کنترل
کنند به اوج میرسد و این همه با فریاد و همهمهٔ سرسام آور زندانیانی که با
بطریهای پلاستیکی سیاه شده به عنوان لیوان چای در صفهای انبوه،دو صف ایستاده و یا
پشت سر هم در صفهای چند ردیفه و فشرده در نوبت توالت و حمام و غیره صف کشیدهاند ،
رخ میدهد .
چهرههای تکیده شده ناشی از سو تغذیه ولی پنهان در پشت انبوه
ریش و موهای ژولیده ، سرفههای دلخراش ناشی از مشکلات ریوی به خاطر فضای بسته
آلوده، بدنهای غیر متعارف که کودکان قحطی زده آفریقا را تداعی میکند ، انبوه
زندانیان ولو شده در وسط راهروها که یا به خوابی مرگ مانند فرو رفته
اند و یا به شکل گرما زده شده وا رفته و با چشمانی بی روح به نقطه ایی از
دیوار و سقف خیره مانده و یا چمباتمه به دیوار تکیه داده، لخت شده، شپشها را در درز
لباسهایشان میجویند که در حین عبور انبوه نفرات به آنها میخورند ، تقریبا عادت
کرده اند.
انبوهی دیگر که تنها به خاطر اینکه امکان قدم زدن در این ازدحام
را نمییابند تنها و یا دو نفره ایستاده دیگران را تماشا میکنند و یا با
بخیههای روی مچ و یا گردنشان که ناشی از خود زنی است بازی میکنند و عموما هم تکه
پارچه یا حوله ای در دست دارند که هم برای خشک کردن عرق سر و صورت هر چند
دقیقه به سرو صورت میکشند و هم به عنوان ماسکی جلوی دماغ و دهنشان
میگیرند تا بوی گند و آلودگی هوا را به میزانی کنترل و تحمل کنند و با همه اینها
در هیاهوی کر کننده بلندگو و یا فریادها یی با فحشهای رکیک دیگران را به
سکوت و رعایت نوبت توالت و حمام و غیره دعوت میکند همراه است
واین همه را وقتی میتوانیم بفهمیم که بدانیم در جائی که حد اکثر ۹۰ نفر
گنجایش استاندارد آن است ، ۱۱۰۰ نفر محبوس است، برای هر ۲۵۰ نفر ۱ حمام ، هر ۵۰۰
نفر یک شیر صابون یا مایع دستشویی هر ۱۷۰ نفر یک توالت ( آن هم اغلب پر و سر ریز
کرده است) هر ۵ نفر یک متر مربع جا(به همین خاطر از فضای راهرو و راه پلهها هم
استفاده میشود) و هر ۵ یا ۶ نفر روی ۱ پتو میخوابند و مجبورند از ۷ صبح تا ۷ شب هم
بیرون از سلولها و در محوطه هواخوری و جلوی آفتاب باشند چون در سلولها
و زیر سقف مطلقاً جا نمیشوند، حتی در محوطه هواخوری هم به ندرت جائی برای
ایستادن گیر میآید و وقتی غذا برای خیلیها تنها روی تکه ایی روزنامه ریخته
میشود به جز داخل هواخوری جائی برای نشستن و خوردن آن نمییابند و این اوضاع حتی
زندانبانان را هم به سطوح آورده چون حتی امکان شمارش و آمارگیری را هم در این
ازدحام جمعیت نمییابند و خود نیز در معرض انواع بیماریهایند...
و عجب
اینکه تلویزیون از بوق سگ تا پاسی از شب از کرامت انسانی، جایگاه انسان و حتی
مدیریت جهانی صحبت میکند ولی از این اوضاع سخنی به میان نمی اید چرا که صحبت از
بهداشت و حمام و توالت با امنیت ملی گره خورده و طرح آن جرمی در ردیف اقدام
علیه امنیت و نشر اکاذیب است و اگر کسی هم مثل رضا جوشن جوان ۲۲ ساله ایی که در
وقایع انتخابات دستگیر شد به این وضع اعتراض و آنرا بیان کند بلافاصله به سلول
انفرادی منتقل میشود، البته من هم انتظاری غیر از این ندارم ولی اوضاع
رجائی شهر ( و البته بقیه زندانها) بسیار اسفناکتر از آن است که سلول انفرادی راه
حل آن باشد و بیخود نیست که برای زندانیان در ایران گوانتانامو و ابو غریب رویایی
است دست نیافتنی و امید اعدام شدن راه خلاصی سهل الوصول تر و بسیار متداول تر
است و دست یافتنی تر... سعید ماسوری
زندان رجائی شهر
مرداد
۱۳۸۹ خبرگزاری هرانا
|