یکی دیگر از سنی های آذربایجان در زندان ارومیه اعدام شد

بامداد امروز، شنبه ۲٤ دسامبر، هفت زندانی به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان اورمیه اعدام شدند. حداقل یکی از اعدام شدگان، یوسف اسلامدوست، از جامعه ترک های سنی آذربایجان معروف به کوره­سوننی ها می باشد که به گفته سازمان عفو بین الملل بعد از محاکمه ای ناعادلانه به اعدام محکوم شده بود.

سازمان عفو بین الملل اخیرا با انتشار گزارشی با تیتر اعتیاد به مرگ: اعدام به خاطر جرائم مواد مخدر در ایران، از ایران خواسته بود که به موج اعدامهای مخفی اقشار ضعیف و فقیر و اقلیت های اتنیکی و مذهبی به اتهام قاچاق مواد مخدر که اغلب به دنبال محاکمات ناعادلانه صورت می گیرند پایان دهد. 

در گزارش عفو بین الملل که روز ۱۵ دسامبر امسال منتشر شد، ضمن اشاره به خطر اعدام یوسف اسلامدوست در مورد او چنین نوشته بود:

« بسیاری از کسانی که به اتهام به اصطلاح قاچاق مواد مخدر دستگیر می شوند، تحت شکنجه و بدرفتاری مجبور به "اعتراف" می گردند.

محمود اسلامدوست، از اقلیت ترک سنی در آذربایجان، پدر یکی از این محکومین به اعدام است که بعد از یک محاکمه ناعادلانه محکوم شده است. او به عفو بین الملل گفت: "پسرم بی گناه است. قاضی به ماه گفته بود که یوسف به شش یا هفت ماه زندان محکوم خواهد شد. بعد حکم اعدام او با خواست اداره اطلاعات صادر شد. پسرم 50 روز تحت بدترین شکنجه ها بازجویی شده بود."»

محمود اسلامدوست اهل روستای ایستی سو سلماس به انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) گفته بود: «ما کوره سوننی ها هیچ مدافعی نداریم. لطفاً صدای ما را به مراکز بین المللی برسانید.»

چند ماه قبل در روز دهم اکتبر، سه نفر دیگر از ترک های سنی روستای ایستی سو به نامهای جمال شیخ زاده فرزند، فرهاد اسلام دوست ومحمد جنگلی در زندان اورمیه اعدام شده بودند.

حداقل دو تن دیگر از اقلیت سنی های آذربایجان، به نامهای الله وئردی احمدپورآذر و و احمد جمشید جم از قصبات  قولونجو و بالوو اورمیه در خطر اعدام هستند.

----

محکومیت ۲۵ شهروند تبریزی به بیش از ۱۲ سال حبس و شلاق

خبرگزاری هرانا: دستگاه قضایی در استان آذربایجان شرقی برای ۲۵ تن از شهروندان معترض آذربایجانی که در اعتراضات سالجاری آذربایجان شرکت داشته اند احکام حبس و شلاق صادر کرد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از تبریز، شعبه ۱۰۴ دادگاه عمومی تبریز ۲۵ تن از بازداشت شدگان وقایع ۱۲ شهریور ماه را به تحمل بیش از ۱۲ سال حبس محکوم کرد.

آقایان مسعود جلیل زاده، محسن گلستانی، سعید ابراهیم زاده، محمد احمدی، پرویز سعیدیان با حکم فرمایشی قاضی شعبه ۱۰۴ دادگاه عمومی تبریز به ریاست شکوه تازه هر کدام به یک سال حبس تعزیری و تحمل ۷۰ ضربه شلاق محکوم شدند.
هم چنین آقایان کیومرث قربانی نیک نام، شهریار کبیری اسکندری، بهنام فتحی، اورمان زاهیده تبریزی، علی شاهد، حامد انداز، نجف خندانی، سیامک کندرودی، کاوه رستم پور و مهدی محمد پور نیز هر کدام به شش ماه حبس تعزیری و تحمل ۴۰ ضربه شلاق محکوم شدند.
همین طور بهرام خدایاری، تقی مولایی، حامد شهبازی، وحید غلامپور گلزاری، علی محمدی آقبولاق، عادل دانا پور، امیر بوزری، بهرام فراوانی، علیرضا نقشی، آلله وردی قربانی نیز هرکدام به ۹۱روز حبس تعزیری و تحمل ۳۰ ضربه شلاق محکوم شدند.
پیشتر خبرگزاری هرانا از برگزاری دادگاه ۱۲۸ شهروند بازداشتی مرتبط با وقایع اخیر آذربایجان خبر داده و اسامی ۸۵ تن از ایشان را منتشر کرده بود.

----

خطیب جمعه را کشتند گفتند سکته قلبی

ماجرای قتل ماموستا ربیعی

فرشته قاضی

دوشنبه ۵ دى ۱۳۹۰

خانواده ملا محمد ربیعی، معروف به ماموستا ربیعی در مصاحبه با "روز" اعلام کردند این خطیب جمعه کرمانشاه در سال 75 قربانی قتل های زنجیره ای شد اما خانواده او را تحت فشار قرار دادند که بنویسند مرگ بر اثر سکته قلبی بوده است. به گفته همسر ماموستا ربیعی، به شکایت خانواده ربیعی برای معرفی قاتل و رسیدگی به پرونده قتل توجهی نشد،در مقابل خانواده او تحت فشار قرار گرفتند و امکان برگزاری یک مراسم ختم ساده را نیز نیافتند.

ملا محمد ربیعی، امام جمعه اهل سنت کرمانشاه 12 آذر ماه 75 در حالیکه عازم مرکز صدا و سیمای کرمانشاه بود ربوده و جنازه اش در حالی پیدا شد که عمامه او زیر سرش بود و وی را رو به قبله خوابانده بودند.

عایشه مفاخری، همسر ماموستا ربیعی در مصاحبه با "روز" می گوید که وی از سوی اطلاعات تحت فشار بود و بازجویی شده بود. او می گوید: دلم میخواهد یک روزی دادگاهی عادلانه تشکیل شود و فقط به ما بگویند چرا؟ به چه جرمی او را کشتند و سریع کالبد شکافی کردند و حتی نگذاشتند یک پتو دور جنازه بپیچیم؟ چرا حتی از مرده حاج آقا اینقدر می ترسیدند؟

قتل های زنجیره ای نامی است که رسانه ها بر قتل نویسندگان و دگراندیشان در دهه 70 نهاده اند. در دی ماه 77 وزارت اطلاعات با انتشار بیانیه ای، مسئولیت قتل داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را بر عهده گروه خودسری در این وزارتخانه گذاشت اما توضیحی درباره علل قتل سایر دگراندیشان و نویسندگان نداد.  

ماموستا ربیعی، یکی از عالمان دینی بود که بر اساس افشاگریهای روزنامه های اصلاح طلب، از قربانیان قتل های زنجیره ای است.

ماموستا در لغت به معنی استادست و در اصل به بالاترین مرجع دینی اهل سنت کردستان گفته می شود. ماموستایان دوازده علم و چهارده علم اجازه فتوا و در حقیقت همان نقشی را دارند که مراجع تقلید اهل تشییع دارند.

مصاحبه "روز" با خانم مفاخری، همسر ماموستا ربیعی را در ذیل بخوانید.

خانم مفاخری، اخیرا پانزدهمین سالگرد قتل همسرتان بود با گذشت این همه سال آیا توانستید مراسمی برای سالگرد برگزار کنید؟

اینجا از سالگرد به آن صورتی که معمول است خبری نیست. یعنی موقعیت اینجا طوری است که نمی توانیم سالگردی، حتی در منزل خودمان بگیریم. هر کسی دوست دارد خودش سر خاک حاج اقا می رود و یادی از او می کند.

یعنی شما را از برگزاری مراسم منع کرده اند و اجازه برگزاری مراسم نمی دهند؟

اینقدر به ما فشار آوردند و اذیت کردند که دیگر صرف نظر کرده ایم؛ مدتهاست خودمان دیگر درخواست برای برگزاری مراسم نمی کنیم.

میخواهم برگردم به 15 سال پیش و بپرسم دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ آیا اصلا تصور چنین مساله ای را میکردید؟

هر 10 روز یا 15 روز یکبار یک ماموری از سازمان می آمد سراغ حاج آقا یا زنگ می زد و سئوالاتی از حاج آقا می کرد یا می آمد و او را با خود می برد.

سازمان؟

بله منظورم اداره اطلاعات استان است. اسم اش هم آقای دانشی بود یعنی ما به این اسم می شناختیم. دیگر حاج آقا و ما هم به این سئوال و جواب ها و رفت و آمد ها عادت کرده بودیم.

سئوال و جواب ها درباره چه بود؟ یعنی از ماموستا ربیعی چه می خواستند؟

حاج آقا آن موقع خطیب جمعه کرمانشاه بود و از طرفی در صدا و سیا هم برنامه دینی داشت؛ ازاو می پرسیدم اینها چه می خواهند و چرا دست از سر شما بر نمی دارند؟ فقط می گفت درباره وحدت با من صحبت می کنند و حرف دیگری نمی زد تا اینکه یک روز آقای دانشی آمد سراغ حاج آقا و گفت باید برویم سازمان،با شما کار داریم و حاج آقا را با خود برد. آن روز را هیچ وقت از یادم نمی برم. وقتی حاج آقا برگشت حالش خیلی بد بود، گفت امروز خدا رحم کرد که من زنده بازگشتم و بعد گفت تا به حال هیچ وقت به خودم نلرزیده بودم اما امروز تنم لرزید. گفت مرا به اداره اطلاعات نبردند به بیرون از شهر بردند به یک زیر زمینی که نزدیک بیستون بود سوار ماشین که کردند پرده های ماشین را کشیدند و مرا بردند و سئوالات عجیبی می کردند. بعد گفت فکر کردم این بار می میرم و زنده بیرون نخواهم آمد.

به شما گفت با او چه کرده بودند و چه سئوالاتی از او داشتند؟

نه زیاد حرف نمی زد، شاید نمی خواست ما بیشتر نگران شویم فقط در همین حد گفت؛امابعد مدام به بچه ها سفارش می کرد که هوا تاریک نشده برگردید و بیرون نمانید. خیلی محتاط شده بود و نگران بچه ها بود. همان زمان سریالی به اسم سریال امام علی از صدا و سیما پخش می شد که خیلی باعث اعتراض مردم در منطقه ما شده بود و مردم می آمدند از حاج آقا می خواستند اعتراض کند؛می گفتند تو خطیب جمعه ما هستی و باید کاری بکنی و . . . آبان ماه بود که حاج آقا نامه ای به مدیر کل اطلاعات و همچنین مدیر کل آموزش پرورش و چند تن دیگر از مسئولان استان نوشت و هشدار داد که نگذارید اخلال و آشوب ایجاد شود و به خواست مردم توجه کنید، مردم اعتراض دارند، نگذارید وحدت از بین برود و . . . 12 آذر ماه یکی تلفن کرد و خیلی طولانی ـ حدودا بیش از یک ساعت تمام ـ با حاج اقا حرف زد. از او پرسیدم کی بود و چی می خواست؟ گفت آقای دانشی بود و می خواست جواب نامه ام را بدهد. فقط همین را به من گفت و ساعت 12 و نیم ظهر از خانه خارج شد که برود صدا و سیما و گفت 2 و نیم ظهر برمی گردد اما دیگر برنگشت.

بعد چه اتفاقی افتاد ایشان رفتند صدا و سیما و . . .

تا ساعت 5 هیچ خبری از حاج آقا نبود؛ ساعت 5 تلفن زنگ زد. حاج اقا بود خیلی آشفته بود و سئوالات عجیبی می کرد. مثلا می پرسید اینجا کجاست شما کی هستید؟ گفتم حاج اقا اتفاقی افتاده؟ یعنی چی اینجا کجاست چرا مرا نشناختید؟ گفت من دیزل آباد هستم دیزل آباد هستم و چند بار این را تکرار کرد و گفت ماشینم را داده ام تعمیر. بعد یکباره گفت بچه ام را بیاور اینجا ببینم. آن موقع دختر من یک سال بیشتر نداشت. خیلی ترسیدم گفتم چرا اینجوری حرف میزنی چه اتفاقی افتاده؟ فقط گفت خیلی هلاکم هلاکم و بعد گفت 20 دقیقه دیگر خودم می آیم و تلفن قطع شد. این آخرین باری بود که ما صدای حاج اقا را شنیدیم. هنوزهم یادآوری اش ما را ازار میدهد که او در چه شرایطی بوده؛ این تلفن در چه شرایطی انجام شده و . . . از طرفی در فاصله ای که حاج اقا از منزل خارج شد تا جنازه را پیدا کنیم، پسر جوانی مدام زنگ می زد و می پرسید حاج ربیعی کجاست. این تلفن ها تا زمانی که جنازه را پیدا کنیم ادامه داشت اما بعد دیگر قطع شد. نمی دانیم کی بود اما لرزه به تن ما می انداخت تلفن ها و سئوالش.

چگونه متوجه به قتل رسیدن حاج اقا شدید؟

وقتی دیگر خبری از حاج آقا نشد دوستان و قوم و خویش ها را خبر کردیم، همه جا را گشتیم، اورژانس ها، جاده ها و به هر جایی که عقلمان می رسید سر زدیم اما خبری نبود تا اینکه نزدیک یک شب نزدیک ترمینال سنندج ـ- تهران، جنازه او پیدا شد در حالیکه او را کنار ماشین اش توی تاریکی گذاشته بودند. عمامه اش زیر سرش بود و عینک و عبایش روی سینه اش. او را رو به قبله انداخته بودند و وقتی جسد را پیدا کردیم هنوز بدنش گرم بود. نگذاشتند ما جنازه را ببینیم ماموران خودشان بردند پزشکی قانونی و قبل از اینکه ما خبردار شویم و به ما بگویند کالبدشکافی اش کردند ما روز بعد بدن تکه تکه شده حاج اقا را دیدیم که در خون آغشته بود و می گفتند کالبد شکافی شده. بلایی سر ما آوردند که خدا سر هیچ بنده ای نیاورد بعد هم که نگذاشتند نه مراسم بگیریم، نه سر خاک برویم و . . . .

درباره علت قتل به شما چی گفتند؟

کسی از ما نپرسید چی به چی است؛ آمدند و گفتند سکته قلبی کرده. گفتیم امکان ندارد. گفتند باید امضا کنید که سکته کرده. گفتم همسر من سالم بود، او کشتی گیر و شناگر بود، ورزش می کرد و هیچ مشکلی هم نداشت و به هیچ عنوان امضا نمی کنم و پرونده ام را پیش خدا می برم که او به داد ما برسد هیچ کس که اینجا به داد ما نمی رسد. همان موقع خود مامورانی که به منزل ما آمده بودند می گفتند شوهرت را برده اند به شهرکی به اسم تعاونی و به او سم داده اند، می گفتند به او سیانور داده اند اما خب تصمیم گرفته بودند بگویند سکته کرده، کاری هم از دست ما بر نمی آمد. مدام تلفنی تهدیدمان می کردند؛ سر خاک که می رفتیم نمی گذاشتند بنشینیم یا گریه کنیم. اطرافیان اعتراض می کردند می گفتند اینها داغدارند بگذارید گریه شان را بکنند و بروند اما نمی گذاشتند.

خانم مفاخری همسر شما چه مشکلی با حکومت داشت که به این شیوه او را حذف کردند؟ او فعالیت خاصی داشت؟

هیچ. او یک انسان فاضل بود، مردم دوست و ایران دوست بود. هیچ گناهی نداشت. اندیشمند بود و کتاب می نوشت بیش از 50 کتاب منتشر کرده؛بخشی از نوشته هایش را ما هنوز منتشر نکرده ایم. مردم خیلی او را دوست داشتند. باید از خود آقایان بپرسید که چرا چنین کردند. او انسانی جامع بود و می گفت من نماینده این مردم هستم چه شیعه چه سنی و چه اهل حق. مردم هم هر مشکلی داشتند و اعتراضی داشتند سراغ او می امدند. خیلی به وحدت اعتقاد داشت و می گفت شیعه و سنی و اهل حق همه صاحب این خانه ایم و باید با هم و در کنار هم باشیم و . . . به من هم زیاد حرفی نمی زد جز آن روزی که وقتی او را بیرون شهر برده بودند برگشت و گفت به خودش لرزیده و فکر میکرده زنده نخواهد آمد. من چقدر غافل بودم که نفهمیدم خودش خطر را حس کرده بود چیزی می دانست و به ما نمی گفت من زنی ترسو نبودم اما خب حرفی نمی زد فقط هر بار سئوال می کردم می گفت درباره وحدت حرف می زنند و اینکه باید هوشیار باشیم و دشمن داریم و . . . اما اخر این همه بردن و آوردن که فقط در این چند جمله خلاصه نمی شده. حاج اقا همان موقع به دوستانش گفته بود که دارند دور مرا خط می کشند و . . . اما خب ما نمیدانستیم.

گویا پس از جان باختن همسرتان، مردم به اعتراض برخاستند و عده ای نیز کشته و یا بازداشت شدند.

بله. مردم تظاهرات کردند. شیشه ها را شکستند و کشت و کشتار شد؛ خیلی ها را گرفتند و بردند تعدادی هم کشته شدند ما واقعا راضی نبودیم مردم اینقدر اذیت شوند. خود حاج اقا هم هیچ وقت راضی نبود که خون از دماغ کسی بیاید. همیشه می گفت خدا ما را خلق کرده برای دوست داشتن، برای برابری و . . . می گفت اگر کسی نادان است و نمی فهمد و رفتاری می کند دلیل نمی شود ما هم همان رفتار را بکنیم و . . . همیشه می گفت مردم باید آگاه باشند، جوانان باید درس بخوانند و در هر زمینه ای عالم باشند و آگاهی دوای همه دردهاست و . . . وقتی رفت مردم به خیابان ها آمدند. همان موقع ها بود که ما را تحت فشار قرار داده بودند که امضا کنیم حاج اقا سکته کرده. حاج اقا دو پسر دارد. آنها را برده بودند و گفته بودند باید امضا کنید. من گفتم هیچ جا نمی روم و هیچ چیزی امضا نمی کنم. شوهر مرا کشته اند و جز این حرفی ندارم. رفتند سراغ همسایه های ما و انها را تهدید کردند. گفته بودند باید درخانه هایتان را روی اینها ببندید و به خانه هایتان راهشان ندهید. فامیل های حاج اقا دیواندره بودند و مجبور شده بودند توی خیابان ها مراسم بگیرند یعنی درهای تمام مساجد را روی آنها بسته بودند و نگذاشته بودند برای حاج اقا که خطیب جمعه بود در مسجدی مراسمی گرفته شود. مردم هم در خیابان ها به نوعی مراسم گرفته بودند که ماموران ریخته بودند و درگیری شده بود و . . . حاج آقا رفت و درد و رنج دنیا برای ما ماند. آن جسد خون آلود و تکه تکه شده اش را هرگز فراموش نمی کنیم؛ آن تلفنی که زد و هل بود و آنطور حرف می زد را هرگز فراموش نمی کنم . . .

و بعد دیگر پی گیری نکردید؟

زمان آقای خاتمی رفتیم و شکایت کردیم اما به جایی نرسیدیم. همان موقع که قتل 4 نفر را پذیرفتند ما هم رفتیم و گفتیم باید رسیدگی شود. همان موقع در روزنامه ها آقای عمادالدین باقی و آقای اکبر گنجی نوشتند که حاج اقا یکی از قربانیان قتل های زنجیره ای بوده، همه چیز را افشا کردند و همه دنیا می داند. من رفتم پیش آقای شوشتری که وزیر دادگستری بود نشستم و گفتم باید پی گیری کنید و به ما بگویید چرا؟ اما به جایی نرسیدم، ماست مالی کردند و تمام شد. اینقدر فشار آوردند که ما گوشه گیر شدیم نشسته ایم گوشه ای و نه کاری به کسی داریم نه چیزی می خواهیم. حتی مراسم هم نمی گیریم اما مردم محبت دارند همین الان بیایید وبروید سر خاک حاج آقا، فکر می کنید کسی تازه فوت کرده و آنجا دفن است بس که مردم می روند و . . .

و اکنون بعد از 15 سال آیا حرفی است که بخواهید منتشر شود با مسئولان یا با مردم و . . .

با مسئولان که نه، چه حرفی می توانم با آنها داشته باشم؟ تنها می توانم بگویم خدا اصلاحشان کند که بی سرنوشت کردن خانواده ها و پایمال کردن حق انسان ها و از بین بردن عالمان در هیچ مملکتی درست نیست. از دوستانی که این همه سال دربدری ما، ما را تنها نگذاشتند تشکر می کنم و به کسانی هم که کم لطفی کردند باز می گویم که خدا خیرشان بدهد؛ کسانی که حق ما را پایمال کردند. از خدا می خواهم حق ما را بدهد و خیر آنها را. از کسانی که توانش را دارند می خواهم که بپرسند چرا؟ به خاطر چه یک عالم دینی را که قبل از انقلاب جزو بهترین قاریان قرآن در جهان بود و بعد از انقلاب هم خطیب جمعه و از عالمان دینی،چنین از بین بردند؟ آخر به چه جرمی؟ ما که با کسی دعوا نداشتیم، با کسی دعوا نداریم. کسی که این کار را با ما کرد با ما دعوا دارد با مردم و سرزمین اش هم دعوا دارد؟ آخر آدم چگونه میتواند در سرزمین خودش در خانه خودش اینطور بدی بکارد؟ چطور می تواند با خانه خود چنین بد کند؟ فقط دلم می خواهد یک روزی دادگاهی عادلانه تشکیل شود و به ما بگویند چرا؟ به چه جرمی کشتند و هل هولکی کالبد شکافی کردند و حتی نگذاشتند یک پتو دور جنازه بپیچیم؟ چرا حتی از مرده حاج اقا اینقدر می ترسیدند؟ اگر جرمی کرده بود خب دادگاهی اش می کردند؛ آخر من به چه کسی شکایت ببرم؟

و اکنون با انتشار این مصاحبه نگران نیستید مشکلی برای شما و خانواده تان پیش بیاید؟

پناه می بریم به خدا؛ خودمان را سپرده ایم دست خدا که هرچه پیش آید حکمت اوست و ما راضی هستیم به رضای او. امیدواریم مشکلی پیش نیاید.

از: روز

----

دومین نامه خانواده سید مصطفی تاجزاده به رئیس قوه قضاییه

آقای آملی لاریحانی! چه ستم ها که در دوره ی ریاست شما بر مردم نرفت

دوشنبه, ۵ دی, ۱۳۹۰

خانواده سید مصطفی تاجزاده در دومین نامه خود به رئیس قوه قضاییه به ادامه روند نگهداری غیرقانونی وی و شرایط غیرعادی ایجاد شده برای این زندانی سیاسی اعتراض کردند.

به گزارش تحول سبز، در بخشی از این نامه آمده است: “بار دیگر بر مطالبات به حق خویش مبنی بر احقاق حقوق تمام و کمال عزیز دربندمان، بر پایان دادن شرایط انفرادی و قرنطینه و اعمال فشار مضاعف بر وی اصرار می ورزیم و همین جا اعلام می کنیم قرار دادن گاه و بیگاه افراد «خاص»، «نامتجانس» و «غیرهمگن» در کنار ایشان از نظر ما خروج از شرایط انفرادی نیست و چه بسا اعمال فشاری افزون بر تضییقات قبلی به حساب آید.”

خانواده مصطفی تاجزاده پیش از این نیز با ارسال نامه های جداگانه ای به ریاست قوه قضاییه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواهان رسیدگی به وضعیت این زندانی سیاسی که به صورت غیرقانونی در قرنطینه نگهداری می شود، شده بودند.

متن کامل دومین نامه خانواده تاجزاده به شرح زیر می باشد:

بسم الله الرحمن الرحیم

لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم

رئیس محترم قوه قضائیه

سلام علیکم

دومین نامه خود را خطاب به حضرت عالی در حالی می نویسیم که از ارسال خصوصی آن به شرط رسیدن به دست شما و رویت آن و پاسخ گویی ناامید هستیم چرا که در نوبت قبلی دبیرخانه حاضر به دریافت نامه ما نشد و خواست که نامه ای را که مخاطبش شخص شما هستید، برای رئیس دادگستری استان ارسال داریم. لذا نامه دوم را به فاصله بیش از چهار ماه پس از نامه اول که تاکنون بی پاسخ مانده است، با قید سرگشاده بودن منتشر می کنیم باشد که واسطه خیری پیدا شود و آن را به نظر و سمع تان برساند.

جناب آقای لاریجانی

مستحضرید که فرزند انقلاب و خدمتگزار واقعی و همیشگی مردم « سید مصطفی تاجزاده » بدون ارتکاب هیچ جرمی، بیش از شانزده ماه است که به اسارتی با شرایط قرنطینه دچار گشته است. این در حالی است که طبق قانون گذراندن دوران حکم باید در بند عمومی و با رعایت حقوق زندانی (مصرح در قوانین مصوب) باشد.

سید مصطفی تاجزاده که صرفا به دلیل داشتن نظرات و دیدگاه های انتقادی به شکل کینه توزانه ای مورد مجازات قرار گرفته هم چنان سوالات سه گانه اش را از دستگاه قضایی که اخیراً نیز حضرت عالی بر مستقل بودنش تأکید و مباهات فرموده اید، مطرح می کند.

وی می پرسد: من به کدامین جرم بازداشت و بازجویی شدم و چرا تحت فشار و ضرب و شتم قرار گرفتم و در دادگاه ناصالح و عمومی و باکیفرخواست جمعی محاکمه شدم و شرایط صعبی افزون بر سایر زندانیان سیاسی بعد از انتخابات برایم ایجاد شد؟ چرا به شکایاتم از آقای جنتی و کودتاگران انتخاباتی رسیدگی نمی شود و بالاخره چرا از حقوق خود به عنوان یک زندانی سیاسی محروم هستم؟

هنگامی که همسر تاجزاده در روزهای اولیه پذیرش مسئولیت ریاست قوه قضائیه توسط شما به همراه دیگر اعضای خانواده زندانیان سیاسی، از شرایط غیرقانونی همسرش شکوه کرد شما فرمودید که من علیرغم مخالفت با نگرش سیاسی این آقایان معتقدم که قانون باید در مورد همه بالسویه اجرا شود. آن زمان ما با اذعان به استقلال قوه قضائیه شکایت نزد شما آوردیم اما متأسفانه علیرغم قولی که داده بودید نتوانستید عدالت در امر قضا را پیاده کنید و چه ستم ها که در دوران تصدی شما بر این قوه از قوای سه گانه بر شهروند ایرانی نرفت. در این جا بنا نداریم از شرح همه این ستم ها بگوییم و قصه را دراز کنیم بلکه برحسب وظیفه شرعی، انسانی و خانوادگی خود بار دیگر وضعیت ناگوار عزیزدربندمان را که با اعمال شرایط قرنطینه و ایزوله و انفرادی گویی زندان در زندان است، به چشم شما می آوریم تا صادقانه بر ستمی که در زمان ریاست شما بر قوه مستقل قضائیه، بر عزیز دل ما می رود، شهادت دهید و اعتراف کنید که جز کینه شخصی هیچ چیز نمی تواند این قسم رفتار ناجوانمردانه و غیرانسانی با خدمتگزاری صادق و ناصحی مشفق را توجیه کند.

ما اعضای خانواده انسان وارسته، سید مصطفی تاجزاده می خواهیم بدانیم چه کسی یا کسانی از تحلیل رفتن نیروی جسمانی او در حالت بیش از سیزده ماه روزه داری اعتراضی مداوم شادمان هستند و چه کسی یا کسانی محرومیت خانواده او (پدر و مادر و فرزندان) از دیدارش را نیکو می دانند و هر آه مادر و پدر در حسرت دیدار فرزند و هر بی قراری و قطره اشک فرزند در بی تابی از هجران پدر را حسنه می پندارند؟ آیا شخص شما مسئولیت اقدامات خلاف قانون در مورد زندانی سیاسی مکرم و محترم ما را به عهده می گیرید و اگر چنین است چرا؟ اگر هم چنین نیست چرا شما بار مسئولیت منویات خلاف شرع و قانون و انسانیت دیگران را بر گرده خویش حمل می کنید؟! مگر عقاب الهی برای ذره ذره شرّی که انسان مرتکب می شود، حق الناس و تعدّی و تجاوز به حقوق بندگان خداوند را شامل نمی شود؟

جناب آقای لاریجانی!

فرمایش اخیر شما و تأکید مجدد بر وجود مستقل ترین دستگاه قضا در نظام جمهوری اسلامی، ما را برآن داشت تا یک بار دیگر و نه برای آخرین بار، وضعیت مظلومی را به دید شما آوریم که در همین نظام قضای مستقل، به شکل غیرفانونی و با حکمی به تاریخ سه روز پیش از انتخابات، بازداشت در شرایطی سفاکانه بازجویی، و در شرایط غیرحقوقی محاکمه و در شرایط ناعادلانه و ناجوانمردانه حکمش در حال اجراست. و به دلیل همه این بی قانونی ها و بی عدالتی ها، روزه اعتراضی اش به سیزده ماه و سیزده روز رسیده است. و این بار افزون بر وضعیت عزیز دربندمان از وضعیت خودمان نیز با شما سخن می گوییم که در نماز شب وقتی دست استغفار به آسمان بلند کردید و الهی العفو گفتید یادتان بیاید که استقلال قوه قضائیه یعنی حمل مسئولیت ذره ذره ستمی که در حاکمیت شما بر این دستگاه پرطمطراق، بر مظلومان می رود و ما در روز جزا بر این ستم ها شهادت خواهیم داد.

نمازهای این ایام و لیالی ما بیش از آن که با دعای بر مؤمنان به پایان برسد بر اثر شرایط روزگار، با دعای برای اصلاح کافران بر نعمت های خداوند، همراه شده است. چه نعمتی بالاتر از صدق و صفای مردان و زنانی که برای اعتلای این مرزوبوم کوشیده و می کوشند و چه کفرانی بدتر از این که با بی مروتی تمام عقاب دیده و می بینند. نه تنها خودشان بلکه پدر و مادر و زن و فرزندشان نیز در روند پر شتاب کینه ورزی های خشونت طلبانه، آسیب دیدند. محرومیت از دیدار عزیزان و حتی محرومیت از شنیدن صدایشان و آزارهای روحی آن به آن و رفتار توهین آمیز که روز به روز رواج بیشتر می یابد از جمله مهر کوبیدن بر دست ملاقات کننده، لطماتی ژرف را بر روح و روان آدمی باقی می گذارد که هنوز اطبای نفس راه مقابله با آن را نیافته اند.

در پایان بار دیگر بر مطالبات به حق خویش مبنی بر احقاق حقوق تمام و کمال عزیز دربندمان، بر پایان دادن شرایط انفرادی و قرنطینه و اعمال فشار مضاعف بر وی اصرار می ورزیم و همین جا اعلام می کنیم قرار دادن گاه و بیگاه افراد «خاص»، «نامتجانس» و «غیرهمگن» در کنار ایشان از نظر ما خروج از شرایط انفرادی نیست و چه بسا اعمال فشاری افزون بر تضییقات قبلی به حساب آید! هم چنان که اختصاص یک بند برای نگهداری شخص ایشان با توجه به شرایط محدودیت فیزیکی و امکانات برای نگهداری زندانیان امری سؤال برانگیز است! ما همچنین بار دیگر نسبت به مشکلات جسمی عزیز مان هشدار می دهیم و مسئولیت هرگونه مخاطره ای برای سلامت ایشان را که بر اثر شرایط نامناسب زندان فراهم آید، طبق فرمایش خودتان، متوجه شخص رئیس قوه می دانیم که این مسئله البته موجب خشنودی نیروهای امنیتی قرارگاه ثارالله که به واقع مسئولیت جان او را بر عهده دارند اما علاقمندند مسئولیت اعمال خلاف قانون خود را متوجه قوه قضائیه کنند، خواهد شد! بی توجهی کامل و تظاهر به بی اهمیت بودن روزه داری اعتراضی بیش از یک سال یک زندانی سیاسی که در تاریخ اعتراضات سیاسی و مدنی در کشورمان بی سابقه است، نیز در نوع خود شبهه انگیز است و پاسخی درخور می طلبد.

خانواده زندانی سیاسی «خاص» جمهوری اسلامی، طبق گفته مسئولین زندان، از رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی درخواست دارند که در اسرع وقت نسبت به پاسخ گویی به سوالات سه گانه ایشان و نیز مطالبات حقوقی خانواده شان، اقدام ورزند تا مراجعه به مقامات و ارکان بالاتر لازم نیاید.

والسلام علی من اتبع الهدی

خانواده آزاده دربند سید مصطفی تاجزاده

۴/۱۰/۱۳۹۰

رونوشت:

- رئیس محترم مجلس شورای اسلامی

- رئیس محترم تشخیص مصلحت نظام

- مراجع عالیقدر تشیع

- کمیسیون حقوق بشر اسلامی

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به همبستگی 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران