اعلاميه جببه ملي ايران بمناسبت حمله آمريکا به عراق

 

 

بنام خداوند جان و خرد

 

آنان که برآنند که با بهره برداري از بحران جنگ عراق تا جامعه ما را درتنگناي شديد تري قرار دهند و آنرا به انسداد کامل سياسي بکشانند، بايد بدانند که ملت ايران هرگز و تحت هيچ شرايطي از تلاش خود براي استقرار حاکميت ملي و ايجاد جامعه اي آزاد دست بر نخواهد داشت.

 

حمله امريکا و انگلستان به عراق در آخرين روز سال 81،  را بايد رويدادي بسيار متفاوت شمرد. آن را ميتوان سرآغاز مرحله جديدي در روابط سياسي جهان در آستانه هزاره سوم بشمار آورد. در پي حمله تروريستي يازده سپتامبر که ضربه حيثيتي سنگيني به آمريکا وارد آورد، سياستگذاران آمريکا به سرعت آنرا به فرصتي براي تثبيت آمريکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان تبديل ساختند. آمريکا که نقش موثري در پديد آوردن سازمان ملل متحد  داشت، با يک مانور هوشمندانه توانست به فاصله دو روز دو قطعنامه مهم را از شوراي امنيت بگذراند و با حمايت اغلب کشورهاي قدرتمند، حمله به افغانستان را براي سرکوب طالبان و جريان تروريستي القاعده به اجرا گذارد. کار افغانستان هنوز به پايان نرسيده، آمريکا با طرح "محور شرارت" و نام بردن از کره شمالي، عراق و ايران، در يک اقدام نسبتا" سريع و بدون تاييد شوراي امنيت، در حاليکه بخش عمده اتحاديه اروپا، روسيه، چين و بيشتر کشورهاي عربي منطقه با انجام يک حمله مخالفت داشتند، عراق را مورد حمله قرار داد و در پايان روز شانزدهم توانست تا فرودگاه بين المللي بغداد پيشروي کند. مسايل پرشماري اين جنگ در سطح جهاني و منطقه اي رخ نموده که هر يک به جاي خود از اهميت و تفاوتي چشمگير با رويدادهاي مشابه گذشته برخوردار مي باشند.

موضع گيري اتحاديه اروپا، بويژه فرانسه و آلمان، در برابر آمريکا را بايد سرآغاز مرحله جديدي در روابط اروپا و آمريکا در برابر مسايل کلان منطقه خاورميانه بشمار آورد، بويژه آنکه با انتقادات غير منتظره آمريکا نسبت به ساختار سياسي کشورهاي عربي خاورميانه، بويژه عربستان، و با توجه به منابع عمده نفتي آن و همسويي ديرينه اش با آمريکا، مي توان گفت که منطقه آبستن حوادثٍ مهمي خواهد بود. اين در حاليست که ايران نيز جزو کشورهاي محور شرارت نام برده شده، و ترکيه پس از پيروزي حزب توسعه و عدالت در مسيري به نسبت متفاوت با گذشته قرار گرفته است.

اغلب تحليلگران معتبر، حمله به عراق را بيش از همه چيز به مسئله تسلط بر منابع نفت آن کشور مربوط دانسته اند. طبيعي است که آمريکا و انگلستان با هزينه بسيار گزافي که در اين جنگ تحمل خواهند کرد برآن هستند تا بر دومين منبع بزرگ نفتي جهان تسلط يابند. آمريکا با در اختيار گرفتن نفت عراق، افزون بر نفت عربستان، کويت، امارات و بحرين، از موضعي بسيار قوي تر با کشورهاي صنعتي برخورد خواهد کرد و، از سوي ديگر، قدرت مانور بيشتري را نسبت به اوپک بدست خواهد آورد. ولي مسايل ديگري چون جنگ اسراييل و فلسطيني ها نيز، با توجه به برنامه هاي بلند مدت امريکا در منطقه، از اهميت فراواني برخوردار مي باشد. اين کشور برآنست تا به اين جنگ قديمي و فرسايشي پايان بخشد و فرصت حضور گسترده اسراييل را در اقتصاد منطقه با امکانات مالي کشورهاي نفت خيز فراهم سازد. در عين حال، آمريکا ميداند که اين کار بدون تشکيل يک دولت مستقل فلسطين امکان پذير نخواهد بود. از اينرو، شاهد آنيم که، در کنار مسئله نفت، سخن از ايجاد تغييرات جغرافيايي در کشورهاي نفت خيز منطقه نيز به عنوان انگيزه اي براي اين اقدام نظامي ياد مي شود. بنابراين، بايد  گفت که حمله به عراق داراي هدفهاي متعددي است که هر يک ازآنها ازاهميت بالايي درسياست جهاني ومنطقه اي برخوردار خواهد بود.

اما، آنچه که به آمريکا فرصت داد تا بتواند قطعنامه 1441 را در مورد عراق از تصويب شوراي امنيت بگذراند، و سپس با ائتلاف چند کشور ديگر پا به ميدان جنگ گذارد، چيزي جز عملکرد رژيم فاسد و متجاوز و خونريز  و ديکتاتوري عراق نبود که طي نزديک به سه دهه نه تنها مردم عراق را به اسارت گرفته و آنها را از هر گونه آزادي و حقوق اجتماعي محروم کرده، بلکه با ناديده گرفتن اصول حقوق و تعهدات  بين المللي خود، عامل دو جنگ خونين در منطقه شده است، که خاطره ويرانگريها و خونريزيهاي آن جز براي معدودي صاحبان قدرت، از خاطره هيچ ايراني، نه از نسل امروز ونه در نسل آينده، زدوده نخواهد شد. رژيم صدام حسين در عمل مهمترين نقش را در حمايت از سازندگان و صادرکنندگان جنگ افزار در طول اين مدت داشته است. بخش عمده اي از درآمدهاي نفتي کشورهاي منطقه، بعلت وحشتي که او در منطقه ايجاد کرده بود، براي خريد جنگ افزار در يک مسابقه تسليحاتي هزينه شود و در نتيجه کشورهاي منطقه از پيشرفت و توسعه باز بمانند. بهانه وجود رژيم صدام عاملي بود تا حاکميت هاي کشورهاي  نفت خيز خاورميانه، از کوچک و بزرگ، شيوه حکومت ديکتاتوري و سلطه  يک اقليت کوچک را بر ملت هايشان تحميل کنند و حقوق شهروندي و حق تعيين سرنوشت مردم خود ناديده  بگيرند و جو خفقان را در سرزمين هاي خود حاکم نمايند.

با چنين کارنامه اي، بديهي است که هيچ فرد و گروهي بخود اجازه نمي دهد براي صدام و دستيارانش دل بسوزاند. واکنش افکار عمومي جهان در برابر حمله به عراق نه براي حمايت و حفظ رژيم سياسي صدام بلکه بخاطر مردم زير ستم عراق است که در آرايش نيروهاي دفاعي عراق، صدام براي کمي طولاني تر کردن بقاي خود، از ملت عراق به عنوان سپر انساني استفاده مي کند تا پايان جنگ به قيمت جان مردم به درازا بکشاند.

در جريان جنگ عراق، بار ديگر شاهد عملکرد يکسويه رسانه هاي تبليغاتي ايران، بويژه راديو و تلويزيون مي باشيم که اخبار را انگاراز دهان رژيم صدام حسين پخش مي کنند و در عمده تحليل هايشان نشاني از طرح منافع ملي ايران و چگونگي پاسداري از آنها ديده نشده است. در حاليکه مي بينيم ترکيه چگونه به چانه زني مي پردازد و چگونه مي کوشد تا براي کسب منافع ملي نيروهايش را روانه عراق سازد و کرکوک و موصل را تصرف کند. حتي يک بار هم شاهد آن نبوده ايم که از اين رسانه هاي ما هشداري داده شود که اگر پاي يک سرباز ترکيه به عراق برسد، ايران نيز براي دفاع از باشندگان کرد بايد به حمايت موثر و فوري دست بزند. ترکيه هوشمندانه از بحران استفاده کرده و تا اينجا دستکم بدون هيچ خسارتي صاحب يک ميليارد دلار کمک مالي و  تضمين مشارکت در بازسازي فرداي عراق شده است. اين بدان معني است که در ساختار حکومت پس از صدام، ترکيه به عنوان يک قدرت حضور خواهد داشت که در تحکيم موقعيت او در منطقه بسيار موثرخواهد بود. ولي ما چه کرده ايم و به کجا مي رويم؟ جز آنکه حاکميت، بر خلاف منافع ملي، حتي پيگيري موضوع مهم گرفتن غرامت جنگي از عراق را ناديده انگاشته و از پيگيري آن در سازمان ملل کوتاهي کرده است. موضوعي که جا داشت، با توجه به شرايط موجود، بشدت مورد تعقيب قرار گيرد.

ولي در کشور ما امروز فقط سخن اين است که امکان دارد، با توجه به اوضاع آينده عراق، حاکميت شرايط بسيار بسته تر امنيتي را بر جامعه حاکم سازد، و برخي براين باورند که کشور در راستاي انسداد سياسي کامل پيش برده خواهد شد. ما معتقديم که  شرايط امروز جهان و بويژه بحران شديد "و بي نظير" منطقه ظرفيت آنرا ندارد که، با توجه به موقعيت استراتژيک ايران در ميان دو جبهه نبرد در خاور و باختر کشور (افغانستان و عراق)، و نيز واقع بودن بين دو منطقه بسيار مهم انرژي جهان در شمال و جنوب کشور، حاکميت بتواند همچنان به بحران آفريني ها ادامه دهد و کشور را براي تثبيت موقعيت خود در کام آتش فرو برد.

جبهه ملي ايران بر اين باور است که زمان براي استقرار هر چه سريعتر يک ساختار سياسي متکي بر خواست ملت، جامعه اي بر کنار از سلطه گري و با تاکيد بر حقوق شهروندي و پاسداشت آزادي فرا رسيده و جا دارد تا با تغييرات بنيادين بوسيله مراجعه به راي ملت، حاکميت ملي در ايران استقرار يابد، باشد که توطئه هاي برون مرزي که چندين سال است براي لطمه زدن به يکپارچگي جغرافيايي، همبستگي ملي و استقلال ايران، که زير لواي تجزيه ملت يکپارچه ايران به مليت ها و خلق هاي مختلف (!؟) در جريان است، در هم شکسته شود و همه باشندگان اين سرزمين آهورايي با آيين ها و زبانها و گويش هاي مختلف چون هزاران سال گذشته، در کنار هم و در پيوند با ميراٍ فرهنگ تواناي اين سرزمين، از کيان و سربلندي ميهن خويش پاسداري کنند و در راه توسعه و پيشرفت کنند و جايگاه شايسته خود را در نظام جهاني باز يابند. ما بايد اهميت تکيه بر پديده دولت-ملت را که در طي هزاران سال از آن برخوردار بوده ايم به مردم افغانستان و عراق نشان بدهيم، تا هر دو سرزمين از فاجعه تکه تکه شدن به بهانه حفظ "هويت قومي" دور بمانند و به بيگانگان فرصت آنرا ندهند استقلال کشورهايشان و همبستگي ملت هايشان را بازيچه مطامع خود سازند و آنها را به ويرانه هاي امروز تبديل کنند.

 

                                                                                      جبهه ملي ايران

                                                                                      17 فروردين 1382