|
|
|||
شرایط وخیم یک زندانی در سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت
کرج
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در
ایران" شرایط حاد جسمی زندانی حسن حسین پور که 45 روز در
سلولهای انفرادی بند1 شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج بسر می برد.
زندانی حسن حسین پور 30 ساله، اواخر اردیبهشت ماه
توسط باند مافیایی
زندان که زیر نظر مردانی رئیس زندان،خادم معاون زندان و فرجی
نژاد رئیس اطلاعات زندان عمل می کنند و به دستور آنها به این
زندانی که نسبت به شرایط غیر انسانی و طاقت فرسای
زندان اعتراض کرده بود
با تیزی و سایر ابزار حمله ور شدند و او را از ناحیۀ سر، هر دو
دست و کمر هدف قرار می دهند.زندانی حسین پور در اثر این ضربات بشدت زخمی و دچار خونریزی می گردد و همچنین جمجمۀ او
دچار شکستگی می شود.
او در حالت وخیمی به بهداری زندان منتقل می شود و پس از بخیه
زدن زخمها و بهبودی نسبی وی را به سلولهای انفرادی بند 1 منتقل
می کنند.در حالیکه زخم های او هنوز التیام نیافته بود
پاسداربندها از انتقال
او به بهداری زندان جهت درمان خوداری می کنند.
زندانی حسن حسین پور پس از چند روز قرار داشتن در سلول
انفرادی بدون داشتن حداقل امکانات و دردهای شدید از
پاسداربندها می خواهد که او را به بهداری زندان منتقل کنند ولی
افسر پاسدار میرزا آقایی همراه با چند پاسداربند دیگر بجای
انتقال وی به بهداری زندان او را به اتاق شکنجه که در زیر
آشپزخانۀ سالن 3 بند1 قرار دارد و فاقد دوربین مداربسته می
باشد می برند و وی را آماج باتونهای خود قرار می دهند بطوریکه
بخیۀ زخمهای او باز می شود و خون از زخمهایش جاری می شود.
زندانی حسن حسین پور با شرایط حاد جسمی بیش از 45 روز است که
در سلولهای انفرادی بسر می برد و زخمهای او عفونت کرده است و
خطر جانی این زندانی را تهدید می کند.
زندانی حسن حسین پور از سال 1385 تا کنون در بازداشتگاه
آگاهی شاهپور و زندان گوهردشت کرج بسر می برد او محکوم به
اعدام و 21 سال زندان می باشد.هنگام محاکمه از دشتن وکیل محروم
بوده است و توسط فردی بنام عزیز محمدی که بنابه اعتراف خودش
هنگام مصاحبه با یکی از روزنامه های دولتی اعلام کرده بود که
بیش از 3500 حکم اعدام فقط در تهران صادر کرده است. این
جنایتکار علیه بشریت صدور احکام اعدام را از افتخارات خود می
داند.
لازم به یادآوری است پنجشنبه 2 تیر ماه
یک زندانی بنام نادر
رمضانی برای پایان دادن به شرایط طاقت فرسا و رهایی یافتن از
شکنجه های قرون وسطایی دست به خودکشی زد که منجر به مرگ وی
گردید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،ایجاد باندهای مافیایی
در زندان برای حمله به زندانیان بی دفاع،شکنجۀ وحشیانه و غیر
انسانی زندانیان توسط پاسداربندها را محکوم می کند و از کمیسر
عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اعزام گزارشگر
ویژه سازمان ملل به ایران جهت تحقیق و ارائه گزارشی از جنایت
علیه بشریت در زندانهای ولی فقیه علی خامنه ای می باشد.
فعالین حقوق بشر
و دمکراسی در ایران
06 تیر 1390 برابر با 27 ژوئن 2011 ---- روایت ژیلا بنی یعقوب از اعتصاب در نامه به همسرش: بهمن می گوید می دانیم که مقامات صدای ما را نمی شنوند یکشنبه, ۵ تیر, ۱۳۹۰کلمه: «اگر صدای ما به مردم هم نرسد مهم نیست». شاید این همه ی حرف بهمن بود برای ژیلا و برای همه ی ما. برای ما که در این سوی دیوار های بلند زندان غصه می خوریم به حال مملکتی که در روزنامه ی رهبر آن، به جای داد خواهی، اعتصاب کننده ها را انکار می کنند. غصه می خوریم به حال کاشانه ای که می خواستیم مقتدایش آن علی(ع) باشد که از ظلم به کنیز یهودی فریادی سر می دهد که تا امروز شنیده می شود، ولی از آن ویرانه ای باقی مانده که ۱۸ ایرانی مسلمان در مرکز ام القرای اسلامی برای آنکه صدای مظلومیتشان را به گوش قاضی القضات برسانند باید جانشان را کف دست بگذارند که بگویند هدی را پیش چشمان ما کشتند. «اگر صدای ما به مردم هم نرسد مهم نیست». خار در چشم، استخوان و بغض در گلو، مظلومیت، حماسه، سکوت، فریاد، قلب های شرحه شرحه، سرهای بلند، تن های ایستاده، سینه های زخم خورده و دل دریای همه زندانیان اعتصاب کننده در همین یک جمله نهان است. صدایی قرار نیست به جایی برسد. آنها از ظلم به تنگ آمده اند. نه! دیگر نمی توانند این بار سنگین ظلم را تاب بیاورند. این را از سطر سطر نامه ی ژیلا به بهمن اش می توان دید. او می گوید نامه را برای بهمن نوشته اما درواقع راوی مظلومیت زندانیانی شده که دیگر جز جان اسیرشان سلاحی برای مبارزه با ستمگری ندارند. ژیلا در نهمین روز اعتصاب غذای زندانیان «کاری زینبی» کرد و پیام زندانیان ظلم ستیز را از قلب اوین برای سبز ها آورد. او از هدی صابر برای ما پیام آورد که در زندان و زیر بار فشار و توهین نیز خیرخواه بازجویش بود و او را نصیحت می کرد که «حیف است ! با خودتان چنین نکنید!». پیام هدی صابر مرام و منش همراه بزرگ سبزها، میرحسین موسوی را به یاد ما آورد که حتی در هنگامه سرکوب خیابانی دست از نصیحت دلسوزانه سرکوبگران بر نمی داشت و می گفت: «برادران ما! اگر از هزینههای سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمیگیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفتهاید؛ در خیابان با سایهها میجنگید حال آن که در میدان وجدانهای مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است.» او از بهمن و همقطارانش پیام استقامت بر اصول، اخلاق، صبر، ایستادگی در راه هدف، ظلم ستیزی و صلح را برای ما به ارمغان آورد. بر ماست که راه اسیران آزاده مان را رهروی کنیم… بر ماست که کاری زینبی کنیم… **** متن نامه ژیلا بنی یعقوب به همسرش بهمن احمدی امویی که در اختیار کلمه قرار گرفته است پیش روی شماست: بهمن عزیزم، همین دوشنبه پیش بود که دوباره از پشت شیشه ی تار و کدر کابین ملاقات دیدمت، آنقدر کدر که بارها به تو گفتم نحوه نشستن ات را تغییر بدهی تا بتوانم صورتت را واضح ببینم و تو بارها جابجا شدی و من بارها جابجا شدم تا بتوانیم چهره های یکدیگر را از پشت تار شیشه کابین اندکی بهتر ببینیم و این البته همه ی دردسر یک ملاقات نبود، تو مثل همه زندانیان دیگر، حالا موقع ملاقات مجبوری انگشت خودت را روی دکمه ای که تازگی ها روی گوشی های تلفن سالن ملاقات گذاشته اند فشار بدهی و هر وقت دستت خسته می شود و ناگهان آن را رها می کنی صدایت قطع می شود. دکمه ای که اصلا معلوم نیست چرا باید مجبور باشی در تمام طول ملاقات آن را فشار بدهی تا صدایت را من بشنوم. می گویم: بهمن! شنیده ام این دکمه ها کارش شنود حرفهای زندانیان و خانواده هایشان است. می گویی: نمی دانم واقعیت دارد یا نه؟ اما اگر واقعیت دارد کاش دستگاهی پیش رفته تر بخرند که مجبور نباشیم در تمام طول ملاقات دستمان را روی این دکمه فشار بدهیم. بهمن! آن روز سه روز از اعتصاب غذایت گذشته بود و حالا ۹ روز…گفتم همه می گویند که اعتصاب غذا باید خواسته مشخص داشته باشد و اعتصاب شما خواسته مشخص و ملموسی ندارد. تو می گویی چه کسی گفته خواسته مشخصی ندارد؟ درخواست رسیدگی به پرونده هدی صابر و هاله سحابی درخواست مشخصی نیست؟ بعد هم اضافه می کنی البته می دانیم که مقامات صدای ما را نمی شنوند و رسیدگی نمی کنند اما شاید صدای ما به مردم رسید… بعد هم مکث و این بار می گویی: «اگر صدای ما به مردم هم نرسد مهم نیست» …چون… می پرسم چون چی بهمن؟ پس چرا اعتصاب غذا کرده اید؟ انگار به من گوش نمی دهی، انگار خیره شده ای به پنجره ای که پشت سر من است و می گویی: صابر عاشق حنیف نژاد و مجید شریف واقفی بود، برای همین هم اسم پسرانش را حنیف و شریف گذاشته است.می گویی: صابر عاشق منش و روش و اخلاق سحابی ها بود. می گویی: مرگ عزت و بعد هاله ضربه روحی بزرگی برای صابر بود و صبر صابر را تمام کرد. دوباره از حرف نیمه تمام ات در باره دلیل اعتصاب غذایتان می پرسم و تو انگار من را نمی شنوی و باز حرف خودت را می زنی: صابر واقعا اصولگرا و اخلاق گرا بود…نه از این اصولگراهایی که در سیاست ایران حرفش را می زنند، نه! یعنی واقعا به اصولی که به آن باور داشت پای بند بود. خیلی مهربان بود، مراقب همه زندانی ها بود، نسبت به کوچکترین بیماری زندانی ها حساس بود و وقتی کسی بیمار بود مثل یک مادر مهربان از او پرستاری می کرد…هر زندانی تازه واردی که می آمد صابر فوری سراغش می رفت تا احساس تنهایی و دلتنگی نکند. صدایت قطع می شود، آنقدر محو گفتن از صابر هستی که یادت رفته باید آن دکمه ی لعنتی روی گوشی را فشار بدهی. من با اشاره دست سعی می کنم به تو بفهمانم که نمی شنوم و تو دوباره آن دکمه را فشار می دهی. حالا می شنوم که می گویی: صابر به شدت جدی و اهل مبارزه بود، همیشه می گفت باید تا آخر ایستاد و مقاومت کرد و یک قدم هم کوتاه نیامد و هیچ وقت هم کوتاه نیامد. همیشه با صدای بلند و قاطع و از موضع بالا با بازجوهایش صحبت می کرد. صابر بازجوهایش را نصیحت می کرد و می گفت حیف است! با خودتان چنین نکنید. به معیارهای انسانی پایبند باشید و کرامت انسان را رعایت کنید. باز هم مکث می کنی و من می ترسم نکند که دوباره یادت رفته باشد آن دکمه ی لعتنی را فشار بدهی اما دویاره صدایت می آید که می گویی: صابر از نبود مطالعات جدی در میان فعالان سیاسی و اجتماعی بویژه نسل جوان خیلی گلایه مند بود. خودش هر روز برنامه مطالعه جدی داشت. برای زندانی ها کلاس تاریخ گذاشته بود. روزی سه –چهار ساعت هم قرآن می خواند. دوباره می خواهم از اعتصاب غذایتان حرف بزنم. دستت را روبرویم می گیری و می گویی: صبر کن…چند دقیقه صبرکن! می گویی: نحوه مرگ هاله سحابی ضربه سنگینی برای آقای صابر بود و صبرش را تمام کرد. می گویم :این را گفتی! بهمن جان. می گویی : وقتی صابر اعتصاب غذا کرد، عصر یکی از همان روزها که توی حیاط زندان قدم می زد، از او پرسیدم که آقای صابر! چرا اعتصاب کرده اید؟ شما که با اعتصاب غذا مخالف بودید. صابر گفت :به خاطر فاجعه مرگ هاله سحابی دچار عذاب اخلاقی و روحی شدیدی هستم، من از این اعتصاب خواسته ای ندارم. می خواهم خودم را آرام کنم و آرام هم شده ام. می پرسم:بهمن! می خواهی بگویی شما هم با اعتصاب غذا خودتان را آرام می کنید؟ می گویی: صابر صبرش تمام شد از مرگ هاله، ما هم صبرمان تمام شد از مرگ صابر، از مرگ هم بندی مان که چه آسان از میان ما رفت و هیچ کس هم پاسخگوی مرگش نیست. بهمن جان! فردا در دهمین روز اعتصاب غذای تو و آن هفده نفر و در دوسالگی بازداشت ات به ملاقاتت می آیم تا به تو بگویم که می دانم تو و دوستانت هم صبرتان مثل صابر تمام شده و انتظاری از هیچ کس در برابر اعتصاب خودتان نداشتید. اما حالا خیلی ها صدای پایان صبرتان را شنیده اند، مطمئن باش صدای تو و همراهانت در اوین و رجایی شهر شنیده شده است. یادم باشد به تو بگویم خیلی از دوستانت در بیرون از زندان، در گوشه و کنار ایران و جهان به نشانه همبستگی با تو و یارانت یا اعتصاب غذا کردند و یا روزه سیاسی گرفتند و صدها پیام برایتان فرستادند و دهها تجمع به نشانه همبستگی برگزار کردند. ---- همسر احمد زیدآبادی: نگران سلامت شوهرم هستم
26 ژوئن 2011 - 05 تیر 1390 مهدیه محمدی، همسر احمد زید آبادی در آخرین ملاقاتی که روز پنج شنبه ۲ تیرماه با همسرش داشته از کاهش وزن شدید همسرش خبر داد. خانم محمدی در گفت و گو با بی بی سی فارسی با اشاره به اینکه از یک ماه پیش متوجه کاهش وزن آقای زید آبادی شده است، گفت: "وقتی دلیل آن را پرسیدم آقای زید آبادی گفت که مشکلی ندارد و آزمایش ها نشان میدهد که سالم است. نوبت بعدی ملاقات یک روز بعد از مرگ خانم سحابی بود و آن روز هم حال آقای زید آبادی خوب نبود، صورتش به دلیل گریه زیاد ورم کرده بود و من لاغرتر شدنش را به دلیل ناراحتی اش از مرگ هاله سحابی گذاشتم." احمد زید آبادی که یک روز پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ بازداشت شده تا کنون اجازه مرخصی نداشته است. همسر آقای زید آبادی با اشاره به آخرین ملاقاتی که روز پنج شنبه ۲ تیرماه با همسرش داشته گفت: این بار کاهش وزن خیلی محسوس بود، احساس کردم حداقل ۱۰ کیلو وزنش کم شده زمانی که برای خداحافظی بلند شد، شلوارش داشت از پایش می افتاد. من خیلی نگرانم." خانم محمدی همچنین اضافه کرد: "اینها مدتی با زندانیان عادی زندگی کردند، وسایل آرایشگاه و سلمانی آنها شریک بود. در زندان هزار نوع بیماری وجود دارد. من نگرانم که آقای زید آبادی به یک نوع بیماری مبتلا شده باشد که در زندان قابل تشخیص نیست." همسر آقای زید آبادی در خصوص درخواست برای مرخصی و درمان آقای زید آبادی نیز به بی بی سی فارسی گفت: "از روز پنج شنبه به هر کجا که فکر کردم، زنگ زدم. دیروز (شنبه ۴ تیرماه) به دادستانی نامه نوشتم و درخواست کردم حتی برای یک روز هم شده به ایشان اجازه مرخصی دهند تا ببینیم مشکل کاهش وزنشان چیست. اما روال دادستانی این است که کسی آنجا نشسته نامه را می گیرد و می گوید بروید زنگ می زنیم. اما در طول این دو سال یک پاسخ حتی با جواب منفی نیز دریافت نکرده ایم. یعنی هیچ گونه پیگیری صورت نمی گیرد." خانم محمدی همچنین افزود: "پزشکان بهداری زندان گفتند که پرونده را نگاه می کنند و به من خبر می دهند." خانم محمدی افزود در عین حال با رئیس زندان رجایی شهر و مسئول سیاسی بند رجایی شهر نیز تماس گرفته و گفت: " به آنها گفتم، من نگرانم به کجا بگویم نگرانم. شما بر این حساب بگذارید که آقای زید آبادی مشکلی ندارد، نگرانی من را برطرف کنید." آقای زیدآبادی که در دوران تبلیغات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران از مهدی کروبی حمایت می کرد، یک روز پس از انتخابات بازداشت شد و در برخی جلسات محاکمه گروهی متهمان حوادث پس از انتخابات ایران که در مردادماه به صورت علنی برگزار شد، حضور داشت. دادگاه بدوی پس از محاکمه غیرعلنی آقای زیدآبادی، او را به تحمل ۶ سال زندان، ۵ سال تبعید به گناباد و محرومیت دائمی از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محکوم کرد. پس از صدور حکم دادگاه بدوی، قرار بازداشت آقای زیدآبادی به قرار وثیقه تبدیل شد، اما با وجود تأمین ۵۰۰ میلیون تومان وثیقه توسط خانواده، از زندان آزاد نشد. احمد زیدآبادی در سال ۱۳۷۹ هم به اتهام "تبلیغ علیه نظام" و "تشویش اذهان عمومی" محاکمه شد و حدود یک سال را در زندان به سر برد. آقای زیدآبادی در آذر ماه سال گذشته از سوی "انجمن جهانی روزنامه ها و ناشران خبر" برنده جایزه قلم زرین آزادی سال ۲۰۱۰ اعلام شد. از: بی بی سی ---- همسر عمادبهاور: مسئولین کاری نکنند که این حرکت ها زنجیره وار ادامه یابد یکشنبه, ۵ تیر, ۱۳۹ کلمه-زهرا صدر: عماد بهاور، رییس شاخه جوانان نهضت آزادی. با ۴ بار بازداشت رکورد تعداد بازداشت بعد از انتخابات ریاست جمهوری را شکست و زمانی که ده سال حکم نا عادلانه اش را از مادرش پشت همان شیشه های کثیف دوجداره ملاقات کابینی شنید گفت: همیشه در عمل به چارچوب قانون اساسی تاکید کرده ام و اصلاح طلب خواهم ماند. من در خط بازرگان مانده ام و خواهم بود. عماد بهاور در نامه ای به همسرش می گوید: وضعیتی که من و تو در آن قرار داریم، حاصل یک «انتخاب» بوده است نه یک «تحمیل» یا یک «اتفاق». انتخابی که سال ها پیش در پی یک «تصمیم» صورت گرفته است. نه از آن جنس تصمیماتی که دیگران فکر می کنند؛ تصمیم به «بودن» و «زندگی کردن». بند ۳۵۰ اوین. عماد بهاور. ده سال حکم. پیام ایستادگی. شکایت نامه ی ۲۶ زندانی از سپاه و وزارت اطلاعات. شهادتنامه ی آنچه بر هدی صابر رفت و حالا اعتصاب غذا. وارد دهمین روز از اعتصاب غذای ۱۲ همبند و همراه در بند ۳۵۰ شدیم. اعتصابی که در آن از ۲۹ ساله تا ۶۵ ساله، از نهضت آزادی و ملی ملی مذهبی ها تا سازمان مجاهدین انقلاب و مشارکت و روزنامه نگار و معلم و دانشجو و نویسنده دست در دست هم یک صدا فریاد کردند حق مظلوم نادیده گرفتنی نیست و غیرتشان را چنان به رخ بی غیرتان کوبیدند که صدایی از مقابلشان در نیامد. مریم شفیعی همسر عماد بهاور می گوید: رفتاری که با زندانی سیاسی می شود در مقایسه با بقیه بسیار تبعیض آمیز است. در همه ی موارد از برخوردهایی که با این ها می شود گرفته تا حقوق آن ها مثل ملاقات و مرخصی و این در حالی است که این زندانیان از قشر فرهیخته جامعه هستند. وی تاکید می کند: رفتاری که با این زندانیان می شود بسیار کینه توزانه است. آن چیزی که درباره ی مرحوم صابر شنیدیم نمونه و گوشه ای این برخوردها است. من تقاضا دارم مسئولین کاری نکنند که این حرکت ها به صورت زنجیره ای همینطور ادامه پیدا کند که قطعا به نفع آن ها نیست. عماد بهاور. بند ۳۵۰٫ ده سال حکم. شرط آزادی مصاحبه علیه مهندس موسوی، جنبش سبز و نهضت آزادی و او ده سال را برگزید. این برگ از کتاب تاریخ در یادها خواهد ماند. گفتگوی کامل خبرنگار کلمه با مریم شفیعی همسر عماد بهاور را با هم می خوانیم: از آقای بهاور خبری دارید؟ من خودم خبرها را از سایت ها می خوانم و در جریان مسائل قرار می گیرم. تلفن ها که قطع است کسی هم جواب ما را نمی دهد. تنها خبری که داریم همین است که چند تن از اعتصاب کننده ها به بیمارستان منتقل شدند و ما در نگرانی منتظر هستیم تا فردا در ملاقات از حالشان خبردار شویم. نه روز از این اعتصاب گذشت و سکوت مسئولان داخلی معنا دار است؟ فکر می کنید این اعتصاب تا کی ادامه پیدا می کند؟ خواسته های اعتصاب کنندگان مشخص است. بخشی از نتیجه که اطلاع رسانی بوده بالاخره حاصل شده. ما امیدواریم زودتر نتایجی که منتظرش هستند به دست بیاید و این اعتصاب قبل از اینکه اتفاق بدتری بیفتد تمام شود. به هر حال این یک اعتصاب اعتراضی است، اعتراض به وضع موجود، به رفتار با زندانیان و نهایتا پیگیری به اتفاقی که برای خانم سحابی و بعد از آن هدی صابر افتاد. در این مدت با مقامات قضایی تماس یا دیداری داشته اید؟ هیچ تماسی که نبوده و آنها اصلا به روی خودشان نیاورده اند. حتی وقتی به دادستانی هم مراجعه کردیم جوابی نگرفتیم و پاسخگوی ما نبودند. حداقل قبلا منشی دادستان می آمد اما این بار ایشان هم جوابی به ما نداد. امروز روزنامه کیهان مطلبی درباره ی این عزیزان کار کرده بود مبنی بر اینکه این اعتصاب نیست و روزه است با غذا، نظر شما درباره ی این ادعا چیست؟ قبلا هم در سایت های دولتی از این جنس حرف ها را دیده بودم اما همه می دانیم که کاملا این حرف دروغ است چون ما مطلعیم که آنها با چه سیستمی فقط آب و نمک و قند را با دستور خاصی مطابق قد و وزنشان مصرف میکنند. خیلی فهمیدن اینکه این اعتصاب واقعی است یا نه سخت نیست. خانواده ها چه اقداماتی در این مدت انجام داده اند؟ ما کار خاصی نمی توانستیم انجام دهیم. در این مدت روزه ی سیاسی گرفتیم و با افطار های جمعی خود نشان دادیم که با هم هستیم. در واقع با دعا کردن و اعلام حمایت از عزیزانمان دلگرم شدیم. به هر حال ما نگرانیم اما فکر می کنم توانستیم تا حدی اطلاع رسانی کنیم و لااقل در حال حاضر این حرکت اعتراضی و خواسته های اعتصاب کننده ها به گوش مسئولان رسیده است. فکر می کنید به گوش مردم هم رسیده باشد؟ گمان می کنم مردم هم تا حدی درجریان این ماجراها قرار گرفتند. به هر حال مردم ناراضی هستند و بخشی از نارضایتی آن ها هم به خاطر فشارهایی است که در جامعه به آن ها وارد می شود. فشارهای اقتصادی خیلی جدی شده و به هر حال مردم را حساس کرده است. اگر به هر دلیل تصمیم بگیرند اعتصاب خودسان را بشکنند آیا شما در جریان اقدام بعدی آن ها هستید؟ نه من خبر ندارم اما می کنم تا وقتی جواب نگیرند به اعتصاب ادامه می دهند. قطعا همانطور که در شهادتنامه گفته اند برنامه های دیگری خواهند داشت. فردا که روز ملاقات است شما از ایشان می خواهید که اعتصابشان را بشکنند یا همچنان حمایت می کنید؟ در این که من دوست دارم همسرم و باقی اعتصاب کننده ها اعتصابشان را بشکنند که شکی نیست. به هر حال من نگران سلامتی ایشون هستم. اما فکر میکنم اگر بدون اینکه نتیجه ای که به دنبالش بودند را کسب کرده باشند این کار را انجام دهند فقط خودشان را اذیت کردند بوده امیدوارم قبلا از اینکه اتفاق بدی بیفتد به این جمع بندی برسند که به اعتصاب خود پایان دهند. با توجه به اینکه گفتید نتوانسته اید با کسی دیدار داشته باشید، سخنی دارید که بخواهید به گوش مسئولان قضایی و سازمان زندان ها برسد؟ رفتاری که با زندانی سیاسی می شود در مقایسه با بقیه بسیار تبعیض آمیز است. در همه ی موارد از برخوردهایی که با این ها می شود گرفته تا حقوق آن ها مثل ملاقات و مرخصی و این در حالی است که این زندانیان از قشر فرهیخته جامعه هستند. رفتاری که با این زندانیان می شود بسیار کینه توزانه است. آن چیزی که درباره ی مرحوم صابر شنیدیم نمونه و گوشه ای این برخوردها است. من تقاضا دارم مسئولین کاری نکنند که این حرکت ها به صورت زنجیره ای همینطور ادامه پیدا کند که قطعا به نفع آن ها نیست. ----
تشدید فشارها و ایجاد محدودیتهای غیر انسانی علیه زندانیان
سیاسی زندان گوهردشت کرج
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در
ایران" تشدید فشارها و ایجاد محدودیتها غیر انسانی علیه
زندانیان سیاسی سالن ایزوله شده 12 بند 4 زندان گوهردشت کرج.
روز یکشنبه 5 تیر ماه در یک اقدام سرکوبگرانه افسر نگهبان
بند فردی بنام خاکی اقدام به قطع هواخوری زندانیان سیاسی نمود.
این فرد همچنین تهدید کرد که در اقدام بعدی خود تعداد زیادی از
زندانیان سیاسی را به سلولهای انفرادی بند1 منتقل خواهد
کرد.زمان هواخوری زندانیان سیاسی را به عمد از ساعت 15:00 که
در هوای گرم و تابش شدید خورشید می باشد
تعیین کرده اند تا
زندانیان سیاسی را تحت فشارهای بیشتری
قرار دهند.
از طرفی دیگر وضعیت زندانیان سیاسی اعتصاب غذا کننده نامناسب
می باشد و روز گذشته 2 نفر از آنها به بهداری زندان برده شدند
و دوباره به بند بازگردانده شدند.
زندانیان سیاسی در گرمای شدید در سالن ایزوله شده بسر می
برند و از داشتن وسایل خنک کننده هوا و آب محروم هستند.در بند
آنها آب سرد کن وجود ندارد و آنها ناچار هستند که آب گرم را
مصرف نمایند.علیرغم اینکه بیش از یک ماه پیش از زندانیان سیاسی
برای خرید کولر و یخچال پول اخاذی کرده اند و قرار بود آن را
تهیه و نصب کنند ولی با وجود گذشت چندین هفته هنوز هیچ اقدامی
در این باره انجام نداده اند.
وضعیت جسمی تعدادی از زندانیان در شرایط حاد می باشد ولی از
درمان آنها خوداری می کنند.زندانی سیاسی جعفر اقدامی بیش از 1
ماه است که از ناراحتی حاد ماهیچه رنج می برد و ناراحتی او به
حدی شدید شده است که او با کمک عصا حرکت می کند.زندانی سیاسی
اله وردی روحی ، ماشالله حائری که از تومور پروستات،ناراحتی
قلبی وتنفسی رنج می برند. همچنین فردی بنام یوسفی که معاون
زندان و دندانپزشک می باشد مبالغ هنگفتی از زندانیان سیاسی
؛سعید رضایی،نعمیمی،رضا جوشن،منصور رادپور، مهدی محمودیان و
افشین بایمانی
برای درمان دندانهای آنها اخاذی نموده است ولی علیرغم گذشت
مدتی هنوز ازدرمان آنها خوداری می کند.
آشپزخانه زندانیان سیاسی در درون سالن 12 که باید جوابگوی
نزدیک به 63 نفر باشد دارای ابعادی 2* 2 می باشد.اکثر زندانیان
سیاسی بدلیل کیفیت بد غذای زندان ناچار هستند که از فروشگاه
زندان حداقل کالاهای موجود را با چند برابر قیمت معمول خریداری
کنندو خود اقدام به پخت غذای ساده نمایند. بدلیل کوچک بودن
ابعاد آشپزخانه بند مدتی پیش در اثر حادثه ای که پیش آمد منجر
به سوختگی دانشجوی زندانی میثاق یزادن نژاد و آقای رضایی گردید
که هنوز از درمان آنها خوداری می کنند.
زندانیان سیاسی برای خرید حداقل کالاهای مورد نیاز خود از
فروشگاه زندان در محدودیتهای زیادی قرار دارند.مواد مورد نیاز
پروتئینی
مانند(گوشت قرمزو ماهی ) سبزیجات و میوه را باید از فروشگاه
زندان خریداری نمایند که مبلغ آن چندین برابر قیمت بیرون از
زندان می باشد و از کیفیت بسیار پایینی برخوردار است. اما این
فروشگاه به عمد کالاهای مورد نیاز را یا تامین نمی کند و یا
بصورت بسیار محدود وارد فروشگاه می کند.فردی بنام قصابان رئیس
فروشگاه های زندان می باشد که همراه با رئیس زندان مردانی،خادم
معاون وی و فرجی نژاد از زندانیان بی دفاع اخاذی می کنند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، تشدید فشارها و ایجاد
محدودیتهای غیر انسانی علیه زندانیان سیاسی که کاملا ایزوله می
باشند را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار تسریع
در اعزام گزارشگر ویژه سازمان ملل به ایران برای تحقیق و تهیۀ
گزارش از جنایت علیه بشریت در زندانهای ولی فقیه علی خامنه ای
می باشد.
فعالین حقوق بشر
و دمکراسی در ایران 06 تیر 1390 برابر با 27 ژوئن 2011
|
||||