بازگشت به صفحه اول

 

 
 

ندای ايران

نعمت آزرم
09 07 2009
nemat_azarm@hotmail.com

ای خون به لب ای ندای ايران
ای خون دل از لب تو جوشان

ای دختر پاکباز معصوم
ای کشته فتاده در خيابان

تنديس دو نسل غرق خونی
از دشنه‌ی کين دين فروشان:

يکچند به خاوران و يکچند
درگير نبرد يا به زندان

چندی به کرانه خشم خاموش
بر روی جگر فشرده دندان

در سوگ تو خلق شد سيه‌پوش
گيتی به عزای توست گريان

نام تو ندای خلق ايران

يک خلق گريست از نگاهت
زان گردش چشم بی‌گناهت

خون ريخته از دهان به صورت
گلگون شده گيسوی سياهت

می‌مردی و باورت نمی‌بود
گم گشته درون سينه آهت

خورشيد دمان غروب کردی
نشکفته هنوز صبحگاهت

هرگز نرود غروبت از ياد
وان خواهش جان بی‌پناهت

در ذهن زمانه آتش افروخت
آن پرسش واپسین نگاهت
بيگانه و خويش دادخواهت

سوگ تو هزار لاله داغ است
بر گم شده گورها چراغ است

ظلمت‌زده گرچه هست آفاق
خورشید رخ تو شبچراغ است

وان داعی امر مسلمين را
از خون جوان به کف اياغ است

سی سال شکسته سرو و شمشاد
آتش زده بيشمار باغ است

تنها نه شکسته شاخه‌ی گل
برکنده ز ريشه باغ و راغ است


گم گشته ترانه‌ی چکاوک
در باغ غريو تلخ زاغ است

د ر سینه هزار شعله داغ است

تا خلق توان بيازمايد
کوشيد که باز ره گشايد

جوشید سه نسل، دست در دست
شایسته‌تر از هر آنچه شاید

پر شور به رای روی آورد
پيروز شد آن چنان که بايد

ترسید فقیه و بس جوان کشت
خون ریخت چنان کز او برآید

برخاست خروش خلق چون سيل
سيلی که ز کوه ره گشايد

سامانه‌ی نحس اين خلافت
زين بيش به هيچ رو نپايد

هر چند خشونتش فزايد

این دور نبرد واپسین است
ویران شدن دکان دین است

دین نیست بهانه‌ی حکومت
زین بیش نه دام ناکسین است

نابودی دودمان ضحاک
با خیزش کاویان یقین است

یابد وطن از ستم رهایی
با خون ندا سرشته این است

آزادی و سرفرازی ما
تقدیر نوشته بر جبین است

نیروی سپاه دانش و کار
گوینده حرف واپسین است
فرمان زمانه این چنین است

پاريس ۵ تيرماه ۱۳۸۸

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به متفرقه

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران