|
|
|||
رامین جهانبگلو زیر"تحقیق":اعترافات مخمليمریم کاشانی ۱۵ تیر ۱۳۸۵
هنوز چند روز از دستگيري رامين جهانبگلو نگذشته بود که روزنامه هاي جناح راست خبر از اعترافات داوطلبانه پر صفحه او دادند: "آنچه ما شنيديم يکي دو تا اظهارنظر غيررسمي بوده از طرف برخي از سايتها و رسانههاي وابسته به نيروهاي اقتدارگرا که برخي حتا بر اعترافات از آقاي جهانبگلو تاکيد داشتهاند." [ مرتضي کاظميان در مصاحبه با راديو آلمان]. خبري که هيچ جايش عجيب نبود. آقاي جهانبگلو، از اولين کساني نبود که بلافاصله بعد از دستگيري به گفته حميد رضا ترقي، عضو شوراي مرکزي حزب موتلفه، چون "اعتقادي ندارند" خيلي زود در زندان از راه خود بر مي گردند، به اشتباهاتشان اعتراف مي كنند و اشتباهات شان را نيز بر کاغذ مي آورند. او اما اولين نفر از صف کساني است که بايد از طريق آنها "تئوري براندازي نرم" به اثبات برسد. از همان تئوري هايي که ابتدا داستان هايش ساخته و پرداخته و بعد بازيگرانش يافت مي شوند. رامين جهانبگلو را که در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شده، در فرانسه و کانادا درس خوانده و در 50 سالگي به خانه اش در ايران برگشته، همه به هر نامي مي شناسند جز "برانداز". نويسندگان عضو کتگره بين المللي قلم از او به عنوان "نويسنده و استاد دانشگاه" ياد مي کنند. کسي که "نوشته هاي زيادي در باره موضوع هاي فرهنگي و فلسفي دارد." سازمان ديده بان حقوق بشر او را "يکي از برجسته ترين محققين ايراني" مي خواند. کسي "که کتابهاي متنوعي در موضوعات مختلف فرهنگي و فلسفي نوشته، مدير گروه انديشه معاصر در دفتر پژوهشهاي فرهنگي در تهران" است و "فعاليتهاي دانشگاهي او دربرگيرنده تحرير بيش از ٢٠ کتاب به زبانهاي انگليسي، فرانسه و فارسي" است. شوراي روابط خارجي اتحاديه اروپا از او به عنوان يک "فيلسوف ايراني" ياد مي کند. و فرهيختگان ايراني او را به عنوان "استاد دانشگاه و روشنفكر ايراني"[ نامه 621 تن از روشنفکران ايراني] مي شناسند. محمد ملكى، اولين رئيس دانشگاه تهران هم دكتر جهانبگلو را "يكى از روشنفكرانى" مي داند "كه اصولا با سياست چندان ارتباط نداشتند و كارشان بيشتر تحقيق وتدريس و مطالعه بوده است". هر جاي ديگر را هم که بگرديم، جز اينها القابي براي وي نمي يابيم. نام هاي امنيتي اما مقامات امنيتي ايران چه؟ آنها وي را به چه نام هايي مي شناسند و چگونه رفتاري را با وي مجاز مي دانند؟ آقاياني که جهانبگلو را روز پنجشنبه 13 ارديبهشت در فرودگاه مهرآباد بازداشت کردند، ابتدا خانواده وي را به حد مرگ ترساندند تا خبري درباره دستگيري جهانبگلو به کسي ندهند. بعد هم يک هفته سکوت کردند؛ محمود سالارکيا، معاون سعيد مرتضوي هم در مصاحبه با خبرگزاري دانشجويان ايران گره از داستان نگشود. تا عاقبت روز چهارشنبه، خبرگزاري فارس به نقل از سهراب سليماني، رييس سازمان زندانهاي استان تهران، اعلام کرد جهانبگلو در زندان اوين نگهداري ميشود. تا اين روز، به نوشته اين خبرگزاري "هيچ کدام از مقامات رسمي دليل اين بازداشت را اعلام نکرده بودند"، تنها يکي از مقامات قوه قضاييه به روزنامه اعتماد ملي گفت: "اتهاماتي که عليه جهانبگلو اقامه شده است بعداز بازجوييهاي وي اعلام خواهد شد." اما طبق معمول کار به "بعد از بازجويي" نکشيد. روزنامه جمهوري اسلامي از وي بعنوان يکي از "مهرههاي رديف اول براندازي نرم که مورد نظر آمريکاست" ياد کرد. نشريه صبح صادق، ارگان نمايندگي وليفقيه در سپاه پاسداران، با اشاره به اوضاع مايوس کننده فرهنگي کشور، سرنخ "براندازي نرم" را نشان داد. ديگر سايت هاي جناح راست از اعتراف او خبر دادند: "به نوشته سايت فردا نزديک به محافظه کاران طي مدت بازداشت دهها صفحه اعتراف از وي گرفته شده است." و سپس چرخ اتهام سرعت بيشتر گرفت: "ارتباط با بيگانه" همراه با عکسي از جهانبگلو در نشستي در آمريکا که خبرگزاري فارس آن را چاپ کرد: "رامين جهانبگلو در استخدام قراردادي دولت آمريکا بوده است و در 6 نوامبر سال 2001 به عنوان نماينده رسمي سازمان دولتي صندوق ملي براي دمكراسي در نشستي در مركز وودرو ويلسون در واشنگتن شركت" کرده است. حالا بعد از گذشت زماني حدود سه ماه، آقاي محسني اژه اي، وزير اطلاعات جمهوري
اسلامي، وقت را براي دادن توضيحي مختصر درباره "انديشمند و روشنفکري که کارش بيشتر
تحقيق و تدريس" بوده، مناسب يافته است؛ با اين تفاوت که جهانبگلو از ديد آقاي اژه
اي و تئوري پردازان سيستم امنيتي وي "جاسوس" است. کسي که قرار است با استفاده از
شيوه "براندازي نرم" به کمک آمريکا و ساير اجانب "انقلاب مخملين" راه بيندازد: "يکي
از راهکارهايي که آمريکا براي براندازي نه تنها ايران بلکه برخي کشورهاي ديگر در
آسيانه ميانه دنبال ميکند، انقلابهاي مخملي يا رنگيني است که موضوع دستگيري
رامين جهانبگلو نيز در همين راستاست." سناريوهاي نخ نما و همچنين اينکه "جرياناتي که بقاي خودشان را در جنگ افروزي و ايجاد تنش ميبينند، هرگز گوش شنوايي براي شنيدن نداي حقطلبي و مسالمتآميز مطالبات ملي ندارند و با طرح اتهامات کليشهاي و تکراري که در طول سالهاي گذشته نخنما شده، سعي ميکنند جريانات واقعي و مدافع دمکراسي را با طرح چنين اتهامات و انگهايي تخطئه بکنند و با اتهامات امنيتي طيفهاي فعال جنبش مدني را از پيگيري مطالبات برحقشان برحذر کنند."[همان جا] دکتر ملکي هم معتقد است: "ايشان الان تحت بازجويى قرار دارند و به احتمال زياد
ممكن است، به شيوه كارهايى كه هميشه مىكردند، ايشان را پشت تلويزيون بياورند تا
اعترافاتى بكند. ولى خب همه مىدانند كه اين گونه بازجويىها و اعترافات هيچ ارزشى
ندارد و بقول معروف ريش اين جور كارها ديگر درآمده است." و اول بار هم نيست که کساني مي پرسند: "آيا حاكماني كه با اهل فرهنگ و انديشه در كشور خود چنين رفتار ميكنند ميتوانند مدعي گفت و گو و صلح و دوستي در جهان باشند و از پايبندي به حقوق بشر سخن بگويند؟"[همان نامه] و اول بار هم نيست که مردماني، سخن خود مي گويند و حاکماني به راه خود مي روند. سرنوشت آن مردمان و آن حاکمان در تاريخ بسيار آمده است اما.
|
||||
|