|
|
|||
شیرین عبادی: از همه دنیا می خواهم به کمک نسرین ستوده در زندان بشتابند کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران: به دنبال انتشار خبر اعتصاب غذای نسرین ستوده در زندان و این موضوع که در جریان بازجویی تحت فشار است شیرین عبادی رییس کانون مدافعان حقوق بشر در ایران به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که از همه دنیا می خواهد که در اعتراض به دستگیری این وکیل مدافع حقوق بشر به کمک او بشتابند. او همچنین گفت که نسبت به وضعیت سلامتی نسرین ستوده به شدت نگران است. شیرین عبادی به کمپین گفت: « خانم ستوده آخرین بازمانده وکلای شجاع مدافع حقوق بشر است که با قبول کلیه مخاطرات از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران دفاع می کرد وکالت بسیاری از بازداشت شدگان پس از انتخابات را به عهده داشت و با وجود اینکه به کررات مامورین امنیتی او را تهدید می کردند که اگر به دفاع خود ادامه بدهد او را دستگیر خواهند کرد در پاسخ عنوان می کرد که هر شخصی حق دسترسی به وکیل را دارد و کارهای او مطابق قانون است و حاضر نیست به از حرف غیرقانونی مامورین امنیتی تمکین کند و به شغل شرافتمندانه خود ادامه می داد و اکثر پرونده ها را نیز به رایگان قبول می کرد.» برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۳ با اشاره به وضعیت کنونی مدافعان حقوق بشر در ایران اضافه کرد: « متاسفانه دولت ایران که روز به روز دایره را بر عملکرد مدافعان حقوق بشر تنگ تر می کند تاب تحمل شهامت های این زن را نداشت و او را دستگیر کرد و از آن تاریخ به این طرف حتی با تودیع وثیقه حاضر نشدند که در مراسم خاکسپاری پدرش شرکت کند و در این مدت حق ملاقات با خانواده و وکیل را نداشته است. » خانم عبادی در ادامه افزود: « خانم ستوده به همسرش اعلام کرده بود چنانچه بیش از چهار روز از بی تلفنی بگذرد واز او خبری نباشد اعتصاب غذا خواهد کرد و چون نزدیک به سه هفته از آخرین تلفن او گذشته همسرش نگران اعتصاب غذای اوست و به همین دلیل من به شدت نگران وضعیت جسمی خانم ستوده هستم و به همه دنیا اعلام می کنم که در اعتراض به دستگیری وکیلی که تنها گناه او دفاع از قربانیان نقض حقوق بشر در دادگاه بود به کمک او بشتابند. » ---- آزاده دواچی 14 مهر 1389 مدرسه فمینیستی: به نسرین ستوده و به فرزند ان خردسالش که معنی انتظار را زود فهمیدند و به شبهای خانه ای که درسکوت چشم به راه است سفیدی چشمانت پرچم صلحی بود که به اهتزاز در نیامد بهار را بهانه کردی تا برای هر باران ناودانی باشی تا دستهایت را به گوش زمین بچسبانی که فریاد پرنده ها رانشنود مباد ا کودکی پنجره ها کنار رژه ی سربازان جان دهد انگار دیر بود که جای پایت را گِل کردند و با تفنگشان لالایی های گرمت را نشانه رفتند کر بودند که تاب زبانت را نشنیدند کور بودند که خرابه هایشان را برگلویت کشیدند و ندیدند که چه قدر ستاره بودی برای خانه هایی که روز نداشت نه ندیدند و سکوت آخرین حرفی بود که از تنت پر شد
|
||||