بازگشت به صفحه اول

 

 
 

پگاه آهنگرانی در دست اطلاعات سپاه است

 

دویچه وله: طبق آخرین اخبار رسیده به دویچه‌وله، یک ‌شنبه ۱۹ تیرماه ساعت ۸ شب ۴ مرد و یک زن وارد خانه پگاه آهنگرانی، بازیگر سینما و فیلمساز، شده و او را به همراه یک سری از وسایلش با خود می‌برند. این اتفاق زمانی افتاده که وی در منزلش تنها بوده است.

بنا برهمین اطلاعات، این بازیگر سینما تا شب گذشته، ۲۲ تیرماه در حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی بوده و بعد از آن به اطلاعات سپاه تحویل داده شده است.

یک منبع آگاه به دویچه وله گفت که پگاه توانسته تماس کوتاهی با مادرش بگیرد و تنها به او گفته که نه می‌داند کجاست و نه می‌داند جرمش چیست.

پگاه آهنگرانی قرار بود از تاریخ ۴ تا ۱۲ جولای (۱۳ تا ۲۱ تیرماه) به دعوت دویچه وله به آلمان سفر کند. وی بنا بود مشاهدات خود را از بازی‌های جام جهانی فوتبال زنان در وبلاگ دویچه وله منتشر کند.

یک روز قبل از سفر به آلمان، از طرف وزارت اطلاعات با خانم آهنگرانی تماس گرفته شده و به او گفته شده که به فرودگاه نرود وگرنه در همانجا دستگیر خواهد شد. به همین دلیل وی از سفر به آلمان منصرف شد.

آخرین تماسی که خانم آهنگرانی قبل از دستگیری‌اش با خانواده‌ داشته یک‌شنبه ۱۹ تیرماه حوالی ظهر بوده است. پس از آن دیگر هیچ خبری از او نشد و خانواد‌ه‌اش اعلام کردند که او ناپدید شده است.

اتفاقی که تکرار می‌شود

ناپدیدشدن پگاه آهنگرانی اتفاقی است که چندی پیش‌تر برای مریم مجد عکاس ورزشی، نیز روی داد. او نیز قرار بود برای عکاسی از بازی‌های جام جهانی فوتبال زنان به آلمان بیاید، اما شب قبل از سفرش در منزل خود دستگیر شد.

پگاه آهنگرانی در سال ۲۰۰۹ نیز مشاهدات خود از جشنواره فیلم برلیناله را در وبلاگ دویچه وله منتشر کرده بود. قبل از سفرش به آلمان نیز در همان زمان از سوی روزنامه کیهان تهدید شده و درباره او نوشته شده بود که مواظب باشد «وقتی به آلمان می‌رود وطن‌فروشی نکند».

پگاه آهنگرانی در کنار بازیگری فیلم‌های مستند نیز می‌سازد. عنوان آخرین اثر او "ده‌‌نمکی‌ها" است که به زندگی مسعود ده‌نمکی، از رهبران حزب‌الله که اخیرا به فیلم‌سازی روآورده، می‌پردازد. این فیلم چند هفته پیش در تلویزیون فارسی‌زبان بی‌بی‌سی پخش شد. پگاه آهنگرانی به چند تن از دوستانش گفته بود که به این دلیل توسط وزارت اطلاعات مورد بازخواست قرار گرفته است.

منیژه حکمت، فیلمساز و مادر پگاه آهنگرانی، تا کنون درباره ناپدید شدن دخترش هیچگونه مصاحبه‌ای نکرده و تلاش ما نیز برای گفت‌وگو با او بی‌نتیجه ماند.

----

دختری با دم‌پايی پلاستيکی

 

ف. م. سخن

دختری با کفش‌های کتانی ما را که از قضا روسری سبزی هم به سر داشت و می‌خواست در دولت مهندس موسوی به نمايشگاه کتاب برود، چند روز پيش گرفتند و کتانی‌هايش را کندند و الان در سلول انفرادی، به احتمال قوی دم‌پايی پلاستيکی به پا دارد. خدا کند که پاهای کوچک‌اش در اثر ضربات مروجان دم‌پايی‌پوشی بزرگ نشود و هم‌چنان در کفش‌های کتانی جا بگيرد؛ خدا کند بتواند با کفش‌های کتانی به محل برگزاری دوره‌ی بعدی مسابقات جام جهانی زنان برود و برای ما گزارش تهيه کند؛ خدا کند بتواند

دخترک بالاخره کفش های کتانی اش را در آوَرْد و دم پايی پلاستيکی به پا کرد. اين کفش درآوردن و دم پايی به پا کردن هم‌چنان ادامه خواهد داشت. دختر ما از زمانی که چشم باز کرده است کفش‌ کندن و دم‌پايی‌ پوشيدن رايج بوده تا حالا که خودْ بزرگ شده و کتانی هايش را به زور در آورده اند. دم پايی پلاستيکی يک وسيله ی عادی نيست؛ نمادِ حکومت اسلامی ست. هر جا می روی که رنگ و بويی از اسلام حکومتی و حکومت اسلامی دارد، مردان و زنان دم‌پايی‌پوش را در آن جا می بينی.

يادش بخير. اوايل انقلاب، خانم هايی که معروف به خواهران زينب بودند، با چادر سياه، دم پايی پلاستيکی به پا می کردند. هر اداره ای که می رفتی مردان ريشو را با دم پايی پلاستيکی می ديدی. از همه ی اين دم پايی ها جالب تر، دم پايی ای بود که تو در بازداشتگاه يا زندان می پوشيدی. اين دم پايی غير از دم پايی های ادارات دولتی بود و پوشيدن اش داوطلبانه نبود.

کفش کتانی اما نماد تازگی بود؛ نماد طراوت؛ نماد حرکت؛ نماد رفتن و نايستادن؛ نماد دويدن واز ديگران جلو بودن. سياسی های جوان همگی کفش کتانی به پا داشتند. وقتی در ميدانِ شهيادِ تازه "آزادی" شده، حزب‌الله نارنجک ترکاند، عده ای مُردند، عده ای زير دست و پا ماندند، و کلی کفش کتانی روی زمين باقی ماند. وقتی در امجديه، مجاهدين خلق را ابتدا سنگ‌باران و بعد گلوله‌باران کردند، کفش های کتانی بود که در جوی کنار خيابان روزولت پخش شده بود.

ديری نپاييد که دم پايی پوشان به جان کتانی پوشان افتادند و کفش های کتانی را از پای بچه ها کندند، و به جای آن دم پايی پلاستيکی پوشاندند. زندان جايی بود که دم پايی پوشان می خواستند کتانی پوشان را مثل خود کنند. دم پايی ها به زور توی پای بچه ها می رفت. پاها که در اثر ضربه کابل ورم می کرد، ديگر در کفشِ کتانیِ تنگ جا نمی گرفت. همان دم پايی پلاستيکی، که يک بندش هم در رفته بود، پا را از برخورد با زمين محافظت می کرد. اما اين دم پايی هم در بسياری جاها از صاحب اش جدا می شد و ديگر به پايش نمی رفت و اين جايی بود که صاحب دم پايی بر طناب آونگ می شد و دو لنگه دم پايی، يا يک لنگه از آن موقع تکان تکان خوردن و جان دادن از پایِ فردِ به دار کشيده شده به زمين می افتاد. صاحبان دم پايی ها که در خاوران مسکن می گزيدند، دم پايی ها، صاحبان جديد پيدا می کردند. باری زندان جايی بود که زندانی و زندان‌بان هر دو دم پايی به پا داشتند.

زمان گذشت و گذشت. سياست، کاری خطرناک و به ظاهر بی فايده شده بود. در اين جا بود که ذهن ايرانی، سياست را با هنر عوض کرد. اگر در اولی نمی شد کاری کرد، در دومی می شد. اين بار بچه های هنر بودند که کتانی پوش شدند. با اين کتانی ها، چه دوی سرعتی هم گذاشتند. از برليناله تا کن با اين کتانی های سفيد طی شد. دم پايی پوشان، متوجه خطر شدند. حالا نوبت در آوردن کتانی هنرمندان و پوشاندن دم پايی به پای آن ها بود.

دختری با کفش های کتانی ما را که از قضا روسری سبزی هم به سر داشت و می خواست در دولت مهندس موسوی به نمايشگاه کتاب برود، چند روز پيش گرفتند وکتانی‌هايش را کندند و الان در سلول انفرادی، به احتمال قوی دم پايی پلاستيکی به پا دارد. خدا کند که پاهای کوچک اش در اثر ضربات مروجان دم‌پايی‌پوشی بزرگ نشود و هم‌چنان در کفش‌های کتانی جا بگيرد؛ خدا کند بتواند با کفش های کتانی به محل برگزاری دوره ی بعدی مسابقات جام جهانی زنان برود و برای ما گزارش تهيه کند؛ خدا کند بتواند با کفش های کتانی، بدون نگرانی از شحنه و عسس، بدون نگرانی از نامردی آيدين، بدون نگرانی از دوز و کلک های مرد بی حيای فريب‌کار، بدون نگرانی از تندیِ با دليل يا بی دليل پدر و مادر، در عرصه ی هنر، در عرصه ی دانش، در عرصه ی سياست بدود و به هدفی که دارد برسد. دختری با کفش های کتانی اکنون در زندان است و ما چشم انتظار بيرون آمدن او. حال بايد ديد دختر ما با کفش های کتانی اش بيرون می آيد يا با دم پايی هايی که به اجبار به پايش پوشانده اند؟ خدا کند اولی باشد...

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=HmUvmyJlR5o

از: گويا

 

 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به متفرقه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران