|
|
|||
مصطفی تاج زاده سومين شاكى قرارگاه ثارالله سپاه به زندان اوين احضار شد
۱۳۸۹/۰۵/۲۴
رادیو فردا: گزارش هاى رسيده از
ايران حاكى است كه در ادامه احضار شاكيان يكى از فرماندهان
قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، از مصطفى
تاج زاده خواسته شده است تا به زندان اوين باز گردد.
آقاى تاج زاده از جمله هفت شاكى سردار مشفق، از فرماندهان ارشد قرارگاه ثارالله، است كه اخیرا همراه با شش اصلاح طلب ديگر دادخواستى را به قوه قضاييه ارائه كرده و خواستار تعقيب قانونى برخى از فرماندهان سپاه به اتهام دخالت در انتخابات و سركوب هاى سال گذشته شد. بر اساس گزارش سايت هاى نزديك به اصلاح طلبان، مصطفى تاج زاده طى تماس تلفنى به زندان اوين احضار شده و بايد خود را به اين زندان معرفى كند.
وب سايت كلمه، وابسته به مير حسين موسوى، خبر داده كه دليل
بازگشت معاون سابق وزير كشور در دولت محمد خاتمى به زندان،
«اتمام مرخصى اش» ذكر شده ولى در واقع وى سومين قربانى شكايت
از عوامل سپاه است. ---- نامه همسر عیسی سحر خیز به دادستان تهران میزان: همسر عیسی سحر خیز در نامه ای به دادستان تهران با تشریح وضعیت حاد جسمی همسرش و با استناد به تشخیص پزشکان زندان خواهان مرخصی استعلاجی فوری برای همسرش شد. متن کامل این نامه به شرح زیر است: جناب آقای جعفری دولتآبادی دادستان محترم استان تهران با درود و احترام همچنانکه محتمل مستحضرید، همسر اینجانب، عیسی سحرخیز، روزنامهنگار، قریب به 14 ماه است که درپی حوادث پس از انتخابات، بازداشت و هماینک در زندان رجاییشهر کرج در حبس بسر میبرد. متاسفانه افزون بر کسالتهای پیشین و آسیبهای جسمی و بیماریهای عارض شده پس از دستگیری، اکنون حدود 10 روز است که وی با مشکلی بسیار جدی در پای راست خود دست به گریبان شده است. پای راست آقای سحرخیز از کمر تا نوک انگشتان، به شکلی حاد دچار نوعی فلج و بي حسي شده است؛ بهشکلی که وی درد شدیدی را در شبانهروز تحمل میکند، و حتی با مسکنهای تجویز شده در زندان، آلام و رنج وی تسکین و کاهش جدی، نمییابد. پزشکان زندان رجاییشهر توصیه کرده و اجازه دادهاند که ایشان از توالت فرنگی و ویلچر استفاده کند؛ اما تشخیص قطعی و پیگیری درمان را منوط بر عکسبرداریهای تخصصی چون MRI دانستهاند. از آن مقام ارشد قضایی، خواهشمندم دستورات لازم را برای امکان تعقیب درمان همسرم، آقای سحرخیز در بیرون از زندان و در مراکز تخصصی پزشکی، صادر فرمایند؛ و ترتیباتی اتخاذ نمایند برای معالجه، از پیشرفت بیماری و تشدید ناراحتی و کسالت و درد و رنج یک انسان، مستقل از عقاید سیاسیاش، پیشگیری شود. با سپاس پیشاپیش از همکاری و مساعدت دادستان محترم تهران، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات جنابعالی در ماه مبارک پیشرو، و به امید پاسداشت و رعایت حقوق تمامی «انسان»ها (ازجمله عیسی سحرخیز) در هرکجای ایران با تجدید احترام همسر زندانی دربند، عیسی سحرخیز 20 مردادماه 1389 ----
شیوا نظرآهاری، سَروِ ایستاده
بینا داراب زند
شیوا را از زمان نوجوانی اش می شناختم.
دختری پرشور، شجاع و متعهد به اعتقاداتش! در این زمانه
کم پیدا می شوند که شجاعت و جسارتِ عمل کردن بر مبنایِ
باورهایشان را داشته باشند.
شیوا در میان ایشان، شجاع ترین است.
باید اعتراف کنم زمانی که خبر بازداشت هایش را می
شنیدم، در عین تأسف برای نا ملایمتی هایش، بیشتر نگرانِ حال و
احوال خانوادهِ بازجویش می شدم که پس از ساعت ها و روزها
کوبیدن بر دیوار بتنی، به خانه اش می رفت و دق و دلی شکست اش
را بر سر زن و فرزند بیگناه اش خالی می کرد.
او از سال 1381 به کارهای حقوق بشری بخصوص حمایت از زندانیان
سیاسی روی آورد.
فعالیت خود را از "کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی"
آغاز کرد. اما، پس از چند سال، ظرف "کمیته گزارشگران حقوق بشر"
و دفاع از کلیه حقوق دمکراتیک انسان ها را برای ادامه مبارزاتش
مناسب تر تشخیص داد و تا زمان بازداشت های پی در پی اش در سال
گذشته پیگیرانه ادامه داد.
و همین پیگیریِ مجدّانهِ او در احقاق حقوق دمکراتیک
انسان ها، خاری در چشم مرتجعین فاشیست و مانعی برای پیشبردِ
سرکوب هایشان بود.
اگر قرار است که خفقان بر این جامعه تحمیل شود، پس شیوا
نظرآهاری نباید آزاد باشد تا فریادش صدایِ آزادیخواهان این مرز
و بوم باشد.
اگر به زندانیان سیاسی در تمامی زندان های ایران رجوع کنید، به
رغم باورها و ایدئولوژی های متنوع شان، یک چیز مشترک دارند.
آن هم، شماره تلفن شیوا نظرآهاری است.
او، هر روز، ساعت ها به درد دل های ایشان گوش می کرد.
از دردهای شکنجه هایشان تا غم های دوری از دوستان و
خانواده هایشان و حتی گله های رفیقانه از هم بندی ها و هم
سلولی هایشان!
او، همراه با دوستان و همکاران خود، که همگی در سال گذشته مورد
هجوم وحشیانه و غضب آلود ارتجاع قرار گرفتند، به خانواده های
زندانیان سر می زد و مرهمی بر زخم های روحی شان می گذاشت.
کودکانِ ایشان را به جای پدر و مادر زندانی شان نوازش
می کرد و با سخن گفتن از ارتباط روزمره اش با ایشان به آنها
اطمینان می داد که روزی همراه با پدر و مادر به خانه شان وارد
خواهد شد. بطور خلاصه بگویم، نزدیکترین معنی برای فرشتگان،
پندار و کردار شیوا نظرآهاری است.
ممکن است سوأل شود که اگر تا این حد نسبت به او ارادت و محبت
داشتم، پس چرا قریب به یکسال در مورد بازداشت اش سکوت کردم؟ در
پاسخ، با شرمندگی باید بگویم، می پنداشتم که با علنی نکردنِ
میزان نزدیکی و ارادتم به او، حمایت اش می کنم.
اما، اینک می فهمم که بزرگی و عمق تأثیر او در زندگی
مبارزان و مبارزات مردمی به حدی بیش از من و امثال من است که
تماسش با من، به اندازه ارزنی در پرونده سازی علیه او اثر
نداشته و ندارد.
ملت آزادهِ ایران!
در روز سیزدهم شهریور ماه، در شعبه 26 دادگاه انقلاب، پرونده
او با اتهاماتِ دروغینِ "محاربه" و "تبانی برای ارتکاب به جرم"
رسیدگی می شود.
من هم مانند وکیل او نگرانِ انتقام مرتجعین از ایستادگیِ چنین
سَروِی هستم.
بیاییم و دست در دست، از پیگیرترین حامی زندانیان سیاسی حمایت
کنیم. امروز
نوبت ماست تابا اعلام حمایت و اقدامات خود از سالها کوشش و
زحمتِ خستگی ناپذیر او و همراهانش قدردانی کنیم.
بینا داراب زند
24 مرداد ماه 1389 ---- دکتر کرمی و اتهام فحشا به خاطر مقالهنویسی ۱۳۸۹/۰۵/۲۳ مهتاب وحیدی راد
دکتر اکبر کرمی پزشک و استاد دانشگاه که
از سوم آذر ماه سال گذشته بازداشت همچنان در بازداشت و در
بلاتکلیفی به سر می برد.
اتهام های وارده به دکتر کرمی از توهین به رهبر تا اشاعه فحشا را در بر می گیرد. به گزارش برخی رسانه های بازتاب دهنده مسائل حقوق بشر در ایران، خانواده او نامهای به دبیرکل سازمان ملل نوشتهاند که بر اساس آن «دکتر کرمی در فشار است تا به تعبیر پروندهسازان، با آنان راه بیاید و با مصاحبهاى کذایى، بر کارهاى ناکرده اعتراف و طلب بخشش کند.» دکتر کرمی علاوه بر حرفه پزشکی از جمله فعالان حقوق بشر در قم نیز بود و مقالات و گفتوگوهای مختلفی در رسانه ها از او منتشر شده است. محمد سیف زاده، وکیل آقای کرمی در مورد او به رادیو فردا می گوید: اتهاماتی که در دادسرا و در کيفرخواست عليه او آمده توهين به رهبری، توهين به رياست جمهوری، نشر اکاذيب به منظور تشويش اذهان عمومی، اشاعه فحشا و اقدام عليه امنيت بود که پرونده دو قسمت شد، يک قسمت به شعبه دوم دادگاه انقلاب رفت و قسمت ديگر به شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی- کيفری قم. نتيجه اين که در دو دادگاه آقای دکتر کرمی به شش سال حبس، پنج سال تبعيد به شهرستان خورمج، ۷۴ ضربه شلاق و لغو پروانه طبابت به مدت پنج سال محکوم شد که ما برای هر دو حکم تجديد نظر خواستيم. در ضمن با اين که مدت قرار بازداشت او منقضی شده بود، دادگاه انقلاب از لغو قرار بازداشت به رغم تکليف قانونی خودداری می کرد و بلاخره پرونده به شعبه ششم دادگاه تجديد نظر قم ارسال شد و در آنجا قرار بازداشت لغو و او آزاد شد. حال دايره تجديد نظر خواهی به دادگاه داده شده و اميدواريم به اين موضوع رسيدگی کنند. شما اشاره کرديد يکی از موارد اتهامی دکتر کرمی اشاعه و تشويق به فساد و فحشا بوده است. لطفاً توضيح دهيد که اتهام فساد و فحشا چه بوده است؟ تمام اتهاماتی که به دکتر وارد کرده اند فقط به خاطر نوشتن مقاله است. اشاعه فساد وفحشا هم در ارتباط با سلسله مقالاتی است که او در مورد يک بحران جنسی می نوشته و صحبت می کرده است. دکتر کرمی می گويد ما ايرانی ها دارای اضطراب و استرس جنسی هستيم و اگر اين مسئله مديريت نشده و با آن مقابله نشود، تبديل به بحران های جنسی و اجتماعی خواهد شد. حکمی که منجر به محکوميت او شده در ارتباط با اين تئوری است. دکتر کرمی می گويد ما جهان سومی ها و ايرانی ها
دارای اضطراب و استرس جنسی هستيم و اگر اين مسئله مديريت نشده و با آن
مقابله نشود، تبديل به بحران های جنسی و اجتماعی خواهد شد. اساس تفکری
که دکتر کرمی بيان کرده اين است و حکمی که منجر به محکوميت او شده در
ارتباط با اين تئوری است. ---- لباس روحانیت تبلور زیاده خواهی و صلح زدائی يكشنبه 24 مرداد 1389 خبرگزاری هرانا: آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی روحانی مخالف حاکمیت که از 16 مهر سال 85 در حبس بسر می برد در نامه ای از زندان نظرات خود را منعکس نموده است. متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرارگرفته به قرار زیر است: درون سلول نشسته بودم و روز مبعث را که عید حکام است و عیب رعیت، ارزیابی می کردم و به قفل و میله و قفسم تبریک می گفتم که مرحبا به این پدر سی امم با این بعثتش که چه بود و چه شد! به مجاهداتی که آباء و اجدادم برای به بار نشستن این دین کردند و جانشان را بر آن به حراج گذاشتند فکر می کردم؛ به تاراج شدن اسلام به دست مدعیان دنیا طلبش می اندیشیدم؛ تفاوت مذهب سیاسی را با دیانت منهای سیاست تحلیل می نمودم و آمار و ارقام سی ساله دین دولتی را تجزیه می کردم. یک لحظه نفسم به شماره افتاد و داخل بندی که سزاوار نگهداری حیوانات درنده هم نمی باشد، از حال رفتم که زندانیان مظلوم به سراغم آمدند و با آب قند و نوازش، حالم را طبیعی کردند. وقتی به هوش آمدم جدم را مورد خطاب قرار دادم و شکوائیه ام را به او عرضه کردم و گفتم: تو شاهدی که گناهم دفاع از حقیقت وحی بود که مورد تعرض علمای حکومت طلب قرار گرفته! نمی توانستم ناظر مثله ودیعه تو باشم که با تز دیانت ما عین سیاست ماست، مورد ریشه زنی وسیع و گسترده طالبان زر و زور و تزویر قرار گرفته است! دیروز با نقاب خلافت، امامان منصوب غدیر را می کشتند و امروز با ماسک ولایت، سادات غیرتمند و شریعتمداران متعصب به آرمان نبوی، علوی و فاطمی را به غل و زنجیر می کشند و مورد شکنجه روحی و جسمی قرار می دهند! پدرم رسول الله؛ از اینکه به نام تو ستم می نمایند، مردم را به رنج و عذاب می آورند و مسلمین را مجبور به ترک دین آباء و اجدادی می کنند، بسیار متاسفم. پدرم؛ حال و روز اهل اوین را در این مبعث بنگر که در زیر پرچم تو شکنجه ها می شوند و کینه ناعادلانه از تو و فرزندانت به دل می گیرند و آرزوی انهدام شریعتت را می کِشند. پدرم رسول خدا؛ شاهدی که غریبانه ترین ایام را در طول هزار و چهارصد و چهل سال بر اسلامت تحمیل کردند و به خاطر استیلای چند روزه عمر ناپایدارشان بر اریکه قدرت، زشت ترین برچسب ها را بر سنت و کتابت زدند تا جائی که تو را مظهر خشونت، جنایت و قساوت معرفی کردند و بشریت را نسبت به مذهبت بدبین نمودند. اکنون لباس روحانیت تبلور زیاده خواهی، صلح زدائی و جنگ طلبی است. لباسی که سی و پنج سال قبل در بدو ورودم به آن کسوت، محبوبیتی بزرگ و مقبولیتی همه جانبه داشت و با آن قلت سنم چنان محو علائق مردم بودم که خود را خوشبخت ترین افراد می دیدم. هیهات که هم اکنون در بند ویژه روحانیت نیز، خبری از دلبستگی و تعهد به آئین محمدی مشهود نمی باشد و هماهنگ با بقیه مردم، رشد خروجی وحشتناک از حوزه توحید، هر قلب سلیمی را متوحش می سازد! خدایا؛ در این آخرین نفس های اعتقادی و اعتباری، به داد محمد ابن عبد الله برس و جد ما را از شر روحانیون درباری نجات بده. سید حسین کاظمینی بروجردی ، زندان اوین ---- به کجا فریاد بزنم اینهمه ظلم و نامسلمانی را!؟
روز شنبه 23/5/89 سی و دومین روز اعتصاب غذای همسرم آقای ارژنگ داودی-نویسنده
شاعر و زندانی سیاسی می باشد دلایل اعتصاب غذا تضییع حقوق قانونی و
اولیه هر زندانی است که همه آنها بی چون و چرا از آن برخوردارند.
در
حال حاضر بیشتر از 2 ماه است که ایشان هیچگونه تماس تلفنی نداشته اند و
دلیل دیگر مسکوت گذاردن شکایت کتبی ایشان بر علیه ریاست زندان آقای
حاج کاظم می باشد که 22 بهمن
سال 88 دستور انتقال همسرم به سلول انفرادی را بدون هیچ دلیلی صادر
کرده بودند.(زندانی کردن زندانی؟)
بسیار عجیب و قابل تأمل این است که پیش درآمد رسیدگی به 2 درخواست ایشان
جلوگیری از ملاقات خانواده بود که اصطلاحا ممنوع الملاقات شدند.یعنی
یکی دیگر از حقوق زندانیان که در آیین نامه سازمان زندانها و بقول
ریاست زندان اوین بیشتر از خود زندانی،ملاقات،حق خانواده زندانی اطلاق
می گردد.
براساس همین آیین نامه ها و مستندات هر ساله سازمان متبوع توسط ممیزان و
بازرسان؟مورد پایش و ارزیابی قرار می گیرد تا مبادا استانداردها زیرپا
گذاشته شود که در اینصورت گواهینامه کیفیت آن مورد تأیید مجدد قرار نمی
گیرد و رد می شود.
هم اکنون همراه با تأیید موفقیت مقامات امنیتی-قضایی وقت بخصوص تبریک به آقای
حسن زارع دهنوی ( حسن حداد) و همکاران جان برکف ؟ایشان در دستیابی به
اهداف میهنی و انقلابی؟خود و در راستای آن ساقط نمودن این خانواده از
زندگی که با نقشه ها و برنامه هایی که ماهرانه طراحی و پیاده نمودند
بقول خودشان ما را بدبخت و آواره کردند.
سؤال این است آیا در سن 56 سالگی زندگی آرام و خاموش پشت میله های زندان،همراه
با رنج و عذاب باقیمانده از شکنجه ها را هم بر ایشان می خواهند حرام
کنند؟آیا نمی خواهند دست از سر ایشان بردارند بعد از اینهمه بلایی که
سر ما نازل کردند؟
اعتراف می کنم برای نجات همسر آزاده ام که (به جرم آزادی خواهی اسیر و گرفتار
شده)از همه دستگاههای قضایی و حکومتی درخواست کمک نموده ام ولی مثل
اینکه مسئولین آنقدر سرگرم نجات مردمان داغدیده،ستمدیده و رنج کشیده
اقصی نقاط جهان و نیز نجات جامعه جهانی از ظلم و ستم استکبار هستند(که
البته بسیار قابل تقدیر است)متأسفانه فراغتی برای رسیدگی به امور پیش
پا افتاده مردم و کشور خود ندارند که هر کدام به نحوی به دیگری محول می
کنند و پرونده در کشاقوس این پیچیدگیها گیر کرده و قفل شده است(چراغی
که به خانه رواست به مسجد حرام است)
بدینوسیله از تمامی آزادی خواهان و آزاداندیشان برای رهایی همسرم از این وضعیت
بسیار بحرانی استمداد می طلبم. نازنین داودی
23 مرداد 1389 انتشار:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
|
||||