محمد سیف زاده به دو سال زندان محکوم شد
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: سید
محمد سیف زاده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر که
هم اکنون با اتهام "قصد
خروج از کشور" در بند 350 زندان اوین تهران تحت بازداشت بسر می
برد، به دو سال زندان محکوم شد.
به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، تارنمای
كمپين استقلال كانون وكلا با اعلام اطلاع از خبر صدور حکم
دادگاه تجدید نظر آقای سیف زاده در دیدار با خانواده این
زندانی سیاسی، از تقلیل محکومیت وی به دو سال زندان خبر داد.
دادگاه رسیدگی به اتهامات پیشین آقای سیف زاده مبنی بر "تاسیس
کانون مدفعان حقوق بشر" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام" هفدهم
مهرماه سال گذشته در
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران و به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی
برگزار گردیده، و ایشان به 9 سال زندان و 10 سال محرومیت از
وکالت محکوم شده بود.
این وکیل
دادگستری 63 ساله، اواسط فروردین ماه سال جاری و در جریان
عزیمت به شهر ارومیه به منظور انجام امور تحقیقاتی،
به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق خروج غیرقانونی» توسط
نیروهای امنیتی بازداشت و به اداره اطلاعات شهر ارومیه منتقل
شد. آقای سیف زاده پس از دو ماه بازداشت در اداره اطلاعات
ارومیه و بند 209 زندان اوین، از اوایل خردادماه به بند 350
زندان اوین منتقل گردید و هم اکنون در انتظار رسیدگی به
اتهامات جدید خود می باشد.
----
تاجزاده: حتی از حداقل حقوق یک زندانی
برخوردار نیستم
به من حتی اجازه سلام و علیک
ساده با دیگر زندانیان را نیز نمی دهند
یکشنبه, ۵ تیر, ۱۳۹۰
سید مصطفی تاجزاده عضو سازمان مجاهدین
انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی سه شنبه ۳۱ خرداد به
زندان اوین بازگشت و پس از انتقال مجدد به قرنطینه اوین روزه
خود را مجددا از سر گرفته است.
کلمه: مصطفی تاجزاده در طی مدت ده
ماهی که در قرنطینه اوین به سر می برده ۷ ماه آن را در اعتراض
به شرایط نگهداری در روزه به سر می برده و اکنون نیز در اعتراض
به شرایط نگه داری خود مجددا روزه خویش را آغاز کرده است.
خانواده تاجزاده در طی این مدت بارها
از شرایط بد و نامناسب محل نگهداری او در قرنطینه گفته بودند و
به این رویه نیز اعتراض داشتند و دارند، هرچند که نتیجه
اعتراضات فخرالسادات محتشمی پور همسر تاجزاده نیز زندان و ۵۰
روز انفرادی شد و مسوولان قضایی و امنیتی توجهی به وضعیت معاون
سیاسی وزارت کشور دوران اصلاحات نکردند و کماکان او را در
قرنطینه نگه داشتند.
بر اساس قانون پس از اتمام بازجویی ها
و صدور حکم، زندانی باید به بند عمومی منتقل شود و در حال حاضر
نیز زندانی های سیاسی در بند ۳۵۰ اوین نگه داری می شوند و تنها
عبدالله رمضان زاده (که اینک در مرخصی به سر می برد) و بهزاد
نبوی به صورت غیر قانونی در بند دو الف به سر می برند و از سوی
دیگر مصطفی تاجزاده است که در قرنطینه زندان اوین به سر می
برد.
ده ماه در قرنطینه اوین بودم
مصطفی تاجزده پیش از بازگشت به زندان
در گفتگو با خبرنگار کلمه ضمن تاکید بر اینکه در طی این ده ماه
در قرنطینه زندان اوین به سر برده است می گوید: ” از زمانی که
به اوین برگشتم تا زمان مرخصی، من را به یکی از اتاق های حفاظت
زندان ها بردند. در یکی دو روز نخست تنها بودم تا اینکه آقای
نوری زاد را نیز به آنجا آوردند. پس از مدتی نوری زاد در
اعتراض به شرایط خود دست به اعتصاب غذا زد و در پی آن از آن
سلول منتقل شد. من دوباره تنها شدم تا آنکه پس از گذشت مدتی
فردی را آوردند که سیاسی نیست و به دلیل شکنجه های
وحشتناکی که بر او صورت گرفته است از حالت روحی مساعدی نیز
برخوردار نیست.”
او در باره هم سلولی خود تاکید می
کند: “بر اساس گفته های این فرد، او را ۵۰ روز در انفرادی بدون
برق نگه داشته بودند، شرایطی یک که فرد عادی را نیز از حالت
طبیعی خارج می کند، بعد این فرد را کنار من گذاشته اند، او
شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشته و بر اساس گفته خودش تا
کنون ۷ بار خودکشی کرده است و البته به مرخصی های یک یا دو
هفته ایی نیز رفته که من تنها شدم. اکنون این فرد را به سلول
من آورده اند و در یک جا ما را با هم گذاشته اند و شرایطی
فراهم کرده اند که تنهایی را به حضور فرد دیگری ترجیح می دهم.
یعنی انفرادی را بر وضعیتی که بر من تحمیل شده بیشتر می پسندم.
باید تاکید کنم که مشکلی با هم اتاقی خود ندارم و می دانم که
هرکس هم که جای او بود از تعادل خارج می شد.”
معاون سیاسی وزارت کشور دوران
خاتمی در خصوص آنکه چرا او را همچنان در انفرادی نگه داشته اند
و به عمومی منتقل نمی کنند می گوید: ” اینکه چرا من را آنجا
نگه داشته اند را نمی دانم و هیچ کس نیز دلیل آن را به من
نگفته است و فقط گفته اند که باید در آنجا باشم و نمی توانم به
بند ۳۵۰ منتقل شوم. از سویی دیگر من با رفتن به بند دو الف هم
مخالف هستم چراکه بارها گفته ام سپاه نباید وارد مسایل سیاسی
شود و به دنبال آن زندان و بند نیز داشته باشد و از این رو بند
دو الف را غیر قانونی می دانم.”
او در خصوص نحوه اعتراضش به
شرایط نگهداری اش در قرنطینه زندان اوین نیز خاطر نشان می کند:
” حکم های ما از اساس ظالمانه است و افراد دیگری باید محکوم می
شدند، اما حالا که به این شکل ناعادلانه محکوم شده ایم پس باید
از حداقل حقوق زندانی ها نیز برخوردار شویم. پس از آنکه ملاقات
های منظم من را قطع کردند و این ملاقات ها هر از چندگاه شد ،
از ۲۰ آبان سال گذشته شروع به گرفتن روزه کردم و بیش از ۷ ماه
یعنی تا روزی که از زندان آزاد شدم نیز روزه خود را ادامه دادم
و اکنون نیز اگر دوباره به قرنطینه برگردم مجددا تا وقتی که از
زندان آزاد شوم روزه خواهم گرفت و این را تنها روش مدنی برای
اعتراض خود می دانم. مانند بقیه کارها نیز عجله ندارم و به
صورت مستمر این امر را دنبال می کنم تا بالاخره این صدا شنیده
شود. “
او می افزاید: “جمع بندی من در این
است که تصمیم آقایان بر این است که در جمع نباشم و از طرفی
دیگر نمی خواهند در انفرادی هم مرا نگه دارند چراکه دلیل و
توجیهی برای کار خود ندارند . به من حتی اجازه سلام و عیلک
ساده با دیگر زندانیان را نیز نمی دهند. معمولا از ساعت ۶ تا ۷
بعد از ظهر به هواخوری می برند و اگر در آن زمان کسی بخواهد به
بهداری و یا دادسرا برود و از آن مسیر عبور کند ، اورا طوری می
برند که نتواند من را ببینید یا سلامی کند. نمی دانم آنان از
چه می ترسند که تا این حد من را از همه دور نگه داشته اند.
البته باید تاکید کنم که در طی این مدت هیچ بی احترامی نکرده
اند و رفتارها با دفعه اول بسیار متفاوت است. اما با این حال
با این رفتارشان حقوق من را نقص کرده اند. همچنین من می خواهم
روزنامه هایی چون شرق ، اعتماد و روزگار را نیز داشته باشم که
نمی دهند و نمی دانم که این بار که بازگردم آیا این روزنامه ها
را در اختیارم قرار می دهند یا خیر؟ البته همسرم کتاب هایی که
خواسته ام را آورده است و از این لحاظ یک فرصت تاریخی و طلایی
در اختیار دارم تا بتوانم مطالعه کنم. البته به دلیل مشکل گردن
معمولا در سلول به صورت درازکش ۷٫۸ ساعت مطالعه می کنم و مابقی
را می خوابم ، به هوا خوری میروم و مشغول نماز و عبادت هستم. ”
پیگیر شکایت خود از جنتی،
مشفق ، خبرگزاری ایران و رونامه ایران هستم
از قرارگاه ثارالله هم به
خاطر ضرب و شتم و توهین شکایت کردم
تاجزاده همچنین در خصوص شکایات خود می
گوید: ” یک شکایت ده ساله از آقای جنتی دارم که اگر به آن
شکایت رسیدگی می شد اکنون این اتفاقات در کشور رخ نمی داد.
شکایت دیگرم از سردار مشفق است که در واقع در سخنان خود به
کودتای انتخاباتی اعتراف کرده و پس از آنکه به ما گفتند قانونی
پیگیری کنید و شکایت کنید ما شکایت کردیم که به آن نیز رسیدگی
نکردند. دو شکایت دیگر نیز از خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران
دارم که چرا روز جمعه خبر بازداشت من را به دروغ منتشر و فضا
را متشنج کردند. خواسته ام این است که این موضوع روشن شود که
چه کسی خبر را منتشر کرده و پیچیدگی هم در این باره وجود ندارد
و مشخص است که چه کسانی خبر را منتشر کرده اند. یک شکایت دیگر
هم از قرارگاه ثارالله است که چرا من را مورد ضرب وشتم و توهین
قرار داده اند و همچنین نسبت به بازداشت غیر قانونی خود نیز
شکایت دارم که البته به هیچ کدام از این شکایت ها رسیدگی نشده
است.”
او
در باره شکایت ۲۶ امضا از حفاظت اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات
نیز خاطر نشان می کند: ”
حدود یک ماه پیش من را خواستند ،به
دادسرا بردند، بازپرس بود؛ اعلام کرد که ۲۶ نفر متنی را امضا
کرده که در اینترنت آمده است و در آن تاکید شده بر اینکه شما
ها شکنجه شده اید. در آن برگه که بازپرس به من داد نوشته شده
بود متهم که من اعتراض کردم که ما خود شاکی هستیم که خط زدند و
عنوان مطلع شد و البته من نیز گفتم باید وکیلم دکتر حسین آبادی
در جلسه حضور داشته باشد و به سوالی پاسخ ندادم. متاسفانه قرار
نیز بر پیگیری شکایت ما نبود و نمی خواستند و ضعیت را پیگیری
کنند بلکه بیشتر به دنبال آن بودند که ببیند که چه کسی این
شکایت نامه را نوشته و چطور از زندان بیرون آمده است.
متاسفانه دستگاه قضایی ما از بین رفته و تحت فرمان است و این
دستگاه های امنیتی هستند که استعلام می کنند که چه کسی محکوم
شود و یا ازاد شود و حتی متن بعضی از احکام دادگاه را نیز آنها
می نویسند و از این رو حاضر نیستند که به شکایات ما رسیدگی
کنند چرا که واقعیت ها مشخص می شود که در طی این مدت چه کرده
اند و ابعاد دخالت های غیر قانونی آنان در انتخابات نیز معلوم
می شود و جامعه متوجه می شود که در واقع آنان به چه شکل کودتا
کرده اند. خصوصا که نگران هستند که با مشکلاتی که با آقای
احمدی نژاد پیدا کرده اند و افشاگری هایی که انجام می شود
جامعه متوجه شود که دغدغه اصلاح طلبان درست و جدی بوده است. “
----
محاکمۀ وبلاگنویس
زندانی پس از 9 ماه بلاتکلیفی به تعویق افتاد
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"
برای تشدید فشار روحی و در بلاتکلیفی نگه داشتن وبلاگ نویس
زندانی دادگاه وی برای چند ماه دیگر به تعویق افتاد.
روز چهارشنبه اول تیرماه وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری
(سیامک مهر) با دست بند و پا بند به شعبۀ 109 دادگاه کرج برده
شد.پابند او به حدی سفت بسته شد بود که منجر به زخمی شدن پایش
و خونریزی آن گردید.دادگاه وی توسط فردی بنام سرابی که عراقی
است حوالی ساعت 10:00
بدون حضور وکیل ، منشی دادگاه
و نماینده دادستان برگزار شد و تا ساعت 11:30 ادامه
داشت.
در جریان محاکمه سرابی به وبلاگ نویس زندانی گفت :پرونده ات
خیلی سنگین است و اتهام شما محاربه و سب نبی است. وبلاگ نویس
زندانی نسبت به اتهامات و برخوردهای وی اعتراض نمود و دادگاه
را غیر قانونی و فاقد مشروعیت دانست. سرابی در پاسخ به
اعتراضات آقای پور شجری گفت:پرونده را به شعبۀ دیگری ارجاع
خواهم داد تا کس دیگری به آن رسیدگی نماید و ختم جلسه را اعلام
نمود.
وبلاگ نویس زندانی تابحال تنها با لباسهایی که هنگام دستگیری
بر تن داشت بسر می کند و از زمان دستگیری تاکنون از
داشتن لباس محروم می باشد. در طی 9 ماه بازداشت و عدم داشتن
ملاقات با خانواده، زندانبانان از تحویل گرفتن
لباس از خانواده اش
خوداری می کردند .روز پنجشنبه 2 تیر ماه روز تحویل گرفتن لباس
از خانواده ها بود ولی مامورین حاضر به تحویل گرفتن لباس از
خانواده پورشجری نشدند و او ناچار است که لباسهایش را از
همبندیانش تامین کند.
لازم به یاد آوری است وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پور شجری
(سیامک مهر) 21 شهریور 1389 با یورش
و ضرب و شتم شدید مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و
به بند سپاه که در کنترل بازجویان وزارت اطلاعات می
باشد منتقل گردید.او تحت شکنجه های وحشیانۀ بازجویان وزارت
اطلاعات قرار گرفت و چند بار شیوۀ شکنجۀ روحی اعدام نمایشی را
علیه وی بکار بردند .شدت فشار ها و شکنجه ها بحدی زیاد بود که
او اقدام به خودکشی ناموفق نمود.بازجویان وزارت اطلاعات (شکنجه
گران) هفته ها او را در سلولهای انفرادی
بند سپاه قرار دادند.سپس او را به فرعی کاملا ایزوله
شده بند 6 منتقل و چندین
ماه بدون
هواخوری و حداقل امکانات اولیه انسانی وی را در این بند
نگهداری می کردند . پس از آن او را به سلولهای انفرادی بند 1
شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج منتقل کردند.او اخیرا به سالن
ایزوله شده 12 بند 4
منتقل شده است. وبلاگ نویس زندانی نزدیک به 9 ماه از
داشتن ملاقات با خانواده اش محروم بود و در این اثنا 3 بار با
خانواده اش تماس تلفنی کوتاه داشته است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،دستگیری ،شکنجه های
وحشیانه ،ماهها قرار دادن وی درسلولهای انفرادی و شرایط طاقت
فرسا بدون داشتن ملاقات با خانواده و پرونده سازی سنگین جهت
صدور حکم اعدام علیه این وبلاگ نویس را محکوم می کند و از
کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام هر چه سریعتر گزارشگر ویژه
سازمان ملل متحد برای ملاقات با زندانیان سیاسی،خانواده های
آنها و تحقیق دربارۀ سایر موارد جنایت علیه بشریت توسط رژیم
ولی فقیه علی خامنه ای
می باشد.
فعالین حقوق بشر
و دمکراسی در ایران
5 تیر 1390 برابر با
26 ژوئن
2011
----
من یک فرد نیستم،
یک فکرم.من یک شخص نیستم بلکه یک
اندیشه ام
(سیامک مهر)
نامه وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری به دخترش میترا از
زندان مخوف گوهردشت کرج جهت انتشار در اختیار"فعالین حقوق بشر
و دمکراسی در ایران "قرار گرفته است که متن آن به شرح زیر می
باشد:
میترا جان مطالبی هست که میخواهم بدانی.بیشتر از این نظر که
اگر در اینترنت ویا در کانالهای ماهواره ای و رسانه ها پرسیدند
آمادگی داشته باشی.شرایط من در زندان به گونه ای است که بیشتر
از هر چیز از بی خبری رنج میبرم.از 21 شهریور 1389 به مدت
35-45 روز که دقیقا نمیدانم من در اطلاعات زندان بودم و در این
مدت به دلیل شکنجه های فراوان با شیشه عینکم اقدام به خودکشی
کردم.با اینکه میدانی چشمانم خیلی ضعیف است و با تقاضای زیاد
از طرف خودم 3ماه از دادن شیشه عینک وحتا یک عدد قرص به من
خودداری میکردند.بیشتر توهین و شکنجه ای که در مورد مقاله هایم
شدم در مورد مقاله :مقام زن در فاحشگی اسلام" بود گه گویا
بدجور از این مقاله میسوزند.از تاریخ 15
اسفند89 مرا به سلول انفرادی وسپس به سلول فرعی در اندرزگاه5
انتقال داده اند.نه رادیو،نه تلویزیون ونه روزنامه نه کتاب و
نه هیچ مسیر خبری در اختیارم نیست.با اینکه زندانیان سیاسی را
به سالن12 اندرزگاه 4 انتقال داده اند ولی من تنها زندانی
سیاسی هستم که ممنوع ملاقات،ممنوع تلفن،وبصورت کاملا ایزوله
نگهداری می شوم.
اخیرا احضاریه ای به زندان آورده اند که علیه من شکایت شده.نه
شاکی مشخص است و نه از مورد اتهام حرفی زده شده.من احضاریه را
امضا نکردم ونپذیرفتم.خودم حدس میزنم موضوع دادگاه رسیدگی به
اتهام (سب النبی)باشد. به مسئله توهین به مقدسات.البته اتهام
های دیگری هم ممکن است در میان باشد.من برای هر وضعیتی آمادگی
کامل دارم و روحیه وانرژی ام در برابر اهریمن تباهی وپلیدی که
قصد دارد سرانجام مرا ببلعد در حد بالا وعالی است.شاخ به شاخ
با اهریمن خواهم جنگید.
میتراجان یادت باشد من یک فرد نیستم
،یک فکرم.من یک شخص نیستم بلکه یک اندیشه ام.اندیشه ای که در
میان ایرانیان ریشه دارد ومن سخت امیدوارم که عاقبت براهریمن
پروز میشود.بر عنصر ضد بشر،ضد آزادی وضدزندگی.بنابراین نابودی
شخص من به معنی نابودی این اندیشه بالنده نیست.نام من ودیگر
زندانیان سیاسی اینجا نیز چون مبارزاتی که جاودان شدند هرگاه
یادی از رژیم اسلامی در تاریخ به میان آید،دوباره زنده
خواهدشد.معنی(زنده یاد) که درباره درگذشتگان میگویند دقیقا
همین است پس تو سرت را بالا بگیر ودرمقال اطرافان واسلامزده
های عقب مانده واُمُل وبیمار محکم بایست و بی سوادی آنان را
گوشزدشان بکن.حتا تحقیرشان کن از بابت جهل وخرافه ای که
بیمارشان کرده است.اسلامزده هایی که در پیرامونت می بینی حتا
از انسان های غارنشینی که بردیواره های غار آثار هنری خلق
میکردند پس مانده ترند.زیرا در عصری زندگی می کنند که بشر
متمدن وخردگراوآزاداندیش دوره روشنفکری را سپری کرده ورو بسوی
آینده ای زیبا وشاد ومرفه با گام های استوار به پیش می
تازد.اسلامزده های اطرافت همچنان در گنداب متعفن ومقدسات
وباورهای جاهلانه مذهبی غرقند ونه حقوق وآزادی های خود را می
شناسند ونه ازارجمندی وکرامت انسانی بهره مند هستند.باورهای
جاهلانه مذهبی،آنان را متنفر از ازادی پرورس داده است هر سنک
وچوب واستخوان مرده های هزاران ساله را که در بیابان های
گرسنگی می یابند می پرستند.خرد خود،اندیش خویش را به هیچ می
نگارند وچون الاغی و گاوی افسار به گردن خود انداخته،قلاده به
خود بسته اندو یک سر قلاده را به دست شیاد وشارلاتانی مقدس
سپرده اند تا در نهایت آنان را چون حیوانی بی ارده وبی اختیار
به هر سو بکشد وبدوشد وبه مذبح ببرد.
میترا جان من به اندیشه هایم وبه درک خود از آزادی وارجمندی
انسانیتم می بالم.من یه آنچه نوشته ام افتخار میکنم.مبارزی
هستم که در جنک با اهرین اسیر گشتم،اما اهریمن را نیز کلافه
کرده است.این سکوت مطلقی که در رسانه های رژیم اسلامی درباره
دستگیری واسارت وکلا موضوع من دیده میشود نشان از ترس رژیم
دارد.این که مرا بصورت پنهانی و سکرت تا الان یازده بار به
دادگاهبردند ومیآورند،اینکه دسترسی مرا به ارتباط با بیرون از
زندان مطلقا مسدود کرده اند،نشانه های پیروزی من است.
میترا جان تنها امیدی که به کمک دارم از سوی ایرانیان همفکر
ومخالفان جدی رژیم اسلامی است.حمایت آنها ورسانه ها ونهادهای
حقوق بشری وفعالان حقوق بشر می تواند درسرنوشت من وفشار به
رژیم موثر واقع شود نکته ای دیگر اینکه همانطور که گفتم عواطف
واحساسات خودت رادر مورد من کنترل کن و با خردمحض به موضوع من
بیاندیش من هیچ امیدی به اینکه رژیم ددمنش اسلامی مرا زنده
بگذارد ندارم.
من الان در سلول انفرادی هستم.اینجا به سلول انفرادی برای فریب
مردم میگویند "سوئیت" ! علاوه بر سلولهای انفرادی در هر سالن
عمومی اندرزگاه ها یک اتاق کوچک با حمام وتوالت هم هست که به
آن "فرعی" می کویند و هر یک شماره ای دارد.
من در بین هفت هشت هزار زندانی تنها وتنها زندانی هستم که
ممنوع ملاقات وممنوع تلفن و از هرگونه ارتباط محرومم.هرگاه یک
زندانی ممنوع ملاقات میاید آنرا نیز به سلول من میآورند که
معمولا از اشرار وجانیان است.اکنون که این مطلب را مینویسم در
فرعی از سالن13 اندرزگاه 5 که زندان معتادین و جانیان وشرارتی
های خطرناک است محبوسم.این اندرزگاه به(متادونی ها) مشهور
است.سلول من حتا یک دریچه به بیرون ندارد که با کسی ارتباط
داشته باشم.بنابراین احتمال اینه این نامه را به این زودی به
بیرون بفرستم بسیار کم است.امروز که این مطلب را مبنویسم فقط
می دانم که ماه اردیبهشت است ولی از تاریخ و ساعت وروزش اطلاع
ندارم.چون من در سلول انفرادی هستم،بنابراین نمی توانم از
فروشگاه خرید کنم.به ناچار کارت بانک را باید به دیگران بدهم
تا برایم خرید کنند.اینجا همه دزدند.چه زندانی،چه زندانبان
وحتا مدیر فروشگاه هم هر گاه کارت به دستش بدهی،فوری خالی
میکند.شکایت هم سودی نداردفکی رسیدگی میکند.این ار هم بگویم که
مدتی پیش یکی از همین جنایت کارها واوباش به من حمله ور شد که
چون من کوتاه آمدم درگیری جدی پیش نیامد.اینها همیشه شی ای
برنده با خود حمل میکنند که به آن "تیزی" می گویند.در فرعی 17
اندرزگاه6 که بودم در داخل بند یکنفر با همین تیزی به خاطر چند
گرم موادمخدر گردنش را بریدند وکشتند.در زندان موادمخدر از
سیگار فراوان تر یافت میشور.کراک وشیشه اصلی ترین مواد مخدر
مصرفی در زندان است.
امروز دوشنبه نوزدهم اردیبهشت 90 بعد از هشت ماه انفرادی به
سالن 12 اندرزگاه 4(بند سیاسی) منتقل شدم.
سیامک مهر
(محمدرضا پورشجری) زندان رجایی شهر کرج