با نسلي بدون نويسنده و شاعر چه كنيم؟!
اصرار آموزش و پرورش بر اينكه زنگ انشا حذف نشده بلكه
اردوي مدارس جايگزين آن شده؛ هيچ از نگرانيها نكاسته است.
اغلب آنها كه دانشآموزان ديروزند و نويسندگان، شاعران و
شايد رونامهنگاران امروز... خاطرات شيريني از ساعتهاي
انشا دارند و از مخالفان جدي حذف انشا از مدارس هستند.
ایلنا: در كودكي و نوجواني، هر گاه كه از خشكي و يكنواختي
زنگهاي رياضي و علوم به تنگ ميآمديم، سر رسيدن زنگ انشاء
چقدر برايمان مغتنم بود! زنگي كه در آن ميشد بيپيرايه به
نيازهاي درونيمان پاسخ دهيم، بيانديشم، بشنويم، بنويسيم و
بخوانيم يا حتي با بغل دستيمان درباره رويدادهاي شب قبل حرف
بزنيم...
تقريبا هيچكس نيست كه موضوعات شيرين و درعين حال
پرمايهاي چون «علم بهتر است يا ثروت؟»، «در آينده چه شغلي را
انتخاب خواهيد كرد؟»، «تعطيلات تابستان را چگونه گذرانديد؟» و
.... را از ياد برده باشد. طرح اين موضوعات فراخ؛ براي ذهن
كوچك كودكيهامان حسن بزرگ ديگري را نيز داشت، اينكه براي
نوشتن پاي صحبت بزرگترها بنشينيم و از تجربيات و زاويه نگاه
آنان به جهان پيراموني خود بنگريم و بعضي وقتها هم قلم را به
دست آنها بدهيم تا آنها داستان خود را برايمان بنويسند و البته
چندباري آن را در خانه بخوانيم كه سركلاس تپق نزده و لو نرويم.
شايد اين نخستين آموزهاي بود كه مشاركت را در بين ما ترويج
ميكرد.
امروز اما همه چيز دگرگون شده است. محتواي
كتابهاي درسي آنقدر تغيير كرده كه ردي از كتابهاي گذشته را
به سختي ميتوان لابلاي كتابهاي امروز پيدا كرد. زنگ انشاء هم
متحول شده و در اصل ديگر اثري از آن باقي نمانده است هرچند
مسئولان آموزش و پرورش اصرار دارند كه از واژه حذف استفاده
نشود. پايان اين تصميم آن است كه «نقد» زنگ انشاء را بگذاريم و
دل به «نسيه»ي يك اردوي مبهم بسپاريم.
اصلاح ساختار
برنامههاي درسي آموزش و پرورش اتفاقي است كه مديران اين
وزارتخانه بر آن اصرار دارند اما اينكه شيوه جددي چه اندازه
خلاقانه و خالي از ضعف باشد را بايد به محك اظهارنظرهاي
شاگردان ديروز و نيروي مولد كاري و فكري امروز گذاشت.
ما
هم پاي سخنان چند تن از نويسندگان كه كم و بيش مدت زماني نسبتا
طولاني در عرصه قلم و نگارش وقت گذاشتهاند، نشستيم تا نظر
آنها را جويا شويم.
*نخست؛ فريدون حيدري
ملكميان:
تصور جاي خالي زنگ انشاء، نگرانكننده است
زنگ انشاء در كودكيهاي من جايگاه خاصي داشت و درهمين
زنگها بود كه نخستين جرقههاي نويسندگي در وجود من زده شد. از
اين حيث ميتوانم بگويم اين زنگ مهمترين زنگ زندگي من بود. من
در ابتدا با «انشاء» نوشتن ميانهي خوبي نداشتم و توصيف مسائل؛
هرچند كوچك؛ برايم دشوار بود. اين مسئله باعث شد در درازمدت
دچار سرخوردگي شوم. انتقاد معلمان به خانوادهام منعكس شد و
درست در همين موقع مباركترين اتفاق زندگيام رخ داد. خانواده؛
مرا به كتابخانهاي بردند و من در آنجا عضو شدم و اين عضويت
همانا و وارد شدن من به دنياي پر رمز و شگفتي ادبيات همانا!
يادم هست كه از آن به بعد نمره اغلب انشاهاي من 20 بود.
عاشق زنگ انشا شدم. در سال چهارم دبستان؛ خانم معلمي داشتم كه
روياوار زندگي را ميديد و هر بار با خوانش انشاهايم مرا بيش
از پيش تشويق ميكرد و اين تشويق و تمجيدها بود كه باعث شد من
در همان سالها تصميم بگيرم شغل آيندهام نويسندگي باشد.
شايد بشود گفت كه من گول خوردم چراكه نويسندگي در كشور ما هرگز
شغل محسوب نشد و نميشود اما به هر حال خانم معلم اصرار داشت
كه: ملك ميان! تو بايد نويسنده شوي .... و شدم.
اما برسيم
به خبري كه حاكي از حذف زنگ انشاء از دبستانهاست! فيالواقع
من احساس نگراني ميكنم. نخستين بار كه اين خبر را شنيدم؛ جا
خوردم. حذف كاربردي زنگي كه در ساختار آموزشي كشور صاحب قدمت
است و جايگزين كردن آن با اردوهاي آنچناني، مسئله كوچكي نيست و
فكر ميكنم اين تغيير و تحول بيشتر از اينها نيازمند تفكر و
برنامهريزي بود.
به اعتقاد من؛ با حذف اين زنگ در وهلهي
اول خود كودكان ديگر ضرورتي به آموختن نگارش و انشاء نميبينند
و اين نخستين ضربه بر پيكرهي سيستم آموزشي است. هرچند كه
اصولا بحث نوشتن در هيچ سطح آموزشي، آكادميك دنبال نميشود اما
ازدست دادن همين اندك فرصت براي آموزش نگارش و توصيف مسائل؛
ميتواند عواقب بدي را به همراه داشته باشد. چه بسا مهندسين و
پزشكاني را ميشناسم كه عليرغم تخصص بالا از نوشتن و توصيف
كردن يك موضوع ساده، آن هم در چند سطر ناتوانند.
*دوم؛ يونس تراكمه:
آموزش با تجويز كپسول و آمپول
مقدور نيست
بيشك ذهنيت افراد در سنين كودكي شكل
ميگيرد و اگر اين نطفه در همان ابتدا غلط بسته شود، جبران
كردني نيست.
من در كودكي اين شانس را داشتم كه شاگرد
معلماني همچون حسن پستا و م ـ آزاد باشم.
يادم هست كه در
كلاس اين اساتيد بيشتر از اينكه با مسئلهي نوشتن مواجه شوم با
خواندن و آشنايي با نويسندگان بزرگي همچون رسول پرويزي و جلال
آلاحمد روبرو شدم.
اعتقاد من اين است كه اگر زنگ انشا
ازسوي معلمان درست برنامهريزي ميشد، مقارن بود با آموزش
همزمان نوشتن، شناخت كلمات، جملات و كاركردهاي آنها. به عبارت
ديگر تمام اين رخدادها ابزاري است براي وصف دنياي كودكي كه
البته تشويق به خواندن در آن نقش بسزايي دارد.
اما
متاسفانه تجربه به من ثابت كرده است كه اغلب رخدادهاي خوب و
مفيد در كشور ما تصادفي هستند. اينكه من معلمان خوبي داشتم،از
خوششانسي من بود، كمااينكه خيلي از كودكان هم نسل من از اين
امكان بيبهره بودند.
اصلا برنامهريزي صحيح در كشور ما
امري ناياب، ولي به هم ريختن و تخريب داشتههاي محدود كار
آساني بوده است. آموزش، مسئلهاي زمانبر است و در طول يك
پروسهي زمانيطولانيمدت و با تجربه كردنهاي مكرر ميسر
ميشود. از اين حيث بايد بگويم عمارت آموزش، خشت ـ خشت بنا
ميشود. اينطور نيست كه با كپسول و آمپول بتوان مطالب
گستردهاي همچون ادبيات و نگارش را به كودكان تزريق كرد. اگر
از نگاه مسئولان؛ برگزاري چند اردوي انگشتشمار در طول سال
ميتواند جاي هفتهاي چند جلسه انشا را بگيرد، خوب بگويند،
بچهها رنج خواندن و حل مسائل دشوار رياضي را نيز در تمرينات
مكرر به خود ندهند، اصلا كپسول و آمپول رياضي براي كودكان
تجويز كنند تا يكشنبه رياضيدان شوند.
من معتقدم؛ كودك
براي آموختن نياز به زيستن دارد. كودك بايد هر شب و هر شب مشق
شب بنويسد تا نوشتن ياد بگيرد. برايم عجيب است كه كارشناسان
آموزش و پرورش در چه شرايطي چنين تصميمي گرفتهاند؟! مگر آنها
خود كودكيهاي خود را فراموش كردهاند؟!
*سوم؛
شاهرخ گيوا:
سياستگذاريها با ماهيت ادبيات و آموزش تناسب
ندارد
اجرا كردن چنين طرحي، شايد در چند شهر، آن
هم در شرايطي ويژه و متفاوت بتواند مثمرثمر باشد. اما قطع يقين
عملي شدن آن در سطح كلان كشوري به پيروزي ختم نخواهد شد.
برگزاري اردوهاي خاص و جايگزيني آن با زنگهاي انشا تنها در
شرايطي ميسر خواهد بود كه در دفعات متعددي يعني همان هفتگي
صورت گيرد و چنين امري با درنظر گرفتن شرايط اقتصادي و امكانات
مدارس؛ شدني به نظر نميرسد.
بنابراين باوجود چنين بستري،
عملي كردن اين تصميم نميتواند موفقيتآميز باشد چراكه نه تنها
امكان و امتياز جديدي دستگير كودكان نخواهد شد بلكه موقعيت
فعلي برگزاري زنگهاي انشا به صورت هفتگي در دبستانها نيز به
مخاطره خواهد افتاد و اين مسئله درنهايت باعث ازبين رفتن
استعدادها شده و امكان بروز و پرورش ذوق و خلاقيت كودكان را به
حداقل ميرساند.
متاسفانه كمتوجهي به مقولهي ادبيات تنها
در حوزهي مدارس قابل مشاهده نيست، چنانكه ما در دانشگاهها
نيز با مشكلات عديدهاي از اين دست مواجهيم. بزرگترين معضلي كه
در متون ادبي مورد تدريس در دانشگاهها به چشم ميخورد،
بيگانگي اين متون با ادبيات معاصر است. گونهي ادبي كه همين
امروز به دانشجويان آموزش داده ميشود با ادبيات معاصر ما
فاصله زيادي دارد چراكه مسئولان امر هيچ تعاملي با نويسندگان
معاصر ندارند و هيچ اهميتي نيز براي برقراري اين تعامل وجود
ندارد.
فكر ميكنم سياستگذاران فرهنگي كشور قصد دارند تا
به كودكان از دريچهي موردقبول و پسند خود نگاه كنند و تنها
مسائلي را كه خود صلاح ميدانند؛ به كودكان بياموزند. حتي
بهنظر ميرسد آنان قصد دارند كودكان را همواره متوجه نوعي
جهانبيني خاص كرده و با اين نگرش خاص؛ آنان را پرورش دهند.
بايد بگويم اين سياستها و رويكردي اينچنيني هيچ ربطي به
ادبيات و آموزش آن ندارد.
*چهارم؛ شهرام
اقبالزاده:
مدارس هميشه كمبود بودجه دارند
چنين تصميمي بدون پشتوانهي نظري و عملي تنها ميتواند نشانگر
اغتشاش در عرصهي سياستگذاريهاي فرهنگي ـ آموزشي باشد.
ما در شرايطي هستيم كه خود ميدانيم براي توسعهي كلان، نياز
به سرمايه است. آن وقت چطور مدرسهاي كه براي گذران امور
روزمره خود با مشكلات عديده مالي روبروست، ميتواند چنين
اردوهايي را برگزار كند؟! تازه آن هم بعداز حذف زنگهاي انشا
كه تنها هزينهاش؛ ذهن خلاق كودكان و بستري مناسب از لحاظ
آموزشي است!
انشا ازنظر من، يعني آفرينش با ذهن و زبان. ما
از يك طرف؛ شعارهاي تند عليه تهاجم فرهنگي سر ميدهيم اما
درعمل با عملكرد ناصحيح و با وعدههاي بيپشتوانه، راه را بر
آفرينش ميبنديم. درك اين تناقض شدني نيست.
ياد چند سال
پيش افتادم كه با پيروزي تيم ملي فوتبال؛ كودكان و جوانان در
سطح شهرها به پايكوبي و شادي پرداختند. در آن زمان يكي از
مسئولان وقت آموزش و پرورش گفت: «ما به اين نتيجه رسيدهايم كه
جوانان نياز به شادي دارند، اما مدرسه كه جاي شادي كردن نيست،
بنابراين بايد محلهايي در سطح شهر تعبيه شود كه كودكان در
آنها شادي كنند»
اين حرف به مثابه آن است كه كودك در طول
سال تحصيلي نبايد در مدرسه شاد باشد. اين تصور بسيار غلطي است.
شادي و خلاقيت از اركان آموزش و پرورش است اما متاسفانه ما
در سيستم آموزشي مدارس شاهد روحيهي آمرانه، سنتي و غيرمشاركتي
هستيم كه در آن همه چيز حول محور كتاب و معلم شكل ميگيرد، اين
مسئله با وضعيت رو به تحول كشور و جهان
همخواني ندارد،
چراكه دانشآموزان دورهي ما به واسطه امكانات پيرامونيشان
بلاواسطه با جهان در ارتباط هستند. پس چطور در چنين شرايطي
ميشود با محدود كردن و ناديده گرفتن ركنهاي شادي و خلاقيت،
به كودكان آموزش دارد و آنان را صحيح تربيت كرد؟!
درنهايت
چنين تصميمگيريهاي بدون پشتوانهاي؛ تنها حاصل آشفتهفكري
در عرصهي سياستگذاري است.
اگر امروز در سطح دانشگاههاي
كشور فراخوان بدهيم و از آنان بخواهيم مقالاتي ارائه كنند، بخش
عمدهاي از آنان دچار مشكلات عديدهاي در حوزه نگارش هستند.
دليل چنين رويداد خجالتآوري؛ اين است كه در مدارس درسهاي
ادبيات و انشا؛ درسهاي پيشپا افتادهاي قلمداد شدهاند.
از طرفي هرچند شغل آموزگاري، شغل باارزشي است اما متاسفانه
بسياري از معلمان تنها به جهت نياز مالي به سمت معلمي
آمدهاند. اين طبيعي است كه معلمي كه براي امرار معاش مجبور به
گذران شغل دوم و سوم است؛ نميتواند عملكرد مناسبي در قبال
كودكان داشته باشد.
درنهايت از نگاه من؛ اين اغتشاش در
حوزه سياستگذاريهاي فرهنگي در آينده موجبات ضعف خلاقيتي و
زباني و متعاقبا ضعف فكري و فرهنگي در كودكان را فراهم
ميآورد.
*پنجم؛ زنوزي جلالي:
گل بود به
سبزه نيز آراسته شد
زنگ انشا، يكي از مهمترين
زنگهاي دبستانهاست كه ذائقهي هنري را درميان كودكان پرورش
ميدهد و با حذف آن؛ قطع يقين بايد در انتظار حادثهاي تلخ
درعرصهي فرهنگ و هنر كشور بود.
من خاطره خوبي از زنگهاي
انشا دارم هرچند آن زمان هم چندان به انشا اهميت نميدادند.
يادم هست كه انشاهايم را آهنگين مينوشتم و هر بار مورد تشويق
معلم قرار ميگرفتم. همين تشويقها، نوشتنها و خواندنها باعث
شد تا امروز نويسنده باشم.
به اعتقاد من؛ انشا باعث
شكوفايي ذهن و استعداد در بين كودكان ميشود و حذف اين زنگ از
برنامهي تحصيل مدارس؛ حكم اين را دارد كه استعداد و ذوق
كودكان را در نطفه خفه كنيم. از طرفي جايگزين كردن زنگ انشا با
اردوهاي گردشي، جايگزيني غيرمعقول و نشدني است مگر در طول سال
چند بار ميتوان بچهها را به اردو برد؟! يادمان نرود كه عمده
سال تحصيلي در زمستان و پائيز واقع شده است. اگر دل مسئولان به
حال كودكان ميسوزد بايد برنامهي اردوها و انشانويسي در آنها
را به صورت تكميلي به برنامه زنگهاي انشاي مدارس اضافه كنند
نه اينكه آن را حذف كنند.
من معتقد هستم انشا، نقطه ورود
به ادبيات است و ادبيات، بازوي تفكر و پيشرفت دنياست. بنابراين
حذف زنگ انشا از برنامه درسي مدارس؛ ظلم بزرگي است به نسلهاي
آينده و موقعيت ادبي و فرهنگي كشورمان.
*ششم؛
راضيه تجار:
صورت مسئله را پاك نكنيد!
مسئولان پشت ميزهايشان به آساني تصميم ميگيرند حال آنكه وجود
زنگ انشا به صورت هفتگي آن هم در شرايط كلاسي، از ضروريات
دبستانها در سطح كشور است.
فكر ميكنم اجرا كردن چنين
طرحي در سطح كلان كشوري، آن هم بدون محك زدن، كار اشتباهي است.
شايد بهتر بود اين طرح در چند شهر كوچك و به ندرت مورد آزمايش
قرار ميگرفت و درصورت موفقيت، در سطح كلان به اجرا گذاشته
ميشد.
من به عنوان يك نويسنده كه خاطرات خوبي نيز از
زنگهاي انشاي كودكي خود دارم؛ معتقدم ويژگيهايي در كلاس درس
و نحوه برگزاري زنگهاي انشا هست كه نميتوان آنها را در اردو
جستجو كرد. اينكه بچهها با پيشزمينهي ذهني به كلاس بيايند،
انشاهاي خود را در خانه با مشورت والدين بنويسند و بعضا بارها
آن را مورد تصحيح قرار دهند، در كلاس درمقابل مخاطبان
(دانشآموزان) قرار بگيرند، تشويق شوند يا مورد انتقاد قرار
گيرند... همه و همه از امتيازاتي است كه تنها سر كلاس وجود
دارد.
از طرفي كلاس انشا، موقعيت خوبي است كه كودكان به
كتابخواني و بيان خلاصه كتابها بپردازند تا از اين حيث نسبت
كتابخواني در بين كودكان ترويج شود. براي من كه تاثيرات
فراواني را از همين زنگهاي انشا گرفتهام، تصور حذف زنگ انشا،
هراسآور است.
اينكه بچهها هرازگاهي در فضاي باز قرار
بگيرند، با طبيعت مواجه شوند و آن را توصيف كنند، اتفاق خوبي
است اما بهتر آن بود كه برنامه انشانويسي به اردوهاي گردشي
مدارس اضافه ميشد و زنگهاي انشا به قوت خود باقي ميماند و
گرنه من هم مدير بودهام، هم معلم و هم ناظم. هيچ مدرسهاي
آنقدر هزينه ندارد كه هفتهاي يكي ـ دو بار بچههاي مدرسه را
به اردو ببرد.