واکنش فرزند کروبی به دروغگویی جواد لاریجانی در آمریکا

برای حبس موسوی و کروبی، هیچ حکم یا مستند قانونی ارائه نشده است/ مقام امنیتی گفت دستگاه قضایی در این باره تصمیم‌گیر نیست

جمعه, ۲۷ آبان, ۱۳۹۰

محمدتقی کروبی، فرزند ارشد مهدی کروبی، در یادداشتی به دروغگویی اخیر محمدجواد لاریجانی درباره وضعیت حقوق بشر در کشور و حبس موسوی و کروبی واکنش نشان داد و نوشت: هرگاه بخشی از پرونده های مالی ایشان از سوی رئیس دولت مستقر و یا نزدیکان وی در پاسخ به اتهامات مشابه نسبت به اصحاب دولت مطرح می گردد، آقای لاریجانی عجولانه و با ترتیب دادن یک مصاحبه و در جهت تحکیم و تجدید هاله مصونیت به جای پاسخ به اتهامات وارده، مردم معترض و رهبران در بند را مورد نوازش قرار می دهد.

وی همچنین با نقل دو خاطره از دیدارهای خود با پدرش در حصر، تاکید کرد که نه تنها تاکنون هیچ حکمی غیر از حکم تفتیش منزل به آقای کروبی ارائه نشده تا لااقل ظواهر قانونی درباره بازداشت و حصر خانگی ایشان مراعات شود، بلکه مقام امنیتی حاضر در دیدار کروبی با خانواده، تصریح کرده‌ که انتخاب وکیل و پیگیری مبنای حقوقی این حصر و حبس در دستگاه قضایی نتیجه‌ای نخواهد داشت، چرا که به گفته‌ی آن مقام امنیتی تصمیم در این باره بر عهده دستگاه قضایی نیست.

متن کامل این یادداشت که در وبلاگ دکتر محمدتقی کروبی منتشر شده، بدین شرح است:

آقای اردشیر لاریجانی در مصاحبه اخیر خود در آمریکا بار دیگر با توسل به دروغ سعی جاهلانه ای در فریب افکار جامعه بین المللی نسبت به وضعیت اسفبار حقوق بشر در کشور نمود. اگر در اظهارات مقام های سیاسی کشور کمی دقت کنیم به این واقعیت می رسیم که دروغ نقطه ثقل گفتمان حاکمان فعلی قرار گرفته است. با وجود ادعای حکومت دینی مبتنی بر شریعت، دروغ این معصیت بزرگ در آموزه های دینی و اخلاقی نه تنها مذموم نیست بلکه بعنوان یک روش حکومتی در ارکان قدرت نهادینه شده است. طالبان قدرت و ثروت بی محابا و بدون توجه به آثار مخرب دروغ بر جامعه و باورهای دینی و اخلاقی مردم به طرق مختلف به این امر مذموم متوسل می گردند. در قرآن کریم دروغ سرچشمه نفاق و دروغگو در ردیف منکران آیات الهی تلقی گردیده است:

“إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُون‏. “

“فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ:”

اما در ارتباط با جناب لاریجانی. هرازگاهی شاهد اهانت های وقیحانه ایشان به دو عزیز در بند کروبی و موسوی، اصلاح طالبان و مردم معترض هستیم که لازم است یک رمز گشائی کوچک از مقاطع اظهار نظر های مشارالیه صورت گیرد. هرگاه بخشی از پرونده های مالی ایشان از سوی رئیس دولت مستقر و یا نزدیکان وی در پاسخ به اتهامات مشابه نسبت به اصحاب دولت مطرح می گردد، آقای لاریجانی عجولانه و با ترتیب دادن یک مصاحبه و در جهت تحکیم و تجدید هاله مصونیت به جای پاسخ به اتهامات وارده، مردم معترض و رهبران در بند را مورد نوازش قرار می دهد. اگر معضل ایشان با اهانت به این جریان حل می گردد، بحثی نیست اما حقیقت این است که ماجرای ایشان من را به یاد روایتی انداخت که بر اساس آن مرد عربی روزی در محضر پیامبر رحمت ( ص) جلوس کرد و عرض کرد یا رسوال الله با آنکه نماز مى‏ خوانم ، عمل منافى عفت هم انجام مى‏ دهم و دروغ هم مى‏ گویم! کدام را اول ترک گویم؟ پیامبر رحمت ( ص) فرمودند دروغ. مرد عرب تعهد کرد که دیگر دروغ نگوید اما چندی بعد وسوسه‏ هاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد. بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر از من در این باره سؤال کند چه بگویم، اگر بگویم چنین عملى را مرتکب نشده ام، دروغ گفته ام و عهد خود را زیر پا گذاشته ام و اگر راست بگویم پیامبر حد را بر من جارى مى کند. چاره را در کنار گذاشتن دروغ دانست، ‏او دروغ را کنار گذاشت و در عمل به امور خلاف دیگر پشت کرد. آقای لاریجانی هم باید مشکل اصلی اش که موجب شرمندگی او در دنیا و آخرت است را حل کند والا هتاکی به بزرگان و مردم چاره دائمی درد موجود نیست. به قول مولوی: هرکه زر دید سر فرود آورد

زر خرد را واله و شیدا کند
خاصه مفلس را که خوش رسوا کند

از ۹ ماه پیش تاکنون بارها گفته ایم که روش حبس پدر و مهندس موسوی بدعتی تاریخی در نظام حقوقی ایران است. به استثنای حکم تفتیش منزل که در شب یورش ارائه شد، هیچ مستند قانونی دیگری از مقامات ذی صلاح مبنی بر حصر که در عمل حبس است، تاکنون ابلاغ نشده است. ابلاغ از بدیهی نرین مسائل حقوقی است و هرکس که به نحوی با علم حقوق و کارهای قضائی آشنائی دارد، به خوبی می داند که ابلاغ قضائی تا چه میزان مهم و حساس است. در یکی از ملاقات ها پدر تاکید کردند که به آقایان گفته ام من رئیس دو دوره قوه قانونگذاری این کشور بوده ام، شما موظف به ابلاغ حکم، دستور و یا هر مبنای دیگری هستید. خواسته ای که تاکنون حتی به لحاظ شکلی اجابت نشده است.

شاید مناسب باشد به خاطره ای در این باب اشاره کنم. در اردیبهشت ماه با حضور یکی از مقامات ارشد امنیتی به ملاقات پدر و مادرم رفتم. در آن روز سخن از روشن شدن مبنای حقوقی حصر و حبس کردم و در آخر پیشنهاد دادم که با انتخاب وکیل این موضوع به لحاظ حقوقی در دستگاه قضائی پیگیری شود. مقام امنیتی حاضر در جلسه که فردی مودب ، شریف و صادق بود به درستی گفتند دستگاه قضائی در این پرونده تصمیم گیر نیست که با انتخاب وکیل بخواهید موضوع را پیگیری کنید. این واقعیت تلخ که دیگران برای دستگاه قضا تصمیم می گیرند نه تنها در قبال رهبران جنبش اتفاق افتاده بلکه فرهیختگان و شجاع دلانی نظیر داوری، مومنی، تاجزاده، سحر خیز، زید آبادی، نسرین ستوده و ده ها فعال شناخته شده سیاسی دیگر را در کنار صد ها جوان بی نام و نشان این کشور در بر گرفته است. یکی از مهم ترین موجبات تامین عدالت اجتماعی و اجرای قانون رسیدگی قضائی علنی، تفهیم اتهام به متهم و سرانجام لزوم ابلاغ احکام قضائی است. امروزه احکام دیکته شده در دادگاه های انقلاب به متهم یا خوانده دعوی یا وکیل او ابلاغ نمی گردد و در بسیاری از موارد، متهم از مورد اتهام یا دلایل حکم بی اطلاع است. چگونه می توان از دستگاهی که در حد یک ماشین امضا تنزل پیدا کرده انتظار تظلم خواهی داشت و چگونه می توان اعتباری برای نمایندگان آن دستگاه قائل بود.

از: کلمه

----

همسر آریا آرام‌نژاد: با مشت به دهان آریا کوبیدند/ جای هنرمند در قلب مردم است، نه زندان

کلمه – مسیح علی نژاد: خانواده آریا آرام نژاد نسبت به وضعیت سلامت این هنرمند زندانی ابراز نگرانی کرده و خواستار تسریع در رسیدگی به پرونده و همچنین آزادی هرچه سریعتر او شده اند.

آریا آرام نژاد، ترانه سرا و خواننده ی جوان بابلی که با سرودن آهنگ های اعتراضی خود بارها نسبت به وضعیت زندانیان دیگر ابراز نگرانی کرده بود، این بار خودش در زندان به سر می برد و خانواده ی اش نگران وضعیت او هستند.

نزدیک به ۳۰۰ هنرمند و فعال مدنی و سیاسی هم چندی پیش با امضای نامه‌ای خواستار آزادی این هنرمند جوان شدند.

آریا آرام‌نژاد که پیش از این در عاشورای سال ۸۸ پس از خواندن یک آهنگ اعتراضی درباره به وضعیت موجود بازداشت شده بود، بار دیگر در ۱۷ آبان ۹۰ زمانی که برای پیگیری پرونده محکومیت خود به دادگاه تجدید نظر استان مازندران واقع در ساری مراجعه کرده بود، پس از بازگشت به منزل از سوی ماموران امنیتی بازداشت و به مکان نا‌معلومی انتقال داده شد.

با عادله ضیایی، همسر آریا آرام نژاد، در مورد اتهامات احتمالی و دغدغه های این زندانی در بند گفت و گویی انجام داده ایم که در پی می آید:

آخرین خبری که از وضعیت همسرتان دارید چیست؟

آخرین خبر من مربوط به چهار روز قبل است که ایشان تماس کوتاهی گرفتند که متاسفانه حالشان خوب نبود، خسته و عصبی و تحت فشار به نظر می رسید.

یعنی بعد از آن تماس تلفنی، احساس می کنید نگرانی برای وضعیت آریا وجود دارد؟

قطعا، چون در تماس تلفنی شان چندین بار تاکید داشتند که برایشان لباس گرم و همچنین کتاب ببرم. اما علی رغم درخواست مکرر من و قول مساعد جناب آقای دادستان در این مدت و تاکید خودشان، تا این لحظه که با شما صحبت می کنم متاسفانه هیچگونه همکاری ای انجام نشده است. داشتن امکانات اولیه مناسب برای زنده ماندن و زندگی از ابتدائی ترین حقوق نه حتی انسان بلکه موجود زنده است و من از این بابت بسیار معترض هستم.

همینطور طبق اطلاعاتی که به من رسیده، متاسفانه زندان ایشان از آب آشامیدنی مناسبی برخوردار نیست. وضعیت سلامتی آریا متاسفانه مناسب نیست و من شدیدا نگران سلامتی او هستم. تا او را نبینم آرام و قرار ندارم و تنها چیزی که مرا مجاب به مصاحبه کرد، فقط و فقط شرایط سخت جسمی و روحی آریا است.

آیا هیچ اطلاعی از وضعیت بازجوئی های آریا دارید؟

در تماس تلفنی که انجام شد، ایشان گفت که در این مدت فقط یکی دو بار بازجوئی شده و این نشان دهنده ی روندی کند برای پرونده آریا است و از این موضوع بسیار ناراحت بود. اما هر وقت من از ایشان می خواستم در مورد روند بازجوئی صحبت کند، تهدیدش می کردند که تلفن را قطع خواهند کرد. برای همین صحبت زیادی در این زمینه نشد.

اصلا می دانید آریا برای چه دستگیر شده ؟

هنوز بعد از گذشت این مدت، این علامت سوال بزرگ برای من و خیلی از دوستانِ اوست که چرا آریا را دستگیر کردند؟ چرا درست در روزی که برای بررسی نتیجه پرونده اش به دادگاه تجدید نظر رفته بود؟ در اولین مکالمه اش گفته بود به جرم ساختن آهنگها بازداشت شده و همین طور روزی که مامورین برای بازداشت آریا به منزل آمده بودند، ایشان مصر بود که حکم دستگیری را ببیند و مامورین هم با اکراه نشان دادند.

علت دستگیری را هم نوشته بودند؟

اتفاقا نکته ی جالب توجه همین بود که در توضیح علت بازداشت نوشته بودند: ایشان خواننده جریان فتنه است! و بعد از عاشورای ۸۸ آهنگ «علی برخیز» را خوانده و دستگیر شده و بعد از آزادی به قید وثیقه “به فتنه گری ادامه داده است”!!

پس به نظر می رسد منظور از «فتنه گری» خواندن همان آهنگ های انتقادی بوده که منجر به دستگیری شده، درست است؟

این چیزی بود که در حکم دستگیری نشانش دادند. بسیار متاسفم. در کدام فرهنگ لغت، روایت کردن وضعیت واقعی و ملموس جامعه به زبان شعر مصداق فتنه گری است؟ در کجای دنیا امید دادن به مردم برای بهبود شرایط، فتنه گری تعبیر می شود؟ چه قشری از انسانها و با چه تفکری می توانند مخالف حس والا و انسانی همدردی با مادرانی که داغدار بیگناه کشته شدن عزیزانشان هستند، باشند؟

آیا ترانه های این هنرمند چیزی غیر از صداقت محض، تعهد و بی تفاوت نبودن به دردهای خاموش اما بیدار مردم است؟ ایشان در کدام ترانه اش حرف کذب و ناراستی زده است؟ در کدام ترانه امنیت مردم و کشورش به خطر افتاده؟ آیا به کسی توهینی شده؟ در کدام آهنگ، ایشان هموطنانش را دعوت به خرابکاری، آشوب و اغتشاش کرده است؟ بدا به حال ما که هنرمندانی را چنین مورد بی مهری و هتک قرار می دهیم که جرمشان چیزی جز متعهد بودن، مسئولیت پذیری، شرافت وصداقت بی پایان نیست.

ممکن است کمی از دستگیری اول آریا در عاشورای ۸۸ و روند پرونده اش بگویید؟ و آیا این احتمال وجود دارد که بدون ابلاغ حکم، او را برای اجرای حکم قبلی برده باشند؟

ایشان بعد از اتفاقات تکان دهنده عاشورای ۸۸ به شدت متاثر شد و تصمیم به ساختن آهنگی گرفت که به «علی برخیز» معروف شد. بعد از انتشار این آهنگ که اتفاقا از مضامین مذهبی شیعه سرشار بود، در ۲۶ بهمن ۸۸ با حمله به منزل، ایشان را بازداشت کردند.

جای شگفتی و تاسف است که در یک کشور اسلامی، پاداش و نهایت حمایت از هنرمندی که خالق یک اثر مذهبی تاثیرگذار بود، زندان است. به این”اتهام” – که به دلیل استناد های بی پایه و همچنین ایستادگی آریا با وجود فشار های بسیار بسیار زیاد و تمکین نکردن ایشان به اعتراف به موارد خواسته شده از او – به “جرم” تبدیل نشد، ایشان در دادگاه اول به ۱۰ ماه حبس محکوم شد.

در روز دستگیری مجدد، ایشان برای پیگیری حکم دادگاه تجدید نظر به دادگاه رفته بود که به آریا گفته بودند پرونده در دست بررسی و مطالعه است و فعلا باید صبر کنید اما به محض بازگشت به منزل دستگیر شد. من بعید می دانم در فاصله نیم ساعت پرونده بسته شود، حکم صادر شود، ابلاغ شود و اجرا شود.

کمی از روز دستگیری آریا در این مورد بازداشتی اخیر برای ما می گویید؟

ساعت دو بعد از ظهر روز ۱۷ آبان بعد از برگشتن از دادگاه بی نتیجه ی تجدید نظر، به محض پیاده شدن از خودرو، پنج نفر در ورودی ساختمان به آریا حمله کردند و با مشت به دهانش کوبیدند. من منزل بودم. وقتی دیدم کلید بیش از حد معمول در قفلِ در می چرخد، رفتم در را باز کردم، دیدم آریا با دستان دستبند زده داشت تلاش می کرد که در را برای ماموران باز کند.

چند مامور همراهش بودند؟

پنج مامور لباس شخصی به همراه آریا وارد خانه شدند و همه جا را گشتند. کامیپیوتر آریا، سی دی ها و نوشته هایش را به همراه کامپیوتر من، سی دی ها و نوشته ها و شعر های من بردند.

من از حقوقدانان می پرسم، اگر حکم بازداشت برای آریا بود، چرا وسایل مرا برده اند؟ حالا که می دانند وسایل من است، چرا بر نمی گردانند؟ دوستانی که در شرایط مشابه قرار گرفتند، می دانند که این برادران تمایل زیادی به بردن رسیور ماهواره دارند که این کشف و ضبط زودتر از بقیه موارد اتفاق افتاد. شوک ورود این افراد به خانه آنقدر برای من زیاد بود که به گفته آریا تا مدتی بیهوش بودم و مامورین مجبور شدند دستبند آریا را باز کنند.

یعنی به همراه آریا منزل را گشتند و برخی از وسایل شما را هم بردند؟

همه جا را گشتند. اتاق من و حتی همه کمد های لباس که آریا به شدت معترض شده بود اما متاسفانه حتی کیف دستی مرا هم بررسی کردند. یک نکته جالب توجه این بود که بعد از بررسی خودروی آریا، مطالبی را که آریا برای رد مستدل اتهامات و اثبات بی گناهی اش برای جرم های ذکر شده در دادگاه اول نوشته بود و قرار بود بعد از تکمیل به دادگاه تجدید نظر تقدیم کند، به عنوان “مدارک مربوط به جنبش سبز” ثبت و با خود بردند.

وضعیتِ بیماری و سلامتی آریا چگونه است؟

متاسفانه یک بیماری قلبی ارثی در خانواده شان وجود دارد که مادر محترم و یکی از خواهرانِ آریا هم بر اثر همین بیماری به رحمت خدا رفتند. همه ی نگرانی این است که آریا هم درگیر این مشکل است. متاسفانه در چند وقت اخیر به محض اینکه وضعیتی باعث فشار روانی و عصبی بر آریا می شد، این مسئله افزایش پیدا می کرد که با یک پزشک مشورت شده بود و قرار بود یک سری آزمایشات انجام بشود که این اتفاقات افتاد و چون در حال حاضر آریا در انفرادی و وضعیت فشار قرار دارد، من به شدت نگران بیماری قلبی ایشان هستم.

خواسته شما از مسئولین چیست؟

اولین و مهم ترین خواست من و همه دلسوزان و همه کسانی که به نوعی نگرانی خودشان را از این بازداشت اعلام کردند، آزادی بی قید و شرط آریا است، و بعد اینکه از این بزرگواران می خواهم که تا آزادی ایشان شرایط مناسب زیستی و سلامتی را برای آریا که سابقه بیماری ارثی دارد، فراهم کنند و اجازه دهند کسی که به زبان لطیف هنر از حقوق مردم دفاع می کند، حداقل حقوق نه حتی شهروندی، بلکه حقوق مرسوم یک زندانی را در این ایام داشته باشد که باز شاهد مورد دیگر از قانون گریزی در پرونده نباشیم.

این برخوردهای آزاردهنده، زیبنده یک دولت اسلامی که داعیه دار اخلاق و اصول دین و مهرورزی برای همه انسانهاست، نیست. و خواسته دوم اینکه با تسریع در روند این پرونده، التهاب ایجاد شده در جامعه هنری و عموم مردم را از بین ببرند. مردم هنردوست و فهیم ما به قشر هنرمندشان علاقه مند و به شرایط آنها بسیار حساس هستند و سریعا موضع گیری می کنند.

اگر نکته ای باقی مانده است که من نپرسیده ام، بفرمایید.

مایل بودم بگویم آریا از معدود هنرمندانی است که آثارش از همه طیفهای مذهبی، هنری و سیاسی مخاطب دارد از حوزه علمیه و حتی مراجع محترم گرفته تا دوستان غیر مذهبی و لائیک. اصول گرا و اصلاح طلب. چون ایشان جزء کسانی است که مفاهیم انسانی را نه فقط در گفتار بلکه در عمل، زندگی می کند. تبلور آنچه در وجود انسان است می تواند راز ماندگاری و محبوبیت انسانهای شریف باشد.

من فکر می کنم در شرایطی که گرگها برای تکه تکه کردن سرمایه های این مملکت دندان تیز کرده اند و هر لحظه نه تنها تمامی اظهار نظرهای مسئولین بلکه عملکردشان رصد می شود تا لغزشی، دستمایه نشان دادن ایران به عنوان یک کشور زیر پا گذارنده حقوق انسانی مردم و خطرناک برای همسایگان و همه دنیا معرفی شود، این اقدامات هزینه بر است. دشمنان چشم تعرض به این سرزمین دارند که خدای ناکرده در صورت چنین تهدیدی، به اعتراف دوست و دشمن، کسانی که استخوان در گلو و خار در چشم دشمنان خواهند بود، جوانان ارزشمند و غیوری چون آریا هستند. اما متاسفانه مدتی است که جای دوست و دشمن در کشورمان عوض شده. صرف متشرع بودن و موافق بودن و مجیز گفتن، دوستی نیست و البته هر منتقدی هم دشمن نیست.

خطابم به مسئولان این است که امثال آریا نه تنها دشمنان این مرز و بوم نیستند بلکه به لطف روح انسانی و هنری شان، با پاشیدن امید و آگاهی بر زندگی قشر های مختلف مردم می توانند روند پیشرفت و اقتدار واقعی کشور را نه فقط در نوشته و حرف، بلکه در واقعیت ملموس، بهبود ببخشند. جای هنرمند در قلب مردم است نه زندان، و امیدوارم با آزادی هرچه سریعتر این هنرمندان و دیگر سرمایه های واقعی و ارزشمند این مملکت، جراحتِ وارد شده به پیکر هنر و روح جامعه بهبود پیدا کند.

----

امید کوکبی، دانشجوی نخبه زندانی: بند ۳۵۰ اوین برای من مثل یک دانشگاه است

 

جمعه, ۲۷ آبان, ۱۳۹۰

امید کوکبی، نخبه ایرانی که دانشجوی فوق دکترای فیزیک اتمی با گرایش لیزر در دانشگاه تگزاس آمریکا است، در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد.

این هموطن ترکمن که به شهادت دوستان و خانواده هیچ گونه سابقه فعالیت سیاسی ندارد، بهمن ماه سال ۸۹ هنگامی که برای دیدار با خانواده اش به ایران سفر کرده بود، بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. او بیش از یک ماه در سلول انفرادی نگهداری و سپس به بند ۳۵۰ فرستاده شد.

این دانشمند جوان کشورمان که همچنان در بند ۳۵۰ اوین است در گفتگو با کلمه با تاکید بر اینکه مشغولیت های علمی و دانشگاهی هیچ گاه به او فرصت فعالیت های سیاسی را نداده است، در پاسخ به این سوال که چرا با وجود بی گناهی، در زندان ماندگار شده است می گوید: این سوالی است که هر روز از خودم می پرسم. در کل دوره بازجویی هم هیچ سند و مدرکی مبنی بر جاسوسی ارائه نشد.

این نخبه ی المپیادی کشور که حتی در دیداری که همراه با سایر نخبگان المپیادی با رهبری داشت، از وی تقدیر شده بود، با بیان اینکه زندان برایش مثل یک دانشگاه است تشریح می کند که اینجا آدمهای فعال در زمینه های کاملا متفاوت وجود داشتند که در زمینه خودشان ممتاز هستند مخصوصا کارهائی که انجام دادند. استفاده از تجربیات آنها و نشستن پای صحبتهای آنها مخصوصا در زمینه هایی که خودم خیلی کم وقت کردم درمورد شان بخوانم یا دنبالش بروم برایم فرصت بسیار مغتنمی بود.

بر اساس گزارشی که اردیبهشت سال جاری کلمه منتشر کرده بود از نکات قابل توجه دوران بازجویی کوکبی آن است که از وی سوال شده چرا دولت آمریکا به تو ویزا می دهد؟ وی پاسخ داده چون من دانشجوی آنجا هستم. پرسیده اند که هنگام درخواست ویزا در سفارت آمریکا چه چیزی بیان کرده است؟ وی پاسخ داده از دلیل من برای ادامه تحصیل در آنجا سوال کرده اند که من گفته ام به دلیل علاقه ام به این رشته و کبود امکانات این رشته در ایران بوده است، بر اساس این پاسخ ها وزارت اطلاعات کوکبی را به «ارتباط با دولت متخاصم» متهم کرده است.

از دیگر نکات گفتنی بازجویی وی آن است که شفاها به این چهره علمی ناآشنا با مسایل حقوقی و بازجویی سوالاتی را مطرح می کردند و از وی پاسخ کتبی طلب می کردند، سپس برگه را از وی می گرفتند تا به گونه ای سوال را تنظیم کنند که بتوان از پاسخ داده شده، جرم استنتاج کرد. این البته شیوه ای است که درباره بسیاری از متهمان دیگر نیز در نهایت بی اخلاقی و بی قانونی به کار گرفته شده است. در نتیجه این شیوه برگه های تکنویسی از وی درباره اساتید دانشگاه شریف اخذ کرده و پاسخ های عادی وی را به عنوان اینکه وی اعتراف کرده که این اطلاعات را به دولت متخاصم داده، در پرونده وی گنجانده اند.

لازم به توضیح است که این گفتگو توسط یکی از آزادگان سرافراز بند ۳۵۰ اوین به عنوان خبرنگار افتخاری کلمه در زندان اوین تهیه شده است، به زودی گفتگوهای دیگری نیز از آزادگان اوین در سایت کلمه منتشر خواهد شد.

متن کامل این گفتگو را با امید کوکبی با هم می خوانیم:

این مدت بارها در خبرها از روزها و اتفاقاتی که در دو سال اخیر برایتان افتاد خوانده ایم و شنیده ایم. حالا یک بار کامل امید کوکبی را برای همه معرفی می کنید؟

امید کوکبی، متولد ۶۱ شهر گنبد کاووس، در یک خانواده پر جمعیت و علمی و فرهنگی به دنیا آمدم. من در دبیرستان نمونه گنبد کاووس درس خواندم و در آن دوران از همان اول به عنوان شاگرد ممتاز و درسخوان شناخته می شدم. بعدها توانستم درهمان دوره های راهنمایی ودبیرستان رتبه های علمی در زمینه های درسی و علمی کسب کنم مثلا المپیاد شیمی که رتبه ۳ کشور شدم. کنکور رتبه ۲۹ کشور بودم و در رشته دکترای پیوسته فیزیک دانشگاه شریف پذیرفته شدم. بعد از پایان دوره لیسانس در دو رشته فیزیک و مهندسی مکانیک به علت رویکرد تجربی درفیزیک و علاقه به تکنولوژیهای جدید درفیزیک اتمی به خارج از کشور رفتم. دوره فوق لیسانس و دکترا را چون در ایران نبود در اتحادیه اروپا بورسیه اتحادیه اروپا مشغول به تحصیل شدم. عمده تحصیلات فوق لیسانس و دکترا را در دو کشور آلمان و اسپانیا گذراندم. بیشتر فعالیت های علمی در زمینه لیزرهای پزشکی، صنعتی و تحقیقاتی بوده ومقالات علمی متعددی را در معتبرترین ژورنالهای فیزیک اتمی به چاپ رساندم و بعد از کسب تجربیات در زمینه تکنولوژیهای لیزر و صنعتی سازی علوم فیزیک برای دوره فوق دکترا به دانشگاه تگزاس آمریکا رفتم.

چه شد که سر از زندان در آوردید؟

یکی از دفعاتی که به ایران آمده بودم، هنگام بازگشت درفرودگاه امام دستگیر شدم. من طبق معمول هر۲ سال دوبار برای دیدن خانواده به ایران می آمدم. پدر و مادرم افراد بسیار زحمتکشی هستند که توانستند ۹ فرزند را بزرگ کنند و به درجات علمی بالایی برسانند. من علاوه برخودم یک برادرم پزشکی دانشگاه تهران و دیگری پزشکی دانشگاه شیراز و دیگری مهندسی شیمی دانشگاه گیلان و یک خواهرم دکترای ژنتیک انستیتو پاستور ایران و دیگری فوق لیسانس کشاورزی و جزء استعدادهای درخشان است از تبریز و دیگری فارغ التحصیل حسابداری و باقی هم که دانشجو هستند. پدرم هم یک معلم دوره ابتدایی بوده و با حقوق کارمندی و بدون هیچگونه کمک مالی دیگری به همراه مادرم ما را بزرگ و تربیت کردند. به من وقتی که در فرودگاه دستگیرم کردند گفتند که شما در حکمتان اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی کشور است منتها بعد از بازجوئیها به ارتباط با دول متخاصم تبدیل شد.

یعنی الان به جرم ارتباط با دول بیگانه اینجا هستید؟

بله

خوب شما که اصولا تبعه یک کشور دیگر هم هستید.

نه نیستم.

یعنی آمریکایی نیستید؟

ایرانی اورجینالم.

شما در آنجا فقط یک معلم یا محصل هستید. چطور می توانند چنین اتهامی را به شما بچسبانند؟

من با توجه به اینکه هر بار که ایران می آمدم با اساتیدم در دانشگاه شریف و دوستانم که در دانشگاه شریف مشغول هستند دیدار می کردم در دانشگاه که یک چیز طبیعی است در واقع، منتها با توجه به حساسیتی که رشته من در ایران دارد و با توجه به اینکه وقتی در اروپا بودم به آمریکا هم رفتم و آنجا زندگی می کردم فکر می کردند که من دارم اطلاعات جمع می کنم یا چنین چیزی.

یعنی شما با چند استاد صحبت کردید که اساتید شما هم بودند و حالا به شما برچسب جاسوسی زده اند؟

البته بحث جاسوسی که هیچوقت نبود و کل دوره بازجویی هم هیچ سند و مدرکی ارائه نشده که نشان دهنده چیزی باشد. منتها نمی دانم طبق چه برنامه ای پیش خودشان به چنین تصوری رسیده بودند و پافشاری داشتند که باید یک چیزی باشد.

ما اینجا افراد زیادی داریم که متهم به جاسوسی شده اند و محکومیتهای سنگین هم گرفته اند. یعنی به نظر شما این روال دستگیریها هیچکدام سندیت خاصی ندارد؟

در مورد بقیه افراد اطلاعی ندارم. منتها درمورد خودم هیچگونه اطلاعاتی یا مدارکی ارائه نشده است.

تحت شکنجه هم بودید؟

فشارهای روانی، تهدید، ارعاب و فریب.

ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟

من ۲۴ روز اول را که در سلول انفرادی و درحال بازجویی بودم اجازه تماس با خانواده داده نشد و این در صورتی بود که بازجوهای من گفتند که پدرم که یک ماه قبل عمل جراحی باز قلب انجام داده بود به خاطر بازداشت من سکته قلبی کرده و حالش خوب نیست.

بعدها هم یا می گفتند که ما می دانیم که تو باید برگردی به پروژه های علمی ات برسی و اگرآنچه را ما می خواهیم بنویسی و تائید کنی همین فردا اجازه می دهیم که بروی. یا می گفتند که آنقدر نگهت می داریم تا بی خبر و بدون دیدن پدرت او را از دست بدهی. و یا می گفتند اگرآنچه را که ما می گوئیم بنویسی به تو کمک می کنیم که برنامه هایت در آینده در ایران راحت تر انجام شود.

چه برنامه هایی؟

یکی از دلائل عمده ای که اساتیدم را می دیدم این بود که در دانشگاه شریف و مراکز تحقیقاتی مشغول شوم و طرح خیلی مفصلی برای ارتقای سطح تکنولوژی ابزارهای فیزیکی برای پزشکی و صنعت در کشور داشتم و دارم که در دوره بازجوئیها هم گفتم. آنها می گفتند کاری می کنیم کارت راحت پیش برود.

کمک هم کردند؟

نه. اگر می خواستند کمک کنند مرا آزاد می کردند.

واکنش کشورهایی که درآن ساکن بودی و رسانه ها به دستگیری شما چه بود؟

من که داخل زندان هستم منتها مطالبی را از کسانی که جدیدا وارد می شوند و یا ملاقات کنندگان شنیدم که محافل علمی واکنش بسیار شدیدی نسبت به این مسئله داشتند انجمن های بین المللی فیزیک مهندسین برق درعالیترین سطوح، مطالبی درمورد من نوشته اند مخصوصا مجله علمی Nature که معتبرترین مجله علمی دنیاست. این مجله که به همه دانشمندان علمی فرستاده می شود معتبرترین منبع در دنیای علم حساب می شود و اخبار خوب و بد در مورد یک کشور می تواند هزینه ها یا منافع بسیار زیادی را برایشان به ارمغان بیاورد. مثلا یک دانشگاه رده اول آمریکایی وقتی یک مقاله از آن در این ژورنال چاپ می شود به عنوان بزرگترین اتفاق در زمینه نشر نتایج تحقیقاتی از آن یاد می کنند.

دانشگاه هایی که در آن تدریس داشتید چه؟

خبری از آنها ندارم.

از بند ۳۵۰ بگو، از بچه ها، محیط..

اینجا برای من مثل یک دانشگاه است. اینجا آدمهای فعال در زمینه های کاملا متفاوت وجود داشتند که در زمینه خودشان ممتاز هستند مخصوصا کارهائی که انجام دادند. استفاده از تجربیات آنها و نشستن پای صحبتهای آنها مخصوصا در زمینه هایی که خودم خیلی کم وقت کردم درمورد شان بخوانم یا دنبالش بروم برایم فرصت بسیار مغتنمی بود.

نظرتان در مورد جنبش سبز چیست؟

من هر چند به علت مشغولیت علمی و بودن خارج از کشور در جریان بسیار کمی از ماجراها بودم منتها شنیدن نظرات کسانیکه در ارتباط با این حرکت مردمی دستگیر شدند برایم بسیار جالب بود.

اما شما اول به جرم اجتماع و تبانی دستگیر شدید! یعنی شما را در جریان تظاهرات علیه حکومت متهم کرده اند.

والا من فکر می کنم که اینها می خواستند با یک اتهامی مرا دستگیر کنند چون من در هیچ نوع از این فعالیتها شرکت نداشتم. و در واقع ارتباط با هیچ جریان سیاسی ای نداشتم کما اینکه در کل دوران بازجویی هیچ حرفی در مورد اتهام وارد شده به میان نیامد. بودن در اینجا فرصتی بود برای آشنایی با دیدگاههای مختلف که جنبش سبز یکی از آنهاست.

بعد از مدتی که اینجا بودید دوباره به انفرادی منتقل شدید. دلیل این مسئله چه بود؟

به من گفتند که عده ای در بیرون، از طرف نهادهای علمی پیگیر کار من هستند و در همین راستا می خواستند دیدگاههای علمی من و برنامه هایم را برای آینده خودم و خدمتی که می توانم به کشورم بکنم پرسیدند.

به نظر خودتان با اینکه بارها به بیگناهی تاکید کرده اید چرا هنوز آزاد نشده اید؟

این سوالی است که من هر روز از خودم می پرسم.

خانواده ات چه اوضاعی در حال حاضر دارند؟

آنها با توجه به شناخت کاملی که نسبت به من دارند امیدوارند که بدون مشکل آزاد بشوم و نگرانی آنها عقب ماندن من از برنامه علمی من است.

چه حرفی برای مسئولین دارید؟

بزرگترین درسی که پدر و مادرم و محیطهای علمی به من دادند این است که اعتماد کردن به جوان و گذشت از اشتباهات کوچک و راهنمایی کردن آنها بزرگترین عامل رشد آنهاست. صحبتم با مسئولین این است که آنها هم به این صورت با جوانها برخورد کنند.

در پایان حرف خاصی دارید؟

امیدوارم که کشور ما به این نتیجه برسد که تعامل با ملل مختلف درهمه زمینه ها باعث رشد کشورمان می شود همانطور که تاریخ گواه این تجربه برای کشورهای پیشرفته و یا عقب مانده بوده است. خودکفا بودن به معنی تولید همه مفاهیم و محصولات درهمه زمینه ها در داخل کشور نیست بلکه اضافه کردن بر آن چیزی است که توسط هر ملت دیگری توسعه داده شده است. امیدوارم که روزی برسد که ما بتوانیم جزو منابعی در جهان باشیم که با داشتن جامعه ای کاملا توسعه یافته دیگران منتظر نتایج پیشرفتهای ما باشند و درصدد افزایش روابطشان باشند.

امیدوارم که آن اصل اعتمادی که در بالا گفتم سر لوحه دولتمردان ما هم باشد همانطور که به عنوان حتی یک خارجی در کشورهای اروپایی و امریکایی مورد اعتماد آنها بودم و توانستم از بهترین امکانات آنها استفاده کنم تا خودم را پرورش دهم و بخش مهمی از برنامه ای را که از داشتن بخشی حتی کوچک در توسعه کشورم و آنگونه که آرزو دارم و گفتم برسم.

تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید تا خوانندگان کلمه و مردم ایران با شما آشنا شوند.

خیلی ممنون از اینکه من هم شایسته آن شناخته شدم از طرف شما که با من مصاحبه کنید.

امیدوارم این مسئله باعث نشود که بعد از آزادی از ایران بروید و دیگر باز نگردید چون مملکت ما به شما احتیاج دارد. به همه بچه های اینجا که مانند شما هستند.

اینجا برای من مثل یک دانشگاه است. اینجا آدمهای فعال در زمینه های کاملا متفاوت وجود داشتند که در زمینه خودشان ممتاز هستند مخصوصا کارهائی که انجام دادند. استفاده از تجربیات آنها و نشستن پای صحبتهای آنها مخصوصا در زمینه هایی که خودم خیلی کم وقت کردم درمورد شان بخوانم یا دنبالش بروم برایم فرصت بسیار مغتنمی بود.

----

بی خبری کامل از یک زندانی سیاسی که 1 ماه از پایان محکومیت وی می گذرد

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" از وضعیت و شرایط زندانی سیاسی رضا جوشن که بیش از 2 ماه است در سلولهای انفرادی بند سپاه بسر می برد و نزدیگ به 1 ماه است که از مدت محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی وی می گذرد هیچ خبری در دست نیست.

زندانی سیاسی رضا جوشن 15 شهریورماه از بند 4 بدون هیج دلیل به سلولهای انفرادی بند سپاه زندان گوهردشت کرج که در دست بازجویان وزارت اطلاعات می باشد منتقل شد و از آن زمان تاکنون هیچ خبری از وضعیت و شرایط او در دست نیست.

مدت محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی 2 سال زندان، زندانی سیاسی رضا جوشن 30 مهر ماه به پایان رسید ولی محبی از بازجویان و مسئولین وزارت اطلاعات در شهر کرج این زندانی سیاسی را به عنوان کروگان همچنان در بند سپاه شکنجه گاه وزارت اطلاعات نگه داشته است و نه تنها از آزادی او ممانعت می کند بلکه او را در سلولها انفرادی تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار داده است.

زندانی سیاسی رضا جوشن در زندان به ناراحتی قلبی مبتلا شد و یک بار هم دچار سکته قلبی گردید. او همچنین  از ناراحتی حاد یکی از پاهایش رنج می برد.اما  سربازجوی وزارت اطلاعات محبی برای افزایش فشار علیه این زندانی سیاسی مانع درمان وی می شود.

خانواده جوشن برای اطلاع یافتن از وضعیت و شرایط فرزندشان بارها به دادگاه انقلاب و سایر ارگانهای ولی فقیه مراجعه کردند ولی با تهدید و برخوردهای غیر انسانی آنها مواجه بودند و از دادن پاسخ به این خانواده خوداری می کنند.

زندانی سیاسی رضا جوشن 10 آذر ماه 1388 با یورش مامورین وزارت اطلاعات در منزل دستگیر و به سلولهای انفرادی بند سپاه منتقل شد و پس از 2 ماه از بند سپاه به بند 4 انتقال یافت.اما مجددا او را به سلولهای انفرادی بند سپاه ،بند 1 وواحد ایزوله شده سالن 6 منتقل کردند. زندانی سیاسی رضا جوشن بهمن 1388 در شعبۀ 1 دادگاه انقلاب توسط فردی بنام عاصف حسینی محاکمه و به 1 سال زندان محکوم شد. او همچنین در پرونده سازی پیش از این  به یکسال زندان تعلیقی محکوم شده بود که با احتساب بازداشتها می بایست 30 مهر 1390 آزاد می شد ولی بازجو (شکنجه گر )محبی مانع آزادی او می باشد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،انتقال این زندانی به سلولها انفرادی و تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار دادن وی در حالی که محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی او نزدیگ به 1 ماه است که به پایان رسیده است را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای دیکتاتور ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت رسیدگی به جنایتهای وی می باشد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

28 آبان 1390 برابر با 19 نوامبر 2011

----

بازداشت داود خداکرمی خبرنگار و فعال حقوق بشر در زنجان

 

شنبه 28 آبان 1390

خبرگزاری هرانا: داوود خداکرمی روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و دانشجوی دانشگاه پیام نور زنجان، دیروز صبح از سوی اداره اطلاعات استان زنجان بازداشت شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از زنجان، وی که در روز ۲۷ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۲۰: ۸ صبح برای ارسال ماهنامه بایرام به شهر تبریز به ترمینال زنجان رفته بود از سوی اداره اطلاعات زنجان بازداشت شده است.

خانواده این فعال مدنی برای کسب اطلاع از سرنوشت وی به اداره اطلاعات، کلانتری، اطلاعات نیروی انتظامی و بیمارستان ها مراجعه کرده اند اما موفق به کسب خبر از وضعیت وی نشدند.

داوود خدا کرمی ساعت ۲۲ شب گذشته طی تماس کوتاهی با خانواده خود بازداشتش توسط نیروهای امنیتی را تائید کرده است.

لازم به ذکر است که داود خداکرمی فعال حقوق بشر و خبرنگار ماهنامه بایرام است که در دوره دانشجویی و قبل از اخراج از دانشگاه زنجان دبیر جمعیت اسلامی دانشگاه زنجان بود و همچنین در فروردین ۱۳۸۹ به مدت سه روز بازداشت شده بود

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به همبستگی 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران