Datum: 21. Jan 2003 19:06

  

«پديدة فرار مغزها را جدّي بگيريم»
مقاله اي از: رامين ناصح (مسئول سازمانهاي جبهه ملّي در خوزستان)
pishgam1@yahoo.com
6184939 - 0911

روند شتابان «مهاجرت نخبگان» بويژه در سالهاي اخير وضعيت نگران كننده‍اي براي توسعه و پيشرفت كشور در آينده بوجود آورده است. آمارها نشان از اطّلاعات هولناك و اسفباري دارند. بيش از ۸۰% برگزيدگان المپيادهاي علمي و بسياري از صاحبان رتبه‍هاي دورقمي قبول شدگان دانشگاهها جذب كشورهاي توسعه يافته شده‍اند.
بر طبق آمار خروجي اداره گذرنامه، طي سال ۷۸ هر روز بطور متوسّط پانزده كارشناس ارشد و ۲ تا ۳ دكتر از كشور خارج شده‍اند و در مجموع ۵۴۷۵ ليسانسيه در همين سال از كشور مهاجرت كرده‍اند. بر اساس گفته يكي از كارشناسان وزارت علوم، زيان مالي ناشي از پديده مهاجرت نخبگان يا اصطلاحاً «فرار مغزها» بالغ بر ۳۸ ميليارد دلار برآورد شده و اين در حالي است كه درآمد ساليانه كشور از محل صادرات نفت در شرايط مطلوب، تنها نيمي از اين رقم اعلام شده است!
آمار صندوقهاي بين المللي پول نيز نشان مي‍دهد طي سالهاي اخير، بيش از صد هزار ايراني با تحصيلات عاليه فقط به آمريكا رفته‍اند كه نسبت به جمعيت ساير كشورها، ايران از اين نظر در صدر قرار دارد. در واقع حاصل چنين پديده‍اي ضعف بنيه علمي و آموزشي كشور، صدمات سنگين به توليد، كاهش بهره وري و ضربه به شالوده‍هاي توسعه افتصادي، فرهنگي، اجتماعي و حتّي سياسي است.
از ميان كشورهاي غربي آمريكا براي جذب نخبگان از تسهيلات و امكانات تحقيقي و رفاهي بيشتري را در اختيار مهاجرين قرار مي‍دهد و همين مسئله در جذب نيروهاي متخصّص و با استعداد تأثير زيادي دارد. به نحوي كه ۴۲ نفر از برگزيدگان المپيادهاي ايران در رشته‍هاي رياضي، فيزيك، شيمي و كامپيوتر در حال حاضر در اين كشور زندگي مي‍كنند.
مهاجرت ايرانيان به خارج از كشور، از سالهاي دور در ميان عدّه‍اي از جوانان وجود داشته است. گروهي براي يافتن كار و عدّه‍اي ديگر به اميد دسترسي به يك محيط مناسبتر براي ادامه زندگي اقدام به مهاجرت مي‍كرده‍اند. امّا اين روزها مهاجرت جوانان به كشورهاي بيگانه آنهم غالباً بصورت غير قانوني رواج زيادي پيدا كرده است تا جايي كه جوانان كه سرمايه‍هاي كشور و اميد‍هاي آينده اين مرز و بوم هستند، با اندوخته كم، قرض گرفتن و تحت فشار قرار دادن خود و خانواده‍شان جان و مال خويش را بخطر مي‍اندازند و اگر هم به دام باندهاي مخوف قاچاق نيفتند، با انواع و اقسام بلايا و حوادث روبرو مي‍شوند تا به آنسوي مرز بروند و يك زندگي بخيال خود ايده آلي را بيابند.
گذشته از اينها، مهاجراني كه پس از طي كردن چنين مسيرهاي پرخطر ورهايي از دست باندهاي قاچاق انسان به سلامت به كشور مورد نظر خود مي‍رسند، با مخاطرات و شرايط بسيار بدي در آن كشور روبرو مي‍شوند. معمولاً پليس آنها را شناسايي و دستگير مي‍كند و پس از دستگيري به اردوگاههايي كه در مناطق دور افتاده قرار دارند، برده مي‍شوند و در وضعيت بسيار غير انساني در انتظار بررسي درخواستشان براي بدست آوردن شرايط مهاجرت مي‍مانند. انتظاري كه شايد هيچگاه به واقعيت نپيوندد!
پديده جذب نخبگان كه در واقع يكي از عوامل عمده و مؤثّر عقب ماندگي كشورهاي جهان سوّم بحساب مي‍آيد، پديده جديدي نيست. بلكه شيوه قديمي و پيچيده «استثمار بين المللي» است كه در اثر تكامل اشكال ساده‍تر آن بوجود آمده است. بعبارت ديگر، اگر كشورهاي استعمارگر در گذشته از طريق تجاوز نظامي و اعمال زور به غارت منابع انساني و سرمايه‍هاي ملّي يك كشور در حال توسعه مي‍پرداختند، اكنون از طريق پديده شوم جذب نخبگان آنهم با ابزار و امكانات مدرن به اين امر مبادرت مي‍ورزند. بطور مثال از طريق تبليغات فريبنده آنهم بوسيله شبكه‍هاي ارتباطي پيچيده و جديد، مخصوصاً اينترنت، نخبگان و متخصّصين اين كشورها را جذب مي‍كنند.
كارفرمايان بين المللي از طريق اينترنت قادر خواهند بود خيلي سريع به متخصّصين، فارغ التّحصيلان و مهارتهاي آنها دسترسي پيدا كنند و موجبات انتقال آنان به كشورهاي خود را فراهم آورند. اخيراً تعداد زيادي از دانشجويان و فارغ التّحصيلان كشورهاي در حال توسعه با در اختيار گذاشتن تقاضانامه‍هاي استخدام خود از طريق شبكه اينترنت خواستار مهاجرت به آمريكا و كانادا، استراليا و... شده‍اند.
بايد گفت بيش از آنچه كه مكانيزمهاي مادّي و ملموس در پديده فرار مغزها مؤثّر باشد، بالا بردن آگاهي‍ها و شعور اجتماعي مردم ضرورت دارد. وقتي براي مردم مشخّص شود كه جامعه به چه نيروهايي احتياج دارد و اينكه واقعاً آنها هستند كه محور اصلي توسعه و پيشرفت كشور مي‍باشند، آيا مي‍توان انتظار داشت كه به راحتي از مرزهاي كشور خارج شوند و زندگي در غربت و با بيگانگان را ترجيح دهند؟
واقعيت اينست كه دولت ايران هر چه زودتر بايد براي جلوگيري از مهاجرت نخبگان كشور چاره‍اي اساسي بينديشد. امّا بديهي است كه براي رسيدن به چنين هدفي، منع و اجيار كارساز نبوده و دولت بايد در راستاي برنامه‍هاي توسعه سياسي، اجتماعي و اقتصادي متوازن گام بردارد و آزادي، امنيت و عدالت اجتماعي را تحقّق بخشد.
معمولاً دانشمندان و نخبگان با مهاجرت خويش نه تنها كشور خود را از داشتن استعدادها و توانايي‍هاي درخشان محروم مي‍سازند، بلكه با تربيت فرزندان خود در آن كشورها،‍ آينده مملكت را از حضور استعدادهاي بالقوّه و بالفعل محروم مي‍سازند.
ارايه امكانات و تمهيدات لازم براي آموزش، پژوهش، ابداع و نوآوري موجب مي‍شود نخبگاني كه تشنه تحقيق، پژوهش و بررسي هستند، در داخل كشور به اهداف علمي خود دست يابند و در جستجوي اين امكانات راهي ديار غربت نشوند. امكانات رفاهي در كنار تمهيدات آموزشي و پژوهشي اين متخصّصين و پژوهشگران را به حضور در كشور علاقه‍مندتر مي‍سازد.
مسئله ديگر ايجاد فرصتهاي شغلي مناسب است. اگر دولت فرصتهاي اشتغال مناسبي براي جويندگان كار در داخل كشور فراهم آورد، از مهاجرت بي‍رويه به خارج جلوگيري مي‍شود.
بي ترديد يكي از شاخصهاي مهم رشد و تعالي در هر كشوري مسئله كميت و كيفيت عالمان و فرهيختگان آن جامعه است. بعبارت ديگر اگر متولّيان امور در جامعه به اصول پايه‍اي همچون فرهنگ عمومي، زيرساختهاي اقتصادي، نيازهاي اوّليه زندگي، شرايط اقليمي و... توجّه خاصّي داشته باشند، مسلّماً به وضعيت علمي كشور و جايگاه علما و نخبگان هم اهميّت ويژه‍اي خواهد داد. بهمين دليل است كه مسئله فرار مغزها و مهاجرت نخبگان از جمله مسائل نگران كننده و نقطه‍اي تاريك در برنامه ريزي‍ها و تصميمات مسئولين كشور محسوب مي‍شود. بطور خلاصه علل و عوامل اين پديده منفي را مي‍توان اينگونه برشمرد:
۱. در شرايطي كه جايگاه علم و عالم در فرهنگ ديني ما جايگاهي منحصر بفرد است به نحوي كه در قرآن به «قلم» و آنچه مي‍نويسد، قسم ياد شده يا اينكه در احاديث فضيلت قلم نويسندگان همسان يا حتّي برتر از خون شهدا در نظر گرفته شده، در كشور ما زمينه احترام به جايگاه علم و عالم تا چه ميزان ارزش گذاري شده است؟
۲. مشكلات و معضلات اقتصادي و معيشتي و عدم حمايت مالي از محقّقين، وجود فاصله طبقاتي و حقوق و مزاياي غير مكفي، اختيار شغلهاي كاذب از جمله ديگر عواملي است كه باعث مي‍شود در جامعه ما استاد و دانشجو بجاي امر تحقيق و آموزش به كارهاي نامناسب و دور از شأن خود روي بياورند.
۳. كمبود امكانات فنّي و آزمايشگاهي در جهت بروز استعدادهاي نهفته و خلاّق جامعه علمي كشور.
۴. در اولويت قرار ندادن مقوله پژوهش و تحقيق و عدم تخصيص بودجه كافي براي طرحهاي علمي تحقيقاتي و ميدان ندادن به نيروهاي متعهّد و متخصّص داخلي.
۵. كاغذ بازي، دخالتهاي نابجا، سختگيري‍هاي غير ضروري در انجام پروژه‍هاي علمي.
۶. فقدان عوامل جذب كننده و اميد دهنده در محيطهاي علمي و دانشگاهي.
۷. تغيير خطّ مشي، برنامه‍ها و افراد در سطح مديريت بطور سريع، شتابزده و خارج از موازين قانوني و اصول متعارف كه نتيجه‍اي جز نااميدي، سرگشتگي و سرخوردگي نيروهاي توانمند و شايسته كشور نخواهد داشت.
۸. و مهمتر از همه: عدم وجود امنيت و آزاديهاي فردي و مدني.

آزاد باد ايران