بازگشت به صفحه اول

 

 
 

انتقال پنج زندانی اعتصاب‌کننده اوین به بهداری

عبدالله مومنی، محسن امین‌زاده، ابوالفضل قدیانی، مهدی کریمیان اقبال و بهمن احمدی امویی در هفتمین روز اعتصاب غذای خود در بند ۳۵۰ با مشکلات شدید جسمی مواجه شده‌اند و برای دریافت کمک‌های پزشکی به بهداری زندان اوین منتقل شده‌اند. آن‌ها در اعتراض به جان باختن هاله سحابی و هدی صابر از زندانیان سیاسی همین زندان از یک هفته پیش دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

براساس خبرهای رسیده به کلمه، این پنج نفر با تاخیر به بهداری منتقل شده‌اند. در همین حال خانواده‌های زندانیان اعتصاب کننده پس از اتفاقی که برای هدی صابر در بهداری زندان رخ داد و منجر به مرگ وی شد، اعتمادی به این بهداری ندارند. هدی صابر، زندانی سیاسی در زمانی که در اعتصاب غذا به سر می‌برد، در بهداری اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفت و یکی دو روز بعد جان باخت.

خانواده‌های اعتصاب کنندگان اوین از دادستان تهران که مسوولیت مستقیم سلامت زندانیان سیاسی با وی است، انتظار دارند عزیزانشان به جای انتقال به بهداری اوین به بیمارستان‌های مجهز و قابل اعتماد منتقل شوند تا خانواده‌های بتوانند بر نحوه درمان آن‌ها نظارت کنند و فاجعه مرگ هدی صابر تکرار نشود.

خانواده محسن امین‌زاده در همین باره گفته‌اند که وی مشکل فشار خون دارد و دائماً باید دارومصرف کند و در چنین اعتصاب غذا برای وی خطرناک است

همسر محسن امین‌زاده اضافه کرده است: مسؤولیت جان همسر من با مسؤولان زندان و مسؤولان قضایی است. ایشان دو سال است که به دلیل بی‌عدالتی‌ها در زندان به سر می‌برند و در طول این مدت از نظر جسمانی بسیار ضعیف شده‌اند. ما به شدت نگران هستیم فاجعه‌ای که در اثر سهل انگاری مسؤولان زندان رخ داد و آقای هدی صابر عزیز را از دست دادیم دوباره اتفاق بیفتد. من از مسؤولان می‌خواهم هرچه سریع‌تر از وقوع فجایع بیشتر جلوگیری کنند.

ابوالفضل قدیانی ۶۵ ساله به بیماری قلبی مبتلا است و به گفته خانواده‌اش حتی در مواقع عادی قادر به روزه داری هم نبوده است و اکنون تحمل اعتصاب غذا برای وی بسیار دشوار است.

براساس همین گزارش، سایر اعتصاب کنندگان بند ۳۵۰ اوین نیز در شرایط مشابهی به سر می‌برند و اوضاع جسمی اغلب آن‌ها نامساعد گزارش می‌شود

بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زیدآبادی، مهدی کریمیان اقبال، عماد بهاور، قربان بهزادیان‌نژاد، محمد داوری، امیرخسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محسن امین‌زاده، محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی ۱۲ زندانی اعتصاب کننده زندان اوین هستند که در بیانیه‌ای اعلام کرده‌اند: «هاله سحابی فرزند وارسته مردی چون مهندس عزت الله سحابی که در مرخصی از زندان به سر می‌برد و در مراسم تشییع و تدفین پدرش، با هجوم نابخردانه ماموران به شهادت رسید و هدی صابر هم بندیما که در اعتراض به این حادثه ناگوار دست به اعتصاب غذای‌تر و محدود زد اما دست اجل او را از میان ما برد، اما دو مساله شهادت او را به چالش مشروعیتی بزرگ برای نظام کنونی تبدیل می‌سازد: اول حبس او به مدت ده ماه بدون محکومیت و هر قرار قانونی و کاملا خودسرانه و جبارانه، آن هم در پیش دیدگان دستگاههای مسوول و مدعیان قضاوت و عدالت و دیگری رفتار سهل انگارانه و مغرضانه در برابر آثار اعتصاب غذای او به همراه ضرب و شتم که منجر به شهادت مظلومانه‌اش شد.

خانواده زندانیان اعتصاب کننده اوین در گفتگو با رسانه‌ها بار‌ها تاکید کرده‌اند که هیچکدام از این زندانیان به اعتصاب غذا تمایلی نداشته و چارهای برایشان باقی نمانده جز اینکه این گونه صدای اعتراضشان را بالا ببرند تا دیگر چنین فجایعی در زندانهای کشور رخ ندهد.

----

درخواست ۱۱۸روزنامه‌نگار: به اعتصاب غذا پایان دهید

 

گروهی از روزنامه‌نگاران داخل کشور با انتشار نامه‌ای سرگشاده خطاب به اعتصاب‌کنندگان در اوین و رجایی‌شهر ضمن تاکید بر رسیدگی به مطالبات آنان، خواستار پایان اعتصاب غذای ۱۹ زندانی سیاسی شدند. آنها در این بیانیه با اشاره به بازتاب گسترده اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در میان اقشار مختلف جامعه، از آنان خواسته‌اند برای جلوگیری از تداوم تاثیرات منفی این اقدام بر سلامتی‌شان به اعتصاب غذای خود پایان دهند.

به گزارش کلمه، روزنامه‌نگاران امضاکننده این نامه همچنین از مسئولان مربوطه اعم از رییس دستگاه قضایی، نمایندگان و رییس مجلس و همچنین رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام خواسته‌اند با تلاش برای بررسی علل مرگ هاله سحابی و هدی صابر که منجر به شکل‌گیری این اعتصاب‌ها شده است، از تکرار چنین «اتفاقات دردناکی» جلوگیری کنند. متن کامل این بیانیه که به امضای ۱۱۸ روزنامه‌نگار فعال در رسانه‌های داخل ایران رسیده، بدین شرح است:
به نام خدا
عزیزان در اعتصاب!
ما جمعی از روزنامه نگاران فعال در رسانه‌های داخل ایران ضمن ارج گذاشتن به پایداری شما بر خواسته‌های بحق تان درباره رعایت آزادی‌های مصرح سیاسی و شهروندی تقاضا داریم که به اعتصاب غذای خود پایان دهید. پیام اعتصاب شما در میان اقشار مختلف جامعه ایران طنین انداز شده و ما به عنوان اهالی قلم رسالت خود می‌دانیم که این پیام را هر چه بیشتر بازتاب دهیم.

نگرانی درباره تاثیرات اعتصاب غذا بر وضعیت سلامت شما عزیزان مساله‌ای نیست که بتوان در مقابل آن سکوت کرد. بنابراین ضمن احترام به این اقدام از سرِ آگاهی که مطمئنا با در نظر گرفتن همه جوانب آن اتخاذ شده است، بار دیگر بر تقاضای خود مبنی بر پایان اعتصاب شما پای‌فشاری می‌کنیم.

در پایان از مسوولان قضایی می‌خواهیم ماجرای درگذشت هاله سحابی و هدی صابر را پیگیری کنند و به ابهام های فراوان در این باره پاسخ دهند تا دستکم بخشی از مطالبات زندانیان اعتصاب کننده برآورده شود. همچنین از رئیس قوه قضائیه، رییس مجلس و نمایندگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام می خواهیم به فراخور جایگاه قانونی و شرعی خود به دغدغه‌هایی که سبب شکل‌گیری چنین اعتصاب گسترده‌ای در زندان‌های کشور شد رسیدگی کنند تا بار دیگر شاهد چنین اتفاق دردناکی نباشیم. از طرف دیگر باید یادآوری کنیم که حفظ و تامیین امنیت جانی عزیزان زندانی برعهده مسئولین قضایی است.

امید و انتظار ما آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی است.

ابراهیم‌زاده، حمیدرضا
ابراهیم‌زاده، فرزانه
آذرپیک، صبا
افروزمنش، مهدی
افشارنیک، مهدی
آقایی، ساسان
اکرمی، علی
امامی، پروین
امرآبادی، مهسا
امرایی، امیلی
امیرآبادیان، نزهت
امیرشاهی، افشین
امیری، مهدیس
امین، سعیده
ایران‌مهر، امید
ایکدر، سولماز
بابایی، سما
بزرگیان، علی
بنی‌یعقوب، ترانه
بنی‌یعقوب، ژیلا
بهره‌مند، شیما
بیگدلی، زهرا
پاک‌نهاد، ایمان
پورنجاتی، احمد
تخیری، نسرین
توحیدی، مرجان
توشه، امید
جعفرزاده، زهرا
جعفری، حمید
جعفری، نوشین
جلالی، کاوه
جلالی‌پور، بهناز
جلودارزاده، رضا
جوالچی، رضا
جودکی، نرگس
چوپانکاره، زهرا
حاجی‌رحیمی، مرجان
حسین نجاتی، محمد
حسینی، ملیحه
حضرتی، غزال
حقیقت‌نژاد، رضا
حکمت، علی
حکمت، مهسا
حیدری، ابراهیم
حیدریان، جواد
خانی، آزاده
خجسته‌رحیمی، رضا
خدابخش، سعیده
خسروی، الهه
خسروی، مازیار
درفشی، دنا
دهقان، علی
دوراندیش، هومان
ذاکری، بابک
راد، نیما
رحیم نژاد
رستگاری، ثمینا
ریاحی، طاهره
زارع‌کهن، نفیسه
زعیم‌زاده، مهدی
زمانی، پریسا
سحر، بیاتی
سراب‌پور، سونیتا
سوری، پوریا
شاهسمندی، مریم
شبانی، مریم
شجاعیان، رضا
شریف، شهرام
شعاعی، حنیف
شعردوست، صبا
شفیعی، حامد
شمس‌الواعظین، ماشاالله
شمیرانی، سارا
شهبازی، آرزو
شهرابی، شیما
شیرافکن، آمنه
صارمی، نیوشا
صدرآرا، روزبه
صفری، زینب
طباطبایی، ریحانه
طباطبایی، مرجان
عاشوری‌نیا، آرش
عالی، علی
عزتی، آیدا
علیپور، محمدحسن
غنی، مهدی
غیبی، رضا
فرحزاد، آرش
فرهادیان، سروش
فغفوری، گیسو
قدیمی، مهدی
قوانلوقاجار، مصطفی
کلینی، نیکو
گلبری، اعظم
لقایی، ساقی
لقایی، مرجان
مازندرانی، احسان
مافی، حمید
متقی، سمیه
متین‌نیا، نازنین
محدث، امید
محقق، صدرا
محمدی، سلیمان
منصورخانکی، رضا
منطقیان، ترگل
مهرزاد، محمدحسین
موسوی، آمنه
موسوی، پژمان
مومنی، مینو
مومیوند، بیژن
میرزایی، مریم
نادم، رضا
ناعمه، مرتضی
نراقی، مریم
نوروزپور، فرشاد
نوروزی، یاسر
نیکونظر، لیلی
همتی، شهرزاد

----

استيصال و تظلم: اعتصاب غذا برای کرامت و رهايی از فراموش شدگی

مجید محمدی (جامعه‌شناس)

۱۳۹۰/۰۴/۰۳

در سه دهه‌ی گذشته و بالاخص در دو سال اخير بسياری از زندانيان سياسی برای ابراز مخالفت با رفتار زندانبانان، بازجوها، قضات و ديگر عوامل و روندهای اطلاعاتی، نظامی و قضايی در زندان‌ها دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

اعتصاب غذا چه نوع خشک و چه نوع غير خشک آن برای سلامت زندانی و جان وی خطر جدی ايجاد می کند. با وجود اين خطر، چه عواملی باعث می شوند در نهايت زندانی تصميم بگيرد به اين کار خطير دست زند؟ آيا اين کار از حيث سياسی، اخلاقی و حقوقی موجه است؟ درخواست پايان دادن به اعتصاب از سوی افرادی که آزاد هستند چه کارکردی دارد؟

کالايی به نام جان

آزادی گرانبها ترين گوهری است که انسان‌ها در زندان آن را از دست می دهند. اگر زندانی سياسی علاوه بر حبس به خاطر باورها و رفتارهای غير مجرمانه‌ی خود از ابتدايی ترين حقوق خود مثل امنيت، سلامت، احترام، دسترسی به دستشويی، تلفن، روزنامه و کتاب، نامه‌‌ی دوستان و اقوام، دسترسی به وکيل و پرونده‌ی خود و اطلاع از سير پرونده‌اش محروم باشد زندان برای وی حتی بدون شکنجه‌ی جسمانی و روانی به جهنم تبديل می شود. در اين شرايط زندانی غير از سلامتی و جان خود کالايی برای به ميدان آوردن در جريان مقاومت در برابر بی عدالتی و سرکوب در اختيار ندارد.

زندان بخشی از حوزه‌ی عمومی

به مخاطره انداختن سلامتی و جان، نشانه استيصال تام و تمام است. در شرايط استيصال است که افراد تلاش می کنند به سياستی به نام تظلم دست زنند. تظلم فراتر از اظهار ظلم در جمعی محدود تلاش برای طرح ظلم با صدای بلند در حوزه‌ی عمومی و در گير کردن ديگران در اين فرايند است.

زندان در جمهوری اسلامی ديگر يک فضای ايزوله و دور از چشم نيست که گهگاه بخش بسياری کوچکی از مردم در باب آن بشنوند. بازداشت و مورد ضرب و جرح واقع شدن (با وجود هفتاد هزار مامور طرح امنيت اخلاقی يا بازداشت بيش از ده هزار معترض پس از انتخابات ۱۳۸۸) به بخشی جدايی ناپذير از حيات جمعی ايرانيان تبديل شده و آنچه بر زندان و زندانی می گذرد هر روز به گوش و چشم افراد می رسد. از همين جهت زندانيان می دانند که با اعتصاب غذا صدای آنها  بلند تر در فضای عمومی شنيده خواهد شد.

اما چرا زندانيان سياسی ايرانی احساس استيصال دارند؟ فعالان سياسی که هنر آنها پيدا کردن روزنه‌ای برای اميد به تغيير است چرا در زندان‌های جمهوری اسلامی به استيصال می رسند. پنج واقعيت اين استيصال را توضيح می دهند:

بن بست سازمان سرکوب

دستگاه قضايی جمهوری اسلامی از کمترين استقلال برخوردار است و کاملا در اختيار نيروهای امنيتی و نظامی قرار دارد: فرايند قضايی در اين دستگاه بی معنی است. زندانی سياسی در ايران هيچ دريچه‌ای برای دفاع از خود و استيفای حداقلی از حقوق خود را نمی يابد.

ممکن است همان بازجويی که وی را با کتک و خشونت بازداشت کرده او را مورد استنطاق قرار دهد و همو حکم را برای قاضی صادر کند. وقتی که زندانی با يک فرايند چند مرحله‌ای از مامور بازداشت تا قاضی و زندانبان مواجه باشد احساس می کند که از اين ستون به آن ستون می تواند فرج باشد اما عزم دستگاه قضايی و انتظامی و امنيتی ان است که اين گشايش حتی در يک لحظه هم احساس نشود تا زندانی سياسی احساس نکند که روزنه‌ی اميدی برای وی وجود دارد.

علی رغم همه‌ی شلختگی‌ها و بی نظمی‌هايی که در دستگاه اداری کشور وجود دارد نظام سرکوب به گونه‌ای طراحی شده که زندانی سياسی را آن قدر در منگنه بگذارد که مرگ را بر زندگی ترجيح دهد. خامنه‌ای و دوستان اگر در اداره‌ی کشور ناکارآمدی تام و تمامی از خود بروز داده‌اند در شکل دادن به روال‌های سرکوب موفق بوده‌اند. 

پايان گفتگو

حکومت استبدادی پس از رسيدن به استيصال در مفاهمه و گفتگو با مخالفان به بازداشت و شکنجه و قتل آنها دست می يازد. در اين نوع مواجهه تنها زور و قهر است که حکومت می کند. از اين رو هيچ منطقی بر گفتگوی بازجو به عنوان نماينده‌ی تام الاختيار حکومت و متهم در ايران حاکم نيست. بازجو که نماينده‌ی ولی فقيه و شخص خدای متعال (چهره‌ی جلال و جبروت وی) است زندانی را حتی پس از صدور حکم رها نمی کند و در همه‌ی احوالات بر وی سلطه دارد. اين سلطه متوجه به شکستن کامل زندانی و تسليم شدن وی است.

يکی از عواملی که می تواند به زندانی اميد به زندگی ببخشد مقاومت در برابر سلطه‌ی بازجويان و نظام سرکوبی است که آنها نمايندگی می کنند. اما اگر زندانی در اولين برخورد متوجه شود که همه کاری از دست بازجو می آيد (از تجاوز به وی و تهديد اعضای خانواده به تجاوز تا کشتن وی) و در هر جلسه به شدت مورد ضرب و شتم و تحقير قرار گيرد و شخصيتش خرد شود ديگر حتی گفتگويی در سطح تابع و متبوع باقی نمی ماند. پايان مفاهمه ميان زندانی و بازجو/زندانبان می تواند پايان اميد به بازگشت به زندگی عادی نيز باشد.

ياس و سرخوردگی

زندانی سياسی در شرايط له شدن زير پای ماشين سرکوب مدام در رفت و برگشت ميان خوف و رجاست. لحظاتی در خلوت سلول يا تحت شکنجه منحنی اميد وی به بالاترين حد خود می رسد و در همان لحظات نيز ممکن است ياس و سرخوردگی بر وی حاکم شود و به زمين و زمان ناسزا بگويد. همين شرايط ناپايدار است که زندانی را به سمت تصميم گيری‌های غير قابل انتظار (برای آنها که بيرون از زندان هستند) سوق می دهد.

اين حالت تعليق از لحظه‌ی بازداشت آغاز می شود. هنگامی که در خودروی ماموران بر وی چشم بند می گذارند و سرش را به ميان پاهايش هل می دهند او زندگی خود را نه در دستان خويش بلکه در دستان مشتی بی سر و پا می بيند که صرفا با اتکا به اسلحه می توانند با ديگران چنين کنند. زندانی ای که به مبارزه‌ی مسلحانه باور نداشته باشد سلاحی بجز به خطر انداختن جان خويش و بی آبرو کردن آنها در افکار عمومی ندارد. همين احساس است که بعدا وی را آماده‌ی به مخاطره انداختن جانش می سازد.

اين شرايط از نظر احساسی و هستی شناسانه آن قدر دشوار است که نمی توان در باب واکنش زندانی در برابر آن با اعتصاب غذا به داوری حقوقی و اخلاقی و سياسی پرداخت. جو ياس و سرخوردگی پس از سرکوبهای شديد به راحتی به شکار عقل در نمی آيد تا بتوان به توصيه‌های اخلاقی يا حقوقی به زندانی در حال اعتصاب غذا پرداخت. 

نقض کرامت انسانی

فشار بيش از حد بر زندانيان سياسی در زندانها مثل انفرادی، محروميت از ابتدايی ترين حقوق و تحقير هر روزه‌‌ی آنها از منظر زندانی نقض کرامت انسانی وی است. احساس نقض کرامت مهم ترين انگيزه برای پايان بخشيدن به زندگی است.

آن دسته از زندانيان که احساس کنند راه گريزی ندارند و تحمل اعتصاب غذا را نيز نداشته باشند به خودکشی دست می زنند (که در مورد زندانيان سياسی در ايران بسيار نادر است و در سال های اخير هيچ موردی از آن مشاهده نشده است). اما آنها که نيروی واکنش در برابر اين نقض کرامت را در خود قوی می بينند به اعتصاب غذا دست می زنند. از همين جهت است که توصيه‌های افراد بيرون زندان برای پايان دادن به اعتصاب غذا گرچه از روی خير خواهی است کمک چندانی به آنها نمی کند. تنها بازگردادن اين احساس کرامت است که زندانی را از تداوم اعتصاب غذا باز می دارد.

فراموش شدگی

علاوه بر اعتراض به تحقير، اعتصاب غذا بستری برای شنيده شدن صدای زندانی است.

بزرگ ترين دغدغه‌ی زندانی سياسی فراموش شدگی است. زندانی سياسی قبل از زندانی شدن هويت و همه‌ی هستی خويش را از ارتباطات سياسی و اجتماعی‌اش اخذ می کرده است.  بازجويان مدام به زندانی سياسی القا می کنند که وی فراموش شده و همه به دنبال "عشق و حال" خويش هستند.  در مقابل زندانی سياسی با اعتصاب خود و بعد عکس العمل‌های ناشی از آن به بازجويش اثبات می کند که فراموش نشده است.

از همين جهت اگر کسانی می خواهند يک زندانی سياسی به اعتصاب غذايش پايان دهد بهترين اقدام آنها طرح ايده‌ها و شخصيت و دستاوردهای وی است. زندانی سياسی اميد به زندگی را با احساس حضور در گستره‌ی عمومی باز می يابد.
از: راديوفردا

----

افزایش نگرانی‌ها برای جان ۱۸ زندانی اعتصاب‌کننده

 

ادامه مصونیت از مجازات خاطیان جان زندانیان در اعتصاب غذا را به خطر انداخته است
(۳ تیر ۱۳۹۰) همزمان با انتشار یک گزارش جدید، مرگ در زندان: پرونده‌های همیشه باز، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران امروز گفت که مروری بر سابقۀ شکنجه، ضرب و شتم و عدم رسیدگی پزشکی در زندانهای ایران در سالهای گذشته نشان می‌دهد که جان زندانیان عقیدتی-سیاسی در خطر است. کمپین عالیرتبهترین مقامات ایرانی را مسئول سلامتی و جان هجده زندانی عقیدتی که اینک در ششمین روز اعتصاب غذا به سر می‌برند، می‌داند.

آرون رودز، سخنگوی کمپین گفت: «زندانهای ایران دام مرگ زندانیان عقیدتی هستند.» وی افزود: «مصونیت از مجازات نامحدود خاطیان که طی سالهای گذشته منجر به مرگ شماری از زندانیان بخصوص در مورد مرگ اخیر هدی صابرشده است باید به پایان برسد.»

این گزارش مرگ ۱۷ زندانی سیاسی و عقیدتی که از سال ۱۳۸۲ تا کنون در زندانهای ایران جان سپرده‌اند و ادعا می‌شود علت مرگ آن‌ها شکنجه، بی‌اعتنایی پزشکی، و بدرفتاری مسئولین زندان بوده است را مستند می‌سازد.

هفت نفر از این زندانیان پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ وبدنبال سرکوب شدید منتقدین حکومت و رقبای سیاسی دستگیر شدند و در زندان جان باختند. با وجود اینکه در کلیۀ این موارد اعضاء خانواده و یا وکلای زندانیان ادعا کرده‌اند که مقامات به دلیل بدرفتاری فیزیکی با زندانی و یا از طریق کم توجهی پزشکی و دیگر نارسایی‌های موجود در زندان‌ها مسئول مرگ وی بوده‌اند، هنوز هیچکس پاسخگو نبوده است.

در کلیۀ مواردی که در این گزارش تشریح شده‌اند، مقامات ایرانی هرگز شرح کامل و یا قانع کننده‌ای از شرایط مرگ زندانی اعلام نکرده‌اند. قوه قضائیه در اکثر موارد از صدور دستور برای تحقیقات کامل و مستقل خود داری کرده است. در چندین مورد، مقامات حتی از دسترسی وکلا و یا اعضاء خانواده به اطلاعات در خصوص مرگ زندانی، مانند گزارشات کالبد شکافی جلوگیری کرده‌اند و اجازه نداده‌اند تا وکلا و یا اعضای خانوادۀ زندانی رسما شکایت کنند. علیرغم شواهد غیر قابل انکار هم اکنون مسئولین قضائی برای ایجاد یک کمسته تحقیق و تفحص مستقل در خصوص آنچه منجر به مرگ هدی صابر شد مقاومت می‌کنند.

کمپین اعتقاد دارد که تعداد واقعی مرگ‌های زندانیان از ۱۷ موردی که دراین گزارش آمده بیشتر است و اگر موارد مستند نشده و موارد مرگ زندانیان عادی غیر سیاسی را نیز به آن بیافزاییم عدد واقعی به مراتب بیشتر از این خواهد بود.

این گزارش کمپین، شش روز پس از اینکه ۱۲ زندانی عقیدتی برجسته در اعتراض به مرگ‌های اخیر دو زندانی، فعال حقوق زنان هاله سحابی، و روزنامه نگار منتقد هدا صابر آغاز به اعتصاب غذا کرده‌اند، منتشر می‌شود. در تاریخ ۲ تیر ۱۳۹۰، شش زندانی عقیدتی برجستۀ دیگر به این اعتراض پیوستند و اینک ۱۸ زندانی در اعتصاب غذا به سر می‌برند. این شش زندانی کیوان صمیمی، روزنامه نگار؛ عیسی سحرخیز، روزنامه نگار؛ مسعود باستان، روزنامه نگار؛ حشمت الله طبرزدی، فعال دانشجویی؛ جعفر اقدمی، مدافع حقوق بشر؛ و علی عجمی، فعال دانشجویی می‌باشند.

هاله سحابی در زمانی که به طور موقت از زندان آزاد شده بود، پس از اینکه ماموران امنیتی به مراسم تشییع جنازۀ پدرش حمله کردند، بر اثر حملۀ قلبی درگذشت. هدی صابر در زمانی که در اعتصاب غذا بود دچار حملۀ قلبی شد و درگذشت. اعضاء خانواده و سایر زندانیان ادعا کرده‌اند که مرگ هدی صابر به ضرب و شتم وی در زندان و کوتاهی مقامات زندان در انتقال به موقع وی به بیمارستان مرتبط بوده است.

شیرین عبادی، برندۀ جایزۀ صلح نوبل، و چندین سازمان حقوق بشری نسبت به سلامتی زندانیان عقیدتی که در اعتصاب غذا به سر می‌برند ابراز نگرانی کرده‌اند. بنا به گزارش وبسایت کلمه، در تاریخ ۲ تیر مقامات زندان اوین دو تن از زندانیان اعتصاب غذا کننده،، ابوالفضل قدیانی۶۵ ساله و عبدالله مومنی را بدلیل وضعیت وخیم جسمی آنان به بهداری زندان اوین منتقل کردند.

آرون رودز گفت: «درخواست اعتصاب غذا کنندگان بسیار مشروع است و مقامات قضائی به جای سکوت و شاهد از دست رفتن جان زندانیان بودن، باید هر چه سریع‌تر کسانی که مسئول مرگ هدی صابر و هاله سحابی هستند را محاکمه کند.»

کمپین از مقامات قوه قضاییه می‌خواهد تا پرونده‌هایی که در گزارش مرگ در زندان: پرونده‌های همیشه باز تشریح شده‌اند را بازگشایی نمایند و تحقیقات مستقلی را درخصوص موارد اخیر مرگ هاله سحابی و هدی صابر انجام دهند و افراد مسئول را محاکمه و پاسخگو نمایند.
لینک به گزارش:‏
http://persian.iranhumanrights.org/1390/03/death_in_prisons_report/
لینک به بیانیه فارسی:‏
http://persian.iranhumanrights.org/1390/04/hunger-strikers-peril/
لینک به بیانیه انگلیسی:‏
http://www.iranhumanrights.org/2011/06/hunger-strikers-peril

----

اعلام همبستگي احمد صدر حاج سيد جوادي با آرمان‌هاي زندانيان سياسي و درخواست براي پايان بخشيدن به اعتصاب غذاي فرزندان ملت

میزان: هم‌زمان و همراه با موج فزاينده‌ي جهاني 25 ژوئن در حمايت از زندانيان سياسي زندان اوين كه در اعتراض به شهادت هاله سحابي و هدي صابر چندين روز است اعتصاب غذا كرده‌اند، كهنسال‌ترين كنشگر سياسي و اجتماعي ايران و عضو شوراي مركزي نهضت آزادي ايران، طي پيامي خواستار پايان بخشيدن به اعتصاب غذاي ايشان شد. به گزارش میزان خبر در بخش‌هايي از اين پيام آمده است:

تداوم اعتصاب غذاي عزيزان در شرايط حاضر، افزون بر تحميل رنجي جانكاه به جسم و جان عظيم‌ترين سرمايه‌هاي انساني سرزمينمان، در راستاي خواست تماميت‌خواهان و طراحان پروژه‌ي نيمه‌تمام قتل‌هاي زنجيره‌اي مخالفان سياسي و عقيدتي قرار دارد. از اين رو با تاكيد مجدد بر اين نكته كه شكستن اعتصاب غذا هرگز به منزله‌ي پايان اعتراضات آحاد ملت ايران چه در درون زندان و چه در محيط بيرون نيست، درخواست پايان بخشيدن به اعتصاب غذاي زندانيان سياسي محبوس در اوين را تكرار كرده و از خداوند، پيروزي و آزادي ملت شريف ايران را مسئلت دارم.

به نام خداوند جان و خرد

وانفقوا في سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه

فرزندان غيور ملت ايران

رنج و اندوهي كه بر عموم ملت ايران به سبب شهادت هاله سحابي و هدي صابر روا شد، ستم ناروايي بود كه نياز به توضيح ندارد و در اين ميان بديهي است كه زندانيان سياسي هم‌بند آن دو شهيد، دوچندان آزار ديده‌اند.

شهادتنامه‌ي 64 زنداني هم‌بند مجاهد راه آزادي - شهيد هدي صابر - افزون بر آن كه حكايت از احساس مسووليت گواهي‌دهندگان داشت، به منزله‌ي ادعانامه‌اي حقوقي در اعلام جنايات واقع شده و اعمال مجرمانه و سبوعانه‌‌ي ماموران امنيتي و اهمال بلاتوجيه مقامات قضايي و مسوولان سازمان زندان‌ها محسوب مي‌شود و بالاتر از آن به عنوان سندي ماندگار در حافظه‌‌ي تاريخي ملتي ثبت خواهد شد كه بيش از صد سال است براي تحقق آزادي، دمكراسي، حاكميت قانون و عدالت اجتماعي، دادخواهي مي‌كند.

 عملكرد نهادهاي قضايي، امنيتي و انتظامي در قضاياي تشييع پيكر زنده‌ياد مهندس عزت‌الله سحابي كه به شهادت دختر بي‌گناه ايشان و سپس وفات شهادت‌گونه‌ي هدي صابر انجاميد، مصداق جرم مشهود و از جمله جرايم واجد جنبه‌ي عمومي بود كه پيگرد كيفري آن، نه تنها وفق بند 1 ماده‌ي 4 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري نيازي به طرح شكايت از سوي شاكي خصوصي نداشت كه از جمله وظايف محرز دادستان تهران تلقي مي‌شود.

متاسفانه عملكرد غيرقضايي نهاد دادستاني تهران به ويژه در وقايع پس از انتخابات 88، آن را از مرتبه‌‌ي " مدعي‌العموم " به " مدعي‌الدوله " تنزل داده و هرگونه اعتماد عمومي را به سلامت و استقلال دستگاه قضايي و تشكيلات دادگستري منتفي ساخته است. بي‌توجهي مسوولان قضايي به شهادتنامه‌ي 64 زنداني هم‌بند شهيد صابر  و تداوم استنكاف از رسيدگي قضايي به دادخواهي صريح افرادي كه شائبه‌اي در صداقت و درستي گفتارشان وجود ندارد، تير خلاصي بود كه  به پيكره‌ي نيمه‌جان حاكميت قانون در نظام جمهوري اسلامي ايران وارد شد و نقض آشكار اصول 34 و 167 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران محسوب مي‌شود.

به رغم اعتراض قانوني و انسان‌دوستانه‌ي بيش از دوازده تن از فرزندان فداكار ملت كه در شرايط سخت زندان، بي‌ طرح هيچ خواسته‌ي شخصي، جان در گرو صدق ادعاي خود نهادند و از چندين روز پيش تا كنون در وضعيت اعتصاب غذا به سر مي‌برند و متاسفانه به نظر مي‌رسد كه نه تنها حاكميت جمهوري اسلامي و مراجع عظام، ظاهراً هنوز مستند و حجتي احساس نكرده‌اند تا به سكوت و انفعال خود پايان داده و  در اقدامي شايسته، با تن دادن به خواسته‌ي انساني و قانوني اين عزيزان، جان فرزندان آرمان‌گرا و حق‌جوي ملت را از خطر برهانند و مانع تكرار مصيبتي ديگر شوند، بلكه دست‌هايي مرموز نيز دركارند كه بر تشنج موجود دامن زده و حذف فيزيكي مخالفان عقيدتي و سياسي خود را رقم زنند.

اين پدر پير، ضمن اعلام حمايت و همبستگي با دغدغه‌ها و آرمان‌هاي انساني و تاييد مطالبات شرعي و قانوني عزيزاني كه اعتصاب غذا كرده‌اند، از فداكارترين فرزندان ملت درخواست دارد كه با اميد به روزي نزديك كه در آن، از ستم و ستمكار خبري نخواهد بود و با ايمان به آينده‌اي سرشار از آزادي و حاكميت ملت ايران، بر احساسات ستايش‌انگيز و انسان‌دوستانه‌‌ي خود فائق آمده و به اعتصاب غذا پايان دهند و باور داشته باشند كه خون تمامي شهداي راه آزادي وطن و به ويژه دو عزيز شهيدمان به هدر نخواهد رفت و دامن‌گير ظالمان و سبب‌سازان آن فجايع خواهد شد.

تداوم اعتصاب غذاي عزيزان در شرايط حاضر، افزون بر تحميل رنجي جانكاه به جسم و جان عظيم‌ترين سرمايه‌هاي انساني سرزمينمان، در راستاي خواست تماميت‌خواهان و طراحان پروژه‌ي نيمه‌تمام قتل‌هاي زنجيره‌اي مخالفان سياسي و عقيدتي قرار دارد. از اين رو با تاكيد مجدد بر اين نكته كه شكستن اعتصاب غذا هرگز به منزله‌ي پايان اعتراضات آحاد ملت ايران چه در درون زندان و چه در محيط بيرون نيست، درخواست پايان بخشيدن به اعتصاب غذاي زندانيان سياسي محبوس در اوين را تكرار كرده و از خداوند، پيروزي و آزادي ملت شريف ايران را مسئلت دارم.

احمد صدر حاج سيد جوادي

عضو شوراي مركزي نهضت آزادي ايران

4/تير/1390 - 25/ ژوئن / 2011

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

مطالب مشابه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران