بازگشت به صفحه اول

 

 
 

حال و هوای خاکسپاری هاله سحابی به قلم یکی از مادران صلح

شهلا فروزانفر

مدرسه فمینیستی: لحظاتی هست که آدم خبری را می شنود و در حافظه اش تصویر آن را ذخیره می کند، یا حتی فراتر ، خودش خبر را بیان می کند اما جملۀ بعدی خبر را نفی می کند. مردم حاضر در «بهشت فاطمیه»ی لواسان، وقتی که پیکر پاک هاله را به خاک سرد، می سپردند انگار دچار همین تناقض بودند.

نمی دانم آثار این تناقض از منظر پزشکی چگونه تعریف و تبیین می شود اما من شاهد تشنج زنان و بیهوشی موقت مردان بودم...

مدتها بود وقتی دلم برای هاله سحابی تنگ می شد با ماشین از روبروی زندان اوین رد می شدم و فریاد می زدم: «هاله جان سلام.»!

به نظرم فریادم مانند شکستن شیشه، در ازدحام  ترافیک خیابان می ریخت و خرد می شد.

از وقتی  آزاد شده بود راهی پیدا کرده بودم او را بیشتر ببینم. صبح ها بر بالین پدر در بیمارستان می نشست کتاب می خواند و رؤیاهای انسانیش را با او درمیان می گذاشت. گاه چنان با او نجوا می کرد  که قلبم می لرزید و اشکهایم با اشکهایش همراه می شد.

بارها در راه بازگشت از جمع «مادران صلح»، کلی با هم صحبت می کردیم، از رنج ها ، نامردمی ها و بی اخلاقی ها در جامعه می گفتم.  یک روز به من گفت: شهلا جان ما زیادی زنده مانده ایم،  تا کنون باید در دفاع از خواست زندگی انسانی برای زنان وکودکان و همه؛ شهیدی سرفراز شده باشیم...

هاله نقاش؛ شاعر، نویسنده، قرآن پژوه، فعال مدنی در حوزه زنان و کودکان، و ذر واقع یک فعال اجتماعی تمام عیار بود.

یک بار خیلی خودمانی ازش پرسیدم که این همه انسانیت، مهربانی، تقوا و ایثار را از کجا آورده و چگونه به این درجه، نایل شده است؟

گفت: من مدیون تمام کسانی هستم که اکنون حضور ندارند... قول داده ام که در راه انسان، قدم بردارم.

شهد مهربانی او همیشه کاممان را شیرین می ساخت. شال سبزی که مادران صلح به پاس مهربانی هایش با زندانیان زن، به وی اهدا کرده بودند دیروز دیدم که پاره شده است، فرصت جبران نیافتیم.

خوشحالم که تمام دیروز را با او گذراندم. در کنار پیکر معصوم و بی جانش. خداوند فرصت وداع طولانی را به من داد.

از مادر و خواهران پدر و فرزندانش شرم داشتم. نمی دانستم چه بگویم؟ چگونه تسلیت بگویم؟ چرا من زنده ام و او جان داده است!

در تاریکی  دفن شبانۀ پیکرش، فرصتی پیش آمد تا با مادرش سخن گویم. از فرصت استفاده کردم و از نجواهای عاشقانه اش با پدر، وقتی که ساعت های طولانی در کنار تحت پدر در بیمارستان می نشست، شهادت دادم.

مادر آهی کشید و پاسخ داد: «هاله، آزادی پرواز را به اسارت ماندن، ترجیح داد.  اما برای آمنۀ  خاموش و آسیۀ بی قرار، نگرانم.»...

سپس با چشمانی پُر درد نگاهم کرد و ادامه داد: «همۀ خاطراتم با هاله، شاد و سرشار از زندگی ست. هر چه می اندیشم و در گذشته ها جستجو می کنم می بینم که این فرزند، ذره ای خاطر مرا نیازرده است، دلگیری ام از عزت است که هاله را باخود برد، و  بودن با او را از من دریغ کرد...»

----

بیانیه انجمن حامیان حقوق بشر در خصوص در گذشت عزت الله سحابی و هاله سحابی

انجمن حامیان حقوق بشر اصفهان ضمن ابراز تاسف وتسلیت به مناسبت در گذشت چهره برجسته ملی آزادمرد راه آزادی دموکراسی و حقوق بشر مهندس عزت الله سحابی و هاله سحابی فعال حقوق زنان وعضو برجسته جمعیت مادران صلح مراتب اعتراض خود را به وضعیت پیش آمده در مراسم تشییع جنازه مهندس سحابی ومرگ هاله سحابی اعلام می دارد

چچرا که حیثیت و کرامت انسانی نتنها یکی از پایه ای ترین و بدیهی ترین مفاهیم حقوقی و حقوق بشری است بلکه در عرف ، اخلاق و سنت جوامع نیز مورد تاکید قرار گرفته است . حق اساسی زندگی کردن ، آزادی و امنیت شخصی از اصول اصلی و مسلم در جهان امروز است . اقدامات انجام شده در مراسم تشییع پیکر مهندس سحابی و ممانعت از برگزاری مراسم ، ایجاد جو رعب و وحشت ، حضور گسترده ماموران امنیتی و ضرب و شتم و بازداشت شرکت کنندگان در مراسم و مرگ دلخراش هاله سحابی نه تنها موجب حیرت همگان شده بلکه مخالف اخلاق ، آئین و سنن مذهبی ، انسانی و حقوق حقه همه انسانها نیز می باشد . لذا بر طبق حقوق اساسی و همچنین حق برخورداری یکسان از حمایت قانون و عدم مداخله در امور خصوصی و خانوادگی (مواد 7 ، 11 ، 12 اعلامیه جهانی حقوق بشر ) و حق پیگیری در مراجع سالم و مستقل قانونی برای جلوگیری از رواج بی قانونی و خدشه دار شدن حرمت و کرامت انسانی ، انجمن حامیان حقوق بشر اصفهان خواهان بررسی وضعیت پیش آمده و رسیدگی به موضوع ، به ویژه مرگ هاله سحابی ، توسط مقامات و ارگان های حقوقی و قضایی است. اقدامات صورت گرفته نقض صریح و آشکار حقوق شهروندی ، حقوق اولیه بشر ، اصول اخلاقی ، حقوق اساسی و قانون داخلی ایران است. انجمن حامیان حقوق بشر ضمن محکومیت اقدامات صورت گرفته ، خواهان برخورد جدی در راستای جلوگیری از ظلم فاحش ، خشونت و زیر سوال رفتن عدالت ، حقوق و قانون است .

----

اینک از مردگان سربردار ما می هراسند، آنان را شبانه در دل خاک می کنند، از هاله می ترسند، نکند دنیا را روشن کند

پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۰

آنروز که اشباه الرجال، وکیل الدوله ها فریاد " اعدام باید گردد" در خانه مردم سر دادند، در خیابان طناب دار آویخته بر آینه ماشین و نوار سبز بسته به فرمان توجه مرا به خود جلب کرد،  او می خواست بگوید، من فرمان در راه سبز دارم و سر بر دار! در این راه طناب دار، بزرگترین سلاح و آخرین همراه من است، او با نصب طناب دار در مقابل خویش می گوید:

ما گر ز سر بریده می ترسیدیم          در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

امروز می بینم که همه باید طناب داری همراه داشته باشیم و  مدعیان " النصر بالرعب " را خلع سلاح کنیم، عزت و هاله ترس را سر بریدند و خوش سماعی در جمع عاشقان بپا کردند، اینک از مردگان سربردار ما می هراسند، آنان را شبانه در دل خاک می کنند، از هاله می ترسند، نکند دنیا را روشن کند، آنان که ذلت ما را می خواهند، از عزت می هراسند، ما آرزو داریم که سر بردار بمیریم، ما طناب دار خویش همراه داریم و این شمایید که از مرگ ما بیم دارید، من سلاحی مرگبار تر از طناب دار خویش برای استبداد نمی شناسم، من رقص کنان و نغمه خوان به پای چوبه دار خواهم رفت، من اگر بر دار شوم، این استبداد است که گور خویش کنده است، از چه می ترسم، از این که بر فراز دار رسوایی ظالم را فریاد کنم؟  هرگز، این دیکتاتورها هستند که باید از پیکر بی جان من بر فراز دار بترسند و خواب راحت نداشته باشند.

بیایید هر کدام طناب داری بیاویزیم تا رعب و وحشت و ترس را به زانو درآوریم.

90/3/12   مهدی خزعلی

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

مطالب مشابه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران